صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / افغانستان /

فهرست مطالب

افغانستان


آخرین بروز رسانی : جمعه 16 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

براساس‌ خصوصیاتی چون رنگ‌ پوست‌، شكل‌ و رنگ‌ مو، شكل‌ و ساخت‌ سر و بینی‌ و قامت‌، 3 سنخ‌ نژادی‌ قفقازی‌‌وار، مغول‌وار و «سیاه‌‌وار استرالیایی‌ تغییر‌شكل‌‌یافته‌» را در میان‌ اقوام‌ افغانستان‌ تشخیص‌ داده‌اند. مثلاً اقوام‌ پشتون‌، تاجیك‌، بلوچ‌ و نورستانی‌ را از سنخ‌ قفقازی‌وار؛ اقوام‌ هزاره‌، ایماق‌، تركمن‌، ازبك‌ و قرقیز را از سنخ‌ مغول‌وار؛ و براهوییهای‌ دراویدی‌زبان‌ را از سنخ‌ سیاه‌واران‌ استرالیایی‌ شمرده‌اند (برای‌ اطلاع‌ بیشتر، نك‍ :‍ دوپری‌، 65 -57 ؛ نیز ایرانیكا، I / 495-496). 
این‌ اقوام‌ به‌ زبانها و گویشهای‌ گوناگونی‌ صحبت می‌کنند كه‌ به‌ 3 یا 4 خانواده‌ از زبانهای‌ عمدۀ هندو‌ایرانی‌، اورالی‌ ـ آلتایی‌، دراویدی‌ و احیاناً سامی‌ تعلق‌ دارند. دو زبان‌ اصلی‌ مردم‌ افغانستان، فارسی‌ دری‌ و پشتو، از خانوادۀ هند‌و‌ایرانی‌‌اند (دوپری‌، 66). فارسی‌ دری‌ زبان‌ حدود 3/ 2 ‌ مردم‌ افغانستان‌، به‌ویژه‌ مردم‌ شهرهای‌ شمالی‌ و مركزی‌ آن‌ است‌ (بنونیست‌، 237). 
مسكن‌ گروههای‌ كوچنده‌ در افغانستان‌ عموماً چادر است‌. دو نوع‌ چادر، یكی‌ یورت‌ ــ چادر مدور یا «اوی‌» و «آلاچیق‌» ــ و دیگری‌ سیاه‌چادر در میان‌ كوچندگان‌ كاربرد همگانی‌ دارد. یورت‌ بیشتر در میان‌ اقوام‌ ترك‌ شمال‌ افغانستان‌، مانند تركمن‌، ازبك‌ و قره‌قرقیز و گروههای‌ قومی‌ كوچك‌تر، مانند قزاق‌ در شمال‌، عرب‌ و برخی‌ تاجیكها و چند قبیلۀ ایماق‌ به‌ كار می‌رود. در نیمۀ جنوبی‌ افغانستان‌، قبایل‌ فارسی‌‌زبان‌ پشتو، و شماری‌ از بلوچها، گروه‌ كوچكی‌ از براهوییها، عربهای‌ فارسی‌زبان‌ شرق‌ افغانستان‌ و گروههای‌ تایمانی‌ و تیموری‌ و زوری‌ ــ از تشكل‌ قومی‌ ایماق ــ‌ در سیاه‌‌چادر زندگی‌ می‌كنند (فردیناند، 17- 18). 
بیشتر مردم‌ افغانستان‌ مسلمان‌اند. پیروان‌ تسنن‌ حنفی‌ و پس‌ از آنها، شیعۀ امامیه‌ بیش‌ از پیروان‌ مذاهب‌ دیگر هستند. مذهب‌ شیعه‌ بیشتر میان‌ قومها و قبایل‌ ایرانی‌تبار فارسی‌‌زبان‌ رواج‌ دارد. مذاهب‌ هندو، اسماعیلی‌ و سیك‌ نیز، به‌ترتیب‌ شمار پیروان‌، از مذاهب‌ متداول‌ در میان‌ مردم‌ افغانـستان‌ هستند (نك‍ ‍: علی‌‌آبادی‌، 29). 

گروههای قومی

پَشْتون‌، یا پَخْتون‌: این‌ قوم‌ را در پاكستان‌، هندوستان‌ و بریتانیا پَتان‌ می‌نامند («اقوام‌... »، 622 ؛ كلیفرد، 50). پشتونها از شاخه‌های‌ اقوام‌ آریایی‌، و احتمالاً از بازماندگان‌ قوم‌ پكتویه‌ یا‌ پكتیه‌اند كه‌ هرودت‌ از آنها در ناحیۀ درۀ پیشاور كنونی‌ یاد می‌كند (نك‍ ‍: همو، 51؛ بلیو، «افغانستان ... »، 218). 
قوم‌ پشتون‌ را فارسی‌‌زبانان‌ افغانستان‌، افغان‌ (ه‍ م‌) می‌نامند («اقوام‌»، همانجا؛ حیات‌خان‌، 54؛ ایرانیكا، I / 481). قوم‌ پشتون‌ یا افغان‌ پرشمارترین‌ اقوام‌ افغانستان‌ است‌. جمعیت‌ آنها را در حدود 60٪ مردم‌ این‌ سرزمین‌ تخمین‌ زده‌اند (یزدانی‌، 1 / 135؛ اسعدی‌، 1 / 68). پشتونها به‌ زبان‌ پشتو، از گروه‌ شرقی‌ زبانهای‌ ایرانی‌ سخن‌ می‌گویند (آكینر، 364؛ ایرانیكا، I / 504) و زبان‌ فارسی‌ دری‌ را می‌دانند و به‌ این‌ زبان‌ شعر می‌سرایند و كتاب‌ می‌نویسند (افشار، 1 / 118). 
تاجیك‌: تاجیكها‌ قومی‌ ایرانی‌تبار و از اقوام‌ فارسی‌زبان‌ یكجانشین‌ افغانستان‌ هستند که در دو سوی‌ مرز ایران‌ و افغانستان‌ به‌ پارسیوان‌ یا فارسیبان،‌ و در شرق ‌و جنوب ‌افغانستان‌ به‌ دهقان‌ و دهوار (بلیو، همان‌، 223؛ نیزEI2, I / 224 ؛ كلیفرد، 54‌-‌55) مشهورند (نیز نك‍ ‍: ه‍ د، تاجیك‌). 
تاجیكان‌ را نمایندۀ فرهنگ‌، صنعت‌ و بازرگانی‌ ایران‌ به‌ شمار آورده‌اند (بارتولد، گزیده ... ، 322) و به‌جز شماری‌ از آنان‌ كه‌ در مناطق دوردست‌ زندگی‌ می‌كردند و سازمان‌ و نظام‌ ایلی‌ ـ عشایری‌ داشتند، بقیه‌ فاقد سازمان‌ ایلی‌ بودند (EI2، همانجا). شمار تاجیكها را از 2 میلیون‌ (آكینر، 313) تا 5 / 3 میلیون‌ («اقـوام‌»، 739؛ نیز نك‍ ‍: دوپری‌، 59) نوشته‌اند. برخی‌ مانند حیات‌خان‌ (ص 299) و كارلس‌ (ص‌ 153) مذهب‌ تاجیكان‌ را، به‌جز تاجیكان‌ بامیان‌، سنی‌ حنفی‌ (نیز نك‍ ‍: «اقوام‌»، همانجا)، و برخی‌ دیگر (آكینر، همانجا؛ نیز نك‍ ‍‍: كلیفرد، 55) مذهب‌ تاجیكهای‌ كوهستانی‌ را شیعه‌، و مذهب‌ دشت‌نشینان‌ را سنی‌ حنفی‌ نوشته‌اند. 
چند هزار تن‌ از تاجیكهای‌ كوهستانی‌ كه‌ در بدخشان‌ و واخان‌ زندگی‌ می‌كنند، به‌ گَلْچه‌ یا پامیری‌ معروف‌اند. این‌ گروه‌ به‌ گویشهای‌ پامیری‌، از گروه‌ گویشهای‌ ایرانی‌ شرقی‌ سخن‌ می‌گویند (آكینر، 378؛ دوپـری، 61؛ نیز نك‍ ‍: ایرانیكا، I / 499). شمـاری‌ از مردم‌ گلچه‌ اسماعیلی‌مذهب‌ هستند (آكینر، 379؛ دوپری‌، همانجا). 
فارسیوان‌ یا پارسیبان: فارسیوان از اقوام‌ ایرانی‌ و فارسی‌زبان‌ هستند كه‌ در نزدیكی‌ مرز ایران‌ در هرات‌، قندهار، غزنه‌ و شهرهای‌ دیگر جنوبی‌ و غربی‌ افغانستان‌ زندگی‌ می‌كنند. برخی‌ فارسیوانها را از قوم‌ تاجیك‌ انگاشته‌، و آنها را تاجیك‌ نامیده‌اند. فارسیوانها شیعۀ امامیه‌‌اند. شمار آنها به‌ حدود 600 هزار تن‌ می‌رسد (همو، 59؛ ایرانیكا، I / 497؛ اسعدی‌، 1 / 69). 

بلوچ‌

بلوچ‌ قوم‌ دیگر ایرانی‌ است‌ كه‌ عمدتاً در جنوب‌ و شمال‌ غربی‌ افغانستان‌ و در ولایت‌ هیلمند (هیرمند) زندگی می‌کنند (دوپری، 62؛ ایرانیكا، I / 499؛ نیز نك‍ ‍: اریوال‌، 218؛ یزدانی‌، 1 / 136). مردم‌ بلوچ‌ به‌ زبان‌ بلوچی‌ كه‌ شاخه‌ای‌ از گروه‌ زبانهای‌ ایرانی‌ شمال‌ غربی‌ است‌، سخن‌ می‌گویند («اقوام‌»،92 ؛ آكینر، 361) و زبانشان‌ را عامل‌ تعیین‌‌كننده‌ در تشخیص‌ و جداسازی‌ هویت‌ قومی‌ بلوچ‌ از دیگران‌ می‌دانند (اریوال‌، 223). 

ازبك‌

ازبك‌ بزرگ‌ترین‌ تشكل‌ قومی‌ ترك‌زبان‌ افغانستان‌ است‌. احتمالاً ازبكان‌ اولیه‌ از اجزاء سپاهیان‌ مغولی‌ ترك‌، معروف‌ به‌ اردوی‌ زرین‌، بوده‌اند كه‌ از سدۀ 13 تا 15 م‌ بر روسیه‌ و سیبری‌ غربی‌ تسلط داشتند. این‌ قوم‌ نام‌ خود را بنابر دیدگاههای‌ سنتی‌ از نام‌ ازبك‌خـان‌ (حك‍ 712-742 ق‌ / 1312-1342 م‌)، رئیس‌ اردوی‌ زرین،‌ گرفته‌ است‌ («اقوام»‌، 834؛ آكینر، 267؛ نیز نك‍ : دبا، 7 / 739-740). با فروپاشی‌ اردوی‌ زرین‌ در سدۀ 15 م‌، ازبكهای‌ كوچنده‌ به‌‌سوی‌ جنوب‌ حركت‌ كردند و در میانۀ همین‌ سده‌ در بستر پایین‌ رودخانه‌های‌ سیر‌دریا و آمودریا استقرار یافتند. 
زبان‌ ازبكی‌ شمار زیادی‌ گویش‌ و خرده‌‌گویش‌ دارد‌ كه‌ می‌توان‌ آنها را به‌ دو گویش‌ تقسیم‌ كرد: یك‌ دسته‌ گویشهایی‌ كه‌ هماهنگی‌ واكه‌ای‌ ویژۀ زبان‌ تركی‌ دارند، و دستۀ دیگر گویشهای‌ ایرانی‌‌شده‌‌‌ای‌ كه‌ هماهنگی‌ واكه‌ای‌ ندارند («اقوام‌»، 833؛ نیز نك‍ ‍: آكینر، 281). 

تركمن‌

قوم‌ ترکمن یكی‌ دیگر از اقوام‌ ترك‌زبان‌ افغانستان‌ است‌. از سدۀ 17 م‌، قبیله‌هایی‌ از تركمن‌ به‌ سرزمین‌ افغانستان‌ كوچیدند و تا آغاز سدۀ 18 م‌ به‌ كوچ‌ خود ادامه‌ دادند (لوگاشوا، 19). امین‌الله‌ گلی‌ (ص‌ 208- 209) به‌ حضور برخی‌ از قبایل‌ تركمن‌ در شمال‌ افغانستان‌ در سدۀ 10 ق‌ / 16 م اشاره می‌کند‌، یعنی‌ حدود یك‌ سده‌ پیش‌ از كوچی‌ كه‌ خبرش‌ را لوگاشوا داده‌ است‌. 
زبان‌ تركمنها متعلق‌ به‌ گروه‌ زبان‌ تركی‌ جنوب‌ غربی‌ یا اغوز است‌ و قرابت‌ بسیاری‌ با تركی‌ آذربایجانی‌ و تركی‌ جدید دارد. این‌ زبان‌ با واژه‌های‌ فراوان‌ فارسی‌ و عربی‌ آمیخته‌ است‌ («اقوام‌»، 805؛ آكینر، 322-323). زبان‌ تركمنی‌ دارای‌ شماری‌ گویش‌ است‌ كه‌ به‌ دو گروه‌ عمده‌ و چند زیر‌گروه‌ تقسیم‌ می‌شود و در میان‌ مردم‌ قبیله‌ها و طایفه‌های‌ مختلف‌ رواج‌ دارد (همانجا). 

مغول‌

مغول‌ گروهی‌ قومی‌، حدود 10 هزار تن‌ («اقوام»، 528) و احتمالاً از قبایلی‌ با خاستگاه‌ ترك ‌و مغول‌ و از تبار سپاهیان‌ چنگیز خان‌اند (دوپری‌، 60). 
این‌ گروه‌ قومی‌ یكی‌ دو نسل‌ است‌ كه‌ هویت‌ مغولی‌ خود را از دست‌ داده‌اند و دیرزمانی‌ است‌ كه‌ دیگر به‌ زبان‌ مغولی‌ سخن‌ نمی‌گویند («اقوام‌»، همانجا). امروزه،‌ طایفه‌های‌ مغول‌ ساكن‌ در غور و هرات‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ دری‌، و طایفه‌‌های‌ دیگر مغول‌ در مناطق‌ جنوبی‌ افغانستان‌ به‌ زبان‌ پشتو سخن‌ می‌گویند (همان، 529). با اینكه‌ بیشتر مغولها خود را با نام‌ مغولی‌ قبیله‌شان‌ می‌شناسانند، اما در خانه‌ با یكدیگر به‌ فارسی‌ صحبت‌ می‌كنند و زبان‌ كهن‌ مغولی‌ اجدادی‌ را به‌جز سالخوردگان‌، كسی‌ به‌ خاطر نمی‌آورد (دوپری‌، همانجا). 

هزاره‌

هزاره‌ از بزرگ‌ترین‌ قومهای‌ افغانستان‌ است‌. نام‌ این‌ قوم‌ احتمالاً از واژۀ فارسی‌ «هزار» گرفته‌ شده‌ كه‌ قبلاً به‌ دستۀ بزرگ‌ و مهمی‌ از سپاه‌ مغول‌ اطلاق‌ می‌شده‌ است‌. برخی‌ قوم‌ هزاره‌ را نیز از بازماندگان‌ نیروهای‌ سپاهی‌ چنگیز خان‌ مغول‌ انگاشته‌اند (بارتولد، تذكره ‌... ، 133-134؛ كلیفرد، 58؛ آكینر، 372؛ پژواك‌، 88- 89). 
روبرت‌ كنفیلد، مردم‌‌شناس‌ آمریكایی‌، اصل‌ و خاستگاه‌ هزاره‌ها را مبهم‌، و آنها را از نسل‌ دو گروه‌ قومی‌ متفاوت‌ می‌داند: یكی‌ گروه‌ اصیل‌ هندو‌ایرانی‌ ساكن‌ منطقۀ هندوكش،‌ و دیگری‌ گروههای‌ مغول‌ و ترك‌ كه‌ در سده‌های‌ 13 و 14 م‌ بر این‌ منطقه‌ سلطه‌ یافتند. او می‌نویسد: اصطلاح‌ هزاره‌ خود بـه‌ آمیزۀ ایرانی‌ ـ مغولی‌ آن‌ اشاره‌ دارد؛ چه‌ این‌ واژه‌ كه‌ در فارسی‌ معنای‌ هزار می‌دهد، معادل‌ واژۀ مغولی‌ منگن، یعنی‌ هزار، است‌. زمانی،‌ مغولها منگن‌ را به‌ یك‌ واحد جنگی‌ اطلاق‌ می‌كردند كه‌ یك‌ واحد خویشاوندی‌ با هزار سواركار را در بر می‌گرفت‌ و در‌حقیقت‌، به‌ معنای‌ «ایل‌» یا «قبیله‌» بود. احتمالاً هنگامی‌ كه‌ مغولهای‌ هندوكش‌ زبان فارسی‌ را آموختند، واژۀ هزار فارسی‌ جایگزین‌ منگن‌ در مغولی‌ شد. در سدۀ 15 م،‌ هزاره‌ «ایل‌ كوهستانی‌» معنی‌ می‌داد، مدتی‌ بعد اختصاصاً به‌ گروهی‌ اطلاق شد كه‌ اكنون‌ هزاره‌ خوانده‌ می‌شوند («اقوام‌»، 328). 
كنفیلد بنابر ظاهر جسمانی‌ و نظام‌ خویشاوندی‌ و دستگاه‌ زبانی‌ مردم‌ هزاره‌، پیوستگی‌ میان‌ این‌ قوم‌ با مغول‌ را چنین‌ توجیه‌ می‌كند: 1. پیوستگی‌ زبانی‌: زبان‌ سنتی‌ هزاره‌ها گویش‌ دری‌، یعنی‌ فارسی‌ افغانی،‌ است‌ كه‌ با واژه‌های‌ مغولی‌ آمیختگی‌ بسیاری‌ دارد. هزاره‌ها این‌ گویش‌ را از راه‌ ارتباط دائم‌ خود با شهر و بازار آموخته‌اند؛ 2. پیوستگی‌ نظام خویشاوندی: در نظام‌ خویشاوندی‌ قوم‌ هزاره‌ برادران‌ و خواهران‌ بزرگ‌تر و كوچك‌تر را با اصطلاحهای‌ متفاوتی‌ كه‌ در میان‌ مغولها كاربرد دارد، از هم‌ متمایز می‌كنند. او همچنین‌ معتقد است‌ كه‌ هزاره‌ها به‌‌تدریج و‌ با گذشت‌ چند سده‌ خصوصیات‌ ایرانی‌ یافته‌اند. این‌ دگرگونی‌ را زبان‌ و مذهب‌ كنونی‌ هزاره‌ها نشان‌ می‌دهد. بیشتر هزاره‌ها شیعۀ اثنا‌عشری‌، و شمار بسیار اندكی‌ از آنها اسماعیلی،‌ و برخی‌ هم‌ سنی‌ هستند (همان‌، 327-328)

اَیماق یا اویماق

ایماق اصطلاحی‌ تركی‌ ـ مغولی،‌ و به‌ معنای‌ قبیله‌ و طایفه‌ است‌ كه‌ در افغانستان‌ به‌ چند تشكل‌ قبیله‌ای‌ در‌برابر تشكلهای‌ غیر‌قبیله‌ای‌ تاجیك‌ و فارسیوان ‌اطلاق ‌می‌شود («اقوام»، 14). مردم‌قبیله‌های‌ وابسته‌ به‌ ایماق‌ خود را با نام‌ قبیله‌ای می‌شناسانند‌ كه‌ به‌ آن‌ تعلق‌ دارند، مانند قبیله‌های‌ تیموری‌، تایمنی‌ (یا تیمنی‌)، زوری‌، فیروزكوهی‌، جمشیدی‌ و جز آنها (نك‍ ‍: همان‌، 15). 
یك‌ گروه‌بندی‌ اداری‌ مركب‌ از 4 ایل‌ نیمه‌‌كوچنده‌ در میان‌ ایلات‌ و قبایل‌ ایماق‌ شكل‌ یافته‌ كه‌ به‌ «چار‌اُیماق‌» معروف‌ است‌. حیات‌خان‌ (ص‌ 303) چار‌ایماق‌ را اصطلاحی‌ رایج‌ میان‌ مردم‌ هزاره‌ برای‌ گروه‌ ایماق‌ می‌داند که از 4 ایل تایمنی‌، هزاره‌ (منظور هزارۀ ایماق‌ است‌)، زوری‌ و تیموری‌ تشکیل شده است‌. برخی‌ چارایماق‌ را مركب‌ از 5 ایل‌ تایمنی‌ (در جنوب‌ هریرود)، فیروزكوهی‌ (شمال‌ هریرود)، جمشیدی‌ (در كوشك‌)، تیموری‌ (در غـرب‌ هرات‌ و در ایران‌) و هزاره‌ (در قلعه‌نو) آورده‌اند (نك‍ ‍: EI2, I / 224). حیات‌خان‌ (ص 304) ایلهای جمشیدی‌ و فیروزكوهی‌ را از هزارۀ ایماق‌، و بلیو («تحقیقی‌ ... »، 34) از هزارۀ تیموری‌ می‌شمارد. 
جمشیدیها مدعی‌اند كه‌ از نسل‌ جمشید، شاه‌ پیشدادی‌ ایران‌، هستند و گوهر ایرانی‌ خود را حفظ كرده‌، پاك‌تر از گروههای‌ دیگر ایماق‌ مانده‌اند (همانجا). فیروزكوهی‌ را برخی‌ (نك‍ ‍: «اقوام‌»، 14) برگرفته‌ از نام‌ فیروزكوه‌، پایتخت‌ غوریان‌ در سده‌های‌ 12 و 13 م‌ در بخش‌ علیای‌ هریرود، و برخی‌ دیگر (بارتولد، تذكره‌، 133) از قلعۀ فیروزكوه‌، در سرحد مازندران،‌ می‌دانند و می‌گویند كه‌ تیمور این‌ قلعه‌ را در 1404 م‌ تسخیر كرد و مردم‌ آنجا را به‌ هرات‌ كوچاند. 
ایلهای‌ چار‌ایماق‌ در سده‌های‌ 10 و 11 ق‌ / 16 و 17 م‌ از گروههای‌ قومی‌ گوناگون‌ با خاستگاههای‌ متفاوت‌، مانند ترك‌ جغتایی‌، ازبك‌، قبچاق‌، بلوچ‌ و ایرانی‌ شكل‌ یافتند («اقوام‌»، همانجا). 
شماری از مردم‌ ایماق‌ سنی‌ حنفی‌، و شماری‌ دیگر شیعه‌‌مذهب‌اند، و به‌ گویشهای‌ دری‌ نزدیك‌ به‌ فارسی‌ خراسان‌ شرقی‌ و فارسی‌ هراتی‌ سخن‌ می‌گویند كه‌ با واژه‌های‌ تركی‌ آمیخته‌ است‌ (همانجا؛ دوپری‌، 60؛ بلیو، همان‌، 33). شمار مردم‌ ایماق‌ افغانستان‌ را 478 هزار، و ایماق‌ ایران‌ را 120 هزار نوشته‌اند («اقوام‌»، همانجا). 

نورستانی‌

نام نورستانی به‌ اقوامی‌ كوه‌نشین‌ اطلاق‌ می‌شود كه‌ در منطقۀ آب‌‌پخشان‌ جنوبی‌ سلسله‌‌كوههای‌ هندوكش‌ در شمال‌ شرقی‌ افغانستان‌ و دره‌های‌ بزرگ‌ كُنار، پیچ‌ و الینگر زندگی‌ می‌كنند (كارلس‌، 153-154). از آنجا كه‌ ساكنان سرزمین‌ نورستان‌ تا اوایل‌ سدۀ 14 ق‌ اسلام‌ نیاورده‌ بودند، این سرزمین كافرستان‌ نامیده‌ می‌شد. 
مردم‌ نورستان‌ را از اعقاب‌ اقوام‌ هند‌و‌آریایی‌ نوشته‌اند (كلیفرد، 56؛ نیز EI2, I / 224) كه‌ تا پیش‌ از گرویدن‌ به‌ دین‌ اسلام‌، مذهب‌ مشترك‌ هند‌و‌آریایی‌ داشتند. نظام‌ اعتقادی‌ آنها‌ از مجموعۀ نمادها، شعایر و مناسك‌ و باورهایی‌ شكل‌ یافته‌ بود كه‌ با مذاهب هند‌و‌ایرانی‌ كهن‌ همانندی‌ داشت‌ («اقوام‌»، 601). آنها جهـان‌ را مطابق با تقـسیم‌بنـدی‌ میان‌ خدایان‌ و میرندگان‌ ــ مردم‌ كه‌ زندگی‌ جاودانه‌ ندارند ــ به‌ دو قلمرو پاك‌ و ناپاك‌ تقسیم‌ می‌كردند و باور داشتند كه‌ خواست‌ خدایان‌ با واسطۀ شمنها به‌ میرندگان‌ ابلاغ‌ می‌شود (برای‌ آگاهی‌ بیشتر از دین‌ و آیین‌ مردم‌ كافرستان‌، نك‍ ‍: همان‌،572 -571 ؛ رابرتسن‌، 376-433).
مردم‌ نورستان‌ براساس‌ قرابتهای‌ فرهنگی‌ و زبانی، به‌ 3 گروه‌ قومی‌ تقسیم‌ می‌شدند كه‌ به‌ 6 زبان‌ نامكتوب‌ و نامفهوم‌ با‌ یكدیگر سخن‌ می‌گفتند. 5 زبان‌ از این‌ زبانها، گروه‌ زبانهای‌ نورستانی‌ را تشكیل‌ می‌دهند كه‌ شاخه‌ای‌ از خانوادۀ زبانهای‌ هند‌و‌ایرانی‌ به‌ شمار می‌رود. زبان‌ دیگر زبان‌ پشایی‌ یا پاشایی‌ است‌ كه‌ در غربی‌ترین‌ منطقۀ نورستان‌ بدان‌ تكلم‌ می‌شود. 
مردم‌ نورستان‌ در 1314 ق‌ / 1896 م‌ به‌‌دست‌ امیر عبدالرحمان‌ خان‌، امیر افغانستان‌، به‌ دین‌ اسلام‌ گرویدند (كلیفرد، 55؛ «اقوام‌»، 569) و نام‌ سرزمینشان‌ از كافرستان‌ به‌ نورستان‌ تغییر یافت‌. تا 3 دهۀ‌ پیش‌، حدود 60 تا 100 هزار تن‌ از آنان‌ در سراسر نورستان‌ زندگی‌ می‌كردند (همان‌، 569-570). حدود 2 تا 3 هزار تن‌ از كافرها كه‌ در چیترال‌ پاكستان‌ به‌ سر می‌برند، هنوز به‌ دین‌ كهن‌ اجدادی‌ خود باقی‌ مانده‌اند ( ایرانیكا، I / 498؛ دوپری‌، 57). مردم‌ نورستان‌ از راه‌ كشاورزی‌ و گله‌داری‌ زندگی‌ می‌گذرانند. در میان‌ این‌ قوم‌، صنایع‌ دستی‌ چوبی‌ رواج‌ فراوان‌ دارد ( ایرانیكا، همانجا). 

پَشایی‌ یا پاشایی

قوم پشایی یك‌ گروه‌ از اقوام‌ كوه‌نشین‌ نورستان‌ است كه‌ مردم آن به‌ زبان‌ پشایی،‌ از گویشهای‌ زبان‌ دردی‌ از خانوادۀ هند‌و‌آریایی‌، سخن‌ می‌گویند. مردم‌ پشایی‌زبان‌ بیشتر در شمال‌ رود كابل،‌ در قلمرو گسترده‌ای‌ از ناحیۀ گلبهار رود پنجشیر در شمال‌ غربی‌ تا مجاورت‌ چگاسرایی‌ در شرق،‌ زندگی‌ می‌كنند («اقوام‌»، 600؛ ایرانیكا، I / 499). این‌ قوم‌ را از بازماندگان‌ هندو و بودایی‌ كهن‌ كاپیشه‌ و نگرهاره دانسته‌اند (EI2، همانجا). 
پشایی‌‌زبانان‌ در معرفی‌ خود به‌ دیگران‌، به‌‌ویژه‌ به‌ جلگه‌نشینان‌، خود را «كوهستانی‌» یا «كوهی‌» می‌نامند (اوسن‌، 132). در برخی‌ جاها، مردم‌ آنها را «دهقان‌» (EI2، همانجا)، یا صفی‌ ــ كه‌ نام‌ یك‌ قبیلۀ پشتو‌زبان‌ در درۀ كُنار است ‌ــ می‌خوانند. گاهی‌ هم‌ آنها را با نورستانیها دریك‌ گروه‌ طبقه‌بندی‌ كرده‌اند («اقوام‌»، 601). 
شمار مردم‌ پشایی‌ را حدود 60 هزار ( ایرانیكا، همانجا) تا نزدیك‌ به‌ 100 هزار تن («اقوام‌»، 600)، و مذهبشان‌ را حنفی‌ نوشته‌اند. پشاییها عموماً به‌ زراعت‌ و گله‌داری‌ اشتغال‌ دارند و بز نقش‌ مهمی‌ در اقتصاد و فرهنگ‌ آنها دارد. تقسیم‌ كار در جامعۀ پشایی‌ از قدیم‌ به‌ این‌ شیوه‌ بوده است‌ كه‌ مردان‌ مسئولیت‌ فعالیتهای‌ مربوط به‌ گله‌داری‌، و پشم‌چینی‌ از بزها و نخ‌ریسی‌، و زنان‌ مسئولیت‌ كارهای‌ سنگین‌ زراعی‌ و امور دیگر را داشته‌اند (اوسن‌، 133- 135؛ «اقوام‌»، 602). در ارتفاعات‌ كم‌ و نیز در دهكده‌هایی‌ كه‌ گله‌داری‌ اهمیت‌ ندارد، این‌ الگوی‌ تقسیم‌ كار مصداق‌ پیدا نمی‌كند و مردان‌ به‌ كارهای‌ كشاورزی‌ می‌پردازند (همانجا). 
چند گروه‌ قومی‌ كوچك‌ دیگر مانند جَت‌، قزلباش‌، قرقیز، هندو، سیك‌، براهویی‌، عرب‌ و یهود نیز در مناطق‌ مختلف‌ افغانستان‌ پراكنده‌اند كه‌ هریك‌ جامعه‌ای‌ با ساخت‌ اجتماعی‌ و فرهنگ‌ ویژۀ خود دارد: 

جَت‌

جتها یك‌ گروه‌ ناهمگون‌ قومی‌ ـ زبانی‌ از نژاد آریایی‌ یا هند‌و‌ایرانی‌ هستند كه‌ در ایران‌ و هند به‌ همین‌ نام،‌ و در میان‌ مورخان‌ و جغرافی‌نگاران‌ اسلامی‌ با نام‌ زُطّ شناخته‌ می‌شوند (ایوانف‌، 440؛ «اقوام‌»، 356). جتهای‌ ساكن‌ در افغانستان‌ و شرق‌ ایران‌ را شاخه‌ای‌ از قوم‌ جت‌ هندوستان‌ می‌دانند كه‌ در گذشته‌های‌ دور از آن‌ قوم‌ جدا شدند، به‌ قومهای‌ دیگر پیوستند (ایوانف‌، همانجا)، با پیوستن‌ به‌ هر قوم،‌ زبان‌ و گویش‌ مردم‌ آن‌ قوم‌ را آموختند و به‌ مذهب‌ آنها درآمدند (نك‍ ‍: «اقوام‌»، 355).
 

صفحه 1 از8

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: