صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / بنی امیه /

فهرست مطالب

بنی امیه


آخرین بروز رسانی : دوشنبه 20 اردیبهشت 1400 تاریخچه مقاله

بنی‌امیه در‌اندلس

پس از فروپاشی حكومت اموی در 132ق / 750م، عبدالرحمان بن معاویه، معروف به عبدالرحمان الداخل از چنگ عباسیان به مغرب گریخت و به یاری هواداران بنی‌امیه و قبایل یمنی، سپاهی فراهم آورد و در 138ق / 755م وارد ‌اندلس شد و با درهم شكستن سپاهیان یوسف بن عبدالرحمان فهری حاكم‌ اندلس و تصرف قرطبه حكومت امویان‌اندلس را بنیاد نهاد (ابن‌اثیر، 5 / 493 بب‍ ؛ اخبار...، 53 -57؛ نیز نک‍ : شحنه،35 -14؛ كنده،I / 151-154 ).
با تشكیل حكومت اموی، دورۀ جدیدی در تاریخ‌ اندلس آغاز شد. جنگهای داخلی، مبارزه و كشمكش میان گروهها و قبایل گوناگون بر سر به دست گرفتن قدرت و نیز حملات مسیحیان به سرزمینهای شمالی‌ اندلس، دولت اموی را در آغاز با مشكلات جدید رو‌به‌رو ساخت. در سراسر مدت فرمانروایی 33 سالۀ عبدالرحمان بن معاویه،‌ اندلس در آتش جنگ و شورش می‌سوخت. با این همه، وی با هوشیاری و اقتدار كامل در برابر مشكلات ایستاد و پایه‌های دولت اموی را چنان استوار ساخت كه نزدیك به 3 قرن ادامه یافت (نک‍ : ابن كردبوس، 56-57؛ ابن‌قوطیه، 54-55). 
نخستین اقدام عبدالرحمان از میان برداشتن یوسف بن عبدالرحمان فهری و فرزندانش بود. یوسف پس از آنکـه از چنگ عبدالرحمان گریخت، طلیطله را پایگاه خود ساخت و به یاری برخی قبایل عرب و بربر در 141ق / 758م به اشبیلیه لشكر كشید، اما شكست خورد و بازگشت و سرانجام در 142ق به دست یاران خود و به اشارۀ عبدالرحمان به قتل رسید و در ذیحجۀ همان سال طلیطله به دست سپاهیان اموی افتاد (ابن كردبوس، 56؛ ابن عذاری، 2 / 48-49؛ نیز نک‍ : شحنه،17 -15؛ كلینز، 128 -126؛ قس: ابن اثیر، 5 / 498-499). 
در 143ق قاسم فرزند یوسف فهری و هم پیمانش رزق بن نعمان غسانی بر عبدالرحمان شوریدند و بر شذونه و سپس اشبیلیه دست یافتند، اما او در نبردی سخت اشبیلیه را از چنگ آنان رها ساخت ( اخبار، 92؛ ابن اثیر، 5 / 512؛ نیز نک‍ : حسین، 35-36؛ كنده،I / 189 ). به دنبال آن، دو شورش دیگر در 144ق در اشبیلیه به پا شد: یكی به سركردگی عبدالغافر یمانی رهبر یمنیان و دیگری به رهبری حیاة بن ملامس حضرمی‌كه در نتیجۀ این شورش علاوه بر اشبیلیه، استجه و برخی مناطق هم جوار آن نیز به دست شورشیان افتاد (ابن عذاری، 2 / 50 -51؛ نیز نک‍ : ه‍ د، اشبیلیه). چندی بعد، هشام بن عذرۀ فهری در طلیطله، و علاء بن مغیث یحصُبی در باجه سر به شورش برداشتند. عبدالرحمان نخست به طلیطله لشكر كشید، اما نتوانست بر آن دست یابد و به ناچار به قرطبه بازگشت. علاء بن مغیث در 146ق از منصور خلیفۀ عباسی كه قصد داشت حكومت بنی‌امیه را در‌ اندلس براندازد، فرمان حكمرانی بر ‌اندلس گرفت. وی با گردآوری سپاهی از میان قبایل گوناگون و به ویژه یمنیان و فهریان به نبرد با امویان پرداخت، تا سرانجام در نواحی قرمونه كشته شد و عبدالرحمان سروی را همراه پرچم سیاه عباسی و منشور حكمرانی وی، برای منصور عباسی فرستاد (ابن اثیر، 5 / 527، 575؛ ابن عذاری، 2 / 51-52؛ مقری، 1 / 332؛ نیز نک‍ : كنده،I / 196-197 ).
عبدالرحمان میان سالهای 147 تا 150ق سرگرم فرونشاندن شورشهای هشام فهری در طلیطله، سعید یحصبی، معروف به مطری در لبله، و ابوالصباح بن یحیی یحصبی در اشبیلیه بود (ابن‌عذاری، 2 / 53-54؛ ابن‌خلدون، 4(2) / 266-267؛ نیز نک‍ : عنان، 1 / 163-164). در این میان، مسیحیان در شمال ‌اندلس به حملاتی برضد مسلمانان دست زدند و بخشهایی از جمله شقوبیه، آبله، سموره و قشتاله را تصرف كردند. با اینکـه مسلمانان در چندین نبرد پیروزیهایی به دست آوردند، اما مناطق تصرف شده، نزدیك به دو قرن در سیطرۀ مسیحیان باقی ماند (عنان، 1 / 214-216). 
از مهم‌ترین شورشهای داخلی در این دوره قیام بربرها در شمال شرقی ‌اندلس به رهبری شقنا یا شقیابن عبدالواحد بود. وی كه خود را از نوادگان رسول خدا (ص) و فرزندان فاطمه (س) می‌دانست، شنتبریه را پایگاه خویش قرار داد و بر مناطق میان نهر تاجه تا وادی یانه دست یافت. سپاهیان اموی در 152 تا 154ق بارها با او به نبرد برخاستند، اما كاری از پیش نبردند و این شورش 10 سال در شرق و غرب ‌اندلس ادامه یافت، تا سرانجام در 160ق / 777م شقیا به دست دو تن از یاران خود به قتل رسید (ابن عذاری، 2 / 54؛ ابن اثیر، 5 / 605-606، 6 / 42، 49-50). 
هنگامی‌كه عبدالرحمان سرگرم فرونشاندن شورش بربرها بود، مناطق شمالی را نیز آشوب فراگرفت. در 157ق سلیمان بن یقظان كلبی، والی برشلونه و حسین بن یحیی انصاری، والی سرقسطه سر به شورش برداشتند. سلیمان پس از شكست سپاه اموی در 158ق / 775م، با شارلمانی هم پیمان شد كه در نتیجۀ آن بخشهای بسیاری از مناطق شمالی اسپانیا به دست مسیحیان افتاد (همو، 6 / 13-14؛ اخبار، 100، 102؛ قس: ابن عذاری، 2 / 56 -57). مقارن وقوع این حوادث در شمال، عبدالرحمان در جنوب سرگرم فرونشاندن شورشهای داخلی بود. دعوت عباسیان نیز به عنوان خطر دیگری حكومت اموی ‌اندلس را تهدید می‌كرد. در 161 یا 162ق عبدالرحمان بن حبیب فهری، معروف به صقلبی با حمایت عباسیان از افریقیه وارد‌ اندلس شد و مرسیه را تصرف كرد، اما مدتی بعد به دست یكی از یاران خود كه شاید در نهان با عبدالرحمان ارتباط داشت، به قتل رسید (همو، 2 / 55-56؛ اخبار، 100-101). پس از آن تا 164ق چندین شورش دیگر حكومت اموی را با خطر روبه‌رو ساخت، ازجمله: شورش دحیۀ غسانی در البیره، ابراهیم بن شجره در مورور، قائد سلمی ‌در طلیطله، و سرانجام، آشوب رُماحس بن عبدالعزیز كنانی در جزیرة الخضراء كه همه را سپاهیان اموی سركوب كردند (ابن‌اثیر، 6 / 58؛ ابن‌عذاری، 2 / 56؛ نیز نک‍ : اخبار، 102). 
در 165ق / 782م سپاهیان اموی به فرماندهی عبدالرحمان نبردهایی را در شمال‌ اندلس آغاز كردند. نخست شورش حسین ابن یحیی انصاری در سرقسطه سركوب شد، سپس در شمال شرقی سرزمینهای ناوار، بنبلونه و قلهره را از چنگ مسیحیان به در آوردند و به این ترتیب، برای مدتی آرامش نسبی در شمال برقرار گردید (ابن اثیر، 6 / 67- 68؛ ابن عذاری، 2 / 57؛ نیز نک‍ : اخبار، 103-104). عبدالرحمان از 168ق با محمد بن یوسف فهری كه در طلیطله علم عصیان برافراشته بود، به نبرد پرداخت و سرانجام در 170ق / 786م با شكست محمد، آخرین مرحله از شورش فهریان را سركوب كرد (ابن اثیر،6 / 78-79؛ ابن‌عذاری، 2 / 58؛ نیز نک‍ : اخبار، 105). عبدالرحمان در 171 یا 172ق درگذشت و فرزندش هشام زمام امور را به دست گرفت (ابن‌عبدربه، 2 / 201؛ ابن اثیر، 6 / 110؛ ابن عذاری، همانجا). 
هشام در نخستین سالهای حكومت خود سرگرم فرونشاندن شورشهای داخلی و به ویژه شورش برادرش سلیمان در طلیطله، سعید بن حسین انصاری در طرطوشه، و مطروح بن سلیمان بن یقظان در برشلونه بود (ابن اثیر، 6 / 112، 116- 118؛ ابن‌عذاری، 2 / 62-63). سپاهی كه وی در 176 یا 177ق روانۀ شمال كرد، از پیرنه گذشت و اربونه و نیز جرونده را در شمال شرقی ‌اندلس از چنگ مسیحیان به درآورد (ابن‌اثیر، 6 / 123-124، 135؛ ابن‌عذاری، 2 / 64؛ مقری، 1 / 337- 338). 
در 179ق / 795م امویان با آلفونسو پادشاه مسیحی به نبرد پرداختند و جلیقیه را با غنایم بسیار فتح كردند (ابن اثیر، 6 / 146؛ ابن عذاری، همانجا)، اما هشام‌اندكی پس از این لشكركشی در 180ق درگذشت. وی برخلاف پدرش، به اصلاح و آبادانی بیش از جنگ و خونریزی علاقه داشت. پل مشهور قرطبه را بازسازی كرد، بنای مسجد جامع قرطبه را به پایان رساند، شهر را به انواع بناها و باغهای با شكوه زینت داد، مجالس علم و ادب را رونق بخشید و عالمان و شاعران را بسیار نواخت (ابن عذاری، 2 / 65-66؛ مقری، 1 / 338؛نیز نک‍ : عنان،1 / 228- 229؛ كنده، I / 236).
حَكَم، فرزند هشام در آغاز حكومت خود پیروزیهایی را در قشتاله و ناوار به دست آورد، سپس شورش عموهای خود سلیمان و عبدالله بلنسی را سركوب كرد (ابن اثیر، 6 / 149-150؛ ابن عذاری، 2 / 69-70؛ مقری، 1 / 340؛ نیز نک‍ : كنده، I / 242-243). هنگامی‌كه سپاهیان اموی سرگرم فرونشاندن شورشهای داخلی بودند، شارلمانی پادشاه مسیحی در 185ق / 801م برشلونه را تصرف كرد و مسلمانان یكی از بزرگ‌ترین و استوارترین پایگاههای خود را در شمال ‌اندلس از دست دادند؛ آن گاه قلمرو آنان كه روزگاری آن سوی جبال پیرنه بود، به ثغراعلی بازپس آمد (ابن‌اثیر، 6 / 169؛ نیز نک‍ : عنان، 1 / 235-236؛ كنده،I / 248 ). سپس در 191ق، طلیطله كه از زمان عبدالرحمان الداخل پناهگاه دشمنان بنی امیه بود، دستخوش آشوب شد. حكم سردار خود، عمروس بن یوسف را برای سركوب آشوبگران بدانجا روانه كرد. وی نخست با شورشیان از در سازش درآمد و چون اعتماد آنان را جلب كرد، سران شورشی و جمعی از بزرگان شهر را به میهمانی فراخواند و شبانه همه را گردن زد و اجسادشان را در حفره‌ای بزرگ دفن كرد (ابن اثیر، 6 / 199-201؛ مقری، 1 / 340؛ نیز نک‍ : عنان، 1 / 239-240؛ كنده،I / 251-252 ).
در 192ق / 808م چون مسیحیان طرطوشه را محاصره كردند، حكم فرزند خود عبدالرحمان را با سپاهی به شمال روانه كرد و مسیحیان را عقب راند. اما در سال بعد، دوباره این شهر به دست مسیحیان افتاد و سرانجام، پس از چندین نبرد در 193ق این شهر به تصرف مسلمانان درآمد (ابن عذاری، 2 / 72-73؛ مقری، همانجا؛ كنده، I / 256؛ قس: ابن اثیر، 6 / 202). در 194ق پادشاه جلیقیه، آلفونسوی دوم به نواحی ثغراعلی هجوم آورد و تا اشبونه پیش تاخت. این بار حكم خود سپاه به جلیقیه برد و مسیحیان را عقب راند و در سال بعد سردار خود، عبدالله بلنسی را به ثغراعلی گسیل داشت، اما چون به پیروزی كامل دست نیافت، با مسیحیان از در مصالحه درآمد و پیمانی میان وی و شارلمانی بسته شد كه تا 198ق / 814م برجای ماند (ابن عذاری، 2 / 73؛ نیز نک‍ : عنان، 1 / 241-242؛ كنده،I / 258 ).
در اواخر روزگار حكم، مردم قرطبه به تحریك فقها كه حكم را به بی‌تدبیری و می‌گساری متهم می‌كردند، در 202ق / 818م به قصر حكم حمله بردند؛ اما در نتیجۀ مقاومت نگهبانان قصر و سپاهیان اموی بسیاری از شورشیان كشته شدند و خانه‌هایشان دستخوش غارت گردید. حكم 300 تن از آنان را بردار كرد و هزاران تن دیگر را از قرطبه راند (ابن‌قوطیه، 51-52؛ ابن‌عذاری، 2 / 75-77؛ مقری،1 / 339؛ مراكشی، 19-20؛ قس: ابن‌اثیر، 6 / 298-300). 
حكم چندی پس از این شورش، مشهور به واقعۀ ربض، فرزندش عبدالرحمان را به جانشینی برگزید و در ذیحجۀ 206ق درگذشت‍(ابن‌اثیر، 6 / 377- 378؛ ابن‌عذاری، 2 / 77؛ مقری، 1 / 341). گفته‌اند كه حَكَم شعر نیكو می‌سرود. او را به شجاعت و دلاوری نیز ستوده‌اند (ابن اثیر، 6 / 378). 
در آغاز فرمانروایی عبدالرحمان كه در تُدمیر میان مضریان و یمنیان اختلاف افتاد، وی سپاهی به فرماندهی یحیی بن عبدالله بن خلف به آنجا گسیل داشت. پس از چندین نبرد، ابوشماخ، رهبر یمنیان تسلیم شد و سرانجام در 213ق امویان بر تدمیر تسلط یافتند (ابن عذاری، 2 / 81-83؛ نیز نک‍ : بیضون، 232-233). 
در خلال این سالها، نواحی شمالی ‌اندلس همچنان عرصۀ تاخت و تاز سپاهیان آلفونسوی دوم، پادشاه جلیقیه بود. در 208ق عبدالرحمان سپاهی به فرماندهی عبدالكریم بن عبدالواحد بن مغیث به ثغراعلی روانه كرد. وی اَلَبه را متصرف شد و شهر لیون را به آتش كشید و با غنایم و اسیران بسیار به قرطبه بازگشت (ابن‌عذاری، 2 / 81-82؛ مقری، 1 / 344-345؛ نیز نک‍ : عنان، 1 / 255-256). پس از آن، سپاهیان اموی به فرماندهی عبیدالله بن عبدالله بلنسی در شنتبریه و نواحی تدمیر پیروزیهایی به دست آوردند: در ثغر اعلی، قطلونیه، جرنده و برشلونه را تصرف كردند و مسیحیان را عقب راندند (ابن عذاری، 2 / 83؛ نیز نک‍ : نعنعی، 207؛ عنان، 1 / 256-257). 
در 214ق / 829م ‌هاشم ضراب كه در شورش معروف به حفره نیز دست داشت، در طلیطله برضد امویان قیام كرد و دو سال امور طلیطله را به دست گرفت و با اینکـه در 216ق به دست سپاهیان اموی به قتل رسید، اما آتش فتنه كاملاً خاموش نشد؛ تا اینکـه سرانجام پس از 8 سال امویان در 222ق طلیطه را از دست شورشیان رها ساختند و از آن پس، تا مدتی طلیطه از فتنه و شورش در امان بود (ابن اثیر، 6 / 415-416؛ ابن عذاری، 2 / 83-85؛ نیز نک‍ : بیضون، 235-236؛ عنان،1 / 258). 
عبدالرحمان پس از فرونشاندن شورش طلیطه، نبرد با مسیحیان را از سرگرفت و به ویژه میان سالهای 225 تا 228ق پیروزیهایی در ثغراعلی و ناوار به دست آورد (ابن اثیر، 6 / 516، 529؛ ابن عذاری، 2 / 85-86؛ عنان، 1 / 258-261). در حدود سال 230ق / 845م حكومت امویان در ‌اندلس با خطر تازه‌ای روبه‌رو شد. نُرمانها از طریق دریا بر سواحل اشبونه تاختند و سپس به سمت جنوب رفته، قادس و شذونه و سرانجام، اشبیلیه را تصرف كردند و دست به كشتار و غارت زدند. پس از آن امویان برای دفاع از مرزهای دریایی بر گرداگرد اشبیلیه بارویی مستحكم ساختند و به فرمان عبدالرحمان كارخانۀ عظیمی‌ برای ساختن كشتی و تجهیز ناوگان دریایی خود در اشبیلیه بنا نهادند (ابن‌عذاری، 2 / 87- 88؛ ابن دلایی، 98-99؛ مقری، 1 / 345-346؛ ابن‌قوطیه، 88؛ ابن خطیب، 20؛ نیز نک‍ : عنان، 1 / 262-264). 
امویان در واپسین سالهای عمر عبدالرحمان درگیر جنگ با مسیحیان در شمال و فرونشاندن شورش مسیحیان در قرطبه بودند، تا سرانجام، عبدالرحمان در238ق / 852م درگذشت و فرزندش محمد به جای او نشست (ابن حیان، چ مكی، 16-17؛ ابن‌عذاری، 2 / 90؛ مقری،1 / 346-347). هنوز چند روزی از خلافت وی نگذشته بود كه گروههایی از مسیحیان مخالف امویان در طلیطه سر به شورش برداشتند. اگرچه محمد بن عبدالرحمان حملات متعددی برضد شورشیان تدارك دید، اما با وجود برج و باروهای استوار شهر، دست یافتن بر آن سخت دشوار بود تا سرانجام، محمد بن عبدالرحمان در 244ق / 858م خود فرماندهی سپاه را برعهده گرفت و شهر را پس از محاصره به تصرف درآورد (ابن‌حیان، همان چ، 292-306؛ ابن‌عذاری، 2 / 94-96؛ مقری، 1 / 350). 
امیرمحمد هنوز از آشوب طلیطله نیاسوده بود كه در جلیقیه و سواحل غربی‌ اندلس با حملۀ نرمانها روبه‌رو شد. نرمانها پس از شكست از سپاهیان اموی رهسپار سواحل جنوبی شده، در اشبیلیه و چندین شهر ساحلی به قتل و غارت پرداختند. تاخت و تاز نرمانها چندین ماه طول كشید و خسارتهای فراوانی به مسلمانان وارد آورد و سرانجام، از طریق سواحل شرقی به ناوار حمله برده، نواحی بنبلونه را تصرف كردند (ابن حیان، همان چ، 319-320؛ ابن عذاری، 2 / 98). در 254ق / 868م امیر محمد برای فرو نشاندن شورشهای شمال غربی ‌اندلس، با سپاهی به سوی مارده پیش راند و پس از محاصرۀ این شهر بر آن دست یافت. سپس در نواحی سرقسطه شورش سلیمان بن عبدوس، و در وشقه از نواحی ثغر اعلی فتنۀ عمروس بن عمرو را فرونشاند (ابن حیان، همان چ، 325؛ ابن اثیر، 7 / 189؛ ابن عذاری، 2 / 100). 
چون سپاهیان اموی به قرطبه بازگشتند، مطرف و اسماعیل فرزندان موسی بن موسی تطیله و سرقسطه را در 258ق / 872م تصرف كردند. حملات پی در پی امویان به این نواحی بی‌فایده بود. تا اینکـه در 268ق سرانجام، توانستند سرقسطه و دژهای اطراف آن و نیز لارده را بازپس گیرند. امیرمحمد محمد بن لب را بر سرقسطه گماشت، اما وی نیز نافرمانی پیشه ساخت و با آلفونسوی سوم، پادشاه لیون هم‌پیمان شد. در 270ق محمد فرزند خود، منذر را بدان نواحی فرستاد و او پس از نبردی سخت بر سر قسطه و نواحی آن دست یافت (ابن حیان، همان چ، 329-330، 385؛ ابن اثیر،7 / 369-370، 301-303؛ نیز نک‍ : عنان، 1 / 302-304). سال بعد، منذر بن محمد رهسپار بطلیوس شد تا آشوب عبدالرحمان بن مروان را خاموش سازد؛ اما چون از تسلیم او فروماند حكومت بطلیوس و سرزمینهای مجاور آن را به او سپرد (ابن‌قوطیه، 107- 108؛ ابن‌اثیر، 7 / 416؛ نیز نک‍ : عنان، 1 / 306-307). 
زمانی كه منذر بن محمد در ثغراعلی مشغول نبرد با محمد ابن‌لب بود، ابن‌حفصون (ه‍ د) با گروهی از یارانش به كوهستانهای ببشتر رفت و آنجا را پایگاه خود ساخت و از آن پس، تا سالها به نام بنی‌عباس مشغول دعوت بود (ابن‌قوطیه، 109-112؛ حمیدی، 2 / 476؛ ابن عذاری، 2 / 105-106؛ نویری، 23 / 391). منذر درگیر جنگ با ابن حفصون بود كه پدرش در 273ق / 886م درگذشت. پس به قرطبه بازآمد و رسماً جانشین پدر شد (ابن اثیر، 7 / 424؛ ابن عذاری، 2 / 106؛ نیز نک‍ : اخبار، 131-132). 
امیرمحمد سراسر حكومت خود را به جنگ و مبارزه گذراند. او می‌كوشید تا پایه‌های فرمانروایی امویان را مستحكم‌تر سازد. با اینکـه جنگهای پی‌درپی با مسیحیان و نیز دشمنان داخلی برای دولت اموی هزینه‌های گزاف در برداشت، وی برای رفاه و آسایش مردم تلاش فراوان كرد؛ از آن جمله مالیاتهایی را كه در هنگام لشكركشی برعهدۀ مردم بود، برداشت (ابن‌عذاری، 2 / 109-110). 
نخستین اقدام منذر پس از به دست گرفتن حكومت، سركوب شورش طلیطله بود (همو، 2 / 116؛ نعنعی، 281-282) و تقریباً همۀ عمر خود را پس از آن در جنگ با ابن‌حفصون گذراند. ابن‌حفصون در این زمان بر بیشتر شهرهای جنوب‌ اندلس از جمله ارشذونه، مالقه، جیان و استجه دست یافته بود. منذر در 275ق / 888م درگذشت (ابن‌اثیر، 7 / 435؛ ابن‌عذاری، 2 / 114-117، 119، 156). 
پس از منذر برادرش، عبدالله بر جای وی نشست. در روزگار حكومت عبدالله دامنۀ شورشها بالا گرفت (ابن‌خلدون، 4(2) / 295-296؛ نیز نک‍ : لوی پرووانسال، I / 364-366؛ دوزی، 372). این شورشها به امیرعبدالله فرصت نداد تا جنگ با مسیحیان را پی گیرد و مورخان نیز از حملۀ مسیحیان در شمال ‌اندلس، بجز استیلای آلفونسوی سوم، پادشاه لیون بر شهر سموره در 280ق (ابن عذاری، 2 / 124) گزارشی نداده‌اند. از دیگر حوادث روزگار امیرعبدالله فتح جزایر شرقی (جزایر بلیار) به دست مسلمانان و به فرماندهی عصام خولانی در 290ق بود (نعنعی، 312). امیر عبدالله پس از گذراندن دورانی پرآشوب در 300ق / 913م درگذشت و پس از وی نواده‌اش عبدالرحمان بن محمد جانشین او شد (ابن‌اثیر، 8 / 73؛ ابن‌عذاری، 2 / 151-156). امیرجدید بیشترین تلاش خود را صرف سركوب شورشهای ابن حفصون كرد و در چندین نبرد سپاهیان وی را به سختی شكست داد و مناطق بسیاری را در جنوب و جنوب شرقی‌اندلس از قلمرو وی خارج ساخت (ابن خطیب، 28-30؛ نویری،23 / 396- 398). از مهم‌ترین حوادث روزگار عبدالرحمان مرگ ابن حفصون در 305ق / 917م بود. پس از مرگ وی، فرزندانش به تدریج سر تسلیم فرود آوردند و بدین سان، شورشهای 30 سالۀ وی كه بارها پایه‌های حكومت اموی را به لرزه ‌انداخته بود، از میان رفت (ابن عذاری، 2 / 171-172، 174-175، 184، 192-193). 
عبدالرحمان میان سالهای 308 تا 312ق سرگرم فرونشاندن شورشهایی در طلیطله، بطلیوس، باجه و بلنسیه بود تا سرانجام همۀ شهرها، به ویژه شرق ‌اندلس را از عناصر شورشی پاك ساخت. در همین زمان، مسیحیان چندین بار بر قلمرو مسلمانان تاختند و عبدالرحمان خود در 312ق با سپاهی رهسپار شمال شد و در دو نبرد پی‌درپی لشكریان پادشاه لیون را شكست داد (همو، 2 / 175-180، 185؛ مقری،1 / 363). از آن پس، امویان تا 345ق / 956م درگیر نبرد با مسیحیان لیون بودند، تا اینکـه در این سال با پادشاه لیون پیمان صلحی بستند كه در پی آن تا مدتها در شمال ‌اندلس آرامش نسبی برقرار بود (ابن اثیر، 8 / 357؛ ابن عذاری، 2 / 219-221). 
عبدالرحمان در همان حال كه سرگرم فرو نشاندن شورشهای داخلی و جنگ با مسیحیان بود، از گسترش دعوت فاطمیان در شمال افریقا نیز غافل نماند. دعوت فاطمیان كه در مغرب رو به گسترش بود، حكومت امویان را تهدید می‌كرد. از این رو، عبدالرحمان كه اینک به عنوان خلیفه مسلمین، «امیر المؤمنین الناصرلدین الله» لقب گرفته بود، سلسله جنگهایی را با فاطمیان آغاز كرد كه تا مدتها ادامه داشت (همو، 2 / 220، 221-223). 
عصر عبدالرحمان ناصر با وجود جنگها و كشمكشهای فراوان از مهم‌ترین و درخشان‌ترین دورانهای اسلامی ‌در ‌اندلس به شمار می‌رود. وی دولت اموی را به اوج اقتدار و شكوه رسانید. به عمران و آبادانی شهرها همت گماشت و بناهای عظیمی‌ بنیاد نهاد، از آن جمله: «المدینة الزهراء» كه بقایای آن هنوز پابرجاست. با مرگ وی در 350ق / 961م، درخشان‌ترین دوران تاریخ اسپانیای اسلامی‌به پایان رسید (ابن اثیر، 8 / 535-536؛ ابن عذاری، 2 / 223-224، 229، 230). 
پس از عبدالرحمان فرزندش، حكم، ملقب به المستنصربالله به جای او نشست. در دوران حكومت حكم همواره 3 دشمن خارجی خلافت اموی را تهدید می‌كردند: مسیحیان در شمال در سرزمینهای لیون، قشتاله و ناوار كه چون فرصت می‌یافتند، ایالتهای شمالی را مورد تاخت و تاز قرار می‌دادند. به ویژه در 352 و 353ق خسارتهای فراوانی به مسلمانان وارد آوردند (همو، 2 / 233؛ مقری،1 / 382-384)؛ نرمانها كه میان سالهای 355 و360ق سواحل غربی را مورد تاخت و تاز قرار داده، دست به كشتار و تاراج می‌زدند (ابن عذاری، 2 / 239،241)؛ و فاطمیان (ادریسیان) در مغرب كه پس از درگیریهای فراوان، سرانجام، سپاهیان اموی در 363ق / 974م با تصرف شهر فاس به سیطرۀ آنان بر مغرب پایان دادند (همو، 2 / 244- 248؛ نیز نک‍ : ابن حیان، چ حجی، 174-176؛ نعنعی، 400-403). 
مورخان دوران حكومت المستنصر را از دورانهای درخشان تاریخ‌ اندلس شمرده، و دانش‌دوستی و توجه وی به دانشمندان و شاعران و نویسندگان و به خصوص شوق وافر او را به گردآوری كتابها و آثار نفیس بسیار ستوده‌اند. در عصر او علوم گوناگون رو به شكوفایی نهاد، دانشمندان از سراسر كشورهای اسلامی‌ به ‌اندلس روی نهادند و قرطبه به عنوان بزرگ‌ترین مركز علم و ادب شناخته شد. كتابخانه‌ای كه المستنصر در قرطبه تأسیس كرد، از بزرگ‌ترین كتابخانه‌ها در جهان آن روز به شمار می‌رفت (مثلاً نک‍ : ابن حیان، همان چ، 216؛ ابن اثیر، 8 / 677-679؛ مقری، 1 / 394-395؛ نیز نک‍ : نعنعی، 407-412). 
المستنصر در 365ق / 976م فرزند 12 ساله‌اش هشام را به جانشینی برگزید و خود یك سال بعد درگذشت (ابن اثیر، 8 / 677؛ ابن عذاری، 2 / 253؛ مقری، 1 / 396). در این دوره، زمام امور در دست مادر هشام و نیز محمد بن ابی عامر، وزیر با نفوذ دربار بود. ابن ابی عامر از همان آغاز می‌كوشید همۀ امور را در دست گیرد، اما بزرگ‌ترین مانع، غلامان صقلبی بودند كه در دربار امویان نفوذ فراوان داشتند. از میان آنان، جعفر بن عثمان كه از روزگار المستنصر اقتدار بسیاری در دربار كسب كرده بود، بزرگ‌ترین رقیب وی به شمار می‌آمد. ابن ابی عامر با زیركی و دسیسۀ بسیار در 367ق فرمان عزل و دستگیری وی را از خلیفه گرفت و او را به زندان افكند و بدین سان، بخشی از اقتدار صقلبیان را درهم شكست (ابن عذاری، 2 / 262-264، 265، 267، 271-273؛ نعنعی،425-427). از سوی دیگر، در دو نبرد متوالی با مسیحیان در قشتاله پیروزیهای چشم‌گیری به دست آورد كه بر شهرت و محبوبیت او نزد خلیفۀ جوان افزود، چندان كه به او لقب ذوالوزارتین داد (ابن عذاری، 2 / 264- 265). ابن ابی عامر به تدریج دشمنان و رقیبان خود را از میان برداشت و با پیروزیهایی كه میان سالهای 371 تا 378ق در نبرد با مسیحیان در قشتاله و لیون به دست آورد، به المنصور ملقب شد. ازآن پس، دستور داد خطبه به نام او كردند و نامش بر سكه‌ها ضرب شد و به این ترتیب، برای هشام از خلافت جز نامی ‌باقی نماند. از همین رو، ابن ابی عامر را مؤسس دولت عامریان می‌دانند (همو، 2 / 279؛ مقری،1 / 396- 398، 400؛ نیز نک‍ : ه‍ د، بنی عامر). 
ابن ابی عامر در 381ق فرزند خود، عبدالملك را جانشین خود كرد و فرزند دیگرش، عبدالرحمان را مقام وزارت داد و سرانجام در 392ق / 1002م درگذشت (ابن عذاری، 2 / 293، 301؛ نیز نک‍ : بیضون، 333). 
دورۀ حكومت منصور از درخشان‌ترین دورانهای فرمانروایی امویان در‌ اندلس به شمار می‌رود. خلافت اموی در این دوره به اوج اقتدار رسید، آرامش و امنیت در سراسر ‌اندلس برقرار شد، زراعت، تجارت و صنعت شكوفا شد، بازار علم و ادب رونق گرفت و مراكز علمی ‌بسیاری تأسیس گردید (عنان، 2 / 575-580؛ بیضون، 334). 
پس از منصور فرزندش، عبدالملك با تأیید خلیفه هشام المؤید به جای پدر نشست و سیاستهای وی را دنبال كرد. وی با قبایل مختلف از در صلح و دوستی درآمد و با دشمنان خارجی با اقتدار و قاطعیت به جنگ پرداخت و در چندین نبرد از جمله میان سالهای 393 تا 397ق پیروزیهای چشم‌گیری در ثغراعلی و نواحی برشلونه، قشتاله و لیون به دست آورد و بدین سبب، به المظفربالله ملقب شد و سرانجام در 399ق / 1009م درگذشت (ابن‌عذاری، 3 / 11، 12-15، 36؛ ابن خطیب، 85-87). 
پس از درگذشت عبدالملك عبدالرحمان، فرزند دیگر المنصور حاجب خلیفه شد. عبدالرحمان كه به روایت مورخان مردی ستمگر و افزون‌طلب بود، از همان آغاز هوای خلافت در سر داشت و پس از تمهیدات فراوان از خلیفه هشام خواست تا وی را جانشین خود سازد و سرانجام، به این مقصود نایل آمد و در399ق خلیفه منشور ولایت عهدی وی را صادر كرد (ابن‌عذاری، 3 / 38، 43-44؛ مقری، 1 / 424-426؛ ابن‌خطیب، 91-93؛ نیز نک‍ : عنان، 2 / 627). این امر اگرچه در ظاهر موفقیتی بزرگ برای وی محسوب می‌شد، اما زمینه را برای فروپاشی اقتدار عامریان و در نهایت سقوط دولت اموی فراهم ساخت. بدین سان كه از زمان روی كار آمدن بنی عامر از خلافت اموی جز نامی‌ نمانده بود و مردم با اینکـه در رفاه و عزت و اقتدار به سر می‌بردند، اما همیشه به بنی عامر به چشم غاصبان خلافت می‌نگریستند؛ از این رو، پس از ولایت‌عهدی عبدالرحمان، مردم قرطبه به تحریك سران بنی امیه سر به شورش برداشتند و با حمله به قصر الزاهره هشام المؤید را خلع، و محمد ابن هشام بن عبدالجبار را به جای وی به خلافت برداشتند و عبدالرحمان ابن منصور را نیز گردن زدند (ابن عذاری، 3 / 50-52، 59-60، 66؛ مقری، 1 / 427؛ نیز نک‍ : عنان، 2 / 629-630؛ بیضون، 340). 
پس از آن، خلافت اموی در گردابی از حوادث گرفتار آمد. شیرازۀ امور از هم پاشید و خلیفۀ جدید نیز كاری از پیش نبرد، تا اینکـه در 400ق / 1010م دوباره هشام به خلافت رسید. اما در 403ق پس از یك سلسله حوادث، بربرها در قرطبه بر اوضاع مسلط شدند و پس از آن، به ترتیب سلیمان المستعین، هشام المؤید و دوباره سلیمان المستعین به خلافت رسیدند. سرانجام، بنی حمود (ه‍ م) خلافت را از ایشان گرفتند و مدت كوتاهی بر قرطبه حكم راندند. پس از بنی حمود دوباره از خاندان اموی المرتضی، المستظهر، المستكفی بالله و هشام بن محمد، معروف به المعتدبالله به خلافت رسیدند، اما با خلع هشام در 422ق / 1031م خلافت اموی یكسره از ‌اندلس برافتاد (ابن اثیر، 9 / 216- 218، 282-284؛ ابن عذاری، 3 / 114-117).

مآخذ

 ابن اثیر، الكامل؛ ابن حیان، حیان، المقتبس، به كوشش محمودعلی مكی، بیروت، 1393ق / 1973م؛ همو، همان، به كوشش عبدالرحمان علی حجی، بیروت، 1983م؛ ابن خطیب، محمد، اعمال الاعلام، به كوشش لوی پرووانسال، بیروت، 1956م؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن دلایی، احمد، ترصیع الاخبار، به كوشش عبدالعزیز اهوانی، مادرید، 1965م؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به كوشش احمدامین و دیگران، بیروت، 1402ق / 1982م؛ ابن عذاری، محمد، البیان المغرب، به كوشش كولن و لوی پرووانسال، بیروت، 1983م؛ ابن قوطیه، محمد، تاریخ افتتاح الاندلس، به كوشش عبدالله انیس طباع، بیروت، 1957م؛ ابن كردبوس، عبدالملك، تاریخ الاندلس، به كوشش احمدمختار عبادی، مادرید، 1971م؛ اخبار مجموعة، به كوشش ابراهیم ابیاری، قاهره / بیروت، 1401ق / 1981م؛ بیضون، ابراهیم، الدولة العربیة فی اسبانیة، بیروت، 1406ق / 1986م؛ حسین، حمدی عبدالمنعم محمد، التاریخ السیاسی لمدینة اشبیلیة فی العصر الاموی، اسكندریه، 1407ق / 1987م؛ حمیدی، محمد، جذوة المقتبس، به كوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، 1403ق / 1983م؛ عنان، محمدعبدالله، دولة الاسلام فی الاندلس، قاهره، 1411ق / 1990م؛ مراكشی، عبدالواحد، المعجب، به كوشش محمدسعید عریان و محمد عربی علمی، قاهره، 1368ق / 1949م؛ مقری، احمد، نفح الطیب، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1388ق / 1968م؛ نعنعی، عبدالمجید، تاریخ الدولة الامویة فی الاندلس، بیروت، 1986م؛ نویری، احمد، نهایة الارب، به كوشش احمد كمال زكی و محمدمصطفی زیاده، قاهره، 1980م؛ نیز:

Chehne, A., Muslim Spain, its History and Culture, Minneapolis, 1977; Collins, R., The Arab Conquest of Spain, Madrid, 1989; Conde , J.A., History of the Dominion of the Arabs in Spain, London, 1954; Dozy,R., Historia de los Musulmanes de Espana, Leiden,1861;Levi- Provencal, E., Histoire de l'Espagne musulmane, Paris / Leiden, 1950.

عنایت‌الله فاتحی‌نژاد

صفحه 1 از5

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: