صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / باورهای عامه / ارمنیان /

فهرست مطالب

ارمنیان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 9 مرداد 1400 تاریخچه مقاله

اَرْمَنیان، یکی از گروههای قومی ساکن در ایران و منطقۀ قفقاز. قوم ارمنی از اختلاط ساكنان بومی یا نخستین ساكنان سرزمین ارمنستان با اقوام هندواروپایی پدید آمد (برای اطلاعات تاریخی، نک‍ : دبا، ارمنستان). در اواخر سدۀ 4 ق‌م پس از مرگ اسكندر مقدونی، 4 اتحاد قومی بزرگ ارمنی پدید آمد: ارمنستان شرقی، شامل سرزمینهای جنوبی فلات ارمنستان كه منطقۀ وان نیز بخشی از آن بود؛ ارمنستان غربی (سوفنه) كه به‌صورت ساتراپ‌نشین جداگانه، از دولت سلوكیان تبعیت می‌كرد؛ ارمنستان كوچك كه مركز آن آنی‌كاماخ دركنار فرات بود؛ و سرزمین آیرارات در قفقازكه مركز آن آرماویر بود و تابعیت سلوكیان را گردن ننهاد. در سدۀ 2 ق‌م، این 4 بخش متحد شدند و دولت واحدی تشكیل دادند. بدین‌سان جریان متمادی تشكل قوم ارمنی به انجام رسید (پیوتروفسكی، 129). در این تشكل گروه قومی آسیای صغیر و اقوام دارای منشأ اسكوتی (سكایی) نیز شركت داشتند («دائرةالمعارف روسی ... ، 2»، III / 47). 
قوم اورارتو نخستین قوم از اقوام ساكن شمال ایران و فلات ارمنستان بودند كه دولت مقتدری را نخست در منطقۀ میان دریاچۀ وان و ارتفاعات سهند، و سپس در قفقاز پدید آوردند (سرکیسیان، بخشهایی از ... ، 18, 19؛ پیوتروفسكی، 5). بعضی محققان تأثیر اقوام هوری ـ اورارتویی را در تشكل قوم ارمنی اندك دانسته‌اند (سركیسیان، همان، 27). 

دین

از دین دیرینۀ ارمنیان آگاهی چندانی در دست نیست. چنین به‌نظر می‌رسد كه ارمنیان همانند بسیاری از آریاییان، دین‌داری را با اعتقاد به نیروی طبیعت آغاز كرده باشند (پاسدرماجیان، 103). موسى‌خورنی به نقل از مارآباس كاتینا دربارۀ اساطیر ارمنی آورده است كه هایك تیراندازْ بِل (بعل) را كشت (ص 20). برخی محققان هایك را با آپولون همانند دانسته‌اند (درنرسسیان، 60). نیز بنابر این اساطیر، تورك تنومند پهلوان ــ كه از اخلاف پاسكام، نوادۀ هایك بود (موسى‌خورنی، 64) ــ با خدای تندر و توفان، از خدایان حتیان برابر شده است (درنرسسیان، همانجا). طبق روایتهای دینی مردم ارمنی، جنگل سوسیاتْس واقع در ایروان مورد احترام، و جنبش برگهای درختان آن وسیله‌ای برای پیشگوییهای كاهنان بود و آنوشاوان (انوشروان) فرزند كاردوس، نگهبان جنگل به‌شمار می‌رفت (آبراهامیان، 100). 
گروهی از محققان، دین قدیم ارمنیان را متأثر از آیین كهن ایرانی دانسته‌اند (همانجا). داستان بیوراسپ (ضحاك) كه از اساطیر کهن ایرانی بوده، به ارمنستان نیز راه یافته است (موسى خورنی، 48-49). در ادوار تاریخی كهن، ارمنیان ایزدان ایرانی را ستایش می‌كردند. اهوره‌مزدا به‌عنوان پدیدآورندۀ آسمان و زمین، به آیین كهن ارمنیان راه یافت. بعضی مؤلفان نفوذ اهوره‌مزدا را به آیین ارمنیان متأثر از نفوذ پارتیان دانسته‌اند (درنرسسیان، پاسدرماجیان، همانجاها). ارمنیان اهوره‌مزدا را آرامازد می‌نامیدند (آبراهامیان، 101). زیارتگاه عمدۀ آرامازد در ناحیۀ آنی بوده است (راسل، 159؛ ایرانیكا، II / 439؛ درنرسسیان، همانجا). ارمنیان آرامازد را خدای روز نو یا سال نو می‌نامیدند كه در زبان ارمنی به‌صورت ناواسارد و مركب از دو واژۀ ناوا (نو) و ساردا (سال) آمده است (آبراهامیان، 102). ارمنیان در نخستین ماه سال نو (فروردین) جشنهای بزرگ برپا می‌كردند. میترا (مهر) ایزد روشنایی، و اناهیتا (اناهیت) ــ فرزند آرامازد ــ ایزد آبادانی، خرد و باروری از ایزدان محبوب ارمنیان بوده‌اند. پرستشگاههای اناهیت در نواحی یریزا، آرماویر، آرتاشات، و آشتی‌شات قرار داشت. در آشتی‌شات تندیس زرینی از اناهیت وجود داشته است كه ارمنیان آن را وُسكه‌مایر (مادر زرین) می‌نامیدند. میترای ایرانی نیز طرف‌داران بسیاری داشت. نامهای خاص ارمنی چون میهران، مهروژان، میهردات و جز آنها ــ كه همه از مهر مشتق شده‌اند ــ نشانه‌ای از احترام این ایزد در میان ارمنیان بوده است (همو، 103-104). ورثرغن (بهرام) ایزد جنگ و پیروزی (دلاوری)، با نام واهاگِن در میان ارمنیان شهرت داشت (راسل، 189). ارمنیان واهاگن را ایزد رعد و نیرومندی نیز دانسته‌اند (نوری‌زاده، 72). ستایش بهرام از ادوار كهن به ارمنستان نفوذ كرده بود (پورداود، 2 / 114- 115). تیر هم كه در زبان ارمنی به همین صورت و نیز به شكل تیور آمده (راسل، 292)، دبیر آرامازد بوده و اعمال نیك و بد مردم را می‌نوشته است (درنرسسیان، 104)؛ پرستشگاه تیر در یرازاموین قرار داشت (آبراهامیان، 106). برجسته‌ترین نمونۀ امتزاج ایزدان ارمنی با ایزدان پارتی در ناحیۀ ملطیۀ كنونی دیده شده است (لانگ، 3 / 647). 
دیوان یا ارواح شریر در آیین ارمنیان نیز همانند دیوان در آیین كهن ایرانی هستند. در زبان ارمنی دئوا یا روح شریر همـان دئـوه (دیـو) در زبـان پارسی بـاستان است (نك‍ : همانجا؛ آیوازیان، 50). 
از دیگر ایزدان ارمنی «نانه» است كه دختر آرامازد شمرده می‌شد. او را نانی و نان نیز نامیده‌اند كه به مفهوم مادر، مادربزرگ و مشابه واژۀ ننۀ فارسی است. مقام این الٰهه در اساطیر ارمنی روشن نیست (نوری‌زاده، 71). اعتقاد به جهان زیرزمین در هیئت «ساندرامِت» یا «اِسپاندارامِت» آمده كه معادل اسپندارمذ در اساطیر ایرانی است. ارمنیان خورشید و ماه و ستارگان را نیز ستایش می‌كردند. اعتقاد به نقش ستارگان در میان مردم ارمنستان باستان رایج بود و ستارگان نامهای ویژه‌ای داشتند (همو، 75، 76؛ نیز نک‍ : بخش دوم مقاله، باورهای اساطیری در ادبیات شفاهی ارمنی). در ارمنستان باستان آتش نیز پرستیده می‌شد؛ بقایای آن در عصر مسیحیت همچنان ادامه یافت و یكی از جشنها و مراسم كلیسای ارمنی شد كه آن را «دیارن اندآراج» می‌نامیدند. این جشن «ترانتاز» و بعدها «دَرِنْدِز» نیز خوانده شد (نوری‌زاده، 76). ارمنیان به زمان هم معتقد بودند و آن را «ژاماناك» می‌نامیدند كه همانند واژۀ زمانۀ پارسی و از بعضی جهات شبیه زروان (زمانۀ بی‌كرانه) است. در اساطیر ارمنی آب نیز محترم بود و برای آب، رود، باران و دریا الٰهه‌ای به نام «نار» وجود داشت. مردم ارمنستان درختان را نیز گرامی می‌داشتند (همو، 77- 78). ارمنیان دروژ را كه معادل واژۀ دروغ در زبان پارسی است، مادینه می‌پنداشتند (لانگ، 3 / 647، 648). جیمز راسل در كتاب مفصل خود با عنوان «آیین زردشت در ارمنستان» بسیاری از مسائل مربوط به امتزاج آیینهای كهن ارمنی و ایرانی را به شرح آورده است. 
لانگ بر آن است كه شرك و بت‌پرستی ارمنیان متعلق به دوران استیلای اورونتیان و اوایل روزگار آرتاكسیان است (3 / 646). در آیین كهن ارمنی پیامبری همانند زردشت و كتابی چون اوستا وجود نداشت، ولی ارمنیان انتظار موعودی را داشتند كه مردم و گیتی را از بدیها پاك گرداند. این نظر در داستان آرتاوازد آمده است (آبراهامیان، 101). 
بنابر روایات، نخستین مبشران آیین مسیح در ارمنستان دو حواری به نامهای تادِئوس و بارتولمئوس بودند («دائرةالمعارف ارمنی ... »، 67). موسى‌خورنی تادئوس را یكی از 70 شاگرد توماس، از 12 حواری مسیح (ع) نوشته است كه برای تبلیغ آیین وی، به شهر ادسا (ادس = لرها) رفته بود (ص 86). سركیسیان یادآور شده كه در میان 12 حواری مسیح (ع)، شخصی به نام تادئوس وجود داشته است (تعلیقات بر ... ، 243، حاشیۀ 358). فائوستوس نیز به وجود این شخص اشاره كرده است (ص 90). موسى‌خورنی از حواری دیگری با نام بارتولمئوس هم یاد كرده است (ص 90). گویا این دو تن از اهالی سوریه بوده‌اند (پاسدرماجیان، 118). تادئوس در جنوب و بارتولمئوس در شمال ارمنستان به تبلیغ آیین مسیح می‌پرداختند (درنرسسیان، 63). 
كلیسای مسیحی روایت مربوط به بارتولمئوس و مرگ همراه با شكنجۀ او را در شهر اَرِبانوس ــ كه گویا در فاصلۀ میان دو دریاچۀ وان و اورمیه واقع بوده ــ مورد تأیید قرار داده است («دائرةالمعارف ارمنی»، نیز موسى‌خورنی، همانجاها؛ سركیسیان، همانجا، حاشیۀ 362). فعالیت تادئوس را در فاصلۀ سالهای 35-43 م و فعالیت تبلیغاتی بارتولمئوس را در فاصلۀ سالهای 44-60 م نوشته‌اند («دائرةالمعارف ارمنی»، همانجا). 
از آغاز سدۀ 2 م گروهی مسیحی در ارمنستان می‌زیستند و تلاشهایی برای تبلیغ آیین مسیح صورت می‌گرفت. با این وصف مردم آیین كهن خود را رها نكردند. در سده‌های 2 و 3 م شماری از مردم آیین مسیح را پذیرفتند، ولی آزار مسیحیان نیز ادامه داشت. در 287 م، در عهد سلطنت تیرداد سوم فرزند خسرو اول، شاه ارمنستان، آزار مسیحیان شدت گرفت (پاسدرماجیان، 119؛ درنرسسیان، همانجا). مورخان گریگور مقدس فرزند اَناك از شاهزادگان پارتی را بزرگ‌ترین مبلغ آیین مسیح در ارمنستان دانسته‌اند. ازاین‌رو، شاخۀ مسیحی عمدۀ ارمنستان را گریگوری می‌نامند (همانجا؛ فائوستوس، 8). موسى‌خورنی او را از سرزمین پهلویان (پارتیان) و از دودمان شاهی سورن (پهله‌سورن) دانسته است (ص 140). گفته شده است كه تیرداد سوم به بیماری سختی گرفتار آمد كه پزشكان از درمان آن درماندند، اما گریگور او را درمان كرد. پس از این واقعه تیرداد به آیین مسیح درآمد و در 301 م مسیحیت را دین رسمی ارمنستان اعلام كرد (پاسدرماجیان، همانجا؛ درنرسسیان، 63، 64؛ «دائرةالمعارف ارمنی»، همانجا). 
كلیسای ارمنی با مصادرۀ اموال و املاك متعلق به پرستشگاههای پیشین، ثروت فراوان به دست آورد، چنان‌كه املاك آن را نزدیك به 10 هزار ملك زراعتی نوشته‌اند (پاسدرماجیان، 120-121). در ارمنستان مدارس ویژۀ طلاب علوم دینی تأسیس گردید كه كشیشان و اسقفهای بسیاری در آنها تعلیم و پرورش یافتند. بعدها مقام كشیش و اسقف به‌صورت امتیاز خانوادگی درآمد. نمونۀ آن مقام جاثلیقی ارمنستان بود كه بیش از یك سده در خاندان گریگور باقی ماند. گریگور در 325 م درگذشت (همو، 121-122). 
در كلیسای ارمنی احكام و تعالیم به‌عنوان دو امر جدا از یكدیگر شناخته شده‌اند. احكام مسائل مشخص برگرفته از انجیل است، ولی تعالیم براساس روایتها ست. كلیسای ارمنی تنها 3 مجمع جهانی كلیسایی را به رسمیت می‌شناسد كه نخستین آنها انجمن دینی نیقیه (ازنیق كنونی در تركیه) است. این مجمع در 325 م تأسیس شد («دائرةالمعارف ارمنی»، 68). دو مجمع كلیسایی دیگر، یكی مجمع قسطنطنیه (381 م) و دیگری مجمع اِفسوس (431 م) بوده‌اند (روشندل، 30). 
در سدۀ 5 م ساهاك اسقف اعظم و مسروپ ماشتوتس نسخه‌های یونانی انجیل را با همكاریِ یزنیك كُقباتسی (قُلبی) ــ كه از مردم روستای كُقب (قُلب) در منطقۀ آیرارات بود ــ با تصحیحاتی به ارمنی باستان (گرابار) ترجمه كردند. 
در 449 م یزنیك در اجلاس آرتاشات به مقام اسقف اعظمی نایل شد. در 450 م یزدگرد دوم شاه ساسانی كه سیاست زردشتی‌كردن ارمنیان را در پیش گرفته بود، جنگ با ارمنستان را آغاز كرد و گروهی از بزرگان دینی ارمنستان را به اسارت گرفت و به قتل رسانید. در 481 م مسیحیان ارمنستان سر به شورش برداشتند. با مردود دانستن آیین زردشت و ویران‌كردن آتشكده‌ها، بار دیگر مسیحیت به‌صورت دین رسمی ارمنستان درآمد (نعلبندیان، 5؛ میلر، 296-299). 
در 451 م انجمن مذهبی كالسدون به طریقت پاپ لئون بزرگ گروید كه بر مبنای آن، دو جوهر جداگانۀ انسانی و الٰهی در ذات مسیح (ع) وجود داشته است كه با هم متحدند، ولی ممزوج نشده‌اند. در 491 م، كلیسای ارمنی به‌صورتی قاطع از كلیسای رم و كلیسای بیزانس (روم شرقی) جدا شد. كلیسای كاتولیك رم و كلیسای ارتدكس یونان (بیزانس) از چنین فرمولی پیروی می‌كردند و مدعی بودند كه یك چهرۀ خدایی و دو طبیعت كامل وجود دارد كه یكی از این دو الٰهی و دیگری انسانی است. 
آنها به دو اراده و دو صورت تظاهر نیرو نیز معتقد بودند. اما فرمول كلیسای ارمنی به گونه‌ای دیگر بود؛ اینان با اینكه وجود یك چهره یا مظهر خدایی و دو طبیعت كامل را می‌پذیرفتند، مدعی بودند كه این دو به‌صورتی هماهنگ با یكدیگر پیوند یافته‌اند كه یكی ارادۀ پیوسته و هماهنگ واحد، و دیگری نیروی پیوسته و هماهنگ متحد است («دائرةالمعارف ارمنی»، همانجا). چون راز تحقق و تجسم مسیح (ع) همان راز «انسان ـ خدایی» است، ازاین‌رو خداوند در وجود مسیح (ع) تحقق و تجسم یافته است. پس بـاید ارادۀ خـدا ـ انسان واحد یگانه باشد و ظهور آن نیز با همۀ عظمت، از دو مبدأ منشأ گرفته است. هرگاه ارادۀ هماهنگ جامع و واحد موجود نباشد، آن‌گاه باید از دو اراده یاد كرد. این نیز بدان معنا ست كه تحقق و تجسم كامل، جامع و هماهنگ صورت نگرفته است (همان، 69). 
برخی از محققانْ كلیسای ارمنی را مونوفیزیت (طریقت تك‌جوهری) می‌دانستند. ولی كلیسای ارمنی در زمینۀ مسیح‌شناسی ادعای آریان‌گرایان را كه مدعی منشأ انسانی مسیح (ع) بودند و همچنین نظر پیروان اوتوخس را در اواسط سدۀ 5 م كه تنها طبایع الٰهی را برای مسیح (ع) قائل بودند، افراطی و مردود می‌دانست (همانجا). در روش كلیسای ارمنی نكتۀ حائز اهمیت، وفاداری به سنتهای اولیه است. كلیسای ارمنی خود را اصیل و ملهم از حواریون مسیح (ع) می‌داند و با روش محافظه‌كارانۀ خود هرگونه افزوده‌ها و نوآوریهایی را كه ناقض معتقدات اولیه باشد و آن را خدشه‌دار كند، مردود می‌شمارد. البته این اختلافها در 4 مركز اسقفهای بزرگ مسیحیت (رم، اسكندریه، انطاكیه و قسطنطنیه) ریشه داشته است (پاسدرماجیان، 144). كلیسای ارمنی دربارۀ احكام، ساده‌نگر بود و از غلو پرهیز داشت («دائرةالمعارف ارمنی»، همانجا). 
در كلیسای ارمنی سلسله‌مراتب بدین قرار است: كاتولیكوس (جاثلیق)، پس از او پاتریارخوس (بطریرك)، سپس اسقف اعظم و اسقف، و پس از او متخصص الٰهیات كه وارداپت نام دارد، پس از وارداپت مقام آواگرتس و بعد از او ایرتس (كشیش) است. پس از ایرتس، ساركاواگ و در آخر دپیر قرار دارد كه به گمان همان دبیر است (همان، 70؛ آیوازیان، 54). 
كلیسایِ اچمیادزین از دیرباز مقر بطریرك اعظم و جاثلیق همۀ ارمنیان بوده است. این ناحیه و كلیسای بزرگ آن در نزدیكی ایروان واقع است. انتخاب جاثلیق كلیسای ارمنی دائمی است و در كلیسای اچمیادزین صورت می‌گیرد. بنابر معمول حدود 300 تا 400 تن از نمایندگان كلیساهای ارمنی سراسر جهان در این انتخابات شركت دارند. جاثلیق ارمنیان از میان اسقفها برگزیده می‌شود. انتخاب جاثلیق شامل دو مرحله است: مرحلۀ نخست با رأی مخفی و محاسبۀ آراء اكثریت صورت می‌گیرد كه طی آن 5 اسقف مدعی مقام جاثلیقی برپایۀ اكثریت آراء انتخاب می‌شوند. در مرحلۀ دوم یكی از 5 اسقف برگزیده به‌عنوان جاثلیق برای تمام عمر، انتخاب می‌شود. 
تا 1994 م جاثلیق ارامنه وازگن اول بود كه در 1955 م به این مقام برگزیده شده بود («دائرةالمعارف ارمنی»، 70-71). پس از درگذشت وی، یكی از اسقفها موقتاً برای مدت 6 ماه به‌عنوان جانشین او انتخاب شد. در آوریل 1995 / فروردین 1374 گارگین دوم به سمت یك‌صدوسی‌ویكمین جاثلیق سراسر ارمنستان برگزیده شد ( آلیك، 1؛ ارکس 3). 

زبان

زبان ارمنی شاخه‌ای از گروه زبانهای هندواروپایی است («دائرةالمعارف روسی ... ، 3»8، II / 248) كه برخی آن را شاخه‌ای مستقل از این گروه دانسته‌اند (درنرسسیان، 67؛ نیز «دائرةالمعارف روسی، 2»، III / 107). ارمنیان زبان خود را هایوتس‌لزو یا هایرن می‌نامند كه از نام «های» اقتباس شده است (همانجا). باستان‌شناسان به وجود متون كهن ارمنی از سدۀ 2 ق‌م اشاره كرده‌اند، ولی هیچ اطلاعی از نوع خط آنها به دست نداده‌اند و این نكته هنوز چنان‌كه باید روشن نشده است. موسى خورنی گرچه به كتیبه‌های پرستشگاهها و دیوانهای شاهی اشاره كرده، اما او نیز هیچ اشاره‌ای به خطوط آنها نكرده است. وی در جای دیگر به فقدان خط و زبان ارمنی اشاره كرده و یادآور شده است كه مطالب مربوط به ارمنستان به خط و زبان پارسی و یونانی نگاشته می‌شده است (ص 8). زبان ارمنی طی زمانی دراز (ح 800 سال) با زبانهای قومی حتیان، اورارتیان، سوبارها، میتانیان و دیگران كه پیش از ارمنیان در منطقه می‌زیستند، و نیز با زبانهای اقوام مهاجم ازجمله فریگیان از غرب و سكاها از شمال درآمیخت. در جریان اختلاط زبانی، سرانجام دو زبان قومی نزدیك به یكدیگر، آرمه و هایاسا، برتری یافتند. محققان این دو زبان را منشأ زبان ارمنی دانسته‌اند (نك‍ : «دائرةالمعارف روسی، 2»، همانجا). 
چنین به‌نظر می‌رسد كه در دوران پادشاهی آرتاشس اول (189-161 ق‌م) مردم ارمنستان دارای زبانی مشترك بودند (همانجا). نفوذ زبانهای ایرانی به‌ویژه پارتی و پارسی میانه، بر زبان ارمنی اندك نبوده است. بر این دو، زبانهای یونانی و سریانی را نیز باید افزود (درنرسسیان، 68؛ آیوازیان، مقدمه، 12). برخی محققان، خطوط تصویری پیداشده در محلی از درۀ ارس را مربوط به زبان ارمنی باستان می‌پندارند، ولی دلیل روشنی بر اثبات این مدعا وجود ندارد (درنرسسیان، 67). گروهی بر این عقیده‌اند كه از سدۀ 2 ق‌م «گرابار» زبان مشترك قوم ارمنی بوده است (نوری‌زاده، 106-107؛ نیز نك‍ : «دائرةالمعارف روسی، 2»، همانجا). اشعار و ترانه‌هایی از عهد باستان و پیش از ابداع خط و نوشتار ارمنی برجای مانده كه موسى خورنی برخی از آنها را در كتاب خود آورده است (ص 45, 46).
پیش از تقسیم ارمنستان میان دو دولت روم شرقی (بیزانس) و ایران، در آن سرزمین از خط آرامی، سریانی و یونانی استفاده می‌شد، ولی پس از آن استفاده از زبانهای سریانی و پارسی میانه (پهلوی) معمول گردید و در دیوانهای درباری به‌كار گرفته شد، اما خط و زبان پارسی برتری داشت (نوری‌زاده، 97، 98). از سدۀ 5 م به بعد آثار برجسته‌ای به زبان و خط ارمنی نوشته شد كه از آن جمله‌اند: «ماجراهای اسكندر» و نیز ترجمۀ «قاطیغوریاس»، «ماوراءالطبیعه» و «آنالوطیقا» از آثار ارسطو (درنرسسیان، 76). در رشتۀ تاریخ از آثاری چون «تاریخ گرایش ارمنستان به مسیحیت» تألیف گریگور روشنگر، كتاب «تاریخ واردان و جنگ ارمنیان» نوشتۀ یغیشه، «تاریخ» موسى‌خورنی، و «تاریخ» غازار پاربتسی (لازار فاربی) در سدۀ 5 م می‌توان یاد كرد. بعدها آثار دیگری دربارۀ فتوح مسلمانان از سبئوس (همو، 77) و حملۀ تركان سلجوقی نوشتۀ آریستاكس لازتیورتی (همو، 77- 78) و نیز «تاریخ آلبانیا» (آغوانك) از موسى كاغان كاتواتسی در سدۀ 10م نوشته شد (همو، 79). 
زبان گرابار ــ كه تا دهه‌های 6 و 7 سدۀ 19 م به‌عنوان زبان گفتاری و نوشتاری قوم ارمنی به حیات خود ادامه داد (نوری‌زاده، 107) ــ از سدۀ 12 م برای قشرهای وسیع مردم چندان مفهوم و قابل استفاده نبود. ازاین‌رو، گروهی از زبان‌شناسان، گرابار را زبان خاص اشراف نامیدند. در دوره‌های اسلامی زبان ارمنی به‌جز زبانهای یادشده، از زبانهای فارسی، عربی و تركی نیز تأثیرگرفت و درنتیجه، به غنا و پیشرفتهایی دست یافت. در سدۀ 6 م عناصر یونانی به‌صورتی تصنعی در نحو زبان ارمنی اثر گذاردند. با این وصف، تنی چند از نویسندگان ارمنی كوشیدند تا با كمك عناصری از درون زبان گرابار، این زبان را زنده نگاه دارند. به‌تقریب از سدۀ 12 م با گسترش شهرنشینی و ظهور قشرهای جدید اجتماعی، كوششهایی به‌منظور سهل‌الوصول‌بودن آثار ادبی صورت گرفت. طی سده‌های 11 و 12 م منظومه‌هایی به زبان ارمنی میانه پدید آمد. در سده‌های 16- 18 م با كوشش در راه اتحاد قومی، عناصر زبان ادبی جدید شكل‌گرفتن آغاز كرد («دائرةالمعارف روسی، 2»، III / 107). 

در ربع چهارم سدۀ 19 م زبان گفتاری و نوشتاری جدید ارمنی به نام «آشخارهابار» جایگزین زبان گرابار شد (نوری‌زاده، همانجا). آشخارهابار برپایۀ امتزاج لهجه‌های شرقی و غربی پدید آمد و هنوز صورتی واحد و فراگیر نداشت. زبان و ادبیات ارمنی به دوگونه گفته و نوشته می‌شد. مردم ارمنستان كه از این دوگانگی ناخرسند بودند، آنها را گویش بربری می‌نامیدند. در آواشناسی و صرف، میان این دو گویش تفاوتهایی وجود داشت، ولی مانع درك مفاهیم نبود. صورت نحوی این دو گویش همانند بود. در اواسط سدۀ 19 م آشخارهابار جایگاهی برتر یافت. 
آبوویان نویسندۀ روشنگر ارمنی، در تشكل زبان ادبی معاصر ارمنی نقشی بسزا ایفا نمود («دائرةالمعارف روسی، 2»، همانجا). در سده‌های 19 و 20 م این زبان جدید از سوی گروه كثیری از اهل ادب چون م. نعلبندیان، رافی، اوهانسیان، تومانیان، ایساكیان، هاكوپیان، تریان و دیگران كمال یافت. از این پس زبان ارمنی با استفاده از عناصر گویش عامه، رفته‌رفته از سیطرۀ زبان گرابار خارج شد و آشخارهابار ــ كه در ارمنستان شرقی رواج داشت ــ مرحلۀ تازه‌ای از پیشرفت را آغاز كرد (همان، III / 108). 
برخی محققان، زبان ارمنی را به 3 دورۀ زبان باستانی (سده‌های 5 -11 م)، زبان میانی (سده‌های 11-17 م) و زبان جدید (از سدۀ 17م بب‍‌ ) تقسیم کرده و برآن‌اند كه زبان جدید از اواخر سدۀ 19م با آثار ادبی ویژۀ خود، در میان قوم ارمنی رواج یافت («دائرةالمعارف روسی، 3»، II / 248-249).
تأثیر زبانهای ایرانی بر زبان ارمنی از طریق وام‌واژه‌ها در زبان محاوره و زبان ادبی صورت گرفته است. هِـراچیا آجاریان شمار واژه‌های زبانهای ایرانی را در زبان ارمنی 411‘1 دانسته است (نوری‌زاده، 108). 
ادبیات مردمی ارمنی در سده‌های 13 و 14 م از شاهنامۀ فردوسی تأثیر پذیرفت. در عصر سلجوقیان، خوانندگان و نوازندگان دوره‌گرد، اغلب به نقل اشعار و داستانهای شاهنامه می‌پرداختند. تأثیر شاهنامه به گونه‌ای شد كه بعدها در صومعه‌ها و كلیساها نیز میان كشیشان طرف‌دارانی پیدا كرد، به گونه‌ای كه كنستانتین یرزنگاتسی (ز 1250 یا 1260 م) شعرهایی با آهنگ شاهنامه سرود كه مورد اقبال فراوان قرارگرفت (همو، 118). گریگور نارِگاتسی نیز در سدۀ 10 م شعرهایی شبیه اشعار شاهنامه سرود (همانجا). اقبال قوم ارمنی به قهرمانان اساطیری ایران در اثر ملی ارامنه، «ساسونتسی داویت» تجلی یافته است. در این اثر «زال» به‌عنوان برادر «داویت» معرفی شده است (همو، 119).
شمار گویشهای ارمنی را تا 40 گویش نوشته‌اند. برخی از این گویشها كه در ارمنستان غربی رواج داشتند، طی سالهای جنگ جهانی اول از میان رفتند («دائرةالمعارف روسی، 2»، همانجا). از اواسط سدۀ 19 م بررسی دقیق گویشهای ارمنی آغاز شد؛ بُن، پِترمان، مولر و دیگران پژوهشهایی در طریق اثبات ریشۀ هندواروپایی زبان ارمنی انجام دادند (همانجا). 
الفبای زبان ارمنی پیش از سدۀ 5 م دارای 22 حرف بود و به نام حروف دانیالی شهرت داشت (نوری‌زاده، 98، 99). در سالهای 405-406 م كشیشی به نام مسروپ ماشتوتس برپایۀ خط و نوشتار یونانی (بیزانسی) و آرامی مناطق شمالی، الفبای جدیدی برای زبان ارمنی ابداع كرد («دائرةالمعارف روسی، 3»، II / 249). گروهی از زبان‌شناسان برآن‌اند كه مسروپ ماشتوتس برخی حروف الفبای ارمنی را از حروف پارسی اقتباس كرده، و به‌صورت معكوس در الفبای ارمنی جا داده است (نوری‌زاده، 104). الفبای كهن ارمنی همان است كه با 38 حرف تاكنون نیز برجا مانده است. 
22 قرن تاریخْ مؤید قدمت ادبیات ارمنی است. ادبیات ارمنی را به 3 بخش می‌توان تقسیم كرد: 1. اساطیر و داستانهای عامیانه؛ 2. ادبیات قدیم كه تاریخ آن را از روزگار باستان و عهد اورارتو تا نیمۀ نخست سدۀ 18 م دانسته‌اند؛ 3. ادبیات جدید ارمنی از نیمۀ دوم سدۀ 18 م تا روزگار معاصر. 
اساطیر و داستانهای عامیانۀ ارمنی از اعماق قرون و اعصار برجای مانده و سینه‌به‌سینه نقل شده‌اند كه داستانِ هایك، آرای زیبا، واهان، قطعاتی دربارۀ داستان آرتاشس و ساتِنیك، داستان تیگران و نیز داستان اژدهاك از آن جمله‌اند. این داستانها در كتاب «تاریخ ارمنستان» موسى خورنی آمده است. در داستانهای عامیانۀ ارمنی نیز قطعاتی از پیكار میان نیروهای خیر و شر، جهان نور و ظلمت و پهلوانان دلاور وجود دارد كه عمده‌ترین آنها داستان داوید ساسونی است. افزون بر آن از ترانه‌های خوانندگان دوره‌گرد، داستان گوغتان را می‌توان یاد كرد («دائرةالمعارف روسی، 3»، II / 238-239؛ تولولیان، 6). 
ادبیات قدیم ارمنی شامل ادبیات مكتوب است كه كهن‌ترین آنها سنگ‌نوشته‌های اورارتویی هزارۀ نخست ق‌م است. در سدۀ 1 ق‌م و عصر شكوفایی هلنیسم در ارمنستان نمایشنامه‌هایی به زبان یونانی نوشته شده بود. با نفوذ مسیحیت در ارمنستان به‌تقریب آثار مربوط به دوران بت‌پرستی از میان رفت و جای خود را به ادبیات كلیسایی و مذهبی داد. در این دوره بخشهایی از كتاب مقدس ( انجیل) ترجمه شد و آثار مورخان به‌ویژه آگاثانگلوس (آگاثانگغوس)، فائوستوس بوزند، یغیشه، لازار فاربی (غازار پاربتسی) و موسى‌خورنی پدید آمدند كه از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بودند (همو، 10، 13، 14؛ نیز «دائرةالمعارف روسی، 2»، II / 239). 
از آثار فلسفی و دینی مهم این دوره، كتاب مشهور یزنیك كقباتسی است. جا دارد از اثر آنانیا شیراگاتسی در زمینۀ جغرافیا و تاریخ نیز یاد شود كه تاریخ نگارش آن سدۀ 7 م است (تولولیان، 14، 15). سدۀ 9 م عصر ناكامیها و ویرانیها در سایۀ جنگهایی بود كه از دربار خلافت عباسیان بر مردم ارمنستان تحمیل می‌شد. در این دوره حماسۀ داوید ساسونی پدید آمد (همو، 16). نیمۀ دوم سدۀ 10 و اوایل سدۀ 11 م نوشته‌های نارِگاتسی سرشار از مطالب دینی و توجه به مبدأ بود (همو، 19-20). سده‌های 12-14 م را در تاریخ ادبیات ارمنی، عصر كیلیكیه نامیده‌اند (همانجا). در سده‌های 13-16 م ادبیات ارمنی به مدارج عالی دست یافت. طی سده‌های 5- 18 م به وجود 500 مؤلف ارمنی اشاره شده است. 
دورۀ جدید ادبیات ارمنی از نیمۀ دوم سدۀ 18 و اوایل سدۀ 19 م است. در این دوره می‌توان از سرایندگانی چون سایاتنُوا یاد كرد كه ترانه‌هایی به زبانهای تركی و ارمنی از او برجای مانده است (همو، 31، 32). در جلفای اصفهان نیز نمونه‌های ارزشمندی از آثار مكتوب ارمنی باقی است. با پذیرفته‌شدن زبان آشخارهابار به جای گرابار، ادبیات ارمنی دوران شكوفایی جدیدی را آغاز كرد. از این زمان آثار متعددی در رشته‌های مختلف علم، ادب، فرهنگ و هنر به زبان ارمنی چاپ و منتشر شد كه درخور توجه است («دائرةالمعارف روسی، 3»، II / 239-241؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ ادبیات ارمنی در 100 سال اخیر، نك‍ : نوری‌زاده، جم‍‌ ). 

مآخذ

آبراهامیان، ر.، «دین قدیم ارمنیان»، یادنامۀ پورداود، تهران، 1325 ش؛ آراكس، تهـران، 1374 ش، س 8، شم‍ 70-71؛ آلیك، تهران، 1374 ش، س 65، شم‍ 62؛ آیوازیان (ترزیان)، م.، وام‌واژه‌های ایرانی میانۀ غربی در زبان ارمنی، تهران، 1371 ش؛ پاسدرماجیان، ه‍ .، تاریخ ارمنستان، ترجمۀ محمد قاضی، تهران، 1366 ش؛ پورداود، ابراهیم، «ادبیات مزدیسنا»، یشتها، بمبئی، 1928 م؛ تولولیان، م.، نگرشی كوتاه به 22 قرن ادبیات ارمنی، تهران، 1346 ش؛ دبا؛ درنرسسیان، س.، ارمنیان، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، 1357ش؛ روشندل، جلیل و ر. قلی‌پور، سیاست و حكومت در ارمنستان، تهران، 1373 ش؛ لانگ، د.، «ایران، ارمنستان و گرجستان، تماسهای سیاسی»، تاریخ ایران، به كوشش ج. آ. بویل، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، 1368 ش؛ میلر، و. م.، تاریخ كلیسای قدیم در امپراتوری روم و ایران، ترجمۀ علی نخستین، لایپزیگ، 1931 م؛ نعلبندیان، گ.، مقدمه بر تكذیب و رد فرق دینی یزنیك كقباتسی، ایروان، 1989 م؛ نوری‌زاده، احمد، صد سال شعر ارمنی، تهران، 1369 ش؛ نیز: 

Armeniya entsiklopediya puteshestvennika, ed. K. S. Khudaverdiyan, Yerevan, 1990; Bol’shaya Sovetskaya Entsiklopediya, Second Edition, Moscow, 1950-1958; ibid, Third Edition, Moscow, 1970-1978; Favstos, B., Istoriya ArmeniĮ, tr. M. A. Gevorgyan, Yerevan, 1953; Iranica ; Movses Khorenatsi, Istoriya Armenii, ed. G. Sarkisyan, Yerevan, 1990; Piotrovskii, B. B., Vanskoe tsarstvo, Moscow, 1959; Russel, J. R., Zoroastrianism in Armenia, Harvard University, 1987; Sarkisyan, G., Chapters of Istoriya Armyanskogo naroda, ed. M. G. Nersesyan, Yerevan, 1980; id, notes on Istoriya Armenii (vide: Movses Khorenatsi).
(تل‍ : دانا)

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: