صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / آل بوسعید /

فهرست مطالب

آل بوسعید


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 30 آذر 1398 تاریخچه مقاله

سعید برای ششمین‎بار در صفر 1269ق /  نوامبر 1852م به زنگبار سفر کرد و شعبان 1270ق /  مه 1854م به مسقط بازگشت. این‎بار نیروی بزرگی از وهّابیان به فرماندهی عبدالله بن فیصل به بریمی تاخت و از ثوینی مالیاتی گزاف خواست. ثوینی به پشت‌گرمی کاپیتان کمبال نمایندۀ مقیم بریتانیا در خلیج فارس به تدارک دفاع پرداخت، اما بر پایۀ پیمانی تازه، مالیات سالانه به 000’12 دلار افزایش یافت و وهابیان متعهد شدند که ثوینی، نایب‎السلطنه را در برابر دشواریهای داخلی یاری دهند.
2 ماه پس از عزیمت سعید، هیأتی از انگلستان به ریاست کاپیتان فرمانتل برای خرید جزایر خوریان موریان به زنگبار آمد، اما سعید این جزایر را در شوال 1270ق /  ژوئیۀ 1854م با سند به ملکۀ انگلستان پیشکش کرد (همو، 351).
در فاصلۀ سالهای 1268-1270ق / 1852-1854م ایران از فرصت گرفتاری نایب‎السلطنۀ عمان با وهابیان سود جست و تلاش خود را برای بیرون آوردن بندرعباس و توابع آن از چنگ فرمانروای عمان از سر گرفت و توانست سیف بن نبهان را بیرون براند. تاخت و تاز وهابیان و تسلط ایران بر بندرعباس سعید را در 16 رجب 1270ق / 15 آوریل 1854م به مسقط بازگرداند. وی پس از بازگشت، به بندرعباس حمله برد و آن را برای مدتی تسخیر کرد (هدایت، 10 / 574-577). سرانجام در پی مذاکره، اجارۀ بندرعباس با فرمان سلطنتی در ربیع‎الاول 1272ق /  نوامبر 1855م تجدید شد (سدید‎السلطنه، 203-204) و در ربیع‎الاول 1273ق /  نوامبر 1856م پیمانی رسمی بسته شد که بر اساس آن شمیل و میناب و بیابان و جزایر قشم و هرمز نیز به این اجاره افزوده گشت، اما این‎بار حقوق حاکمیت ایران به روشنی مورد تأکید قرار گرفت و وجه اجاره که در 1236ق / 1821م تنها 000’4 تومان بود به 000’16 تومان افزایش یافت. این قرارداد 16 ماده‎ای تنها به نام سعید و فرزندان او تنظیم شد (نک‍ : سدیدالسلطنه، 199-203، متن قرارداد).
سعید در محرم 1273ق /  سپتامبر 1856م ثوینی را به جای خود نشاند و همراه با بَرْغَش به سوی زنگبار رهسپار شد، اما در راه، در 19 اکتبر بر اثر بیماری درگذشت.
در دوران سعید بازرگانی رشد یافت و ثروت کشور افزایش پیدا کرد و بازرگانان بسیاری به مسقط جذب شدند، تا جایی که این بندر به صورت انبار مهم کالا درآمد. او نخستین فرمانروای عرب بود که در شرق آفریقا آرامش پدید آورد. در دوران او روابط بریتانیا و عمان بر اثر پیمانهای متعدد بیش از پیش نزدیک شد.
سعید نسبت به پسر بزرگ خود هلال (1230-1267ق / 1815-1851م) رفتاری دشمنانه داشت. شاید از آن‎رو که هلال رفته‌رفته به صورت رقیب خطرناکی برای پدر درآمد بود. به هر روی سعید، هلال را به‌رغم پشتیبانی لندن، در محرم 1266ق /  نوامبر 1849م از زنگبار بیرون راند، و او در 2 ذیحجۀ 1267ق /  28 سپتامبر 1851م در عدن درگذشت. دشمنی با هلال، توجه سعید را به پسران دیگرش معطوف ساخت. او در رجب 1260ق /  ژوئیۀ 1844م در نامه‎ای به لرد ابردین نوشت که آرزو دارد ثوینی در عمان و خالد در شرق آفریقا جانشین وی شوند، اما خالد بر اثر بیماری در 14 صفر 1271ق / 7 نوامبر 1854م درگذشت (مایلز، 346-350).
پس از مرگ سعید قلمرو او میان پسرانش تقسیم شد: بدین‎سان ماجد در زنگبار (نک‍ : زنگبار) و ثوینی در عمان به فرمانروایی پرداخت. ترکی پسر میانی سعید همچنان در صحار فرمان می‎راند.
6. سید نوینی (حکومت: 1272-1283ق / 1856-1866م). وی که بزرگ‎ترین پسر بازماندۀ سید سعید بود و از 1249ق / 1823م عمان را در غیاب پدر اداره می‎کرد، در مسقط جانشین وی شد. در 1272 یا 1273ق / 1856 یا 1857م ثوینی، محمد بن سالم را به زنگبار فرستاد. محمد توانست از ماجد فرمانروای زنگبار قول پرداخت سالانه 000’40 دلار ماریاترزا را به ثوینی بگیرد و نوینی این موضوع را نشانۀ تبعیت ماجد از خود به شمار آورد، اما دیری نپایید که ماجد از پرداخت پول خودداری کرد. از این‎رو ثوینی در 1275ق / پایان 1858م خواست به زنگبار هجوم برد، اما حکومت بمبئی او را از این کار بازداشت. از این پس هر دو برابر به دسیسه‌چینی در قلمرو یکدیگر پرداختند. به‎ویژه آنکه در 1276ق /  اواخر 1859م، قبیلۀ حرث عمان و برغش، برادر جوان ماجد، شورشهایی را تدارک دیدند. اختلاف 2 برادر سرانجام به پیشنهاد لرد الفینستن به داوری گذاشته شد و در شوال 1276ق / مه 1860م کمیسیون تحقیقی به ریاست لرد کانینگ تشکیل شد که در رمضان 1277ق / آوریل 1861م به جدایی 2 قلمرو رأی داد و زنگبار مستقل شمرده شد. برپایۀ این رأی، ماجد متعهد شد که کمک سالانه‎ای به مبلغ 000’40 دلار ماریاتزا ــ و سپس 000’80 دلار ــ به ثوینی و جانشینانش بپردازد، اما نه به مثابۀ مالیات بلکه تنها به سبب نابرابری میراث 2 شاخۀ خاندان (یعنی غنی‎تر بودن زنگبار). در مقابل، ثوینی نیز از ادعای مالکیت زنگبار دست شست (لاریمر، I / 469-471). به دنبال این جدایی، حکومت بمبئی بر آن شد تا فرمانروایان هر 2 قلمرو را سلطان بنامد، و بار دیگر در 1277ق / 1861م نمایندۀ سیاسی خود را به مسقط روانه کرد. (ویلسن، 271).
از 1276ق / 1860م کشتیهای عمانی به‌سبب تشنج سیاسی میان مسقط و زنگبار، به بندرعباس به عنوان مرکز حمل و نقل کالا آمد و رفت می‎کردند. این ضربۀ اقتصادی کنترل نظام حاکم را بر مناطق داخلی سست کرد و دشواریهایی را پدید آورد. ازجمله، قبیلۀ آل سَعَد (یال سَعَد) ساکن باطنه و بنی‎جابر را به شورش واداشت. علت این شورش، گذشته از تحریکهای قیس بن عزان والی رستاق، آن بود که ثوینی بر اثر تنگنای مالی، معافیت مالیاتی قبیله را که در زمان سید سعید برقرار شده بود، فسخ کرد. هلال بن محمد بن احمد که نمی‎خواست به شورشیان بپیوندد، در گیر و دار توضیح ضرورت پرداخت این مالیات کشته شد. قیس نیز در جریان یکی از برخوردها به قتل رسید و پسرش عزان خود را والی سویق و خابوره گرداند و ثوینی تنها هنگامی توانست شورش را مهار کند که دستور معافیت مالیاتی تازه‎ای برای آل سعد صادر کرد (لاندن، 276-282).
در 1278ق / تابستان 1861م ترکی سر به شورش گذاشت، ولی ثوینی او را دستگیر کرد و در مسقط به زندان انداخت. این رفتار او مردم صحار را به شورش برانگیخت اما ثوینی آنان را سرکوب کرد و پسرش سالم را به والیگری صحار گماشت و چندی بعد سویق و خابوره را نیز بازپس گرفت (لاریمر، I / 472-473). ثوینی در 1279ق / 1863م با استقرار یک معاون نمایندۀ سیاسی در گوادر موافقت کرد.
در 9 رمضان 1278ق / 10 مارس 1862م بریتانیا و فرانسه مقاوله‌نامه‎ای، بی‎دخالت دادن ثوینی در آن امضاء کردند و بر پایۀ آن متعهد شدند که استقلال سلاطین مسقط و زنگبار را محترم شمارند. این مقاوله‎نامه که تا 1288ق / 1871م از حکومت بمبئی پنهان نگاهداشته شد بعدها به فرانسه امکان داد تا در اوضاع عمان به مداخله بپردازد (لاریمر، I / 476؛ لاندن، 75-76).
در 1281ق / 1864م دشمنی میان ثوینی و عزان بن قیس بالا گرفت و عزان از ترکی بن احمد سَدیری نمایندۀ وهابی در بریمی کمک خواست. ثوینی خواستار میانجیگری بریتانیا شد. سرانجام امیر وهابی پس از اولتیماتوم بریتانیا، میانجیگری کلنل پل نمایندۀ مقیم خلیج فارس را پذیرفت و نمایندگان عبدالله بن فیصل در ذیقعدۀ 1282ق / آوریل 1866م به بوشهر آمدند و متعهد شدند که تا وقتی زکات پرداخت شود وهابیان به قبایل متحد با بریتانیا به‎ویژه قبایل عمان حمله نخواهند برد. در همین ماه بریتانیا موفق شد ماجد را به پرداخت کمک سالانه وادارد و بدین سان ثوینی به پول لازم برای لشکرکشیهایش دست یافت (لاندن، 285).
ثوینی در 1281ق / 1864م قرارداد مهمی با بریتانیا بست که بر اساس آن بریتانیا می‎توانست در هر نقطه از مسقط و توابع آن خطوط تلگراف برپا کند، سال بعد نیز قرارداد دیگری بست و به بریتانیا اجازه داد که در مکران و توابع آن خط تلگراف بکشد (ویلسن، 272). این موضوع دشواریهایی را بر سر مسائل مرزی میان عمان و بریتانیا و ایران پدید آورد که در دوران فرمانروایی وی پایان نیافت (لاریمر، I / 605-606). ثوینی سرانجام در 27 رمضان 1283ق / 2 فوریه 1866م به دست پسر خود سالم در صحار کشته شد (سدیدالسلطنه، 282).
7. سید سالم (حکومت: 1283-1285ق / 1866-1868م). او به داشتن اعتقادات سنتی اباضی و حتیٰ وهابی شهرت داشت، به‎ویژه که پس از به قدرت رسیدن، تنی چند از وهابیان را به خدمت خود گرفت. همچنین معروف‎ترین اباضی سنتی این دوره، سعید بن خلفان خلیلی، دوست دیرینه و مشاور و پشتیبان وی بود. به نظر می‌آید که سعید بن خلفان در پی آن بود تا سالم را زیر نفوذ گیرد و مذهب اباضی سنتی را رواج دهد، اما بعد روابط آن دو به سردی گرایید. به هر حال با روی کارآمدن سالم، بازرگانان به‌ویژه بازرگانان هندی تبعۀ بریتانیا به هراس افتادند، بازارها بسته شد و بازرگانی باز ایستاد و وحشت در سراسر خلیج عمان تا بندر گوادر گسترش یافت (لاندن، 287)؛ حتیٰ بریتانیا نخست از به رسمیت شناختن وی خودداری ورزید و به خارج کردن اتباع خود پرداخت. سالم ناگزیر نمایندگانی به بمبئی فرستاد ولی نتیجه‎ای نگرفت. با این همه هنگامی که سالم خود را به عنوان یک اباضی معتدل نشان داد، وضع به حال عادی بازگشت و سرانجام حکومت هند که از نفوذ فرانسه و دیگر قدرتهای بیگانه بیمناک بود، در ربیع‎الآخر 1283ق /  سپتامبر 1866م کلنل پلی را به مسقط فرستاد تا سالم را به عنوان سلطان به رسمیت بشناسد، و بار دیگر در شعبان 1283ق /  ژانویۀ 1867م کاپیتان اتکینسن نمایندگی بریتانیا را در مسقط رسماً باز گشود (لاندن، 287-288؛ لاریمر، I / 477-478).
سلطان زنگبار پس از آگاهی از جانشین شدن سالم کوشید تا از پرداخت کمک سالانه خودداری کند و حتیٰ با فرستادن اسلحه در پی سرنگونی وی برآمد، اما میانجیگری بریتانیا سرانجام ماجد را واداشت تا در 1285ق / بهار 1868م به تعهد خود عمل کند (لاریمر، I / 481).
ترکی عموی سالم نخستین کسی بود که بر وی شورید. و در این راه از شیوخ عمان متصالحه یاری خواست، اما بریتانیا از کمک آنان جلوگیری کرد. ترکی سپس به جَعلان رفت و قبایل حِرْث و بنی بوحَسَن و حجریین و آل وَهیبه را به سوی خود کشید و صحار و مطرح را گرفت و به مسقط تاخت، اما در تسخیر آن ناکام ماند و سرانجام با مداخلۀ کلنل پلی پذیرفت که با دریافت حقوق سالانه 2000’7 دلار زیرنظر حکومت بریتانیا در هند اقامت گزیند. سالم در پی شورش ترکی نسبت به صالح بن علی، اباضی سنتی قدرتمند و شیخ قبیلۀ حرث بدگمان شد و درصدد دستگیری او برآمد، اما صالح به باطنه و از آن پس به شرقیه گریخت (لاریمر، I / 479؛ لاندن، 291).
در آغاز فرمانروایی سالم، ایران بندرعباس را به شیخ سعید، حاکم پیشین بندرعباس و یکی از افراد خاندان آل بوسعید اجاره داد، اما او را به مثابۀ یک تبعۀ ایران به شمار آورد نه نمایندۀ سلطان عمان، همچنین مبلغ اجاره را از 000’16 به 000’20 تومان افزایش داد. شیخ سعید از پرداخت اجاره به والی فارس خودداری ورزید. والی در پی بیرون راندن وی برآمد. از این‎رو سالم در ذیحجۀ 1284ق /  آوریل 1868م ساحل ایران را بست. سرانجام بریتانیا به مداخله پرداخت. در نتیجه در ربیع‎الثانی 1285ق /  اوت 1868م قراردادی بسته شد که بر اساس آن بندرعباس و توابع آن برای 8 سال به سالم و فرزندانش اجاره داده شد، مبلغ اجاره به 000’30 تومان افزایش یافت، ولی دیگر شرایط مشابه قرارداد 1272ق / 1856م بود (سدیدالسلطنه، 204- 209).
در 1285ق / تابستان 1868م صالح بن علی در بازگشت از شرقیه با استاد پیرش، سعید بن خلفان خلیلی تماس گرفت و او را که رؤیای احیای امامت اباضی را در سر داشت به اتحادی در برابر سالم فرا خواند. سپس با دیگر سران و شیوخ سنتی از‌جمله عزان بن قیس تماس گرفت، و بدین‎سان در 1285ق / پایان تابستان 1868م ائتلافی علیه سالم سازمان یافت که توانست مذهب اباضی سنتی را به عنوان هنجار سیاسی و مذهبی بر عمان حکمفرما گرداند (لاندن، 291)؛ عزان در 5 جمادی‎الآخر 1285ق / 23سپتامبر1868م برکا را گرفت، در 11جمادی الآخر / 29 سپتامبر مطرح را گشود و در 13 جمادی‎الآخر / 1 اکتبر مسقط را تسخیر کرد، و سالم به یکی از قلعه‎های بندر گریخت. کلنل پلی نمایندۀ مقیم خلیج‎فارس پیشنهاد متارکۀ جنگ داد اما عزان نپذیرفت و حکومت هند ناچار کنار نشست. سالم پس از مذاکرۀ بی‎نتیجه‎ای با عزان سرانجام در 24 جمادی‎الآخر / 12 اکتبر با یک کشتی انگلیسی به بندرعباس رهسپار شد.
سرنگونی سالم زاییدۀ عدم محبوبیت وی به عنوان یک پدرکش، رفتار ناپسندش با حامد بن سالم والی مصنعه، و تکیه‎اش بر قبایل غافری جعلان بود که از آن میان بنی بوعلی قدرتمند و جنّبه بر اثر دشمنی با یکدیگر به هنگام شورش عزان بن قیس، قدرت تحرک خود را از دست داده بودند (لاریمر، I / 481, 482).
8. عزان بن قیس (حکومت: 1285- 1288ق /  1868-1871م). سران مخالفان سید سالم، سعید بن خلفان خلیلی از هناویان قبیلۀ بنی رواحه در وادی سمایل، محمد بن سُلَیّم الغاربی رهبر مذهبی قبیلۀ آل سعد در باطنه، و صالح‌بن علی شیخ قبیلۀ حِرث، در یک گردهمایی در مسقط (1285ق /  1868م) عزان را به امامت برگزیدند (نک‍: نشأت، 298، متن بیعت). سعید بن خلفان خلیلی که درواقع تا مدتی گردانندۀ رژیم تازه بود، گذشته از مقامهای امارت مسقط و قضا، مقامهای غیررسمی ریاست مذهب و امور مالی و مشاورت سیاسی را نیز بر عهده داشت. او به دستگاه حکومت ویژگی تند مذهبی بخشید و بدین سان پرچم سفیدرنگ مُطوّعه جانشین پرچم سرخ‌فام و دیرینۀ عمان شد. تنباکو، نوشابه‎های قوی و موسیقی تحریم شد. اهالی آسانگیر مسقط به رفت و آمد منظم به مساجد و رعایت ظواهر شرعی وادار شدند و از این نظر رژیم نو در برخی از ویژگیهای ظاهری به وهابیت می‎مانست، اگرچه در زمینۀ سیاسی با آن همگونی نداشت. این شیوۀ رفتار و جریمه‎ها و مصادره‎ها رفته‌رفته تاخشنودی را در ایالتهای مختلف دامن زد، مضافاً آنکه، مواجب دسته‎های نظامی پس‌افتاده بود، بازرگانی خارجی دچار رکود گشته بود و درآمد عوارض و مالیات برای تأمین نیازهای حکومت بسنده نمی‎کرد (لاریمر، I / 482-483). وانگهی عزان اگرچه از بیعت هناویان برخوردار بود، اما تنها برخی از قبایل غافری سلطۀ فرمانروایانۀ او ــ و نه امامتش را ــ به رسمیت شناختند. از این‎رو عزان در 1285ق / آغاز 1869م نخست به مرکز تجمع استراتژیک قبایل غافری در وادی سمایل حمله برد و به کمک بُنیچه‎هایی از حرث و حَجْریین و حُبوس، سیابیین و نِدابیین و رحبیین را سرکوب کرد، همچنین تقریباً بی‎هیچ مقاومتی بر صحار و مصنعه و صور چیره شد.
عدم شناسایی رسمی فرمانروایی عزان از سوی بریتانیا، به رقیبان امکان داد تا به گونه‎ای چشمگیر فعالیت کنند. سالم، سلطان مخلوع، از بندرعباس به دبی شتافت و با سدیری نمایندۀ وهابیان در بریمی تماس گرفت، اما سدیری در 1286ق / 1869م در حادثه‎ای خشونت‎بار کشته شد و امید سالم به باد رفت. سیدناصر فرزند دیگر ثوینی نیز از مسقط گریخت و گوادر و احتمالاً چاه‌بهار را نیز برای مدتی در اختیار گرفت. عزان در ماههای جمادی‎الآخر و رجب /  سپتامبر و اکتبر همان سال به عمان متصالحه لشکر کشید و قلعه‎های بَهْلا و نزوی و رازْکی و ادم را گرفت و قبیلۀ بنی بوعلی منطقۀ جعلان را فرمانبردار ساخت. چندی بعد نامه‎ای از امیر وهابی دریافت کرد که او را از آن‎رو که لقب امام به خود بسته است به پرداخت مالیات مرسوم عمان به ریاض می‎خواند عزان همراه با صالح بن علی ‎و گروهی از مردم جعلان به بریمی رفت و آنجا را در 8 ربیع‎الاول 1286ق /  18 ژوئن 1869م گرفت و سپس با شیخ ابوظبی پیمان اتحاد بست تا در برابر دریافت کمک مالی از مرز بریمی به دفاع بپردازد. در پی تسخیر بریمی عبدالله بن فیصل به عزان اعلام جنگ داد، اما عواملی همچون کمیابی نابهنگام آب و علوفه در منطقۀ احسا که امیر وهابی در آنجا به بسیج نیرو و تدارک حمله پرداخته بود، اتحاد فرمانروای عمان با شیخ ابوظبی، دورنمای نقض تعهد 1285ق / 1866م و ترس از آشوبهای داخلی از حملۀ او جلوگیری کرد. در این میان بریتانیا که از حملۀ امیر وهابی به عمان و درنتیجه گسترش دامنۀ نفوذ وهابیان تا هند، همچنین نفوذ دیگر قدرتهای اروپایی نگران شده بود، کلنل پلی را در فوریۀ 1287ق / 1870م مأمور به رسمیت شناختن فرمانروایی عزان کرد (لاریمر، I / 489). اما پلی ــ شاید بیش‌تر بر اساس تصمیم شخصی ــ از چنین کاری خودداری ورزید و از سوی دیگر از هیچ کمکی به ترکی که بریتانیا مهارش را رها کرده بود، دریغ نکرد (فیلیپس، 142، قس: لاریمر، I / 486). ترکی در جمادی‎الاول 1287ق /  اوت 1870م پس از دریافت کمک مالی سلطان زنگبار از راه بمبئی به بریمی رفت و همۀ قلعه‎ها را به استثنای قلعۀ اصلی که از سوی شیخ ابوظبی نگاهداری می‎شد تسخیر کرد. سپس شیوخ عجمان، دبی و رأس‎الخیمه را نیز به خود جلب کرد و سرانجام در رجب 1287ق /  اکتبر 1870م در وادی ضنْک جنگی میان دو طرف درگرفت که به شکست عزان انجامید. عزان همراه با برادرش ابراهیم به مسقط و مطرح عقب نشست، و ترکی همراه با متحد اصلی سیف بن سلیمان از قبیلۀ بنی رِیام پس از تقسیم نیروهای خود به پیشروی پرداخت. سیف جادۀ ساحلی به مسقط را در پیش گرفت و در شوال 1287ق /  ژانویۀ 1871م در مطرح با عزان درآویخت. در این جنگ سیف و عزان هر دو کشته شدند (همو، I / 487).
فرمانروایی عزان از همان آغاز مایۀ بیم و انزجار شهرنشینان بود و بعدها قبایل نیز به تدریج از او جدا شدند. حکومت وی اگرچه در آغاز سخت بر گرایش تعصب‌آمیز اباضی تکیه داشت، اما این گرایش پس از تثبیت قدرت به‌تدریج رنگ باخت، و مآلاً پشتیبانی اباضیان متعصب را از دست داد. نرسیدن کمک مالی از زنگبار و دشمنی نمایندگان سیاسی بریتانیا همچون کلنل پلی، کلنل دیسبرو و میجر وی را نیز می‎توان از دیگر علل سرنگونی فرمانروایی عزان به شمار آورد.

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: