صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / منابع فرهنگ مردم ایران / منابع معاصر / پژوهشهای ایران‌شناسان / بروگش، سفرنامه ها /

فهرست مطالب

بروگش، سفرنامه ها


آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

2. از سرزمین آفتاب

 این کتاب دومین سفرنامه از هاینریش بروگش است. وی برای دومین بار و پس از گذشت 25 سال در 1886 م / 1303 ق راهی ایران شد. بروگش این بار از مسیر روسیه و قفقاز به ایران آمد، از گیلان، تهران، اصفهان و شیراز دیدن کرد و حاصل سفر دوبارۀ او کتاب از سرزمین آفتاب است.
او در این کتاب با دقت به گزارش دیده‌ها، شنیده‌ها و خاطراتش از این سفر پرداخته است و با افزودن اطلاعات تاریخی و جغرافیایی و نیز مباحثی دربارۀ آداب و رسوم، دین، اخلاق و سایر مؤلفه‌های اجتماعی، در حقیقت سفرنامۀ خود را به کتابی راهنما تبدیل کرده که در عین اختصار حاوی نکات بسیار ارزشمندی دربارۀ ایران است. برای نمونه ذکر نام چاپارخانه برای بروگش که بنا بر روال سفرنامه‌اش دائماً در حال حرکت میان موضوعات مختلف است، کافی است تا بلافاصله نه‌تنها به بیان گزارشی پیرامون وضعیت پست در زمان حضورش در ایران بپردازد، بلکه تاریخچه‌ای هرچند کوتاه نیز از صنعت پست در ایران ارائه کند (ص 51-52).
مؤلف تلاش کرده است تا به عنوان گزارشگری بی‌طرف به بررسی نقاط ضعف و قوت ایرانیان بپردازد. او به باورهای غلط اروپاییان دربارۀ ایرانیان اشاره می‌کند (ص 139، 142-145) و با آوردن نامه‌ای از دوستی ایرانی که به نام او اشاره‌ای ندارد، اسباب مسافرت اروپاییان به ایران، و پس‌از آن عوامل بدبینی آنها را نسبت به آنچه در ایران دیده‌اند، تشریح می‌کند. او همچنین پس‌از برشمردن شماری از خصوصیات اخلاقی ایرانیان که از منظر خود مثبت (ص 144 بب‍‌ ‌)، و یا منفی (ص 133 بب‍‌‌ ) می‌پنداشته است، در مجموع نقاط ضعف آنها را در مقابل «ذکاوت هند و اروپایی»‌شان بسیار ناچیز می‌خواند (ص 14 بب‍ ‌).
او در آغاز کتاب موانع و عوامل رغبت نداشتن اروپاییان برای سفر به ایران را برمی‌شمارد (ص 10-11) و در سراسر کتاب به کرات از بدی‌ راهها و کاروان‌سراهای کثیف که به‌ندرت قابلیت اقامت مسافران را دارد، یاد می‌کند. کاروان‌سراهایی که بسیاری از آنها یادگارهای دوران شاه‌عباسی، و یادآور دوران اقتدار ایران زمین‌اند (نک‍ : ص 201-202، 228).
دربارۀ جایگاه سفر نزد ایرانیان نیز بر این باور است که جدای از عشایر که دائماً در حالت سفر به سر می‌برند، ساکنان شهرهای ایران علاقۀ مفرطی به سفر دارند و شرح مختصری از چگونگی مسافرت در ایران و تجهیزاتی که معمولاً ایرانیان به هنگام سفر همراه دارند، ارائه می‌کند (ص 67- 68).
بروگش شهرهای مسیر سفر خود را از جهات بافت شهری، جغرافیایی و ساختار اجتماعی به خوبی وصف می‌کند. او همچنین از منظر یک پژوهشگر مردم‌نگار در ثبت رفتارها و باورهای مردم به قداست برخی از مکانها اشاره دارد که از آن جمله است: دروازۀ عالی‌قاپو در اصفهان (ص 212) و تخت مادر سلیمان در استخر فارس. وی همچنین هنگام عبور از قم ضمن توصیف گنبد طلای آنجا (ص 194) اضافه می‌کند که حرم حضرت معصومه (ع) خاص حاجت‌خواهیهای زنانه (ص 195) است و قم برای بانوان دارای همان جایگاهی است که مشهد برای مردان (همانجا). همچنین به وجود 444 امامزاده در قم اشاره می‌کند که از اماکن مقدس این شهر به‌شمار می‌آیند (همانجا). او وجه تسمیۀ تنگۀ الله اکبر شیراز را این می‌داند که مسلمانان با دیدن هر امر شگرفی جملۀ «الله اکبر» را بر زبان می‌آورند (ص 235).
افزون بر عمارات و خیابانهای معروف و تاریخی اصفهان که بروگش به وصف آنها پرداخته (نک‍ : ص 206 بب‍ ‌)، توجه او به کبوترخانه‌های معروف حومۀ اصفهان و کاربرد دوگانۀ آنها (ص 219) نیز بسیار حائز اهمیت است. در کنار تمامی مناظر شهری، او از وصف قبرستانها نیز غافل نمانده است. به باور او، نقوش حک‌شده بر سنگ قبرها که بر شماری از آنها نقش یک سوار یا یک درخت سرو که بر نوک آن یک گل زنبق قرار گرفته است (ص 218)، شاید نمادی مشترک میان آریاییها و تداعی‌گر درخت کریسمس باشد. وصف گورستان پیرامون آرامگاه کورش (ص 226) که در میان ایرانیان بیشتر به آرامگاه مادر سلیمان مشهور بوده، و نشان از حرمت این مکان نزد ایرانیان داشته است، از دیگر مطالب خواندنی کتاب است.
مطالبی که مؤلف دربارۀ شاه، آداب حضور نزد او، تاج کیانی که چون منسوب به سلسلۀ باستانی کیانیان است، بدین نام خوانده می‌شود و جواهرات سلطنتی که در خزانۀ ارک نگهداری می‌شوند (ص 166-167)، همچنین چگونگی حکومت رفتار درباریان و آداب و رسوم دربار از دیگر نکات خواندنی کتاب است (ص 165، 169-173). وصف خصوصیات ظاهری شاه، سلسله‌مراتب اداری، عناوین سلطنتی، و فساد رایج در دربار و پیشکشی دادن برای رسیدن به القاب و مناصب حکومتی (ص 74)، اشارۀ مختصر به نام اعضای خاندان سلطنتی (ص 166) و رؤسای تیره‌های گوناگون ایل قاجار (همانجا) که در سالنامه‌های رسمی آمده است و نیز نحوه و چگونگی اخذ مالیات (ص 74) و احترام و علاقه به شاه (ص 92) از شمار این مطالب است. وی همچنین اطلاعات سودمندی دربارۀ اجرای قوانین و محاکم، دادگاهها و قضات، و اینکه هنوز در ایران قانون مدنی تدوین نشده بوده است (ص 159)؛ نحوۀ مجازاتها و قانون ممنوعیت شکنجه و اینکه معمولاً این قانون اجرا نمی‌شده است (ص 161)؛ بست و بست‌نشینی ازجمله بست‌نشستن در طویله، و اقدامات امیرکبیر برای محدود کردن آن (ص 163-164) در اختیار خوانندۀ خود قرار می‌دهد.
بروگش در سفرنامه‌اش به ادیان و اقلیتهای مذهبی ایران نیز توجه داشته، و به شرح اوضاع اجتماعی و آداب و رسوم آنان پرداخته است. او هنگام سفر به باکو از خروج آخرین روحانی پارسی که از سوی زردشتیان هند بدانجا گسیل شده بود، در 1880 م یاد می‌کند و متذکر می‌شود که با خروج همیشگی او آتشکدۀ زردشتیان نیز در آن دیار خاموش شده است (ص 43). او گزارش تقریباً مبسوطی از زندگی زردشتیان ایران ارائه می‌کند (ص 187- 189). همچنین گزارشها و آمارهای او دربارۀ مسیحیان و منطقۀ مسیحی‌نشین جلفا (ص 216-217) و نیز یهودیان اصفهان (ص 204) بسیار ارزنده و حائز اهمیت است. او همچنین در جای‌جای کتاب خود به نوع برخورد ایرانیان مسلمان با اقلیتهای مذهبی که دارای آداب خاصی بوده‌اند، اشاره دارد، مثل آنکه هنگام معامله برای گرفتن سکه از دست ایشان از یک کاسۀ آب استفاده می‌کردند (ص 60، 98) و یا اینکه زنان ایرانی هنگام برخورد با خارجیها رو به دیوار می‌کردند (ص 98). از میان فرق مذهبی نیز چندین بار از علی‌اللٰهی‌ها و اهل حق یاد می‌کند و از خاندان آتش‌بگ در کرمانشاه و نیز علی‌اللٰهی‌های روستای رودهن که رئیسشان سیدجعفر نام داشت، نام می‌‌برد (ص 150).
وی صنعت چادرسازی (خیمه) در ایران را بی‌نظیر توصیف می‌کند (ص 170-171). او بارها به ارزیابی ارزش پول ایران پرداخته و از بدی عیار سکه‌ها یاد می‌کند و حین عبور از باکو، به وفور با صرافهایی برخورد می‌کند که سکه‌های ایرانی معامله می‌کنند (ص 43، 44، 136). 
به‌گفتۀ بروگش بازرگانان که در ایران از استقلال نسبی برخوردار بودند (ص 159-160)، و در گذشته از قابل اعتمادترین طبقات جامعه محسوب می‌شدند، دیگر شهرتشان را از دست داده بودند و غل و غش در معامله‌شان راه یافته بود. اوزان رسمی و دولتی در جاهای مختلف یکسان نبوده است (ص 135) و فروشندگان هیچ تلاشی برای جلب مشتری نمی‌کرده‌اند (ص 60).
وضعیت معیشت طبقات مختلف اجتماعی نیز از دید او دور نمانده است؛ به‌ نحوۀ امرار معاش درویشان اشاره دارد و گدایان و فقرایی را دیده است که با توجه به توصیۀ اسلام بر بخشش صدقه، از مردم ملتمسانه تقاضای صدقه دارند و یا زنانی که از زیبایی خود برای گرفتن وجهی از عابران بهره می‌برند (ص 89 -90). توصیفهای دقیق او از بازار شهرهایی که به آنها سفر کرده است، بسیار خواندنی است (برای نمونه، نک‍ : ص 98). وی از ترفند پلیس در استفاده از آیه‌ای از قرآن برای رفع سد معبر در بازار یاد می‌کند. از دیگر جلوه‌های قابل توجه بازارهای شهرهای اسلامی از دیدگاه مؤلف، رهاسازی کسب و کار به هنگام نماز است، بدون آنکه در حجره‌ای بسته شود (ص 99) و از سوی دیگر از رواج فوق‌العادۀ ربا به رغم تحریم آن در اسلام، در بازار به‌ویژه بازار تهران متعجب می‌شود (ص 160-161). همچنین او بازار را به عنوان گردشگاه ممالک شرقی و محل مبادلۀ اخبار روز و نیز مکانی برای عرضه و نمایش آثار نقاشان معاصر معرفی می‌کند (ص 96-97، 99).
بروگش به ادبیات فارسی نیز به‌عنوان بخشی از فرهنگ مردم سرزمین خورشید توجه کرده و زبان به تحسین آن گشوده است (ص 126). او بارها از بزرگانی چون فردوسی و سعدی یاد کرده و اشعار حافظ را فناناپذیر خوانده است (ص 235، 238). از نظر او غنای ادب فارسی مرهون هوشمندی ایرانیان است. از همین‌رو ست که برای نقش تودۀ مردم و ادبیات شفاهی جایگاه ویژه‌ای قائل است و بخشهایی از کتابش را به مثلها و کنایات رایج در میان مردم اختصاص داده است. او نه تنها شمار قابل توجهی از امثال و حکم مصطلح در میان مردم را گرد آورده است (ص 128-131)، بلکه گاه به مناسبتهای مختلف در کاربرد اقلام پوشیدنی مثلاً کلاه، به انبوهی اصطلاح و مفاهیم کنایی مربوط بدانها نیز اشاره دارد (نک‍ : ص 146). او با تأکید بر آمیختگی تاریخ و اسطوره در مباحث مربوط به ایران (ص 185- 186)، تاریخ ایران کهن را برگرفته از اسطوره‌هایی همچون رستم (ص 186) و نیز حکایات جنگ ایران و توران و سلسلۀ اسطوره‌ای کیانیان (ص 185- 186) می‌داند. او همچنین به اسطوره‌هایی که مازندران را مسکن دیوان خوانده‌اند، اشاره می‌کند (ص 178) و اینکه رشته کوه البرز سرزمینی مقدس بوده است که پیوسته آتشکده‌ها را در آن جایگاه می‌ساخته‌اند (ص 179). 
با این اوصاف، تخمین قدمت چنین سرزمین پررمزورازی برای او غیرممکن است (ص 178)، تاریخی که در آن هوشنگ منشأ بسیاری از اختراعات است (ص 179) و جمشید شکوهمندترین پادشاه اسطوره‌ای آن (همانجا). وی همچنین از منظری تطبیقی اسطورۀ آهنگری با پیش‌بند چرمین، اژدها و قهرمان جوان را میراث مشترک افسانه‌های ملل معرفی می‌کند (ص 182). او که سخت شیفتۀ تاریخ باستان ایران‌زمین است، در جای‌جای کتاب از نخستین آتشکده‌ها در ری (ص 189)، آثار باقی‌مانده در این شهر (ص 189-191)، و نقش اسطوره‌ای رستم (ص 186) در تاریخ ایران یاد می‌کند. تعبیر او از واژۀ تپه و ارتباط آن با آثار باستانی در میان تودۀ مردم خواندنی است (ص 188- 189).
توجه به خصوصیات ظاهری قومی ـ نژادی از دیگر نکات قابل‌توجه کتاب از سرزمین آفتاب است. هرچند بروگش توصیفی کلی و ظاهری از «ایرانی اصیل» ارائه می‌کند (ص 125)، به‌صورت موردی نیز خصوصیات نژادی و ظاهری ساکنان شماری از شهرهایی را که بدان سفر نموده، گزارش کرده است. برای نمونـه مردم تهران را دارای چهـرۀ نیمه اروپایی ـ نیمه آسیایی می‌خواند (ص 84 - 85). مردم کُمین را شبیه به ایرانیان اصیل، و شیرازیان را از «خالص‌ترین نژاد ایرانی» معرفی می‌کند (ص 228، 236)، و می‌افزاید که نقش برجسته‌های تخت‌جمشید می‌تواند زمینۀ خوبی برای مطالعات نژادشناسی باشد (ص 228). 
وی همچنین در جای‌جای کتابش به اقشار گوناگون اجتماعی مردم ایران توجه دارد. برای مثال درویش‌ را یکی از پدیده‌های خاص سرزمین ایران می‌داند (ص 77، 78). از دیگر گروههای اجتماعی که بروگش به معرفی آنان پرداخته است، می‌توان از لوطیها (ص 90)، کولیها (ص 114) و جذامیها (ص 115) نام برد. 
او به خلق‌وخوی مردم نیز اشاره کرده است. برای نمونه بیشتر مردان قزوین را افسرده خوانده است. البته استثنایی نیز قائل است و درویشان را از معدود اقشار قزوین می‌داند که از روحیه‌ای بشاش برخوردارند (ص 77، 78) و اصفهانیها را به‌واسطۀ خصوصیات اخلاقی‌شان مذمت می‌کند (ص 213). او ادب و احترام میان ایرانیان و میهمان‌نوازی ایشان (ص 126- 128) و هدیه‌دادن به میهمان (ص 63) را قابل تحسین و در عین حال بخش وسیعی از سخاوت و میهمان‌نوازی شرقیها را برای دفع شر می‌داند. از رواج سنت هدیه‌دادن به دیگران یاد می‌کند و به همین مناسبت به بررسی انواع هدیه، بخشش و خلعت نزد ایرانیان می‌پردازد (ص 173). 
بروگش بر این باور است که در ایران حمل فانوس و چگونگی آن در شب نشان از تشخص فرد است، به این ترتیب که اشخاص عادی معمولاً فانوسهای کوچکی را شخصاً به دست می‌گیرند، در صورتی که اشخاص متعلق به طبقات بالاتر از فانوسهای بزرگ‌تری استفاده می‌کنند، ضمن آنکه خود آنها فانوس را حمل نمی‌کنند بلکه این کار برعهدۀ خدمۀ آنها ست (ص 85). 
از دیدگاه او مردم ایران افرادی بذله‌گویند (ص 128) و به‌رغم تمامی گزارشها، زنان در میان ایشان از آزادی نسبی برخوردارند، تا آنجا که گاه به بهانۀ سرزدن به بستگانشان روزها از خانۀ خود خارج می‌شوند (ص 163). از دیگر ویژگیهای ایرانیان که بروگش بدانها توجه داشته، رواج شماری از رفتارهای آیینی است. او به باور ایرانیان به نیروی سنگها (ص 134) و نیز رواج تفأل و فالگیری، تعبیر خواب، سحر و جادو، طلسم و تعویذ در میان ایشان اشاره دارد و تأکید می‌کند تقویمی که در ایران فروخته می‌شود، مشحون از روزهای سعد و نحس است و آنان حتى کوچک‌ترین کارهایشان را براساس احوال کائنات انجام می‌دهند (ص 137- 139).
بروگش به نحسی سیزده‌به‌در نزد ایرانیان اشاره می‌کند و می‌افزاید که آخرین چهارشنبۀ ماه صفر نحس‌ترین روز سال نزد ایشان است (ص 138). او همچنین از اعتقاد تام ایشان به چشم‌زخم یاد می‌کند (ص 139-140)؛ با این همه، در نقش منتقدی منصف اضافه می‌کند که اروپاییها نیز به چشم‌زخم باور دارند، و از این جهت هر دو قوم را خرافی می‌خواند (ص 140-141).
از دیدگاه او باور به بسیاری از این اعمال خرافی و نیز بسیاری از رفتارهای آیینی به زردشتی‌گری باز می‌گردد و بازمانده‌های این آیین است؛ رفتارهایی چون گرامیداشت نور، آتش و خورشید و افروختن هزاران شمع و روشن کردن چراغها در ایام نوروز (ص 141). او همچنین از مجموعه‌ای از رفتارهای آیینی مردم ایران که موجب تحریم برخی کارها در نزد تودۀ مردم می‌شود، یاد می‌کند که از این دست باید از تحریم صید ماهیان رودخانۀ روستای کچی در اصفهان نام برد (ص 219).
مؤلف همچنین در جای‌جای کتاب خود به تفریحات و سرگرمیهای ایرانیان توجه دارد. او افزون بر تمایل شدید ایرانیان به سفر، از رواج قهوه‌خانه‌ها در ایران یاد می‌کند و می‌افزاید در قهوه‌خانه‌ها همه‌چیز از عشق و صفا حکایت دارد (ص 98- 99). از دیدگاه او منظرۀ خروج شاه و زنان حرم از ارگ یکی از رویدادهای تماشایی است (ص 88 - 89). مسابقۀ اسب‌دوانی و تماشای آن (ص 91-92)، ارکستر بانوان حرم تشکیل‌شده از 40 پسربچۀ 8 یا 9 ساله (ص 95)، استعمال و مصرف تریاک که در ایران عصر ناصری بسیار رواج داشت (ص 98)، شکار و شکارگاههای سلطنتی (ص 112-113)، تفرج زن و مرد (ص 119) و علاقۀ ایرانی اصیل به زورآزمایی (ص 99) ازجمله سرگرمیها و تفریحاتی است که بروگش با توجه به موقعیت اجتماعی در میان اقشار مختلف جامعه مشاهده کرده است.
برگزاری جشنهای مختلف ملی ـ مذهبی از دیگر سرگرمیهای مردم ایران است که مؤلف مهم‌ترین آنها را چنین برمی‌شمارد: عید قربان و مراسم شتر قربانی که به نوبۀ خود مراسمی بسیار مفصل و با تشریفات فراوان است؛ 12 ربیع‌الاول، تولد حضرت رسول (ص) (بروگش به‌روایت اهل سنت اشاره دارد)؛ و عید فطر. در این اعیاد که به عموم مسلمانان اختصاص دارد، سفرای دیگر کشورهای مسلمان‌نشین چون دولت عثمانی نیز در مراسمی که در دربار اجرا می‌شود، شرکت دارند. عیدغدیر و نیمۀ‌شعبان به‌گفتۀ مؤلف به‌دستور شاه ایران به جرگۀ این اعیاد افزوده شده است، و به تصریح همو از آنجا که این دو عید خاص شیعیان بوده، سفیر عثمانی در آن شرکت نمی‌کرده است؛ و سرانجام عید نوروز و 6 صَفَر سالروز تولد ناصرالدین شاه که به شمار اعیاد ملی و رسمی افزوده شده است. در مراسم این دو عید که به شکلی بسیار مجلل در دربار برگزار می‌شده است، سفرای کشورهای خارجی نیز برای عرض تبریک به حضور شاه می‌رسیده‌اند (ص 155- 156).
از میان جملۀ آداب ایرانیان که معمولاً در جشنها برپا می‌دارند، بروگش به سنت تزیین تخم‌مرغ (ص 138)، برپایی مراسم روزهای جشن در میدان توپخانه (ص 91) و نیز سنت زیبای آرایش با گل و هدیه دادن آن اشاره دارد. علاقۀ وافر ایرانیان به گل و گیاه و تزیین و آرایش خود و خانه‌هایشان با گل از موضوعاتی است که در میان آداب و رسوم ایرانیان در اثر بروگش بسیار مورد توجه قرار گرفته است. او بارها در کتابش از گلدانهای پر گل (ص 99)، و اینکه مردان و زنان در ایام بهار خود را با گل می‌آرایند و یا غنچۀ گل به دست می‌گیرند (ص 119)، آرایش با گل در نوروز (ص 118)، و رسم هدیه دادن گل (ص 171-173) با تحسین و اعجاب یاد کرده است و می‌گوید: ایرانیان در هر کجا که مختصر آبی پیدا کنند، آنجا را به بوستانی بی‌بدیل تبدیل می‌سازند. او حیاط خانه‌های هر یک از ایرانیان را با باغچه و حوض و فواره‌اش، نمادی از باغ ایرانی می‌بیند و با مشاهدۀ غلات و به‌ویژه میوه‌های متنوع و مرغوب که به‌رغم کمبود آب و مشکلات بسیار، به‌وفور تولید و عرضه می‌شود، اظهار شگفتی می‌نماید و از کشاورزان سخت‌کوشی یاد می‌کند که حاصل تلاششان محصولی پربار، همراه با رنجی طاقت‌فرسا ست. بروگش در این میان از تب مرگ‌آوری یاد می‌کند که در اثر برنج و برنج‌کاری حاصل می‌شود، تا آنجا که گویی تب و برنج‌کاری واژه‌های مترادف یکدیگرند. او به پدیدۀ مرگ و مراسم خاک‌سپاری نزد ایرانیان نیز پرداخته است (ص 147- 148).
او همچنین به طور دقیق به وصف پوشاک مردم هر جا که پا گذاشته، پرداخته است. اگرچه به‌سبب پوشش و حجاب بانوان ایرانی از وصف لباس و پوشاک آنان معذور است؛ با این همه، دمپاییهای پاشنه‌بلند آنان توجهش را جلب می‌کند (ص 98). در مقابل لباس طبقات مختلف اجتماعی همچون ارتشیان، روحانیان، مشدیها و اقوام مختلف و ایلات و عشایر را به دقت وصف می‌کند و اضافه می‌کند که لباسهای ملی ایرانیان بیشتر دارای رنگهای تند و روشن است (ص 78، 87 - 89). یکی از اقلام پوشیدنی که توجه او را بسیار جلب کرده، کلاه است و در این باره می‌گوید که هر یک از طبقات جامعه کلاه یا عمامۀ خاص طبقۀ خود را به سر می‌گذارد (ص 78- 79). وی همچنین به شیوه‌های بر سر گذاشتن کلاه ازجمله کج گذاشتن آن نیز اشاره کرده است (ص 87). 
مؤلف همچنین به آداب غذایی و خوراک ایرانیان توجه می‌کند (ص 147) و افزون بر اینکه از آش به‌عنوان اصلی‌ترین غذای ایرانیان نام می‌برد، اضافه می‌کند که در میان مردم ایران بیش‌از 400 نوع آش پخت می‌شود (ص 98).
مجید رضایی جلیلوند این کتاب را در 1374 ش ترجمه کرده، و به چاپ رسانده است.

مأخذ

 بروگش، ه‍‌ . ، از سرزمین آفتاب، ترجمۀ مجید رضایی جلیلوند، تهران، 1374 ش.

مریم صادقی
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: