صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / باورهای عامه / ارمنیان /

فهرست مطالب

ارمنیان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 9 مرداد 1400 تاریخچه مقاله

باورها، آداب و مراسم

در لابه‌لای گزارشهای مورخانی چون پلینی، گزنفن، هرودت و استرابن بخشهایی از فولکلور، باورها و عادات و رسوم ارمنیان ثبت شده است. در آثار مورخانی همچون آگاتانگقوس، خورنی، پارپه‌تسی، کقباتسی، بوزند، و دیگران نیز مطالب بسیاری دربارۀ فولکلور و فرهنگ شفاهی ارمنیان می‌توان یافت («دائرةالمعارف ... »، I / 104). 
از مؤلفان عرب که به ارمنستان سفر کرده و دربارۀ آداب و رسوم و شیوۀ زندگی ارمنیان مطالبی نگاشته‌اند، می‌توان به ادریسی، ابن‌بطوطه و ابن‌حوقل اشاره کرد. همچنین از اروپاییان، مارکوپولو، شاردن و لینچ شواهد ارزشمندی از فرهنگ و فولکلور ارمنیان را بازتاب داده‌اند (همانجا). 
از ابتدای سدۀ 19 م در ادبیات نوپای ارمنی ثبت و ضبط فولکلور، ادبیات شفاهی و فرهنگ عامه رواج یافت. تاقیادیان، آبوویان، بژشکیان، اِمین، آلیشان و دیگران نیز به این کار اهتمام ورزیدند، اما توجه به فولکلور در ترکیب با فرهنگ شفاهی در سالهای 1860-1880 م شکل گرفت. گارگین سروانزدیانس گنجهای ادبیات شفاهی را ثبت و ضبط نمود و خالاتیان با بهره‌گیری از آثار وی در 1887 م برنامۀ جمع‌آوری ادبیات شفاهی و فولکلور را تدوین کرد. از دیگر چهره‌های فعال در جمع‌آوری نمونه‌های فولکلور و ادبیات شفاهی در این دوران لالایان، س. هایگونی، آ. یریتسیان، گ. در هوانسیان (کاجبرونی)، س. یقیازاریان و خ. ساموئلیان هستند. 
در دوران حکومت شوروی، انستیتوی فولکلور آکادمی ملی علوم ارمنستان و دیگر مراکز پژوهشی ازجمله دانشگاه ایروان، به جمع‌بندی و تحلیل مطالب گردآوری‌شده و حصول نتایج مشخص دربارۀ فرهنگ، شیوۀ زندگی، عادات و رسوم مردم پرداختند. جامعۀ ارمنی ایرانی نیز در این‌باره همت ورزیده است که در این میان «آرام یرمیان» از اولینها ست. 

الف ـ بـاورهای اساطیری در ادبیات شفاهی ارمنی

سنت شفاهی ادبیات ارمنیان حتى از سنت نوشتاری 600‘1 سالۀ آنها کهن‌تر است. گاه درهم‌تنیدگی ادبیات شفاهی و اسطوره‌های ارمنیان با ایرانیان، در عناصر و اجزاء اسطوره‌ها متجلی است. در اینجا به مهم‌ترین زمینه‌های اسطوره‌ای فولکلور ارمنیان اشاره می‌شود: 
آسمان و زمین: آسمان و زمین زن و شوهر هستند. آسمان پدر است و زمین، مادر و دریای آسمانی ارغوانی در حدفاصل زمین و آسمان قرار دارد. آسمان گاهی شهر هم است. زمین روی شاخهای ورزا قرار دارد و هنگامی که او سرش را تکان می‌دهد، زمین‌لرزه می‌شود. در روایتی دیگر، زمین بر شانۀ ماهی بزرگی به نام لِوْیاتان قرار دارد که همواره در حال دنبال‌کردن دم خودش است که باعث تکانهای شدید (زمین‌لرزه) می‌شود (هاروتیونیان، 12 ff.). 
روشنایی و ظلمت: تنظیم حرکت پی‌درپی صبح و شب، یا نور و تاریکی را ژوک ـ ژاماناک یعنی زمان به عهده دارد. او پیری سپیدموی است که روی کوه بلندی نشسته است؛ دو کلاف در دست دارد: یکی سپید و دیگری سیاه. وقتی‌که او کلاف سیاه را رها می‌کند، کلاف از کوه سرازیر می‌شود و شب مستولی می‌گردد. هنگامی‌که او نخ کلاف سیاه را جمع می‌کند و کلاف سپید را رها می‌کند، صبح می‌شود. سیاهی شب کار پیرزنهای جادوگر ست؛ آنها زیر کوه نشسته‌اند و منتظرند خورشید بیاید تا او را بگیرند. وقتی‌که خورشید به پشت کوه می‌رود، آنها با مارهایی در دست می‌روند و به همه‌جا سر می‌کشند تا خورشید را بیابند، اما خوشبختانه به‌زودی خورشید طلوع می‌کند و آنان نمی‌توانند او را بگیرند (همو، 12-13). 
خورشید و مادر خورشید: خورشید نوجوانی زیبا ست که با مادرش در انتهای دنیا، در کاخی از مرمر آبی‌رنگ سکونت دارد. کاخ در میانۀ 12 حیاط قرار دارد که هر حیاط از 4 طرف طاقهای گنبدی دارد؛ در وسط هم حوضی با فواره واقع شده است. در حیاطها درخت، سبزه، پرنده و هیچ موجود زندۀ دیگری یافت نمی‌شود. در زیر طاق گنبدیها، ستارگان بسیاری خوابیده‌اند. در وسط حیاط میانی و روی حوض، رختخواب مرواریدنشان خورشید در غرفۀ طلایی قرار دارد. مادر خورشید در گوشۀ این غرفۀ غرق‌درنور نشسته و منتظر بازگشت خورشید است. هنگامی‌که خورشیدِ شعله‌ور، خسته از گردش روزانه به خانه باز می‌گردد، وارد حوض می‌شود و آب‌تنی می‌کند؛ آن‌گاه ستاره‌ها بیدار می‌شوند، به خورشید سلام می‌کنند و به آسمان می‌روند. مادر خورشید او را از آب خارج می‌کند و به او شیر می‌دهد و می‌خواباند تا فردا دوباره خورشید همیشه‌جوان در مسیر همیشگی‌اش وارد شود. حوض آب‌تنی خورشید به گمان همان دریاچۀ وان است. خورشید پس از شنا در دریاچه به قعر آن می‌رود و در زیر دریاچه در رختخوابش می‌خوابد (همو، 13-14). 
ماه و خورشید: اینها فرزندان خداوند هستند؛ خورشید دختر است و ماه پسر. آنان باید به فرمان پدر به نوبت آسمان و زمین را نگاهبانی کنند. خواهر و برادر قرعه می‌کشند تا معلوم شود کدام‌یک در شب باید نگهبانی دهد. قرعه به نام خورشید می‌افتد. آنان بگومگو می‌کنند. پدر با شنیدن صدا حاضر می‌شود و سؤال می‌کند، سپس به ماه طعنه می‌زند که چرا خواهرش را در شب به بیرون می‌فرستد و از خورشید می‌خواهد که روزها خارج شود. خورشید اعتراض می‌کند که نمی‌خواهد روزها در برابر چشم مردم ظاهر شود و پدر می‌گوید مشتی سوزن با خودت بردار تا اگر کسی نگاه کرد، در چشمان او بپاشی (هاروتیونیان، 18). دربارۀ ماه و خورشید روایتهای متفاوتی وجود دارد. 
ستارگان: ستاره‌ها مشعلهای آسمان‌اند و بدون طناب از آسمان آویخته‌اند. آنها در گنبد بی‌ستون و بی‌تیر محراب آسمان، همچون چراغ بدون روغن نور می‌افشانند. ستاره‌ها به دو گروه مهربان و شریر تقسیم می‌شوند. هر انسانی در زیر یک ستاره متولد می‌شود؛ سرنوشت و تقدیر آنها هم مانند آن ستاره است. زیر ستارۀ مهربان انسانهای خیر، و در زیر ستارۀ شریر آدمهای بد به دنیا می‌آیند (همو، 20). 
رعد و برق: به هنگام رعد و برق، آسمانِ پدر و زمینِ مادر توسط دریای ارغوانی به هم می‌پیوندند و درد زا هر 3 را دربر می‌گیرد. در این حال شاخۀ خیزرانی در دریای ارغوانی شعله‌ور می‌شود و از میان دود و آتش این نی خیزران، واهاگن ایزد اژدهاوش رعد و برق، با ریش سفید شعله‌ور و چشمانی درخشان و خورشیدسان متولد می‌شود و به محض تولد، به جنگ اژدها می‌رود (همو، 21). 
آتش و آب: آتش خواهر است و آب برادر؛ این دو بر سر قدرت بگومگو دارند (همو، 27). در برخی روایات، فرات زنی است با موی پریشان و پشمینه‌پوش که هرساله صدها نفر را می‌بلعد و در عید آب‌پاشان (جشن وارتاوار) می‌گوید: «وارتاوار آمد، کسی نیامد» (همو، 31). 
نیلوفر: نیلوفر از خون چکیدۀ ساسونتسی داوید (قهرمان اصلی حماسۀ ملی ارمنیان) به وجود آمده است؛ درست زمانی‌که او در رود عسلی شنا می‌کرد، از تیر دشمن نابکار جراحت برداشت و خونش چکید (همو، 32). 
حیوانات: خرس آسیابانی بود که زیاد دزدی می‌کرد و خدا غضب نمود و او را به خرس تبدیل کرد (همو، 34). میمون نیز آدمی بود که نقاشی می‌کرد، اما پیش از شروع به کار نه دعا می‌کرد و نه به صورت صلیب می‌کشید؛ خدا غضب کرد و او را تبدیل به میمون نمود، اما هنوز هم ناخنهایش مثل زمان نقاش‌بودنش آبی هستند (همو، 35). گربه حیوانی است که به سبب عطسۀ شیر در کشتی نوح(ع)، از دماغ شیر بیرون افتاد. به همین علت است که گربه شبیه شیر است (هاروتیونیان، 35). 
ایزدان و ایزدبانوان: 
آرامازد، بزرگ‌ترین ایزد ارمنیان باستان بود و پدر همۀ ایزدان این کردگار زمین و آسمان «آرامازد بزرگ و دلیر» نامیده می‌شد (همو، 47). 
اناهیتا، دختر آرامازد یا همسر او بود که محبوب‌ترین ایزدبانوی ارمنیان است. او ایزدبانوی مادر است که با فرزندی در آغوشش تصویر می‌شود (همانجا). 
واهاگن، سومین ایزدِ ارمنیان بود؛ نوجوانی نورانی با موهای مشتعل و مجعد که از درد زایمان زمین متولد شد (همو، 48). 
آستقیک، ایزدبانوی عشق و آب، و زوجۀ واهاگن است (همو، 49). 
نانه، دختر آرامازد، و ایزدبانوی جنگ است (همو، 50). 
مهر، ایزد نور آسمانی و خورشید، فرزند آرامازد و برادر نانه و اناهیتا ست (همو، 51). 
واناتور، یعنی کسی که مکان و مأوا می‌دهد و مهمانداری می‌کند. او در روز جشن سال نو حامی زوار است (همو، 53). 
تیر، ایزد دانش و آگاهی و تحصیل، کاتب آرامازد و معبدش در نزدیکی آرتاشات کهن بود (همو، 54). 
اسپاندارامت، ایزد زیرزمین و اعماقِ جهان بود و پادشاهی مردگان را برعهده داشت (همانجا). 
قهرمانان: 
هایک کمان‌گیر، قهرمانی قوی، بلندبالا، خوش قامت و اولین سرداری که به عنوان بنیان‌گذار قوم «های» ــ که نام ارمنیها در زبان ارمنی است ــ شناخته می‌شود. هایک در سرزمین بِل یعنی بابل، سرداری بود که نافرمانی کرد و به همراه قومش که حدود 300 نفر و همه از مردان قدرتمند بودند، به سمت آرارات در شمال کوچید. بِل برای بازگرداندن آنان رفت، اما هایک از قلۀ کوه مقابل، تیری انداخت که سینۀ بل را شکافت (همو، 59). 
آرام، نوۀ گقام، فرزند هارما، صاحب سرزمین آرماویر و مردی وطن‌پرست بود (همو، 61). 
آرای زیبا و شامیرام. آرا فرزند رشید و ارشد آرام بود. پس از مرگ پدر به حکومت ارمنستان رسید. آن زمان شاه آشور هنوز نینوس بود که با آرا همانند پدر او آرام، دوستی و صمیمیت داشت. پس از مرگ نینوس، ملکه شامیرام یا سمیرامیس به آرای زیبا پیام داد و او را به نزد خود خواند. آرا امتناع ورزید و نرفت؛ جنگ در گرفت. آرا در جنگ کشته شد. سمیرامیس جسد آرا را به قصر خود برد و فرمان داد تا سگهای ویژه‌ای جسد را بلیسند تا زنده شود. این سگها «آرالیس» نام داشتند (همو، 63-64). 
آرایان آرا. سمیرامیس به‌واسطۀ عشق فراوان به آرا، پسر او را نیز آرا نامید و اجازه داد تا وی حاکم ارمنستان شود. آرایان آرا هم نسبت به سمیرامیس وفادار ماند و در کنار او در جنگ کشته شد (همو، 67). 
دُرک آنگق (دُرْکِ نازیبا)، فرزند پاسکام، نوۀ هایک است؛ چهره‌ای زمخت و زشت، اندامی درشت، هیکلی بدقواره، بینی‌ای پهن، چشمانی گودافتاده و چهره و نگاهی برافروخته دارد. او قدرتی خارق‌العاده دارد، اما به‌واسطۀ زشتی‌اش آنگق (نازیبا) نام گرفته است (نوری‌زاده، 365- 369). 

ب ـ افسانه‌های کهن ارمنی

افسانه‌های کهن ارمنی که می‌توانند به‌عنوان پیش‌درآمد شکل‌گیری حماسۀ ملی تلقی شوند، اولین‌بار توسط مانوک آبقیان در جلد سوم مجموعۀ آثار وی به طور یکجا ارائه شدند. در بخش افسانه‌های کهن این اثر، به قهرمانان افسانه‌ای و شرح ماجراهای آنان پرداخته می‌شود. آبقیان در روایات سنتی، به تیگران بزرگ و سرودهای تاریخی دربارۀ او، افسانۀ اژیدهاک و افسانه‌های دیگر اشاره می‌کند. وی در بخش روایات مردمی به «نبرد پارسیان» می‌رسد؛ ابتدا به تشریح دوران تاریخی مربوط پرداخته، سپس محتوای آن را ارائه می‌نماید: «به دنبال سقوط اشکانیان در ایران و روی کارآمدن ساسانیان، حکومت اشکانی ارمنستان به‌عنوان اولین هدف، مورد بی‌مهری قرار می‌گیرد» (یغیشه، 12؛ نیز نک‍ : نوری‌زاده، 317 بب‍‌ ). در این میان، درگیریهای متناوب، افت‌وخیزها و توطئه‌های بسیار از 226 تا 428 م صورت می‌گیرد که به سقوط نهایی اشکانیان ارمنستان می‌انجامد. شرح مقاومتهای ارمنیان در دوره‌ها و صحنه‌های مختلف نقل و درهم‌تنیده می‌شوند و در نهایت مجموعۀ روایات مردمی با شاخه‌ها و رشته‌های متعدد و متنوع شکل می‌گیرد. شاید مجموعۀ این روایات می‌توانست در حماسه‌ای ملی ظاهر شود و یا مبنایی برای شکل‌گیری حماسۀ ملی باشد، اما این‌طور نشد؛ زیرا روابط با ایرانیان عهد ساسانی، دوستانه‌تر از آن بود که حماسۀ ملی ارمنیها برپایۀ دشمنی با ایرانیان شکل بگیرد. از سوی دیگر دامنۀ این درگیریها به جریحه‌دارشدن شخصیت ملی نمی‌انجامد تا برای احیای این شخصیت مخدوش‌شده، نیاز به ظهور حماسۀ ملی باشد. اصولاً این افت‌وخیزها نتیجۀ تضاد دو خاندان ساسانی و اشکانی بود که به شکل درگیری ایران ساسانی با ارمنستان مسیحی تجلی می‌کرد. داستانهای خسرو و تیرداد، خسرو کوتاک و واچه، روایت تیران، داستان آرشاک و پاپ، واساک و موشق، و شاخۀ مانوئل از بخشهای ایـن روایـات مردمی‌اند (همو، 22 بب‍ ؛ برای اطلاعات بیشتر، نک‍ : آبقیان، سراسر ج 3). 

ج ـ حماسۀ ملی ارمنیان

حماسۀ ملی ارمنی «دلیران ساسون» نام دارد که حماسه‌ای شفاهی است و بیش از 000‘1 سال از زمان خلق این اثر سپری شده است. این اثر به وسیلۀ راویان و نقالان، پرورده و در میان توده‌های مردم به‌ویژه روستاییان ارمنی سینه‌به‌سینه نقل شده است. سرانجام در سدۀ 19 م این حماسه ثبت و ضبط شد و به‌صورت مکتوب درآمد. روایات شفاهیِ بسیاری از این حماسه در دست است و مانوک آبقیان در ابتدای سدۀ 20 م با تلفیق روایتهای مختلف، روایت یگانه‌ای از آن ارائه کرد. ساسون نام سرزمینی در ارمنستان و در عین حال نماد تمامیت ارمنستان است. 
در این حماسه، قهرمان اصلی داوید ساسونی است. پدر او مِهِر بزرگ و جدش ساناسار است. ساناسار برادر باقداسار و نوۀ گاگیگ، شاه ارمنستان و فرزند زووی نار خاتون، دختر گاگیگ ـ شاه است. این دختر که به دنبال لشکرکشی ملک مصر، برای جلوگیری از ریخته‌شدن خونهای بی‌گناه، داوطلبانه به زنی او درآمده است، یک‌ونیم مشت آب از «چشمۀ شیر» نوشیده و دوقلو حامله شده است. ساناسار به‌ازای یک مشت آب، و باقداسار به‌ازای نیم مشت آب به دنیا آمدند، و هردو پهلوان و بی‌هماورد هستند. مِهِر بزرگ فرزند کوچک ساناسار است که دو برادر بزرگ‌تر به نامهای اوهان و ورگو دارد. پس از ماجراهای بسیار داوید درحالی به دنیا می‌آید که پدر و مادرش بلافاصله می‌میرند و خود زیر دست عمویش اوهان، بزرگ می‌شود. سرانجام قهرمان یتیم حماسه ملتش را از اسارت ملک مصر ــ که در ضمن برادر ناتنی خودش هم هست ــ رها می‌کند. 
مهر کوچک فرزند داوید و شاخۀ چهارم حماسه است. مهر از طرف پدر نفرین به بی‌مرگی و جاودانگی می‌شود. بعدها درحالی‌که همۀ همسالانش مرده‌اند و خود در آرزوی مرگ به سر می‌برد، به «سنگ کلاغ» می‌رود و در آنجا بسته می‌شود. او روزی خواهد آمد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد. حماسۀ ملی ارمنی نیز همانند حماسۀ ملی ایران در طی مقاومتهای 200ساله در برابر اعراب به وجود آمد. این حماسه شفاهی بود و 000‘1 سال سینه‌به‌سینه نقل شد («ساسونی ... »، جم‍ ؛ نوری‌زاده، 377 بب‍‌ ). 

د ـ سرود و ترانه

سوگ‌چامه‌ها: این آوازها به وسیلۀ زنان اجرا می‌شده و با صدای شیپورهای مسی و سنج و زاری و شیون زنان همراه بوده است. 
ترانه‌های کار: زنان یا مردان هنگام انجام فعالیتهای روزانه به طور فردی یا گروهی این ترانه‌ها را می‌خوانند. در اینجا ترجمۀ فارسی برخی از آنها می‌آید: روز روشن شد آفتاب سر زد، روستایی بر خداوند امیدوار شد؛ شخم بزن گاو عزیزم شخم بزن، خداوند خرمن گندم به ما خواهد داد؛ دستم بر این گاوآهن، به آن صلیب مقدس دعا می‌کنم؛ من به فدای صلیب و خداوندش، چارۀ کارها را همراه روزها خواهد داد (گریگوریان، 319). 
مضمون اصلی سرودهای کارْ رنج و محنت روستاییان و گلایه‌ها و اعتراضهای آنها از دست مشکلات است: سونا جان بِکِش / خاک را برگردان / هزار برکت برای دنیا به بار بیاور / گندم برای من / کاهش برای تو / هی هی گاو جان / برادرجان (همو، 321). 
آوازهای عاشقانه (داق). 
سرودهای مردمی گوسانها: این گونه سرودها شعرهای 8 مصرعی هستند (گاهی 6 مصرع، گاهی نیز بیش از 8 مصرع) با مصرعهای 7 هجایی؛ هجاها به ترتیب 2+3+2 قرار دارند و این قالب به وزن «هایرِن» معروف است. این سرودها در قرون میانه به‌وجود آمده و با عنوان «آندونی» به زمان ما رسیده است. برخی صاحب‌نظران این اشعار را منسوب به گوسان «ناهاپت کوچاک»، اهل روستای «خاراگونیس» مربوط به سدۀ 16 م می‌دانند و به عقیدۀ برخی دیگر اینها اشعاری مردمی هستند که به وسیلۀ عاشیقها صیقل و جلا یافته‌اند (همانجا): دلم برای یارم / خیلی تنگ شده است / تو ارزش دل‌تنگ‌شدن را داری / هرکس ترا نزد من بیاورد / اگر جانم را هم بخواهد خواهم داد / چهل سال زندگی کرده‌ام / و غم هزار سال را کشیده‌ام / چه خیری از زندگی طولانی دیده‌ام / وقتی که دل‌تنگ تو می‌مانم (همو، 337). 
دوبیتیها (خاقیک نِر): دوبیتیها در تفاوت با آوازهای عاشقانه آثاری با حجم کوچک‌تر هستند، و معمولاً حالات مختلف غم و شادی و دل‌تنگی عاشقان را بیان می‌کنند (همو، 342): من درختی خشکیده / تو آفتاب بهاران / از عشق تو شکفته / برگ من بر شاخساران (همو، 343). 
ترانه‌های عروسی: جزئیات فراوانی از نگرش مردم و شیوه‌های همسرگزینی و آداب و رسوم مربوط به جشن عروسی، در ترانه‌های عروسی ارمنیان نهفته است. در اینجا به نمونه‌ای اشاره می‌شود: مادر داماد بیرون بیا / ببین چه و چه آوردیم / بیا بیا بیرون بیا / برات رخت‌شوی آوردیم / ببین چه و چه آوردیم / مادر داماد بیرون بیا / برات شیردوش آوردیم / بیا بیا بیرون بیا / مادر پادشاه بیرون بیا / ببین چه و چه آوردیم / بیا بیا بیرون بیا / برات وجین‌کن آوردیم (همو، 350). 
در میان ارمنیان ایران، به‌ویژه در لرستان و بختیاری و نواحی اطراف، بخش بزرگی از ترانه‌های عروسی به زبان و لهجۀ لُری خوانده می‌شوند (نک‍ : نوری‌زاده، 568-580). 
لالاییها و آوازهای بازی: لالاییها زبان حال مادران هستند که با شیرین‌ترین تعابیر، فرزندان خود را با زندگی و جزئیات آن آشنا می‌کنند: لالا لالا گاوها آمده‌اند / گاوها از کوهها فرود آمده‌اند / خواب خوش برای تو آورده‌اند / آورده‌اند در دریا دریای چشمان تو ریخته‌اند / با این خواب شیرین تو را خوابانیده‌اند / با شیر نوشین تو را سیر کرده‌اند (جانکیان، به نقل از گریگوریان، 353، به نقل از جانکیان)؛ یا: گل‌سرخ و برگ سبز شکفتی بالای اتاقم، تا وقتی باغچه و گل هست همان‌طور پاینده باشی (همو، 354، به نقل از آبقیان). 
ترانه‌های فال: ترانه‌های فال ارتباط مستقیمی با آغاز بهار و بیداری دوبارۀ طبیعت دارند. 
بخت‌خواهی و آرزوی داشتن محصول فراوان در سال آینده، اصلی‌ترین انگیزه‌ها و توقعات در ترانه‌های فال هستند. داشتن یار و همدمی وفادار و زیبا نیز از بن‌مایه‌های ترانه‌های فال به‌شمار می‌رود. بخش بزرگی از این اشعار مستقیماً مربوط به تفأل عید معراج است. در جشن عید معراج، ارمنیان فال کوزه می‌گیرند؛ ابتدا ترانه‌ها را در کوزه‌ای می‌ریزند و طی مراسمی فالها را از کوزه درمی‌آورند و با تعبیر و تأویل محتوای ترانه‌های نوشته‌شده بر کاغذ، آیندۀ زندگی و کار خود را پیش‌بینی می‌کنند: ببینیم بخت و اقبال چه می‌کند / آنچه دل خواسته، چه می‌شود / چاه پر از گندم می‌خواهد / مزرعۀ پر از دانۀ جو می‌خواهد (گریگوریان، 357)؛ یا: من سیب سرخی دارم / سیب سرخ بی‌مانند / بالا بیندازم، چرخ می‌خورد / آن‌هم نشان عشق تو ست / جان جان! فال من! / جوانهای مجرد به قربان تو (همو، 359)؛ یا: ماهوت سرخ و اطلس سبز / گرفتن تو را دارم هوس / برایت بسازم از طلا قفس / بگذارم در آن تا سبز بمانی / عروس جان! فال خوبی برایم بیاور (همو، 357)؛ یا: عید معراج می‌آید / گل در حال پای‌کوبی است / ای دختری که در روز عید آوازخوانی! / صدای تو مانند چهچهه است (همو، 358). 
آوازهای غربت: از ژانرهای تغزلی فرهنگ شفاهی ارمنیْ آوازهای غربت است که گسترش فراوان دارد. زندگی تاریخی و اجتماعی خاص ارمنیان، و به‌ویژه شرایط زیستی مردمان ارمنستان غربی در خاک ترکیۀ عثمانی، به گسترده‌شدن دامنه‌های جغرافیایی اشعار غربت دامن زد: کبکی بر سنگ نشسته / تمام روز را می‌گریست و اشکش خون بود / کبک زیبای سیاه چرا گریه می‌کنی؟ / چطور گریه نکنم که جوجه‌هایم را برده‌اند / جوجکانم را از لانه برده‌اند / و قلب مرا به آتش کشیده‌اند / آب آمد و رسید به‌هم / ای بازرگان! ترا به خدا قسم / وقتی رفتی به شوراگَل / یارم را همراهت بیاور (همو، 362, 365)؛ یا: ای لک‌لک! از کجا می‌آیی؟ بندۀ صدای توام / ای لک‌لک! از سرزمین من خبری نداری؟ / تعجیل نکن ای لک‌لک! به گروهت می‌رسی / ای لک‌لک! بگو از سرزمین من خبری نداری / ترا به خدا، التماس مروت و کرم دارم / غریب قلبش زخم و جگرش خون است / نانش زهر است و آبش حرام است / لک‌لک! از سرزمین من خبری نداری / مُلک و باغم را گذاشته و آمده‌ام / وقتی که آه می‌کشم قلبم ریش می‌شود / لک‌لک! لحظه‌ای بمان، [ای] صدایت در قلبم ... (همو، 369). 

ه‍ ـ سنن و رسوم

اگرچه بسیاری از آداب و رسوم ارمنیان از ایرانیان و رفتارهای اجتماعی آنها متأثر است، اما به‌واسطۀ مذهب در برخی ویژگیهای قومی، عناصر منحصربه‌فردی به چشم می‌خورد که در اینجا به گوشه‌ای از آداب و رسوم ارمنیان از تولد تا مرگ اشاره می‌شود: 
آبستنی: در روستاهای ارمنی‌نشین اصفهان و مناطق بختیاری و سرزمینهای اطراف آن، بردن ویارانه برای زن باردار از سوی خانوادۀ عروس و شوهر امری مرسوم بوده است و معمولاً در تابستان برای زن باردار، خوراکیهای خنک و ترش می‌بردند. ارمنیان باور دارند اگر برای زن بـاردار ویـارانه نبرند، کودک او با نقص عضو به دنیا می‌آید. 


 

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: