اشکانیان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 14 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/239915/اشکانیان
چهارشنبه 19 آذر 1404
چاپ شده
4
اشکانیان \aškāniyān\، از سلسلههای پادشاهی ایران پیش از اسلام (250 قم-224 م).
اشکانیان که بعدها، بهواسطۀ اسکان در ایالت پرثوه (پارت)، «پارتیان» خوانده شدند، از قبیلۀ پَرنی و شاخهای از قوم داهه بودند که خود بخشی از مجموعهقبایل سکایی به شمار میروند. این قوم که در حدود نیمههای سدۀ 3 قم، در نواحی میان سیردریا و آمودریا زندگی میکردند، بهمرور بهسوی شرق دریای خزر و شمال هیرکانیا (= گرگان) کوچ کردند، ناحیۀ شمالی تجن را اشغال کردند و سرانجام، به شهرب سلوکی پارت رسیدند. پارت یکی از شهربهای هخامنشی بود که پساز حملۀ اسکندر مقدونی به ایران در 323 قم، و در پی فتوحات سلوکوس یکم، از 312 تا 308 قم، به دست سلوکیان اداره میشد. نام پارت پیشاز این در کتیبههای هخامنشی بهصورت پَرثَوه آمده بود که پژوهشگران آن را بهمعنی «پهلوان، جنگجو» تعبیر کردهاند (گیرشمن، 286؛ ولسکی، 223؛ شیپمان، 526). ارشک، بنیادگذار سلسلۀ اشکانی، در حدود 250 قم بههمراه سپاهی از قبیلۀ خود به استائنه در درۀ اترک هجوم آورد و آنجا را تصرف کرد. وی در 247 قم پادشاهی خود را در اَساک اعلام کرد و ازآنپس فرمانروایی جانشینان او به همین نام اشکانی خوانده شد (همچنین، ممکن است نام ارشک برگرفته از «اَرشَن» بهمعنی مرد یا پهلوان باشد). سلوکوس دوم که در 246 قم، زمام امور حکومت سلوکی را به دست گرفته بود، بهواسطۀ اشتغال به جنگ با بطلمیوسیان در نبرد لائودیکئا در سوریه، فرصت نیافت تا شورش آندراگوراس، شهربان سلوکی پارت را سرکوب کند؛ ازاینرو، ابتدا پارت، و بهدنبال آن بلخ، هریک خودمختاری خود را اعلام کردند. دیودوت شهربان بلخ نیز در 239 قم، با اعلان استقلال خود و جدایـی از امپراتـوری سلوکی، سلسلهای یونانی ـ بلخی را در آن سرزمین بنیاد نهاد (فرای، 291؛ شیپمان، همانجا). در این میان، نیروی سیاسی سلوکیان بهواسطۀ حملۀ سلتها به آسیای صغیر و جنگهای اول، دوم و سوم با بطلمیوسیان در سوریه رو به کاهش داشت، بهطوریکه تا 235 قم بخش قابل توجهی از متصرفات خود را از دست دادند. بدین ترتیب، پرنیها خیلی زود توانستند پارت و هیرکانیا را تصرف کنند و با توجه به سکونت این قبیله در سرزمین پارت و نیز در پی گسترش قلمرو شاهنشاهی آنان، نام پارت بر آنها اطلاق شد. بنابر اطلاعات بهدستآمده از سکههای مکشوفۀ اشکانی، چنین به نظر میرسد که اشک یکم از 247 تا 217 قم، و اشک دوم از 217 تا 191 قم حکومت کردهاند. اشک دوم موفق شد حملۀ آنتیوخوس سوم را دفع کند و سلطنت را از شاخۀ برادر بزرگتر خاندان خارج سازد. پساز او، فرییاپت از 191 تا 176 قم، و فرهاد یکم از 176 تا 171 قم به حکومت رسیدند. از جزئیات زندگی و حوادث این دوره آگاهی کافی در دست نیست (ولسکی، 77، 223؛ شیپمان، همانجا).
مهرداد یکم (سل 171- ح 138 قم) توانست شرایط را برای ایجاد شاهنشاهی بزرگی نظیر شاهنشاهی هخامنشی فراهم سازد. وی در میان دو نیروی متخاصم قرار داشت: یکی دولت یونانی باختری، و دیگری پادشاهی سلوکیان. مهرداد خیلی زود ماد را تصرف کرد. این پیروزی برای اشکانیان اهمیت بسیاری داشت، زیرا راه آنها را به میانرودان میگشود و این منطقه مانعی طبیعی بر سر راه نفوذ دشمنان به قلمرو اشکانی به شمار میرفت. مهرداد پس از فتح شهرهای بابل و سلوکیه و گسترش دامنۀ فتوحات خود تا شهر اوروک، با عنوان «شاهنشاه» تاجگذاری کرد. او چندی بعد ناچار به رویارویی با دو مانع بزرگ شد: از طرفی دمتریوس دوم (د 125 قم) با مادهای مخالف متحد شده، و آمادۀ نبردی تازه با مهرداد بود، و از طرف دیگر، سکاهای بیابانگرد به مرزهای شرقی تعدی میکردند. مهرداد سپاهی را با یکی از سرداران خود به مقابله با دمتریوس دوم فرستاد و خود برای سرکوب سکاها بهسمت شرق روانه شد. وی موفق شد بر هر دو نیرو غلبه کند: در شرق مهاجمان سکایی را به عقب راند، و در میانرودان نیز دمتریوس را در هم شکست و اسیر کرد. مهرداد همچنین شوش و ایلام را به متصرفات تازۀ خود افزود. بدین ترتیب، پایههای یکی از بزرگترین امپراتوریهای مشرقزمین مستحکم شد و مهرداد توانست با مدیریت سیاسی قوی، موفقیت در پیکارهای سخت، و جلب حمایت خاندانهای بزرگ، پارتیان را به قدرتی جهانی تبدیل کند. یکی از مهمترین ویژگیهای شخصیتی مهرداد یکم توجه به هویت ملی و پارسیگرایی او ست. تصویر او بر سکههایش با گیسوان بلند، ریش انبوه بهسبک شاهان پارسی، جامههای شاهانه و تاج شاهیاش، و نیز جهت نیمرخ او بر روی سکهها ــ که برخلاف شاهان سلوکی به سمت چپ است ــ همگی نشاندهندۀ تقلیدنکردن از فرهنگ سلوکی و هلنی، و گرایش او به هویت ملی پارسی است (ولسکی، 94-97؛ شیپمان، 526-527؛ گیرشمن، 290). فـرهاد دوم (سل 138- 129 قم)، پسـر مهرداد، که در آغاز فرمانروایی بسیار جوان بود، نتوانست سرزمینهای تازه را نگاه دارد و سلوکیها این بار بهفرماندهی آنتیوخوس هفتم، ازسوی غرب فرارسیدند و بابل و ماد را تصرف کردند. اما فرهاد با مذاکرات سیاسی و ایجاد فرصت مناسب، توانست حمایت ساکنان این مناطق را جلب کند و بدین ترتیب، شرایط را بهنفع خود تغییر دهد. آنتیوخوس در نبرد مجدد با فرهاد شکست خورد و از آن پس سلوکیان دیگر یارای مقابله با اشکانیان را نیافتند. اما حادثهای در راه بود که خطر تازهای برای اشکانیان محسوب میشد. این حادثه با یورش قبیلۀ جنگجوی یوئهچی به دولت یونانی ـ بلخی و اشغال قلمرو آن آغاز شد. بدین ترتیب، بساط یونانیهای بلخ، که پس از تصرف آن بهدست اسکندر مقدونی در آنجا اسکان یافته بودند، برای همیشه برچیده شد (135-130 قم) (ولسکی، 98-101؛ شیپمان، 527). در زمان اردوان یکم (د 123 یا 124 قم)، که بهاحتمال برادر فرهاد یکم بوده است، موج تازهای از اقوام سکایی بهسوی شرق روانه شدند و دولت پارتی قادر به عقبراندن آنها نشد. سرانجام، سکاهای یادشده در ناحیۀ درنگیانا متوطن شدند و این سرزمین ازآنپس، به نام آنها، سیستان خوانده شد. ظاهراً اردوان در مقابله با همین طوایف به قتل رسیده است (فرای، 298). تحول دیگری که در این دوره روی داد، ایجاد امیرنشین خاراسن در غرب شاهنشاهی بود. هوسپائوسینس، حاکم این امیرنشین، از نارضایتی مردم از بدرفتاریهای هیمروس، حاکم بابل، بهره جست و در حدود سال 127 قم شهر انطاکیه (اسکندریۀ قدیم) را در کنارۀ خلیجفارس تسخیر کرد و آنجا را با نام خاراکس هوسپائوسینس، پایتخت خود قرار داد (ولسکی، 102؛ شیپمان، همانجا؛ گیرشمن، 292). مهرداد دوم (سل 123 یا 124- 87 یا 88 قم)، پسر اردوان یکم، در تاریخ اشکانیان و احیای قدرت آنها نقش چشمگیری ایفا نمود. او پساز جلب نظر خاندانهای بزرگ ایرانی و اتحاد با آنان و ایجاد نیروی عظیم سیاسی و نظامی، نخست خاراسن را تسخیر کرد و دامنۀ متصرفات خود را تا رود فرات و دورا ـ اروپوس گسترش داد. این شهر از لحاظ ارتباط تجاری با سوریه و روم اهمیت بسیاری داشت. برخورد مهرداد با سکاها و خاندان سورن در شرق امپراتوری و نیز امتیازهایی که مهرداد پساز انقیاد آنها به خاندان سورن اعطا کرد، نظیر حق ویژۀ اعضای خاندان سورن در گذاشتن تاج شاهی بر سر شاهان اشکانی، بهسبب نبودِ منابع کافی در پردۀ ابهام مانده است (ولسکی، 104؛ شیپمان، همانجا). مهرداد در حدود 110 قم بهسوی ارمنستان لشکر کشید، آنجا را تصرف کرد و تیگران، پسر شاه ارمنستان، را بهعنوان گروگان نزد خود برد. ظهور امپراتوری روم در حدود سال 100 قم در سوی غرب ایران و در آسیای صغیر، تبدیل آن به ایالت پرگامون و نیز اشغال بخشی از کیلیکیا و تبدیل آن به ایالتی رومی، سبب نگرانی مهرداد دوم و آغاز نخستین درگیریها میان ایران و روم شد. مهرداد سفیر خود را در 96 قم نزد سولا، سردار سپاه روم، فرستاد و مذاکراتی در کنار رود فرات میان نمایندۀ ایران با سولا صورت گرفت که از نتایج آن آگاهی دقیقی در دست نیست (ولسکی، 107؛ شیپمان، همانجا). یکی از ویژگیهای سیاست مهرداد دوم گرایش به سنتهای باستانی پارسی است. بهباور مورخان، اینکه مهرداد عنوان «شاهنشاه» را برای خود انتخاب کرد، توجه او به زبان پارتی که سفالهای نسا آن را مینمایاند، و گسترش کاخهای نسا نشانۀ اهمیتدادن این شاهنشاه اشکانی به هویت ملی، فرهنگی و دینی ایرانی است. افزونبر این، وسعت نظر مهرداد در امور تجاری و تماسهای اقتصادی با سایر نقاط بهواسطۀ تبادل سفیران با دیگر کشورها، از جمله چین که یکی از سفرای آنها به دربار او آمده، و مورد استقبال قرار گرفته بود، و از سوی دیگر با گسترش ارتباط تجاری با جهان مدیترانهای از طریق جادۀ ابریشم، موجب شد تا با تدبیر مهرداد دوم، امپراتوری اشکانی به چنان استحکام و نیرویی دست یابد که با وجود موانع و تهدیدهای داخلی و خارجی تا 3 سده پساز آن دوام یابد (ولسکی، 109؛ شیپمان، همانجا). در اواخر دوران فرمانروایی مهرداد، پدیدۀ تازهای به وجود آمد که مورخان آن را بهعنوان خطری بالقوه برای افول امپراتوری اشکانی تلقی کردهاند. اگرچه منابع دربارۀ این پدیده کافی نیست، شواهد نشان میدهد که اشراف و خاندانهای بزرگ که نقش چشمگیری در تحولات داخلی امپراتوری داشتند، گاه به حمایت از برخی از مدعیان حکومت میپرداختند. از جملۀ این مدعیان، یکی گودرز یکم (98- 81 یا 80 قم) بود، که براساس سکههای موجود، در سال 90 قم پادشاهِ بخشی از قلمرو پارت شد. همچنین، باید به سلطنت رقیب او، ارد یکم (80- 77 یا 76 قم) اشاره کرد. وجود این مدعیان احتمالاً موجب شده بود تا از سیناتروک، که سنش در حدود 80 سال بود و بهعنوان تبعیدی نزد سکاها به سر میبرد، برای ایجاد وحدت در ارکان امپراتوری استعانت جویند (ولسکی، 110؛ شیپمان، همانجا). سیناتروک در منازعاتی که بیرون از مرزهای امپراتوری میان مهرداد ششم، پادشاه پونتوس (مشهور به اوپاتور)، و متحد او، تیگران، فرمانروای ارمنستان، با روم روی داد، دخالتی نکرد. این امر ممکن است بهسبب کهولت او یا بحران داخلی در اثر تحریکات مدعیانی چون گودرز یکم و ارد یکم بوده باشد. پس از سیناتروک پسرش، فرهاد سوم (سل 70 یا 71-57 یا 58 قم)، به جای او نشست. در این میان، پیروزی روم بر تیگران و فرهاد و حضورش در آسیا و تسلط بر ارمنستان، بر نگرانیهای فرهاد میافزود؛ بهویژه آنکه پومپئوس، فرمانده رومی، سوریه را نیز به تصرف درآورده، و فرات را بهعنوان مرز ایران و روم تعیین کرده بود. لشکرکشی فرهاد به ارمنستان نتیجۀ مطلوبی در پی نداشت و ازاینپس، روابط پارت و روم به تیرگی کشید (ولسکی، 140؛ شیپمان، 527-528). پس از مهرداد دوم، نام چند تن از فرمانروایان پارتی بر روی سکههای این دوره آمده است که از آن جمله میتوان به گودرز (سل 90-80 قم)، ارد اول (سل 80 - 78 قم) و سیناتروک (سل 78-70 قم) اشاره کرد، هرچند آگاهی دقیقی از آنها در دست نیست (دبواز، 51؛ شیپمان، 527, 533). فرهاد سوم توسط پسرانش، مهرداد دوم و ارد دوم، به قتل رسید و این واقعه چنان ضربۀ هولناکی بر پیکر امپراتوری وارد ساخت که تأثیر آن تا پایان عهد اشکانی مشهود است. در پی این حادثه، مهرداد از ایران بیرون رانده شد و ارد دوم بر تخت شاهی نشست. مهرداد از گابینیوس، حاکم سوریه، که در خدمت روم بود، استمداد جست، اما پساز ناامیدی از یاری حاکم سوریه، بهتنهایی و شاید بهاتکای وعدههایی از سوی بزرگان ایران، درصدد به چنگ آوردن سلطنت برآمد و حتى بابل و سلوکیه را تصرف کرد، اما سرانجام، سورنا او را شکست داد و به قتل رساند. همۀ این حوادث و کشمکشهای داخلی در امپراتوری اشکانی، به روم این فرصت را داد تا در امور داخلی ایران دخالت کند. در عهد ارد دوم (سل 57-37 قم)، یکی از بزرگترین وقایع نظامی در شاهنشاهی اشکانی رقم خورد. بههنگام حکومت سهنفره در روم، حکومت سوریه در اختیار یکی از آن 3 تن، یعنی کراسوس بود. وی در 54 قم با یک سپاه هفتلژیونی از رود فرات عبور کرد و بدون اعلان جنگ بهسوی ایران حرکت کرد. ارد سفیری نزد او فرستاد تا علت این دشمنی را جویا شود. کراسوس با غرور فراوان به سفیر ایران درشتی کرد و پاسخ داد که پارتیان دلیل آن را در تیسفون خواهند دید. سفیر ایران در پاسخ گفته بود: «اگر کف دست من مویی دیدی، تیسفون را هم خواهی دید». کراسوس بخشی از نیروهای خود را در میانرودان گذاشت و خود زمستان را در سوریه به سر برد، بدین منظور که جنگ را در بهار سال 53 قم ادامه دهد. در این فرصت سپاه اشکانی بهفرماندهی سورنا، سردار لایق و خردمند ایرانی، آمادگی لازم را برای رویارویی با کراسوس کسب کرد. افزونبر این، ارد بهیاری سورنا موفق شد حمایت آرتاواز، پادشاه ارمنستان، را بهسود خود جلب کند. سرانجام، در نبردی که در کرهه (حرّان) روی داد، کراسوس، پسر او و همراهانش کشته شدند، و بخشی از سپاه روم تارومار، و بخش دیگر اسیر و به ایران منتقل شد. در پی این پیروزی، ارد دختر آرتاواز، پادشاه ارمنستان، را برای پسر خود، پاکور، گرفت و از این طریق اتحاد دو دولت افزایش یافت. در مراسم عروسیای که در دربار ارمنستان برپا شد و طی آن نمایشنامۀ اُریپیدس در حال اجرا بود، قاصدی از راه رسید و سر کراسوس را نزد ارد آورد. از آن پس مرز ایران و روم برای دو سده در فرات تثبیت شد. تحلیلگرانِ این نبرد دربارۀ شیوههای نبرد سربازان و بهویژه تیراندازان پارتی بسیار نوشتهاند. پس از این پیروزی، سورنا به قهرمان ملی ایران تبدیل شد و اگرچه خیلی زود به فرمان ارد ــ در اثر حسادت یا ترس از نیروگرفتن او ــ به قتل رسید، تأثیر او در حماسۀ ملی ایران برای همیشه بر جای ماند (ولسکی، 146؛ شیپمان، 528؛ گیرشمن، 296).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید