صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / بهبهانی، سیدعبدالله /

فهرست مطالب

بهبهانی، سیدعبدالله


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 14 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

در شبانگاه‌ جمعه‌ 8 رجب‌ 1328 بهبهانی‌ در منزل‌ خود به‌ وسیلۀ 3 تن‌ مضروب‌ و كشته‌ شد (ملك‌زاده‌، 6-7 /1335-1336؛ بامداد، همانجا). برخی‌، دموكراتها به‌ رهبری‌ تقی‌زاده‌ را عامل‌ و آمر این‌ ترور دانستند. اگرچه‌ این‌ مداخله‌ هرگز ثابت‌ نشد و تقی‌زاده‌ نیز بارها آن‌ را انكار كرد، ولی‌ چنان‌ فضای‌ نامساعدی‌ بر ضد تقی‌زاده‌ و گروه‌ او پدید آمد كه‌ وی‌ به‌ ناچار كشور را ترك‌ كرد؛ اما كسروی‌ صریحاً رجب‌ سرابی‌، قاتل‌ بهبهانی‌ را از دستۀ حیدرخان‌ عمواوغلی‌ می‌داند كه «این‌ خون‌‌ریزی‌ را به‌ دستور تقی‌زاده‌ كرد» ( تاریخ‌ هیجده‌ ساله‌...، 130-131؛ بهار، همانجا؛ رائین‌، یپرم‌ خان‌...، 346؛ قس‌: نوایی‌، 162). برخی‌ دیگر نیز براین‌ باورند كه‌ روسها به‌ سبب‌ مواضع‌ عمیقاً ضد روسی‌ تقی‌زاده‌ و دشمنی‌ دیرین‌ آنان‌ با وی‌، اطلاعات‌ نادرستی‌ به‌ علمای‌ نجف‌ داده‌، و آنان‌ را بر ضد تقی‌زاده‌ برانگیخته‌، و شایعۀ نقش‌ او را در كشتن‌ بهبهانی‌ بر زبانها انداخته‌اند ( اوراق‌، 212-213). 
اگر این‌ گزارش‌ درست‌ باشد كه‌ پس‌ از تكفیر تقی‌زاده‌، بهبهانی‌ برای‌ كاهش‌ درگیریها و حل‌ مسالمت‌آمیز ماجرا به‌ او پیشنهاد كرد كه‌ به‌ نجف‌ برود و با علما دیدار و گفت‌وگو كند (نوایی‌، همانجا)، بعید به‌ نظر می‌رسد كه‌ تقی‌زاده‌ فرمان‌ كشتن‌ بهبهانی‌ را صادر كرده‌ باشد. هر چه‌ بود، اعتدالیون‌ این‌ واقعه‌ را قطعاً به‌ مجاهدان‌ دموكرات‌ نسبت‌ می‌دادند؛ چنان‌ كه‌ همانها چند روز بعد دو تن‌ از دموكراتها را كه‌ یكی‌ علی‌ محمد تربیت‌، خواهرزادۀ تقی‌زاده‌ بود، به‌ قتل‌ رساندند (دولت‌آبادی‌، 3 /127؛ كسروی‌، همان‌، 132؛ هدایت‌، طلوع‌...، 118، 119). از آنجا كه‌ قاتلان‌ بهبهانی‌ هرگز دستگیر و محاكمه‌ نشدند و آمر اصلی‌ نیز ناشناخته‌ ماند، علت‌ واقعی‌ قتل‌ وی‌ نیز همچنان‌ در پردۀ ابهام‌ است‌؛ اما قطعاً كشمكش‌ حاد میان‌ دو جناح‌ اعتدالی‌ و دموكراتها و دشمنی‌ دیرین‌ با بهبهانی‌ در كشتن‌ او نقش‌ داشته‌ است‌ (نک‍ : ملك‌‌زاده‌، 6-7 /1335). 
پس‌ از قتل‌ بهبهانی‌ كه‌ تقی‌زاده‌ او را بانی‌ و قائمۀ مشروطیت‌ ایران‌ می‌دانست‌ (نک‍ : زندگی‌، 325)، عواطف‌ دینی‌ و ملی‌ ایرانیان‌ به‌ سود او برانگیخته‌ شد. بازار تهران‌ و مجلس‌ دست‌ از كار كشیدند و در تهران‌ و شهرستانها برای‌ وی‌ مجالس‌ ختم‌ باشكوهی‌ برپاداشته‌ شد. ایل‌ قشقایی‌ به‌ خونخواهی‌ بهبهانی‌ قیام‌ كرد و شورش‌ در فارس‌ پدید آمد و حتى رؤسای‌ قبایل‌ اعلام‌ كردند كه‌ برای‌ تنبیه‌ قاتلان‌ بهبهانی‌ با هزاران‌ مرد مسلح‌ به‌ تهران‌ خواهند آمد (ملك‌زاده‌، 6-7 /1361). مجلس‌ شورای‌ ملی‌ ضمن‌ تصویب‌ یك‌ طرح‌ قانونی‌ خدمات‌ بهبهانی‌ را سپاس‌ گفت‌ و برای‌ وارثان‌ وی‌ مستمری‌ معین‌ كرد (صفایی‌، ده‌ نفر، 116). در 1332ق‌ جنازۀ بهبهانی‌ را به‌ نجف‌ بردند و در آرامگاه‌ خانوادگی‌ در كنار پدرش‌ به‌ خاك‌ سپردند. در نجف‌ نیز بسیاری‌ از عالمان‌ و طلاب‌ جنازه‌ را تشییع‌ كردند (معلم‌، 5 /1685؛ امینی‌، 371؛ صفایی‌، همانجا؛ بامداد، 2 /288). از بهبهانی‌ چند فرزند بر جای‌ ماند (معلم‌، همانجا) كه‌ مشهورترین‌ آنها سیدمحمد بهبهانی‌ بود كه‌ در تهران‌ می‌زیست‌ و در سیاست‌ دورۀ پهلوی‌ نقش‌ داشت‌ و از نزدیكان‌ رژیم‌ بود (بامداد، 2 /289). 
دربارۀ نقش‌ سیدعبدالله‌ بهبهانی‌ در ظهور، پیروزی‌ و استقرار مشروطیت‌ ایران‌، به‌ویژه‌ در مجلس‌ اول‌ سخن‌ بسیار گفته‌اند. كم‌ و بیش‌ این‌ اتفاق‌ نظر وجود دارد كه‌ او مجاهدی‌ مصمم‌، پرشور، آگاه‌ و سیاستمدار، و موفق‌ترین‌ رهبر مشروطه‌ بوده‌ است‌ (داودی‌، 69). تقی‌زاده‌ كه‌ در مجلس‌ اول‌ و دوم‌ در جناح‌ مخالف‌ بهبهانی‌ قرار داشت‌ و سرانجام‌ نیز متهم‌ به‌ قتل‌ وی‌ شد، تصریح‌ كرده‌ است‌ كه‌ بهبهانی‌ بسیار عاقل‌، مدیر، سیاستمدار و از رجال‌ خارق‌العادۀ ایران‌ بود و در پیروزی‌ انقلاب‌ مشروطیت‌ بسیار بیش‌ از طباطبایی‌ سهم‌ داشت‌ (همان‌، 321، مقالات‌، 1 /325). به‌ گفتۀ ملك‌زاده‌ (1-3 /247، 6-7 /1333)، كسروی نیز بارها او را به‌ استواری‌، شجاعت‌، تدبیر و خیرخواهی‌ ستوده‌ است‌ (مثلاً نک‍ : تاریخ‌ هیجده‌ ساله‌، 131). 
گفته‌اند كه‌ وی‌ در دوستی‌ ثابت‌ قدم‌ و در دشمنی‌ پایدار بود (صفایی‌، همان‌، 117). با این‌ همه‌، برخی‌ صفات‌ مذموم‌ را نیز بدو نسبت‌ داده‌اند؛ ازجمله‌: جاه‌طلبی‌، لجاجت‌ و تمایل‌ به‌ زندگی‌ اشرافی‌ (هدایت‌، خاطرات‌...، 496؛ بامداد، نیز صفایی‌، همانجاها). برخی‌ دیگر نیز از ریاست‌طلبی‌ و استبداد رأی‌ و مداخلۀ خودكامانه‌اش‌ در بیشتر امور مملكتی‌ سخن‌ گفته‌اند (ناظم‌ الاسلام‌، 1 /582-583، 2 /100؛ دولت‌آبادی‌، 2 /211، 220-221، 239؛ سیاح‌، 567، 577؛ هدایت‌، همان‌، 164-165). این‌ گونه‌ مداخله‌ها مشروطه‌خواهان‌ راستین‌ چون‌ طباطبایی‌ و سیدجمال‌الدین‌ واعظ را نیز می‌آزرد و آن‌ را نشانۀ خودكامگی‌ بهبهانی‌ می‌شمردند (جان‌زاده‌، 44؛ باستانی‌، سنگ‌...، 70). 
احتمالاً دو عامل‌ اساسی‌ در مداخله‌های‌ موجه‌ یا ناموجه‌ بهبهانی‌ در امور كشور، خاصه‌ امور عدلیه‌ بی‌اثر نبوده‌ است‌: یكی‌ منزلت‌ یگانه‌ و ممتاز بهبهانی‌ در مقام‌ رهبر جنبش‌ مشروطه‌ و شرایط آشفتۀ سالیان‌ پس‌ از پیروزی‌، و ارجاع‌ بسیاری‌ از مشكلات‌ به‌ وی‌، به‌ گونه‌ای‌ كه‌ بسیاری‌ از امور در خانۀ او حل‌ و فصل‌ می‌شد (ملك‌زاده‌، 6-7 /1334-1335؛ صفایی‌، همان‌، 110)، و دیگر اینكه‌ اساساً علما بسیاری‌ از امور و به‌‌ویژه‌ مسائل‌ خاص‌ شرعی‌ و مرافعات‌ و امر قضا را حق‌ انحصاری‌ خود می‌دانستند و از این‌رو، بهبهانی‌ بر این‌ بود كه «قانون‌ عدلیه‌ را باید ما علما نگاه‌ كرده‌، تصحیح‌ نماییم‌ و هر طور نوشتیم‌، مجلس‌ بدون‌ تصرف‌، به‌ آن‌ رأی‌ بدهد». در یك‌ گزارش‌ كامل‌تر آمده‌ است‌ كه‌ بهبهانی‌ معتقد بود كه‌ در قانون‌ نوشته‌ شود: «محاكمات‌ در اموال‌ و اعراض‌ و نفوس‌ راجع‌ به‌ محاكم‌ شرعیۀ مجتهدین‌ عظام‌ است‌ و در امور عرفیه‌ راجع‌ به‌ دیوان‌ عدالت‌ عظمی‌» (دولت‌آبادی‌، 2 /150، 248). از آنجا كه‌ این‌ تفكر با فلسفۀ مشروطیت‌ و استقلال‌ قوا و قانون‌نویسی‌ مغایرت‌ بنیادین‌ داشت‌، خشم‌ مشروطه‌خواهان‌ را برانگیخت‌ و حتى بهبهانی‌ را تهدید به‌ قتل‌ كردند (همو، 2 /150). هرچه‌ بود، این‌ رفتارها ــ كه‌ غالباً به‌ استبداد و خودرأیی‌ و جاه‌طلبی‌ تفسیر می‌شد ــ به‌ تدریج‌ موجب‌ كاهش‌ احترام‌ و منزلت‌ بهبهانی‌ شد (بامداد، 2 /288). 
مسئلۀ ریاست‌طلبی‌ و استبداد بهبهانی‌ تا آنجا برجسته‌ نمایانده‌ شده‌ است‌ كه‌ یكی‌ از عوامل‌ كناره‌گیری‌ شیخ‌ فضل‌الله‌ نوری‌ از مشروطه‌ و دشمنی‌ عمیق‌ او با آن‌ را این‌ رفتار بهبهانی‌ دانسته‌اند. اما باید گفت‌ كه‌ اختلافات‌ بهبهانی‌ و نوری‌ از سالیان‌ پیش‌ از ظهور مشروطیت‌ وجود داشت‌. برخی‌ (مثلاً نک‍ : دولت‌آبادی‌، 2 /146) شیخ‌ فضل‌الله‌ را طرفدار سیاست‌ روس‌، و بهبهانی‌ را حامی‌ سیاست‌ انگلیس‌ می‌دانستند كه‌ در قالب‌ طرفداری‌ اولی‌ از شاه‌ وابسته‌ به‌ روسیه‌ و عین‌الدوله‌، و دومی‌ از امین‌السلطان‌ خودنمایی‌ می‌كرده‌ است‌ (داودی‌، 70؛ دولت‌آبادی‌، 2 /3، 106). دولت‌آبادی‌ معتقد است‌ كه‌ اگر بهبهانی‌ به‌ هر وسیله‌ با شیخ‌ نوری‌ می‌ساخت‌ و این‌ دست‌ قوی‌ را از حوزۀ مركزی‌ استبداد كوتاه‌ می‌كرد، خدمتی‌ به‌ وطن‌ كرده‌ بود (2 /185). مخبرالسلطنه‌ هدایت‌ نیز بر این‌ باور است‌ كه «اگر سیدعبدالله‌ رضا داده‌ بود كه‌ گوشه‌ای‌ از قالیچه‌ به‌ شیخ‌ فضل‌الله‌ برسد، مخمصه‌ها كوتاه‌ شده‌ بود» (همان‌، 164). ظاهراً خود نوری‌ نیز تلویحاً اثر انگیزه‌های‌ صنفی‌ را در مواضع‌ سیاسی‌ خود تأیید كرده‌ است‌ (همو، طلوع‌، 107). پس‌ از پایان‌ كار مجلس‌ و چیرگی‌ مجدد استبداد، طباطبایی‌ نیز از همین‌ منظر به‌ انتقاد از بهبهانی‌ و شیخ‌ نوری‌ پرداخت‌ (یغمایی‌، 87). حتى طباطبایی‌ ادعا می‌كند كه‌ فریب‌ خورده‌ است‌، چه‌، بهبهانی‌ هوای‌ سلطنت‌ داشت‌، نه‌ حفظ مشروطه‌، و خود را از شاه‌ برتر می‌دانست‌ (نک‍ : ناظم‌الاسلام‌، 2 /168). 
شاید این‌ سخن‌ مظفرالدین‌ شاه‌ كه‌ بهبهانی‌ و شیخ‌ فضل‌الله‌ مشروطه‌ نمی‌خواهند، زیرا به‌ زیان‌ آنان‌ است‌ (همو، 1 /496-497؛ اعظام‌ قدسی‌، 1 /125)، اشارتی‌ به‌ همین‌ رقابتها و اختلافات‌ شخصی‌ بهبهانی‌ و نوری‌ باشد. رواج‌ القابی‌ چون «شاه‌ عبدالله‌» یا «شاه‌ سیاه‌» دربارۀ بهبهانی‌ در دوران‌ پس‌ از مشروطیت‌، كنایۀ طعنه‌آمیزی‌ به‌ همین‌ موقعیت‌ استثنایی‌، و اشارتی‌ به‌ ریاست‌طلبی‌ وی‌ است‌ (تقی‌زاده‌، زندگی‌، 340؛ صفایی‌، همانجا). به‌ هر حال‌، برخی‌ از تحلیلگران‌ تاریخ‌ معاصر به‌ شكل‌ مبالغه‌آمیزی‌ ادعا می‌كنند كه «انگیزۀ باطنی‌ بهبهانی‌ ریاست‌ فائقۀ روحانی‌ بود، نه‌ تأسیس‌ حكومت‌ مشروطۀ ملی‌» (نک‍ : آدمیت‌، 1 /430). 
ادعا شده‌ است‌ كه‌ بهبهانی‌ با عنوانهایی‌ چون‌ هدیه‌ و پیشكش‌ از دیگران‌ وجوهی‌ می‌گرفته‌ است‌ (ناظم‌الاسلام‌، 2 /237- 238؛ نظام‌‌السلطنه‌، 462؛ كتاب‌ نارنجی‌، 1 /103؛ تقی‌زاده‌، همان‌، 324)؛ از جمله‌ گرفتن‌ 10 هزار تومان‌ از سالارالدوله‌، برادر محمدعلی‌ شاه‌ برای‌ شفاعت‌ از او در برابر خشم‌ شاه‌ كه‌ البته‌ مؤثر واقع‌ شد (محیط مافی‌، 411)؛ یا گفته‌اند كه‌ پس‌ از قتل‌ امین‌السلطان‌، بهبهانی‌ مخفیانه‌ به‌ ظل‌ السلطان‌ پیشنهاد كرد تا در ازای‌ گرفتن‌ 150 هزار تومان‌، شاه‌ را عزل‌ كند و او را به‌ سلطنت‌ بركشد (دولت‌آبادی‌، 2 /178-179؛ باستانی‌، تلاش‌...، 112). این‌ اتهامات‌ بدان‌ حد جدی‌ بود كه‌ احتشام‌السلطنه‌، رئیس‌ مجلس‌ دوم‌ آشكارا بهبهانی‌ را به‌ گرفتن‌ رشوه‌ متهم‌ كرد (هدایت‌، همان‌، 68؛ دولت‌آبادی‌، 2 /192، كتاب‌ نارنجی‌، 1 /101). دولت‌آبادی‌ مدعی‌ است‌ كه‌ درآمد اصلی‌ بهبهانی‌ از این «مداخل‌» است‌. به‌ گفتۀ او بهبهانی «از شرعیات‌ و عرفیات‌ هر دو فایده‌ می‌برد» و شیخ‌ فضل‌الله‌ نوری‌ نیز به‌ این‌ معنی‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ (2 /106، 220-221). نیز گفته‌اند كه‌ انگلیسیها به‌ بهبهانی‌ پول‌ دادند تا وی‌ آن‌ را برای‌ برانگیختن‌ تظاهرات‌ مذهبی‌ به‌ مخالفت‌ با استقراض‌ دولت‌ ایران‌ از روسیه‌ مصرف‌ كند (كدی‌، 1؛ نیز نک‍ : ایرانیكا، I /191).
به‌ روایت‌ آدمیت‌ (همانجا)، در یك‌ گزارش‌ به‌ وزارت‌ خارجۀ بریتانیا در تهران‌ به‌ تاریخ‌ 24 ذیحجۀ 1325ق‌ /29 ژانویۀ 1908م‌ از بهبهانی‌ به‌ بدی‌ یاد شده‌ است‌. برخی‌ تا آنجا پیش‌ رفته‌اند كه‌ به‌ صورت‌ مبالغه‌آمیز ادعا كرده‌اند كه «او در هر حال‌ فكر و ذكری‌ جز گرد آوردن‌ پول‌ از هر راه‌ كه‌ ممكن‌ شود، نداشت‌» (نک‍ : رضازاده‌ ملك‌، 182). از این‌رو، به‌ گفتۀ اعتمادالسلطنه‌، بهبهانی‌ در میان‌ مردم‌ به «ابن‌ الفضه‌» شهرت‌ داشت‌ (روزنامه‌، 1081) كه‌ احتمالاً در این‌ مورد مبالغه‌ شده‌ است‌؛ به‌‌ویژه‌ گزارشهایی‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ در دوران‌ مبارزه‌ مبالغ‌ قابل‌ توجهی‌ به‌ عنوان‌ هدیه‌ و یا كمك‌ به‌ پیشرفت‌ جنبش‌ به‌ بهبهانی‌ پیشنهاد شد، اما او نپذیرفت‌ و گفت «من‌ جز رفاهیت‌ و آسودگی‌ مردم‌ مقصدی‌ ندارم‌، گرفتن‌ پول‌ منافی‌ است‌ با این‌ غرض‌ مشروع‌ و مقدس‌» (ناظم‌ الاسلام‌، 1 /271). این‌ نكته‌ نیز قابل‌ توجه‌ است‌ كه‌ به‌ روایت‌ ناظم‌ الاسلام‌ (2 /329) در دوران‌ استبداد صغیر برخی‌ از بدخواهان‌ بهبهانی‌ اعتراف‌ كردند كه‌ از مخالفان‌ وی‌ پول‌ گرفته‌ بودند تا از او بد بگویند. خود او نیز انگیزۀ دریافت‌ هدایا و پیشكشهایی‌ را كه‌ مردم‌ به‌ میل‌ خود برای‌ وی‌ می‌آوردند، توجیه‌ نموده‌، و از خود در برابر نمایندگان‌ مجلس‌ و اعضای‌ انجمنها اعادۀ حیثیت‌ كرده‌ است‌ ( كتاب ‌نارنجی‌.1 /103). به‌ هر حال‌ نباید از یاد برد كه‌ تقدیم‌ هدایا و پیشكشها و به‌ اصطلاح‌ آن‌ روزگار «مداخل‌»، به‌ویژه‌ در ازای‌ كار و خدمتی‌ به‌ مقامات‌ و صاحبان‌ نفوذ و اقتدار، شدیداً رواج‌ داشته‌، و این‌ فقره‌ منحصر به‌ بهبهانی‌ نبوده‌ است‌. 
اتهام‌ دیگر بهبهانی‌ داشتن‌ ارتباط دوستانه‌ با سفارت‌ بریتانیا و مقامات‌ سیاسی‌ انگلیسی‌ و همراهی‌ با سیاست‌ دولت‌ انگلستان‌ است‌. چنان‌‌كه‌ از منابع‌ انگلیسی‌ بر می‌آید، وی‌ حداقل‌ از ماجرای‌ رژی‌ با سفارت‌ بریتانیا در تهران‌ به‌ نوعی‌ مرتبط بوده‌، و این‌ ارتباط بعدها نیز ادامه‌ داشته‌ است‌ (كدی‌، 118؛ صفایی‌، ده‌ نفر، 51؛ ایرانیكا، I /190-191). در 1320ق‌ بهبهانی‌ در نامه‌ای‌ به‌ ادوارد، پادشاه‌ انگلستان‌، جشن‌ تاج‌‌گذاری‌ او را تبریك‌ گفته‌، و از «سبقت‌ دوستی‌ و قدمت‌ رابطه‌ای‌ كه‌ با آن‌ دولت‌ قادر بزرگ‌ داشته‌، و محبت‌ و مهربانیها كه‌از آن‌ دولت‌ و از ملكۀ معظمۀ مادر آن‌ اعلی‌حضرت‌ دیده ‌و تجربه‌ كرده‌»، سخن‌ رانده‌ است‌ («اسنادی‌...»، 460). پس‌ از استقرار مشروطیت‌ نیز سفارت‌ بریتانیا در تهران‌ از طرف‌ شاه‌ انگلستان‌ یك‌ عصا با دستۀ مرصع‌ (و به‌ روایتی‌ یك‌ ساعت‌ طلای‌ گرانبها) برای‌ بهبهانی‌ فرستاد (صفایی‌، همان‌، 110، حاشیه‌؛ چرچیل‌، 56-57). بهبهانی‌ نیز یك‌ بار گفت‌: «در حقیقت‌ ما این‌ مجلس‌ محترم‌ را از مساعدت‌ و همراهی‌ دولت‌ انگلیس‌ داریم‌» (محیط مافی‌، 356). البته‌ بهبهانی‌با سفارت‌‌خانه‌های‌ كشورهایی‌ چون‌ عثمانی‌ و روسیه‌ نیز ارتباط دوستانه‌ داشته‌ است‌. چنان‌ كه‌ دیدیم‌ وی‌ و همفكرانش‌ از طریق‌ سفیر عثمانی‌ خواسته‌های‌ علمای‌ متحصن‌ در حضرت‌ عبدالعظیم‌ را به‌ اطلاع‌ مظفرالدین‌ شاه‌ رساندند و پس‌ از مشروطیت‌ نیز سلطان‌ عثمانی‌ یك‌ انفیه‌ دان‌ طلا و مرصع‌ به‌ الماس‌ و بسیار گرانبها برای‌ بهبهانی‌ فرستاد (چرچیل‌، 56). 
در كتاب‌ نارنجی‌ تصریح‌ شده‌ است‌ كه‌ بهبهانی‌ برای‌ پیشبرد اهدافش‌ ابایی‌ نداشت‌ كه‌ با سفارت‌خانه‌های‌ مسلط و مؤثر در سیاست‌ ایران‌ ارتباط داشته‌ باشد و با سفرا دربارۀ مسائل‌ كشور رایزنی‌ كند (1 /93). در همان‌جا آمده‌ است‌ كه‌ او در اوج‌ اختلافات‌ مجلس‌ و محمدعلی‌ شاه‌ به‌ دیدار سفیر روس‌ رفته‌، و با او گفت‌وگو كرده‌، و از وی‌ خواسته‌ است‌ كه‌ میان‌ شاه‌ و مجلس‌ میانجی‌گری‌ كند. نیز در همان‌ سند از قول‌ هارتویك‌، سفیر روسیه‌ در ایران‌ آمده‌ است‌ كه «من‌ همیشه‌ با رغبت‌ به‌ دعوت‌ این‌ مجتهد جواب‌ می‌دهم‌. او یك‌ متعصب‌ كوته‌نظر نیست‌ و معاشرت‌ وسیع‌ با خارجیان‌ را روا می‌دارد. او برخلاف‌ سیدمحمد [طباطبایی‌] همفكر و همرزم‌ خود در نهضت‌ رهایی‌بخش‌، از فكر زنده‌ و تجربۀ همه‌جانبه‌ برخوردار است‌، مردم‌ را می‌شناسد و روحیۀ مردم‌ و هم‌وطنان‌ خود را خوب‌ درك‌ می‌كند و می‌داند چگونه‌ خود را نسبت‌ به‌ هر شرایط و اوضاعی‌ تطبیق‌ دهد. در حال‌ حاضر سیدعبدالله‌ به‌ اصطلاح‌ در موضع‌ پاسداری‌ از منافع‌ ملت‌ كه‌ با مشروطه‌ تأمین‌ می‌شود، قرار دارد». 
صرف‌نظر از مناقشاتی‌ كه‌ دربارۀ شخصیت‌ و انگیزه‌ها و عملكرد آیةالله‌ سیدعبدالله‌ بهبهانی‌ وجود دارد و حتى گفته‌اند: «طباطبایی‌ عقیدتاً با دستگاه‌ ظلم‌ مخالف‌ بود و بهبهانی‌ سیاستاً» (ملك‌زاده‌، 1-3 /252)، شاید این‌ داوری‌ تقی‌زاده‌ سخنی‌ مقبول‌، و مورد توافق‌ همگان‌ باشد كه «هیچ‌كس‌ بیش‌ از مرحوم‌ آقا سید عبدالله‌ بهبهانی‌ سهم‌ در مشروطیت‌ ندارد. اگر آقا سید عبدالله‌ نبود، مشروطیت‌ نبود» ( زندگی‌،326). 

مآخذ

آدمیت‌، فریدون‌، ایدئولوژی‌ نهضت‌ مشروطیت‌ ایران‌، تهران‌، 1355ش‌؛ آقابزرگ‌، طبقات‌ اعلام‌ الشیعة (قرن‌ چهاردهم‌)، نجف‌، 1381ق‌ /1962م‌؛ «اسناد مشروطیت‌»، راهنمای‌ كتاب‌، تهران‌، 1341ش‌، س‌ 5، شم‍ 10؛ «اسنادی‌ از علما، از اوراق‌ ركورد افیس‌ انگلیسی‌»، فرهنگ‌ ایران‌ زمین‌، تهران‌، 1357ش‌، شم‍ 23؛ اعتمادالسلطنه‌، محمدحسن‌، چهل‌ سال‌ تاریخ‌ ایران‌، به‌ كوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، 1363ش‌؛ همو، روزنامۀ خاطرات‌، به‌ كوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، 1345ش‌؛ اعظام‌ قدسی‌، حسن‌، خاطرات‌ من‌، تهران‌، 1342ش‌؛ امیر خیزی‌، اسماعیل‌، قیام‌ آذربایجان‌ و ستارخان‌، تهران‌، 1379ش‌؛ امینی‌، عبدالحسین‌، شهداء الفضیلة، نجف‌، 1355ق‌ / 1936م‌؛ اوراق‌ تازه‌یاب‌ مشروطیت‌، به‌ كوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، 1359ش‌؛ باستانی‌ پاریزی‌، محمدابراهیم‌، تلاش‌ آزادی‌، تهران‌، 1347ش‌؛ همو، سنگ‌ هفت‌ قلم‌، تهران‌، 1358ش‌؛ بامداد، مهدی‌، شرح‌ حال‌ رجال‌ ایران‌، تهران‌، 1347ش‌؛ بهار، محمدتقی‌، تاریخ‌ مختصر احزاب‌ سیاسی‌، تهران‌، 1323ش‌؛ تقی‌زاده‌، حسن‌، زندگی‌ طوفانی‌، به‌ كوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، 1373ش‌؛ همو، مقالات‌، به‌ كوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، 1349ش‌؛ تیموری‌، ابراهیم‌، تحریم‌ تنباكو، تهران‌، 1361ش‌؛ جان‌ زاده‌، علی‌، خاطرات‌ سیاسی‌ رجال‌ ایران‌، 1371ش‌؛ چرچیل‌، ج‌، پ‌.، فرهنگ‌ رجال‌ قاجار، ترجمۀ غلامحسین‌ میرزا صالح‌، تهران‌، 1369ش‌؛ داودی‌، مهدی‌، عین‌الدوله‌ و رژیم‌ مشروطه‌، تهران‌، 1357ش‌؛ دولت‌آبادی‌، یحیى‌، حیات‌ یحیى‌، تهران‌، 1362ش‌؛ رائین‌، اسماعیل‌، انجمنهای‌ سری‌ در انقلاب‌ مشروطیت‌ ایران‌، تهران‌، 1345ش‌؛ همو، پیرم‌خان‌ سردار، به‌ كوشش‌ غفور ارشقی‌، تهران‌، 1350ش‌؛ رضازاده‌ ملك‌، رحیم‌، حیدرخان‌ عمواوغلی‌، تهران‌، 1352ش‌؛ زركلی‌، اعلام‌؛ سیاح‌، محمد علی‌، «خاطرات‌»، مجموعۀ خاطرات‌ و سفرنامه‌های‌ ایران‌، به‌ كوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، 1356ش‌؛ شریف‌ كاشانی‌، محمدمهدی‌، واقعات‌ اتفاقیه‌ در روزگار، به‌ كوشش‌ منصوره‌ اتحادیه‌ و سیروس‌ سعدوندیان‌، تهران‌، 1362ش‌؛ صادق‌ (مستشار الدوله‌)، صادق‌، خاطرات‌ و اسناد، به‌ كوشش‌ ایرج‌ افشار، 1362ش‌؛ صفایی‌، ابراهیم‌، اسناد سیاسی‌ دوران‌ قاجار، تهران‌، 1355ش‌؛ همو، ده‌ نفر پیشتاز، تهران‌، 1357ش‌؛ همو، رهبران‌ مشروطه‌، تهران‌، 1344ش‌؛ طباطبایی‌، محمدصادق‌، «از بمباران‌ مجلس‌ تا فتح‌ تهران‌»، اطلاعات‌ ماهانه‌، تهران‌، 1333ش‌، شم‍ 68؛ ظهیرالدوله‌، علی‌، خاطرات‌ و اسناد، به‌ كوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، 1367ش‌؛ كتاب‌ آبی‌، به‌ كوشش‌ احمد بشیری‌، تهران‌، 1362ش‌؛ كتاب‌ نارنجی‌، به‌ كوشش‌ احمد بشیری‌، تهران‌، 1367ش‌؛ كسروی‌، احمد، تاریخ‌ مشروطۀ ایران‌، تهران‌، 1344ش‌؛ همو، تاریخ‌ هیجده‌ سالۀ آذربایجان‌، تهران‌، 1355ش‌؛ محیط مافی‌، هاشم‌، مقدمات‌ مشروطیت‌ ایران‌، به‌ كوشش‌ مجید تفرشی‌ و مجید جان‌ فدا، تهران‌، 1363ش‌؛ معاصر، حسن‌، تاریخ‌ استقرار مشروطیت‌ در ایران‌، تهران‌، 1353ش‌؛ معلم‌ حبیب‌ آبادی‌، محمدعلی‌، مكارم‌ الآثار، اصفهان‌، 1351ش‌؛ ملك‌زاده‌، مهدی‌، تاریخ‌ انقلاب‌ مشروطیت‌ ایران‌، تهران‌، 1363ش‌؛ ناظم‌ الاسلام‌ كرمانی‌، محمد، تاریخ‌ بیداری‌ ایرانیان‌، به‌ كوشش‌ علی‌اكبر سعیدی‌ سیرجانی‌، تهران‌، 1357ش‌؛ نظام‌ السلطنه‌ مافی‌، حسینقلی‌، خاطرات‌ و اسناد، به‌ كوشش‌ معصومه‌ نظام‌ مافی‌ و دیگران‌، تهران‌، 1361ش‌؛ نوایی‌، عبدالحسین‌، دولتهای‌ ایران‌ از آغاز مشروطیت‌ تا اولتیماتوم‌، تهران‌، 1355ش‌؛ هدایت‌، مهدی‌ قلی‌، خاطرات‌ و خطرات‌، تهران‌ 1343ش‌؛ همو، طلوع‌ مشروطیت‌، به‌ كوشش‌ امیراسماعیلی‌، تهران‌، 1363ش‌؛ یغمایی‌، اقبال‌، شهید راه‌ آزادی‌، به‌ كوشش‌ باستانی‌ پاریزی‌، تهران‌، 1357ش‌؛ نیز: 

Iranica; Keddie, N. R., Religion and Rebellion in Iran, London , 1966
حسن‌ یوسفی‌ اشكوری

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: