صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / زندگی اقتصادی / ابزار کار / چراغ /

فهرست مطالب

چراغ


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 10 دی 1398 تاریخچه مقاله

چِراغ، از ابزار‌های روشنایی و گرمایی که به‌سبب اهمیت فوق‌العادۀ نور و آلات مربوط به تولید آن، در فرهنگ ایرانی از ارزشهای کاربردی و نمادین بسیار برخوردار است. 
چراغهای ابتدایی از یک مخزن سوخت و فتیله‌ای ساخته‌‌شده از الیاف گیاهی تشکیل می‌شد که مخزن آن ‌را با روغن حیوانی پر می‌کردند تا فتیلۀ چراغ را تغذیه کند (فوربز، VI / 123). استفاده‌کنندگان از این نوع چراغها مجبور بودند گاه به گاه سر فتیله را بزنند تا نورافشانی چراغ را بیشتر کنند. این کار را در زبان فارسی «گُل‌گرفتن»، و اسباب مخصوص این کار را «گل‌گیر» می‌نامند (نک‍ : شهری، 1 / 229، حاشیۀ 14؛ کتیرایی، 308، حاشیۀ 18؛ مستوفی، 2 / 594). 

احتمالاً در ایران کهن برای تقویت نور چراغها، آینه‌ای در برابر چراغ می‌گذاشته‌اند؛ مثلاً صائب می‌گوید: راز نهان چرخ ز طبع منیر او / روشن‌تر از چراغ نماید در آینه (6 / 3555). از اشعار کهن‌‌تر در دیوان ادیب صابر (د 546 ق / د 1151 م) چنین آمده است: خضاب کفّ خضیب ا‌ست ار سفید بود / بسان شمع و چراغی بوَد به آینه بر (ص 473). ولی به روشنی معلوم نیست که آیا فنِ گذاشتنِ آینه در برابر نور چراغ برای تقویت نور آن در زمان این شاعران وجود داشته، یا فقط تصوری شاعرانه است. 
در گذشته، روشنایی مساجد و زیارتگاههای مهم با قندیل تأمین می‌شد، که منوچهری در این بیت اشاره‌ای به آن دارد: چو از زلف شب بازشد تابها / فرو‌مرد قندیل محرابها (ص 4). و مسعود سعد نیز گوید: چو نار در دل کفار و نور در مسجد / چو نور در دل ابرار و نار در قندیل (ص 309). ناصرخسرو هم از قندیل افروختن در شب قدر در مساجد یاد کرده است (دیوان، 5). 
برخی اطلاعات پراکندۀ دیگر نیز در باب کاربرد چراغ در فرهنگ کهن ایران در دست است. مثلاً چراغهای دوران آل بویه از نوع معمول، و مشتمل بر فتیله و روغندان بوده است. اما در‌عین‌حال، در آن زمان نوعی چراغ بزرگ و پایه‌دار و پنج‌فتیله نیز موجود بوده است (فقیهی، 687، حاشیۀ 4). در مهمانیهای اشرافی دورۀ قاجار و همچنین برای روشنایی مکانهای متبرک از چلچراغ که چراغهای متعددی در آن تعبیه شده بود، استفاده می‌کردند. چلچراغ یا پایه‌دار بود و یا با زنجیر و طناب از سقف محل آویخته می‌شد (کتیرایی، 301؛ کحال‌زاده، 293). روغن این چراغها معمولاً روغن کرچک، و فتیلۀ آنها از پنبۀ نسوز بود که در آن زمان آن را سنگ فتیله می‌نامیدند و بدخشان از مراکز تولید این نوع فتیله‌ها به‌شمار می‌رفته است (فقیهی، 687- 688). دربارۀ سنگ فتیله که در کتب قدما به حجرالفتیله معروف است، برخی اعتقادات عامیانه وجود داشت؛ مثلاً عوام معتقد بوده‌اند که این فتیله پر مرغی است که در آتش نمی‌سوزد (قزوینی، 306؛ مهدوی، آخرین ... ، 47). 
گذشته از این نوع چراغهای روغنی، برای تولید نور از پیه‌سوز مسی با سوختی از پیه مذاب، شمعهای کوچک و بزرگ و گاه معطر و نیز از مشعل استفاده می‌کرده‌اند. ظاهراً در شعر متقدمان منظور از چراغ همان پیه‌سوز بوده، که از شمع پست‌تر شمرده می‌شده است، چنان‌که ابوالعباس ربنجنی گوید: گر چراغی ز پیش ما برداشت / باز شمعی به جای آن بنهاد (نک‍ : مدبری، 129). 
فرخی هم در قصیده‌ای که بعد از فوت سلطان محمود و به مناسبت جلوس پسرش محمد سروده، سلطان ماضی را به چراغ و سلطان جدید را به شمع مانند کرده است و می‌گوید: شمع داریم و شمع پیش نهیم / گر بکشت آن چراغ ما را باد (ص 39). ارزنده‌تر بودن شمع بر چراغ از بیت قطران تبریزی نیز مستفاد می‌شود: ما را بدل خاربُنی سروی داد / برداشت چراغکی و شمعی بنهاد (ص 530). 
استفاده از شیشه به‌عنوان محافظ شعلۀ چراغ در ایران بسیار پر‌سابقه است. مثلاً ناصر خسرو (سدۀ 5 ق / 11 م) چنین نوشته است: در محلی موسوم به خشاب، میان آبادان (عبادان) و بوشهر، برجی بلند و چوبی به ارتفاع 40 گز ساخته، و بر سر آن چراغی دریایی نصب کرده بودند که در محفظه‌ای از شیشه می‌سوخته است تا کشتیها از نور آن متوجه شوند که به ساحل نزدیک شده‌اند و باز‌گردند تا به گل ننشینند (سفرنامه، 124). در داستان سمک عیار (سدۀ 6 ق / 12 م) نیز شمس پری «قاروره‌ای [شیشه‌ای] می‌آورد و چراغ‌دان افروخته در آن می‌گذارد و می‌گوید: ای عالم‌افروز چنین باید تا باد چراغ را ننشاند» (ارجانی، 5 / 142). 
از نزهت‌نامۀ علایی استنباط می‌شود که در اوایل سدۀ 6 ق از روغنی که از سر ماهی وال در می‌آورده‌اند، سوخت چراغ می‌ساخته‌اند (شهمردان، 176). شکی نیست که کاربرد شیشه در ساخت چراغ در زمان مولوی (سدۀ 7 ق / 13 م) نیز معمول بوده است؛ زیرا وی چراغی را که از نور جان خالی باشد، به «بول و قاروره» مانند کرده است و می‌گوید: «صنعت خلق ا‌ست آن شیشه و سفال» (3 / 140)، و با این مصرع: «گر نظر در شیشه داری گُم شوی»، به مریدان هشدار می‌دهد که نباید نظر در شیشۀ چراغ دارند و از نور آن غافل شوند (3 / 63، قس: 6 / 141، بیتهای 3067- 3068). 
چراغ نفتی در زمان محمد‌ بن احمد بیغمی (سدۀ 9 ق / 15 م)، صاحب داراب‌نامه (ه‍ م)، نیز موجود بوده، و شاهد آن این عبارت است: «پیرزنی را دید که در خانه‌ای کوچک نشسته بود و چراغی نفطی در پیش خود نهاده» (2 / 107). به‌گزارش پولاک (ه‍ م) در سدۀ 13 ق / 19 م ایرانیانِ نواحی ساحلی دریای خزر برای سوخت چراغهای خود از ترکمانانی که نفت خام را با کشتیهای کوچکی برای فروش به آن بلاد می‌آورده‌اند، نفت می‌خریده‌اند (ص 78، حاشیه). 
ارزان‌ترین چراغ مورد استفاده در ایران کهن چراغ‌موشی نام داشت. این نوع چراغ که بیشتر مخصوص طبقات فقیر جامعه بود، روغندانی فلزی یا گلی داشت که در آن سوراخی برای گذاردن فتیله تعبیه می‌کردند. چراغ‌موشی را در مستراحهای عمومی، آشپزخانه‌ها و آب‌انبارها می‌گذاشتند و نور ضعیف آن در مثلهایی مانند «چراغ‌موشی به از خاموشی» به تلویح یاد شده است (شهری، 1 / 229-230؛ کتیرایی، 300-301). نوع دیگری از چراغهای ارزان‌قیمت پیه‌سوز نام داشت که سوخت آن معمولاً از پیه مذاب، و گاهی از دیگر روغنهای نباتی بود (همو، 301-304). 
چراغهای طبقات مرفه از فلزات گران‌قیمت‌تری ساخته می‌شد و سوخت آنها هم معمولاً روغنهای کم‌بو یا معطر بود. تصاویری از برخی از این چراغها در کتابهای تاریخ هنر و دفترچۀ راهنمای موزه‌ها موجود است (نک‍ : آلمانی، II / 49-53). 
یکی دیگر از اقسام چراغ، فانوس نامیده می‌شد. اما با‌ اینکه از لغت فانوس در فارسی معاصر یک نوع خاص چراغ اراده می‌شود، ظاهراً در گذشته این واژه به معنی مطلق چراغی بوده است که حفاظی داشته باشد تا شعلۀ آن بر اثر باد خاموش نشود. این معنی از متن داراب‌نامۀ بیغمی معلوم می‌شود که در‌عین‌حال اختراع فانوس را به «بهروز عیار» نسبت داده و نوشته است: «باد تند بدمید و آن چراغ را بکشت. بهروز بیرون آمد، باز بر کرد و در چاه رفت، بمرد. باز بر کرد، باز بمرد. فایده‌ای نکرد تا عاقبت فانوس ساخت. شنیدم که اول کسی که در عالم فانوس ساخت، بهروز عیار بود که از بهر این تدبیر بساخت» (2 / 484). صائب تبریزی نیز فانوس را «جامۀ چراغ» می‌خواند و می‌گوید: «چاک سازد جامۀ فانوس را بر تن چراغ» (5 / 2478)، و دعای خیر مردم را حفاظ چراغ دولت می‌داند و چنین می‌سراید: دولت ز دستگیری مردم به پا بوَد / فانوس این چراغ ز دست دعا بوَد (4 / 2039). 
فانوس انواع مختلف داشته است: نوعی از آن که نفت‌سوز بود و حبابی شیشه‌ای داشت، به فانوس بغدادی معروف بود. این چراغ با نامهای چراغ بادی و چراغ بغدادی نیز شناخته می‌شد و در بازار تهران آن را با طناب از سقف می‌آویختند تا محیط اطراف را روشن کند (کتیرایی، 300). در حبابِ نوع دیگری از این چراغها که به فانوس شمعی یا «فنر» معروف بود، شمعی را به جای چراغِ روغن‌سوز قرار می‌دادند. فنر نوعی چراغ استوانه‌ای‌شکل بود که کف و سقف آن را دو صفحۀ مسین مدور تشکیل می‌‌داد که با جداری پارچه‌ای به هم متصل بودند. بر صفحۀ کف فنر، شمعی قرار می‌گرفت و در میان صفحۀ مسین سقف آن، سوراخی بود که چراغ‌دار می‌توانست دست خود را از آن سوراخ به داخل ببرد و شمع را روشن و خاموش و یا جابه‌جا کند. جدار پارچه‌ای فنر چین‌و‌شکنی داشت که در صورت لزوم، پس از خاموش‌کردن و برداشتن شمع، روی هم تا می‌خورد و جمع می‌شد (شهری، 1 / 228-231؛ آقانجفی، 221؛ مهدوی، داستانهایی ... ، 68؛ پولاک، 77). فنر معمولاً در خارج از منزل به هنگام مسافرت یا در محل کسب و کار استفاده می‌شد. 
پیش از ورود چراغهای گازی و برقی، گذرگاههای شهرهای ایران را چراغهای روغنی روشن می‌کردند که نور بسیار کمی داشتند. در برخی از محله‌ها، بلدیه (شهرداری) متمولان را ملزم می‌ساخت که چراغی بالای در خانۀ خود نصب کنند تا نور آن جلو ورودی خانه را روشن کند. این افراد مجبور بودند که چراغِ خانۀ خود را تا 3 ساعت پس از شب روشن نگاه دارند (مهدوی، همان، 67؛ قس: پولاک، همانجا). بعدها دولت این وظیفه را بر عهده گرفت و مخصوصاً در محلات شمال تهران، چراغهایی نصب کرد (سایکس، 15-16) و مسئولیت این کار بر عهدۀ شخصی به نام حسین‌خان چراغچی نهاده شد (شهری، 1 / 226). ظاهراً این منصب (چراغچی)، بسیار پیش از حسین‌خان نیز وجود داشته است؛ زیرا ابن‌بطوطه (د 779 ق / 1377 م) به «بیاسیس» (جمع مکسر «بیسوس» که معرب «پی‌سوز» فارسی است) و «جراجی» (معرب «چراغچی» فارسی)، یعنی شخصی که مسئول چراغهای گذرگاهها بود، اشاره می‌کند (ص 286). در دورۀ زندیه نیز «چراغچی‌باشی» از مناصب کارمندان درباری بوده است (رستم‌الحکما، 101؛ نیز نک‍ : بختیاری، 127 بب‍‌ ). 
چراغ گازی در آخرین سال سدۀ 13 ق به ایران راه یافت. میرزا حسین‌خان سپهسالار در 1299 ق / 1882 م اولین کارخانۀ گاز را دایر کرد (ذکاء، 378، حاشیۀ 1). گاز تولید‌شده در ‌این کارخانه را لوله‌هایی به کاخ سلطنتی و چراغ‌گازهای خیابانهای اطراف آن کاخ هدایت می‌کردند (شهری، 1 / 223-224؛ ذکاء، 378). استفادۀ گسترده از چراغ‌برق در ایران در سدۀ 14 ق / 20 م صورت گرفت، ولی در زمان ناصرالدین شاه قاجار، ساختمانها و مؤسسات انگشت‌شماری از برق استفاده می‌کردند (کحال‌زاده، 294). کاخ سلطنتی هم به چراغ‌برق و هم به چراغ گاز مجهز بود (تاج‌‌السلطنه، 78). از این گذشته، به‌گزارش الا سایکس، خواهر ژنرال سایکس معروف، که در 1315 ق / 1897م از کارخانۀ کوچک تولید شکر (قند) کهریزک دیدن کرده‌ بود، این کارخانه چراغ‌برق داشته است (ص 342). اما استفادۀ وسیع از چراغ‌برق پس از ساخت کارخانۀ برقی صورت گرفت که آن را در 1326 ق / 1908 م حاجی حسین امین‌الضرب در تهران تأسیس کرد (ذکاء، همانجا، نیز 381؛ شهری، 1 / 224؛ نجمی، 333). 
در آن زمان داستانهای بسیاری در‌بارۀ حاجی امین‌الضرب و تأسیس کارخانۀ برق در میان مردم ایران پدید آمد. یکی از این داستانها چنین است که حاجی همراه مظفرالدین شاه به روسیه رفته بود که کارخانۀ تولید برقی را در آنجا می‌بیند؛ چون در عمرش چنین چیزی ندیده بود، غرق تماشای آن می‌شود. دربان کارخانه به او می‌گوید: چرا به کارخانه خیره شده‌ای؟ مگر می‌خواهی آن ‌را بخری؟ حاجی امین‌الضرب پاسخ می‌دهد که بله، به‌شرط اینکه قیمت مناسبی داشته باشد، آن را خواهم خرید. در این میان صاحب کارخانه سر می‌رسد و نگهبان قضیه را به او می‌گوید و صاحب کارخانه که با دیدن سر و وضع حاجی و لباسهای سادۀ او، حاجی را شخصی ساده‌لوح می‌پندارد، تصمیم می‌گیرد سر‌به‌سر او بگذارد و به حاجی می‌گوید قیمت کارخانه 500 تومان است. حاجی امین‌الضرب درجا موافقت می‌کند و قرارداد خرید کارخانه را می‌بندد و پولش را حوالۀ یکی از تجار معتبر آنجا می‌کند و آن را به ایران می‌آورد (شهری، 1 / 224-225). 
در ابتدای تأسیس، کارخانۀ برق حاجی امین‌الضرب مایۀ تعجب و سرگرمی مردم تهران بود، چنان‌که برخی از ساکنان شهر جلو در کارخانه جمع می‌شدند و از شگفتی به خواندن ادعیه و اوراد می‌پرداختند. مدتی هم این شایعه که کارخانۀ برق ساختۀ شیطان یا از علائم آخرالزمان است، در شهر پخش شده بود. عده‌ای می‌گفتند که چون فرنگیها تولید برق را ابداع کرده‌اند، اعتماد و عادت به آن جایز نیست؛ زیرا هر لحظه ممکن است آن را خاموش کنند و مردم را در تاریکی بگذارند. در پی این شایعات، بیشتر مردم پایتخت از چراغ‌برق استقبال چندانی نمی‌کردند. برای مقابله با این شایعات، حاجی امین‌الضرب تصمیم گرفت که در روز تولد امام زمان (ع) (ه‍ م) خیابانهای اصلی شهر را با چراغهای رنگی چراغانی (ه‍ م) کند. این عمل خیر بر سوءظن تهرانیان غالب آمد و به‌تدریج مردم به استفاده از چراغ‌برق روی آوردند (نجمی، 393-394؛ شهری، 1 / 227- 228). 
چراغانی معابر و بازارها و ابنیه در اعیاد و دیگر مراسم از پیش از دوران قاجار، مرسوم بوده است (سرنا، 243-244؛ قس: سپهر، 4 / 204)؛ چنان‌که صائب می‌گوید: اصفهان یکدل روشن ز چراغان شده است / پل ز آراستگی تخت سلیمان شده است (6 / 3618). 
مردم ایران دربارۀ چراغ باورهای گوناگون و فراوانی دارند که به‌طور کلی بر پایۀ دو منبع است: باور به نیروی تطهیر آتش، و باور به اینکه روشنایی آتش در عقب راندن و شکست دادن موجودات وهمی و خبیثی مؤثر است که بنا‌بر اعتقاد عوام در تاریکی زندگی می‌کنند. این هر دو باور با بسط معنی بر چراغ نیز تعمیم یافته است، زیرا چراغ در واقع خانۀ آتش و در عمل نوعی آتشگاه است. بخشی از باورهای مربوط به آتش و چراغ باقی‌ماندۀ آیین و رسومی است که ایرانیان پیش از اسلام نسبت به روشنایی و آتش انجام می‌دادند (نک‍ : افشاری، 135-143). برخی از این باور‌ها پس از ورود صنعت برق به ایران نیز ادامه یافت و از چراغهای آتشی به چراغ‌برق منتقل گردید. 
به‌سبب مقام شامخ آتش و نور در فرهنگ ایرانی، مردم برای نور چراغ احترام خاصی قائل‌اند؛ مثلاً رسم سوگند خوردن به «سوی چراغ» یا به «نور چراغ» در میان مردم ایران شایع است؛ چندان‌که هنوز هم وقتی چراغ روشن می‌شود، برخی می‌گویند: «سلام بر شاه‌چراغ»، یا صلوات ختم می‌کنند (شهاب، 194؛ سالاری، 395؛ همایونی، 296؛ رنجبر، 499؛ ماسه، I / 16, II / 283؛ مولانا، 97؛ بهروزی، 151؛ هدایت، 108). 
در قدیم رسم بر این بود که چراغ را پیش از ناپدید شدن آخرین انوار خورشید، روشن، و پس از طلوع کامل خورشید، خاموش می‌کردند و باور داشتند که این کار باعث تداوم نور و روشنایی است. تازه‌‌عروسان نباید چراغی را که در حجله روشن شده بود، تا 3 روز خاموش می‌کردند و به همین قیاس، در عید نوروز (ه‍ م) نیز چراغهای مربوط به مراسم عید را تا 7 روز روشن نگاه می‌داشتند (شهری، 1 / 231). روشن کردن چراغ نیز مراسمی خاص داشت، چنان‌که هنگام روشن کردن چراغ نگاه کردن به سبزه و رنگ سبز، آینه، اسب و یا کسی که روی خوشی داشت، مستحب شمرده می‌شد (ماسه، II / 320-321؛ هدایت، 103). 
رسم این بود که خانمهای خانه، چه خانمهایی که خدمتکار داشتند و چه آنهایی که نداشتند، چراغ خانۀ خودشان را شخصاً روشن کنند (همو، 94) و معتقد بودند که شبهای جمعه هر‌چه زودتر چراغ را روشن کنند، بخت و اقبال و برکت بیشتری نصیبشان خواهد شد (ماسه، II / 274). 
کسبه‌ای که می‌خواستند چراغ مغازه‌شان را روشن کنند، هنگام غروب آفتاب آن را به‌خوبی تمیز، و بعد با ختم صلوات فتیله را روشن می‌کردند و بسیار پایین نگاه می‌داشتند. سپس وقتی لولۀ شیشه‌ای چراغ گرم می‌شد، کم‌کم فتیلۀ آن را بالا می‌کشیدند؛ هر بار که فتیله را اندکی بالا می‌بردند، به شاه‌چراغ سلام می‌فرستادند. سلام و صلواتهای مربوط به روشن کردن چراغ را ابتدا خود کاسب به زبان می‌آورد و بعد از او، کسانی که در مغازۀ او بودند، آنها را تکرار می‌کردند (شهری، 1 / 231-232). اگر خریداری دم غروب که چراغ تازه روشن شده بود، وارد مغازه‌ای می‌شد، بر پایۀ ادب و احترام به مغازه‌دار می‌گفت: «چراغت روشن!»، و مغازه‌دار در جواب می‌گفت: «چراغ عمرت روشن!». کاسب‌کاران عقیده داشتند که فروختن کالا هنگام روشن کردن چراغ مغازه شگون دارد و پولی را که از فروش این کالا نصیبشان می‌شد، «پول سر چراغ» یا «دشت سر چراغ» می‌نامیدند. آنها باور داشتند که فروش کالا در این هنگام علامت این است که در طول شب فروش خوبی خواهند داشت و چون شوق و اصرار به فروش در این هنگام زیاد بود، بعضی از کسبه به مشتری تخفیف می‌دادند. برخی از مشتریان جوانمرد نیز خودشان مبلغی بیش از قیمت کالا به نام سرچراغی، به مغازه‌دار می‌پرداختند تا فروشش در آن شب خوب باشد؛ هرچند برخی از کاسب‌کاران به بهانۀ اینکه اگر مشتری جنسشان را نخرد، بازارشان کور خواهد شد، مشتری را در محظور قرار می‌دادند و جنس را به قیمت گران‌تر به او می‌فروختند. همچنین رسم این بود مغازه‌هایی که جنسهای خود را حراج کرده بودند، حراج کالا را نیز با روشن کردن چراغی در مغازه، حتى هنگام روز، به مشتریان و رهگذران اعلام می‌کردند (نجمی، 395؛ شهری، 1 / 232؛ ماسه، I / 16). همچنین شگون نداشت که هنگام روشن کردن چراغ، پول از دست کاسب خارج شود؛ به همین سبب کسبه هیچ‌گاه قرضهای خودشان را هنگام روشن کردن چراغ مغازه پرداخت نمی‌کردند (هدایت، 87). در میان برخی از کسبۀ لرستان هنوز رسم نیست که سر چراغ به کسی نسیه بدهند (اسدیان، 305). 
شعلۀ چراغ را با فوت کردن خاموش نمی‌کردند و نه‌تنها این کار را گناه می‌دانستند، بلکه معتقد بودند چنین عملی عمر انسان را کوتاه می‌کند (شکورزاده، 179، حاشیۀ 6؛ هدایت، 99؛ ماسه، I / 36؛ نیز نک‍ : وکیلیان، 2 / 85). چنین اعتقادی در قدیم نیز شایع بوده است؛ زیرا محمد‌بن منور میهنی در ربع آخر سدۀ 6 ق از جدش، شیخ ابوسعید ابی‌الخیر (د 440 ق)، در اسرارالتوحید این بیت را که تأییدی براین اعتقاد است، نقل می‌کند: هر آن شمعی که ایزد برفروزد / کسی کش پف کند، سبلت بسوزد (ص 112). همو در این کتاب داستانی بسیار شبیه به آنچه در باب این بیت در روایتهای شفاهی ایرانی وارد شده است، روایت می‌کند (همانجا؛ برای روایت عامیانه، نک‍ : وکیلیان، همانجا). این بیت با اندک اختلافی در کشف‌الاسرار میبدی، تألیف‌شده در 520 ق (4 / 419)، در حدیقة الحقیقۀ سنایی غزنوی (ص 632)، در مرصاد العباد نجم‌الدین رازی (تألیف: 620 ق) (ص 80) و در مکارم الاخلاق رضی‌الدین نیشابوری (ص 69) وارد شده است (نک‍ : ریاحی، 585-586؛ شفیعی، 2 / 789). مولوی (د 672 ق) نیز در چند جا از مثنوی خود به این مضمون اشاره دارد (6 / 100، بیتهای 2085، 2089). 
همۀ این شواهد می‌رسانند که در قدیم خاموش کردنِ شمع و چراغ را با دمیدن بر آنها نادرست و بدشگون می‌دانسته‌اند. هنوز هم برخی معتقدند که وقتی کسی چراغ را با دمیدن خاموش می‌کند، چراغ به او می‌گوید: چنان‌که مرا خاموش کردی، چراغ عمرت خاموش باد (شکورزاده، 631). وجود اصطلاحاتی مانند «چراغ عمر» در زبان فارسی رابطۀ نزدیک شعلۀ چراغ و شعلۀ حیات را به خوبی نشان می‌دهد. 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: