صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / آل بوسعید /

فهرست مطالب

آل بوسعید


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 30 آذر 1398 تاریخچه مقاله

9. ترکی بن سعید (حکومت: 1288-1305ق / 1871- 1888م). وی از نظر بریتانیا و نمایندگی سیاسی آن فردی مطلوب به شمار می‎رفت و بی‎درنگ از شناسایی رسمی بریتانیا و کمک نظامی آن برخوردار شد. ترکی پس از مرگ عزان بن قیس با گروهی از قبیلۀ هِشْم (یا بنی‎هاشم) در 11 ذیقعدۀ 1287ق / 3 فوریۀ 1871م بر مسقط چیره شد و با میانجیگری کلنل پلی با خلیلی که هنوز قلعه‎های مسقط را در دست داشت پیمانی منعقد ساخت، ولی یک ماه بعد خلیلی و پسرش کشته شدند.
در این هنگام که ترکی، مطرح و مسقط و صور را در دست داشت، ابراهیم بن قیس برادر عزان بر صحار و سراسر کرانۀ باطنه میان شناص و مصنعه فرمان می‎راند، فیصل بن حمود پسرعموی عزان بر درۀ رستاق مسلط بود و وهابیان نیز قلعۀ بریمی را باز پس گرفته بودند، با این همه در میان رقیبان او عبدالعزیز برادر جوان وی و سید سالم نقشی بر جسته‌تر داشتند. عبدالعزیز در گوادر که هنوز در اختیار عمان بود به فتنه‌انگیزی می‎پرداخت. با این حال ترکی در 1288ق / 1871م شناص، لوی، سویق و خابوره را گرفت، اما ایران چاه‌بهار را برای همیشه متصرف شد.
در صفر 1290ق / آوریل 1872م ترکی و بارتل فریر پیمان ممنوعیت بازرگانی برده را در مسقط امضا کردند و از آن پس فرمانروای عمان از کمک مالی 000’40 دلار ماریاترزای زنگبار، که دیگر نه از سوی سلطان زنگبار بلکه از سوی حکومت هند پرداخت می‎شد، برخوردار گشت. وی سپس به کمک بنی‎نعیم به تسخیر صحار پرداخت و ابراهیم بن قیس نیز سرانجام از در سازش آمد و در برابر دریافت 000’5 دلار و مقرری ماهانه 100 دلار سراسر ساحل باطنه را به ترکی واگذاشت. عبدالعزیز هم در رجب 1290ق /  سپتامبر 1873م توسط میجر مالکر دستگیر شد و به کراچی فرستاده شد. با این همه آرامش فرا نرسید. در 1290ق / آغاز 1874م، صالح بن علی در پی گزارش دروغ مرگ ترکی، با پشتیبانی برخی از قبایل هناوی همچون حرث، حبوس، حجریین و آل وهیبه و بنی رواحه به مطرح تاخت و آن را گرفت و به سوی مسقط پیشروی کرد. نیروی ترکی که اساساً از چندصد وهابی و بلوچ تشکیل می‎شد از پس شورشیان برنیامد و کمک نظامی بریتانیا نیز دیر رسید، ناچار ترکی در ذیحجۀ 1290ق /  ژانویۀ 1874م شرایط شورشیان (پرداخت 000’6 دلار ماریاترزا، تأیید فروش داراییهای مصادره شده در حکومت عزان بن قیس به حرث و بنی‎رواحه، باز پس دادن دارایی خلیلی به خاندان وی، عدم تعرض به ابراهیم بن قیس و صالح بن علی) را پذیرفت، اما به رسمیت شناختن مصادره‎های عزان اهانت بزرگی نسبت به قبایل غافری، (حامیان عمدۀ ترکی) به‎ویژه غافریان وادی سمایل که بیش از دیگران آسیب دیده بودند، به‌شمار می‎رفت، از این‎رو آنان از رعایت این پیمان سر باز زدند. بدین‎سان آشوب میان قبایل بالا گرفت و شورشهای بعدی باطنه را در ماههای محرم و ربیع‎الآخر 1291ق /  مارس و ژوئن 1874م مستقیماً نیروهای بریتانیا فرو نشاندند. از این پس ترکی با اخراج بسیاری از مزدوران وهابی از مسقط و گماشتن افرادی از قبایل هناوی به جای آنان هرچه بیشتر زیر نفوذ هناویان رفت. حتیٰ با یاری برادرش عبدالعزیز که او را در اوایل 1291ق / 1874م از کراچی به مسقط بازگردانده بود، از عهدۀ مهار کردن نابسامانیها برنیامد و جنگ 2 قبیله تا 1292ق / 1875م همچنان ادامه یافت. در این میان حضور قدرتمندانۀ قبیلۀ بنی بوحسن در پادگانهای مسقط که گاه ترکی را نیز به وحشت می‎انداخت، دیگر قبایل همچون آل وهیبه را به ورود در دستگاه نظامی سلطان برانگیخت. بدریان نیز خواستار جایگزین شدن به جای بلوچها بودند، همچنین درگیریهای پیاپی قبایل، سرانجام ترکی را به کناره‌گیری از فرمانروایی واداشت. پس وی در 19 رجب 1292ق / 21 اوت 1875م کارها را به برادرش عبدالعزیز سپرد و خود به گوادر رفت. بریتانیا نیز که بی‎کفایتی و نااستواری فرمانروایی ترکی را می‎دید، کوششی برای بازداشتن وی از کناره‌گیری نکرد (قلعجی، 600).
عبدالعزیز برای مهار کردن اوضاع، سران 2 فرقه را به مسقط فرا خواند، اما این فراخوانی عمدتاً از سوی هناویان پذیرفته شد و صالح بن علی مشاور اصلی عبدالعزیز گشت و درنتیجه ناآرامیهایی رخ نمود که هیچ‌یک به جایی نرسید (لاریمر، I / 503).
در پایان سال 1293ق / 1875م ترکی ناگهان از گوادر بازگشت. بنی بوحسن که قلعه‎های مسقط را در دست داشتند از پذیرش او بی‎اجازۀ عبدالعزیز خودداری ورزیدند، اما او به یاری نیروهای غافری نخل و وهابیان و والی صحار، شهر را تسخیر کرد. دومین دورۀ فرمانروایی ترکی از آشوبهای صالح بن علی، ابراهیم بن قیس، عبدالعزیز و دیگران برکنار نبود، با این همه قدرت وی استوار ماند: در صفر 1293ق /  مارس 1876م عبدالعزیز قلعۀ سمایل را از دست داد و با میانجیگری کلنل مایلز تبعید شد. شورش صالح بن علی و مطوعه در 1294ق / 1877م نیز که با همراهی ابراهیم بن قیس و حمود جحفی انجام گرفت و تا دروازه‎های مسقط پیش رفت، بر اثر پشتیبانی بریتانیا از ترکی بی‎نتیجه ماند.
در واپسین 5 سال فرمانروایی ترکی تقریباً هیچ خطر جدی پیش نیامد. وی در دورۀ دوم فرمانروایی خود سیاستی دیگرگونه پیش‌گرفت، از تکیه به هناویان چشم پوشید و چون گذشته بر غافریان اتکا کرد و نیروهای نظامی خود را از مزدوران حساوی و نجدی تأمین کرد و بدین‎سان در پایتخت از پشتیبانی قبیله‎ای بی‎نیاز شد. او در واپسین سالهای فرمانروایی خود بارها برای اجارۀ بندرعباس و توابع آن که پس از سرنگونی سالم تنها 2 ماه ادامه یافت، تلاش کرد، اما نتیجه‎ای نگرفت. وی در 9 شوال 1305ق / 3 ژوئن 1888م درگذشت.
10. فیصل بن ترکی (حکومت: 1305-1331ق /  1888-1913م). پس از مرگ ترکی اغلب شیوخ عمان از‌جمله صالح بن علی نسبت به فیصل اعلام وفاداری کردند و برخلاف انتظار همگان آشوبی درنگرفت. وی در آغاز فرمانروایی در پی برقراری روابطی دوستانه با بریتانیا برآمد، اما بریتانیا که اقتدار او را استوار نمی‎دید، شناسایی رسمی فرمانروایی را بنا به توصیه کلنل راس به تعویق انداخت، با این همه کمک مالی زنگبار همچنان (از طرف حکومت هند) پرداخت شد (لاریمر، I / 533).
در جمادی‎الاول 1307ق /  ژانویۀ 1890م حمود بن سعید جحفی با غارت گوسفندان رحبیین غافری کشمکش میان هناویان و غافریان را دامن زد. در رمضان 1308ق / آوریل 1891م آشوب چندان بالا گرفت که دامنۀ آن به دروازه‎های مطرح و مسقط رسید و بازرگانی این 2 شهر را مختل کرد. داوری سلطان فیصل که غافریان را به پرداخت تاوان به هناویان وا می‌داشت بی‎نتیجه ماند و این دشمنی تا 1310ق / 1893م ادامه یافت و بزرگراههای بازرگانی از ساحل به درون عمان بسته شد. سرانجام سلطان در رجب 1310ق /  ژانویۀ 1893م بار دیگر در سیب به داوری پرداخت و به سود غافریان رأی داد، اما این‎بار پرداخت تاوان را خود به عهده گرفت و بدین سان جنگ را مهار کرد (لاریمر، I / 529).
بریتانیا در 14 شعبان 1307ق / 6 آوریل 1890م در مسقط فرمانروایی سلطان را به رسمیت شناخت و به دنبال آن به جای پیمان بازرگانی 1255ق /  1839م پیمانی دوستی و بازرگانی و دریانوردی میان 2 دولت بسته شد. اما از آنجا که این پیمان چندان خوشایند بریتانیا نبود جای خود را به پیمان 8 شعبان 1307ق /  19 مارس 1891م سپرد (نک‍ : قلعجی، 433-442، متن پیمان) که بریتانیا و اتباع آن را از امتیازهای بازرگانی و حقوقیِ چشمگیری برخوردار می‎ساخت، با این همه لندن که از یک سال پیش در پی یافتن راهی برای جلوگیری از نفوذ فرانسه و دیگر قدرتهای اروپایی در عمان بود (کرزن، 2 / 531)، درست یک روز پس از بستن پیمان دوستی، مقاوله‎نامۀ انگلیسی ـ فرانسوی 1279ق / 1862م را نقض کرد و در 9 شعبان 1308ق / 20 مارس 1891م پیمان دیگری بست که سلطان عمان را از فروش یا اجاره یا واگذاری هر بخشی از سرزمین خود به هر دولتی جز بریتانیا باز می‌داشت (نک‍ : قلعجی، 443-444، متن پیمان). بدین‎سان عمان عملاً تحت‎الحمایۀ بریتانیا شد، اما دیری نپایید که ناخشنودی مردم عمان از این پیمان زمینۀ اصلی قیام همگانی قبایل را فراهم آورد و در شب 15 شعبان 1312ق / 12 فوریۀ 1895م قبایل حرث، حبوس و توابع آن، آل بورشید و بخشی از زِکاوْنه و وَرد، بنی‎بَطّاش، عَوامِر عمان متصالحه، بنی رَواحه، رحبیین، هناویان بخشهای میانی و جنوبی وادی سمایل به‎ویژه هناویان فَنْجه و خوْض و بنی نعمان، شُروح، فُواس، و مردم درۀ رستاق و خضرا و قسمتهایی از باطنه برای برکناری سلطان در مسقط به پا خاستند. مسقط بی‎درنگ سقوط کرد و پرچم مطوِعّه در 18 شعبان / 15 فوریه بر فراز کاخ سلطان به اهتزاز درآمد و سلطان به قلعۀ جلالی گریخت، اما اعتراض کلنل سدلر زندگی او را نجات داد، اما حکومت هند با مشاهدۀ بی‎کفایتی سلطان از کمک نظامی به او خودداری ورزید. سرانجام کلنل ویلسن نمایندۀ سیاسی بریتانیا در خلیج‎فارس به میانجیگری پرداخت و در 12 رمضان /  9 مارس صلحی ترتیب داده شد که بر اساس آن سلطان گذشته از پرداخت 000’12 دلار متعهد شد که به قیام‌کنندگان تعرض نکند. در این اثنا صالح بن علی در ربیع‎الاول 1314ق /  سپتامبر 1896م کشته شد و با مرگ او سلطان فیصل تا مدتها در آرامش بود.
در سالهای پس از قیام، روابط میان سلطان و بریتانیا درنتیجۀ بی‎طرفی نمایندۀ بریتانیا در بحران 1312ق / 1895م و ادعای تاوان برای اتباع بریتانیا و رشد نفوذ فرانسه بر اثر عملکرد عطاوی دیپلمات عرب‌زبان فرانسه که در 1311ق / 1894م به عنوان کنسول سیار وارد مسقط شد به سردی گرایید، و سلطان در پی یافتن پشتیبانی دیگر در جمادی‎الآخر 1316ق /  نوامبر 1898م به فرانسه امتیاز داد تا یک ایستگاه زغال‌سنگ برای آذوقه‌گیری در بندر جسّه تأسیس کند (لاریمر، I / 547؛ ویلسن، 277) و بدین‎سان پیمان 9 شعبان 1308ق / 20 مارس 1891م را زیر پا گذاشت.
در 1316ق /  1899م تیرگی روابط سلطان با فگان نمایندۀ سیاسی بریتانیا در مسقط به اوج رسید و عملاً قطع شد، اما قدرت ناوگان دریایی بریتانیا از یک‌سو و توافق بر سر تقسیم مناطق نفوذ، سرانجام ناوگان فرانسوی را به عقب‌نشینی از آبهای عمان وا داشت (لاندن، 388). از این‌رو سلطان در 6 شوال 1316ق / 17 فوریۀ 1899م امتیاز داده شده به فرانسه را لغو کرد و روابط خود را با بریتانیا از سر گرفت (لاریمر، I / 560) و از آن پس بی‎هیچ اقتداری به رهبری سر پرسی کاکس که در 1317ق / تابستان 1899م به سمت نمایندۀ سیاسی مسقط منصوب شد، تن در داد (لاندن، 238) و با راهنمایی او خزانه‌داری مسقط را به گونه‎ای گذرا بهبود بخشید (لاریمر، 584-585). سرپرستی کاکس تلاشهای دیپلماتیک گسترده‎ای را آغاز کرد. حکومت هند در 1 شوال 1320ق / 1 ژانویۀ 1903م سلطان فیصل را برای دیدار از هند دعوت کرد، اما سلطان پسر بزرگ خود تیمور را به آنجا فرستاد و در نوامبر همان سال نیز لرد کرزن از عمان دیدار کرد. موفقیت داخلی نسبی سلطان در سالهای پس از 1321ق / 1903م به تلاشهای سلیمان بن سُوَیْلِم وابسته بود که از 1320 تا 1325ق / 1902 تا 1907م وزارت او را به عهده داشت. همچنین سلطان در 1324ق / 1906م توانست روابط دوستانه‎ای با عیسی بن صالح که جانشین پدر شده بود برقرار کند (لاندن، 389)، اما دورۀ زودگذر آرامش داخلی عمان در 1325ق / 1907م با قتل سلیمان بن سویلم در وادی سمایل پایان یافت. فرمانروایی سلطان به نابسامانی کشیده شد و سلطان به‌رغم پیمانهایی که در زمینۀ امور مالی با کنسولی بریتانیا داشت وامهای محرمانه‎ای از بازرگانان هندو گرفت (لاندن، 380)، بریتانیا از 1322ق / 1904م درصدد برآمد که فرانسه را وا دارد تا حمایت بریتانیا را از عمان به رسمیت شناسد (لاریمر، I / 571). کشمکش آن 2 به‌رغم امضای قرارداد و طرح مسأله در 2 صفر 1322ق /  18 آوریل 1904م در دادگاه بین‎المللی لاهه (نشأت، 292-293) تا انجام مذاکراتی بین مقامات بالا فرو ننشست (لاندن، 256). در همین دوره بریتانیا برای جلوگیری از بازرگانی اسلحه به تکاپو افتاد و سرانجام در 1330ق / 1912م توانست سلطان را به تأسیس گمرکخانه‎ای برای نظارت بر صادرات و واردات اسلحه و امضای موافقت‌نامه‌ای پیرامون جلوگیری از قاچاق اسلحه وا دارد. مردم عمان این کار را نشانۀ تبعیت کامل سلطان از بیگانگان مسیحی و گرایشهای بدعت‌گذارانۀ او به شمار آوردند، و قیام گسترده‎ای را به رهبری عیسی بن صالح و شیخ حِمْیَر بن ناصر از آل نَبْهان و سالم بن راشد تدارک دیدند. قبایل عمان در گردهمایی 1331ق / 1913م فیصل بن ترکی را خلع کردند و سالم بن راشد خَروصی را به امامت برگزیدند و نزوی را به عنوان پایتخت امام معین کردند. در شعبان 1331ق /  ژوئیۀ 1913م شهر اِزْکی تسلیم شد و قبایل هناوی و غافری به امام جدید پیوستند. در این میان فیصل در ذیقعدۀ 1331ق /  اکتبر 1913م درگذشت (لاندن، 391-395).
11. تیمور بن فیصل (حکومت: 1331-1351ق / 1913-1932م). وی در دوران جوانی گرایشهای مذهبی متعصبانه‎ای داشت. عادتهای مطوِّعه را پذیرفته بود و با برخی از اباضیان سنتی همچون عیسی بن صالح مکاتبه می‎کرد. این کار بریتانیا را سخت نگران می‎کرد (لاریمر، 588).
تیمور پس از روی کار آمدن به یاری شیخ ابوظبی عیسی بن صالح را برای مذاکره به مسقط خواند، اما مذاکرۀ محرم 1322ق / دسامبر 1913م مسقط به نتیجه نرسید (لاندن، 395؛ فیلیپس، 160). با درگیری جنگ جهانی اول موقعیت بریتانیا در دفاع از عمان به‎ویژه بر اثر تبلیغات آلمان علیه انگلیس در خلیج‎فارس دشوار شد، با این همه در رمضان 1332ق /  اوت 1914م سربازان انگلیسی ـ هندی بیشتری را به عمان کشید (لاندن، 396، فیلیپس، 161). در ربیع‎الاول 1333ق /  ژانویۀ 1915م امام سالم نیروهای قبایل غافری به سرکردگی حمیر بن ناصر و شیخ بنی ریام (از جبل اخضر) و هناویانِ پیرو شیخ عیسیٰ را از شرقیه به سوی مسقط راهبری کرد، اما در شکست دادن نیروهای بریتانیایی ناکام ماند. در ربیع‎الآخر 1333ق /  فوریۀ 1915م  لرد هاردینگ نایب‎السلطنۀ هند به مسقط آمد و سلطان را به مذاکره با مخالفان وا داشت و بدین‎سان دورۀ طولانی 5 سالۀ مذاکرۀ بی‎نتیجۀ سلطان با امام آغاز شد. در این میان مذاکره‎هایی نیز میان عیسی بن صالح و نمایندۀ سیاسی بریتانیا انجام گرفت، اما به توافقی نینجامید. نیروهای سنتی با حضور بریتانیا مخالفتی نداشتند، اما خواستار خروج واحدهای نظامی آن از کشور بودند، سلطان را یک بدعت‌گذار می‎دانستند و به‎ویژه از آن شکایت داشتند که بریتانیا منهیات مذهب اباضی ــ همچون خرید و فروش شراب و تنباکو ــ را روا می‎داند، اما مباحات آن ــ همچون خرید و فروش برده و اسلحه ــ را ممنوع می‎سازد. آنان همچنین منکر سلطۀ بریتانیا بر دریا بودند و نیز می‎خواستند که سلطان تنها فرمانروایی کند و امور مذهبی در دست امام باشد (لاندن، 397). سلطان این شرایط را نپذیرفت و حالت نه جنگ و نه صلح ادامه یافت. در 1335ق / 1917م امام سالم بن راشد، احمد بن ابراهیم برادرزادۀ واپسین امام و دوست و خویشاوند سلطان را از رستاق بیرون راند و بدین‎سان شکافی میان شاخه‎های خاندان آل بوسعید پدید آورد. احمد بن ابراهیم به مسقط گریخت و به پشتیبانی از رژیم پرداخت.
در فاصلۀ سالهای 1331-1336ق / 1913- 1918م زندگی اقتصادی و اجتماعی بخشهای ساحلی و داخلی عمان بر اثر جنگ شهری و آشفتگیهای زاییده از جنگ جهانی اول در خلیج‎فارس از حرکت بازماند. و در واقع کشور عمان به 2 پارۀ «سلطان‎نشین مسقط» و «امام‎نشین عمان» تقسیم شد. سلطان تیمور بر مسقط و شهرهای ساحلی فرمان می‎راند و امام بر دیگر مناطق داخلی چیره بود (نشأت، 299-300). پایان جنگ جهانی اول، بریتانیا را برای برقراری آرامش به تکاپو وا داشت. در اوایل 1337ق / پاییز 1918م طرحی برای اصلاح از سوی هاورث نمایندۀ سیاسی بریتانیا در عمان تنظیم شد که در آن بازسازی دستگاه مالی و حکومتی و امنیتی و نیز پستهای کلیدی که در آن بازسازی دستگاه مالی و حکومتی و امنیتی و نیز پستهای کلیدی که می‎بایست به پرسنل انگلیسی ـ هندی واگذار شود پیش‌بینی شده بود. سلطان از سر ناتوانی سیاسی این طرح را پذیرفت و در برابر سپردن مهار حکومت مرکزی به بریتانیا، 000’650 روپیه برای پرداخت وامهای خود دریافت کرد. وینگیت که از 1337ق /  1919م جانشین هاورث شد کوشید تا این برنامۀ اصلاحی را به اجرا درآورد. هم از این‎رو درصدد مذاکره با امام برآمد، اما امام شرایط پیشنهاد‌شده را نپذیرفت (لاندن، 402-403). حکومت سلطان برای پذیراندن مصالحه، امام را از رهگذر افزایش 50٪ مالیات کالاهای تولید‌شده در قلمرو امامت زیر فشار‌گرفت، اما مصالحه تنها پس از آنکه امام سالم ابن راشد در 1338ق / 1920م به دست یکی از مردان قبیلۀ آل وهیبه کشته شد، تحقق یافت. پس از سالم بن راشد، یکی از نزدیکان عیسی ابن صالح به نام محمد بن عبدالله خلیلی از قبیلۀ بنی‎رواحه به امامت برگزیده شد. اما محمد در واقع ابزار دست عیسی بن صالح بود (کلی، 180-181) و بدین‎سان عیسی بن صالح گذشته از اقتدار دینی (به واسطۀ امام تازه)، از قدرت سیاسی و نظامی ویژه‎ای برخوردار شد، زیرا بریتانیا و سلطان او را به‌عنوان تنها نمایندۀ قبایل به رسمیت شناختند. سپس مذاکرۀ میان امامت و سلطنت از سر گرفته شد و سرانجام در 11 محرم 1339ق / 25 سپتامبر 1920م پیمانی در روستای سیب بسته شد. پیمان سیب که از سوی امام عمان به وسیلۀ نماینده‎اش عیسی بن صالح حارثی و از سوی سلطان به وسیلۀ وینگیت کنسول بریتانیا به امضا رسید، اگرچه از نظر حقوقی تمامیت حاکمیت سلطان را تأیید یا انکار نمی‎کرد، اما امام را وا می‎گذاشت تا در قلمرو خود به گونه‎ای مستقل فرمان براند (امین، 285) و درواقع به جدایی 2 قلمرو سلطنت و امامت رسمیت بخشید (نک‍ : قلعجی، 601-602، متن پیمان؛ نشأت، 300-301؛ لاندن، 403-404).
در 1339ق / 1920م کاپیتان مک کالوم نمایندۀ سیاسی بریتانیا در کویت به عنوان نخستین تن از وزیران و مشاوران مالی انگلیسی سلطان برگزیده شد (فیلیپس، 178؛ لاندن، 42). از این پس سلطان مسقط با 2 مشکل اصلی، چگونگی برخورد با اقتصاد ساحلی و چگونگی کسب اقتدار بیشتر برای فرمانروایی روبه‎رو بود. وی در 1344ق / 1925م قراردادی در زمینۀ استخراج نفت با کمپانی دارسی بست، اما 3 سال بعد به علت عدم دستیابی کمپانی به نفت لغو شد. برنامۀ اصلاحی و سازماندهی مجدد سیستم مالیات‎بندی و دستگاه اداری مسقط ــ به‎ویژه بر اثر تضاد این سیستم با مالیات ناکافی زکات ــ با دشواریهای فراوان روبه‎رو بود. برپایی اداره‎های گمرکی در صور و صحار و بندرهای باطنه، حکومت را نه تنها با مقاومت قبایل بلکه با مقاومت تنی چند از حاکمان تقریباً خودمختار آل بوسعید همچون حَمَد فیصل روبه‎رو کرد. قبیلۀ آل سعد باطنه نیز توانست تلاشهای مسقط را برای استقرار گمرکخانه تا 2 سال به تعویق افکند و سرانجام این مشکل تنها با دخالت نظامی بریتانیا حل شد. همچنین در جنوب مسقط، حکومت در اعمال اقتدار خود گرفتاریهایی داشت و اگرچه بریتانیا توانست بخش مهمی از صور را به پذیرش نظم جدید وا دارد، اما در نواحی داخلی جعلان با مقاومت روبه‎رو شد و قبیلۀ بنی بوعلی به استقلال‌طلبی گرایید و شیخ آن خود را امیر جعلان خواند، با این همه عملکرد مقامات مسقط در تشکیل اداره‎های جدید، با یاری بریتانیا، موفقیت‌آمیز بود.

در داخل عمان امامت محمد بن عبدالله خلیلی از وضعی استوا برخوردار بود و نظام امامت تا 1359ق / آغاز دهۀ 1940م به وسیلۀ 3 تن اداره می‎شد: امام محمد بن عبدالله که هنگام برگزیده شدن به امامت 35 سال داشت راه انزوا در پیش گرفته بود، عیسی بن صالح قدرت نظامی و سیاسی را در دست داشت و سلیمان بن حمیر که خود را شاه نبهانیه می‎نامید بر جبل اخضر فرمان می‎راند.
در این دوره عبدالعزیز سعود امیر وهابی برای گسترش قلمرو خود به شرق جزیرةالعرب به‎ویژه بریمی چشم دوخت. امام برای پیشگیری از این خطر، نیرویی از واحدهای هناوی و غافری را به فرماندهی عیسی بن صالح و سلیمان بن حمیر به بریمی فرستاد. عیسی بن صالح بر عبری و دَریز و خنک دست یافت، اما بر اثر بیماری ناگزیر عقب‎نشینی کرد. امام به دنبال این رویدادها در پی کناره‌گیری برآمد، اما بزرگان قبایل کناره‌گیری او را نپذیرفتند و وی تا پایان زندگی همچنان نگران تحرک وهابیان بود (کلی، 181-182، لاندن، 410-411). سلطان در 1351ق / 1932م به نفع پسرش سعید بن تیمور کناره گرفت و عمان را ترک گفت و در شهرهای مختلف هند به گشت و گذار پرداخت و سرانجام در 1385ق / 1965م در بمبئی درگذشت و همان‌جا به خاک سپرده شد. در دورۀ سلطنت او نفوذ بریتانیا در عمان به اوج خود رسید.
12.سعید بن تیمور (حکومت: 1351-1390ق / 1932-1970م). وی در یکی از مدرسه‎های سلطنتی بریتانیا در هند و سپس در بغداد آموزش دید و پس از بازگشت به عمان جایگزین محمد بن احمد ‎الغَشّام نخست‌وزیر وقت شد و عملاً به فرمانروایی پرداخت و در 1351ق / 1932م رسماً به سلطنت رسید. او همچون پدرش مشاوران انگلیسی داشت، اما کوشید تا آزادی عمل بیشتری به دست آورد و بازپرداخت وامهای سنگینِ بازمانده از دوران پدر تا اندازه‎ای از تکیۀ کامل بر بریتانیا بکاهد. از این‎رو به بازسازی دستگاه اداری و منابع مالی خود پرداخت و مالیاتهای سنگینی از مردم گرفت. با این همه اقدامات وی زمینۀ جنبشهای بزرگی را در این کشور فراهم ساخت.
در این دوران، نظام امامت در درون عمان گسترش بیشتری یافت و با تسلط امام بر عبری قلمرو امامت در سدۀ 14ق / 20م به نهایت گستردگی خود رسید و مرزهای آن از جنوب به بلاد بنی بوحسن، از مشرق به رشته‌کوه هَجَر، از شمال به عبری و از غرب به شنزارهای رُبع الخالی می‎رسید و بنابراین ایالتهای عمان، الشرقیه، وادی سمایل و مناطق الجبل الاخضر و بخش شمالی جعلان و منتهیٰ‎الیه جنوب منطقۀ ظاهره زیر نفوذ امام بود (لاندن، 411-414). امام در ادارۀ امور از قاضیان و تمیمه‎ها (تمائم، سران قبایل) و دیگر افراد منتنفذ کمک می‎گرفت، در شهرهای مهمتر قاضی و والی نصب می‎کرد، ادارۀ امور محلی را به گردآورندگان زکات و تمائم می‎سپرد و این همه، رسماً زیر نظر او عمل می‎کردند. زکات تنها منبع درآمد بود، اما نیازمندیهای اداری و نظامی امامت را بر نمی‌آورد و بی‎گمان بخشی از درآمدهای خصوصی برخی از رهبران نیز برای مقاصد همگانی صرف می‎شد. امام همواره نیروی کوچکی مرکب از 400 تا 500 تن را آماده به خدمت داشت و همچنین پرچم ویژۀ خود را برمی‎افراشت. در این پرچم سفیدرنگ شمشیری به رنگ سرخ به صورت افقی ترسیم شده بود که در زیر آن آیۀ «نَصْرٌ مِنَ الله وَ فَتحٌ قَریبٌ» نوشته شده بود (لاندن، 413-414).
در این دوره، گذشته از مشکل روابط امام با سلطان مسقط و مقامات سعودی ریاض، مهم‌ترین مشکل خشکسالی دیرپای دهه‎های 60-1340ق / 40-1920م بود که در واپسین سالهای دهۀ 1360ق / 1940م بسیاری از آبادیها را به نابودی کشید تا آنجا که آبادی مهم القابِل، مرکز قبیلۀ حرث تقریباً از سکنه تهی شد. در 1365ق / 1946م عیسی بن صالح فرد قدرتمند امامت درگذشت و سلیمان بن حمیر جای او را گرفت. در قلمرو مسقط، سلطان در مدت امامت محمد بن عبدالله خلیلی که تا زمان مرگ وی در 1373ق / 1954م ادامه یافت، می‎کوشید تا موقعیت خود را بیش از پیش استوار سازد. وی در 1356ق / 1937م امتیاز استخراج نفت کشور را بدون تفکیک قلمرو خود از قلمرو امام به شرکت نفت عمان و ظفار داد. این موضوع زمینۀ کشمکشی میان عمان و عربستان سعودی بر سر منطقۀ بریمی پدید آورد که تا سالها پس از جنگ جهانی دوم ادامه یافت و دامنۀ آن به داوری بین‌المللی در ژنو کشید (کلی، 311-312) و سرانجام بریتانیا در 9 ربیع‌الاول 1375ق / 26 اکتبر 1955م بریمی را به نام سلطان مسقط و شیخ ابوظبی به اشغال نظامی خود درآورد (قلعجی، 587-593، کلی، 314-317).
در گیر‌و‌دار این رویدادها امام محمد بن عبدالله در رمضان 1373ق /  مه 1954م درگذشت و غالب بن علی از قبیلۀ بنی هنا، به پشتیبانی سلیمان بن حمیر و صالح بن عیسی به امامت برگزیده شد. غالب برای باز یافتن اقتدار امامت در برابر سلطان مسقط که به‌تدریج نفوذش را در دیگر مناطق به‌ویژه ظفار می‌گسترد، به عربستان روی آورد و از آن پول و اسلحه دریافت کرد (های، 131). در محرم 1374ق /  سپتامبر 1954م نیروی زمینی متحد سلطان و بریتانیا عبری را تسخیر کرد و قلمرو امام را از پایگاه مرزی عربستان جدا ساخت (لاندن، 418). از این‎رو امام غالب برای تثبیت موقعیت خویش در ربیع‎الاول 1374ق /  نوامبر 1954م خواستار عضویت در اتحادیۀ عرب شد، اما پذیرش عضویت امامت عمان (خلیل، 2 / 177) دیر از راه رسید و در جمادی‎الاول 1375ق / دسامبر 1955م سلطان که ادعا داشت پیمان سیب بر اثر توطئۀ مشترک امام غالب با سعودیها نقض شده است، نزوی پایتخت امامت را اشغال کرد و بدین‎سان رهبران آن پراکنده شدند. چندی بعد سلیمان بن حمیر و امام غالب با سلطان آشتی کردند و به عمان بازگشتند، اما طالب برادر امام که به عربستان گریخته بود، در دَمّام مرکز فرماندهی پدید آورد و سپس به مصر رفت و در قاهره دفتر امامت عمان را تأسیس کرد و به ارسال اسلحه به عمان پرداخت و سرانجام در ذیقعدۀ 1376ق /  ژوئن 1957م به برادرش که فعالیت مجدد امامت را در نِزوای اشغال‌شده اعلام کرده بود پیوست. در ژوئیۀ همان سال سلیمان بن حمیر بر شهرهای عمدۀ ایالت عمان چیره شد و سلطان که از سرکوب حاکمیت احیا‌شدۀ امامت ناتوان بود از بریتانیا کمک خواست. شهر نزوی بار دیگر تسخیر شد و نیروهای امام به‌شدت سرکوب شدند. سرانجام در رجب 1378ق /  ژانویۀ 1959م امام غالب همراه با برادرش طالب و سلیمان بن حمیر و دیگر سران به دمّام گریختند و دولت در تبعید تشکیل دادند و در درون کشور نیز عملیات چریکی همچنان ادامه یافت (فرهنگستان، 115-116). در ربیع‎الآخر 1380ق /  اکتبر 1960م 10 کشور عربی خواستار طرح مسألۀ عمان در مجمع عمومی سازمان ملل متحد شدند، اما بریتانیا مخالفت ورزید. سال بعد این موضوع بار دیگر مطرح شد، با این همه طرح کشورهای عربی مربوط به شناسایی استقلال عمان و بیرون راندن انگلیس از عمان از اکثریت آراء برخوردار نشد. سازمان ملل کمیته‎ای برای بررسی حقایق به عمان فرستاد. این کمیته در گزارش خود توصیه کرد که بریتانیا بی‎درنگ به «تحت‎الحمایگی» عمان پایان دهد، اما مسأله عمان به جایی نرسید و همچنان در محافل بین‎المللی مورد بحث ماند. از این پس مبارزۀ مردم عمان عمیق‎تر و گسترده‎تر ادامه یافت. مبارزۀ سالهای 78-1376ق /  59-1957م از یک رهبری سنتی برخوردار بود، اما مبارزۀ نیمۀ دوم دهۀ 1380ق / 1960م در یکی از محروم‎ترین ایالتهای عمان، ظفار، بی‎درنگ شکل چریکی به خود گرفت که نیروهای بریتانیایی به سرکوب آن پرداختند (هالیدی، 53).

در 19 جمادی‎الاول 1390ق / 23 ژوئیۀ 1970م قابوس بن سعید به دنبال یک کودتای خانوادگی در کاخ سلطان در سلاله قدرت را به دست گرفت و عموی خود طارق بن تیمور را به کشور خواند و پست نخست‌وزیری را به وی وا گذاشت (منسفیلد، 212) بدین‎سان سعید بن تیمور به لندن روانه گردید و همان‌جا درگذشت.
در دوران سعید بن تیمور، به دنبال پیمان دوستی و دریانوردی و بازرگانی 19 ربیع‎الاول 1371ق / 2 دسامبر 1951م که 10 سال تجدید شد، در 1376ق / 1957م پیمانی با بریتانیا بسته شد که شامل دریافت کمکهای نظامی، اقتصادی و و فرهنگی می‎شد و در برابر آن تسهیلاتی را برای تأسیس پایگاههای نظامی در سرزمینهای عمان به بریتانیا وا می‌گذاشت (قدوره، 76-77). علی‎رغم کشف نفت در 1384ق / 1964م و آغاز صدور آن در 1387ق / 1967م، وضعیت اقتصادی فرهنگی و بهداشتی کشور بهبودی نیافت و تا 1390ق / 1970م، این سلطان‎نشین تنها 3 دبستان و یک بیمارستان (متعلق به یک میسیون پروتستان آمریکایی) داشت (منسفیلد، 211) و سلطان بر این نکته پای می‎فشرد که درآمد نفت می‎بایست صرف تأمین هزینه‎های دفاعی شود. در سراسر دوران فرمانروایی سلطان سعید خرید و فروش برده هنوز رواج داشت (جناب، 107؛ «خاورمیانه»، 582).

مآخذ

اقبال، عباس، مطالعاتی در باب بحرین و جزایر و سواحل خلیج‎فارس، تهران، مجلس، 1328ش؛ اوتر، ژان، سفرنامه، ترجمۀ علی اقبالی، تهران، جاویدان، 1363ش؛ بوندارفسکی، گریگوری، برتری جویان و امپریالیست‎ها در خلیج‎فارس، ترجمۀ س. م. زمان‌زاده، تهران، ابوریحان، 1361ش؛ جناب، محمدعلی، خلیج‎فارس، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1356ش؛ ستودارد، لوتروب، حاضرالعالم الاسلامی، ترجمۀ عجّاح نویهض، بیروت، دارالفکر، 1971م؛ سدیدالسلطنه، محمدعلی، بندرعباس و خلیج‎فارس، به کوشش احمد اقتداری و علی ستایش، تهران، دنیای کتاب، 1363ش؛ فرامرزی، احمد، کریمخان زند و خلیج فارس، به کوشش حسن فرامرزی، تهران، 1346ش؛ فرهنگستان دانشهای اتحاد شوروی، تاریخ معاصر کشورهای عربی، ترجمۀ محمدحسین شهری، تهران، کاوه، 1361ش؛ فسائی، حسن، فارسنامۀ ناصری، تهران، 1315ق؛ قُدّوره، زاهیه، تاریخ العرب الحدیث، بیروت، دارالنهضة العربیة، 1985م؛ قلعجی، قدری، الخلیج‎العربی، بیروت، دارالکاتب العربی، 1965م؛ کرزن، جرج ن، ایران و قضیۀ ایران، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362ش؛ کلی، جی‌بی، الحدود ‎الشرقیة لشبه الجزیرة العربیة، خیری حمّاد، بیروت، دار مکتبة الحیاة، 1971م؛ نامی، محمدصادق، تاریخ گیتی گشا، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1317ش؛ نشأت، صادق، تاریخ سیاسی خلیج‎فارس، تهران، شرکت نسبی کانون کتاب، 1344ش؛ هالیدی، فرد، مزدوران انگلیسی: نیروی «ضد اغتشاش» در خلیج‎فارس، ترجمۀ اختر شریعت‌زاده، تهران، آگاه، 1358ش؛ هدایت، رضاقلی‌خان، تاریخ روضةالصفای ناصری، تهران، 1339ش؛ ویلسن، آرنولد، خلیج‎فارس، ترجمۀ محمد سعیدی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348ش؛ نیز:

Amin, S. H., Middle East Legal System, Glasgow. Royston Limited. 1985; Hay, Rupert, The Persian Gulf states, Baltimore, the Middle East Institute, 1956; Keesing Contemporary Archives, Index; Kelly J. B., «A prevalence of Furies; Tribes, Politics, and Roligion in Oman and Trucial Oman», The Arabian Peninsula, London, George Allen, 1972; Khalil, Muhammad, The Arab States and the Arab League, Beirut, Khayats, 1962; Landen, Robert Geran, Oman Since 1856; New Jersey, Princeton University Press, 1967; Lorimer, J. G., Gazetteer of the Persian Gulf, Oman, and Central Arabia, Calcutta, superintendent Government Printing, 1915; Lockhart, L., Nadir Shah, London, Luzac, 1938; Mansfield, Peter, The Middle East, London, Oxford University Press, 1973; Miles, S. B., The Countries and Tribes Of the Persian Gulf, London, Frank Cass & Co. LTD., 1966; The Middle East and North Africa 1984-85, London, Europa Poblication Limited; Niebuhr, Carsten, Beschreibung Von Arabien, Graz, 1969; Pearce, F. B., Zanzibar, London, 1967; Philips, Wendell, Oman, a history, Beirut, Librairie du Liban, 1971, Index.

کاظم برگ‌نیسی

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: