صفحه اصلی / مقالات / بلوهر و بوداسف /

فهرست مطالب

بلوهر و بوداسف


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 1 تیر 1399 تاریخچه مقاله

صورت‌ مختصری‌ از داستان‌ بوداسف‌ و بلوهر، بدون‌ ذكر این‌ عنوان‌، در جزو رسائل‌ اخوان‌ الصفا (4 / 148-164) نیز آورده‌ شده‌ است‌. آغاز آن‌ شرح‌ ولادت‌ شاه‌زاده‌ و رسیدن‌ حكیم‌ به‌ او، و سپس‌ گفت‌ و گوهایی‌ است‌ كه‌ میان‌ آن‌ دو روی‌ می‌دهد. دو داستان‌ از داستانهای‌ فرعی‌ كتاب‌ بوداسف‌ و بلوهر در این‌ روایت‌ دیده‌ می‌شود: یكی‌ داستان‌ گردش‌ پادشاه‌ با وزیرش‌ در شهر و دیدن‌ عشرت‌ و شادكامی‌ زن‌ومرد فقیری‌كه‌ در كلبه‌ای‌محقر در نهایت‌فقر و تنگ‌دستی‌، اما در غایت‌ خرسندی‌ با هم‌ زندگی‌ می‌كنند، و عبرت‌ آموختن‌ شاه‌ از این‌ احوال‌ ( بلوهر و بوداسف‌، 56 بب؛ ابن‌ بابویه‌، 604)؛ و دیگری‌ داستان‌ شاه‌زاده‌ای‌ كه‌ شبی‌ در حالت‌ مستی‌ از مجلس‌ ضیافت‌ (یا عروسی‌ خود) بیرون‌ می‌رود و در گورستان‌ در دخمه‌ای‌ با جنازه‌ای‌ هم‌ آغوشی‌ می‌كند. این‌ داستان‌ در روایت‌ تركی‌ اویغوری‌ نیز بوده‌ (نک‍ : آلفریك‌، و ظاهراً به‌ سبب‌ زشتی‌ و نفرت‌انگیز بودن‌ تصور آن‌، از روایت‌ اسماعیلی‌ و ترجمۀ گرجستانی‌ و طبعاً تمامی‌ ترجمه‌های‌ غربی‌، حذف‌ شده‌ است‌. این‌ روایت‌ مختصر از جهاتی‌ به‌ روایت‌ ابن‌ بابویه‌ نزدیك‌ است‌، لیكن‌ انشاء و شیوۀ بیان‌ آن‌، حكایت‌ از تحریری‌ كاملاً آزاد دارد. 
در دوره‌های‌ بعد چندین‌ نقل‌ و ترجمه‌ و تلخیص‌ منظوم‌ و منثور از این‌ كتاب‌ شده‌ كه‌ اساس‌ و مبنای‌ همۀ آنها روایت‌ ابن‌ بابویه‌ است‌ (برای‌ این‌آثار، نک‍ : كتابهای‌ فهرست‌ نسخه‌های‌ خطی‌؛ نیز آقابزرگ‌، 17 / 91، جم). 
داستان‌ بلوهر و بوداسف‌ از لحاظ تعلیمات‌ دینی‌ و اخلاقی‌ و بیان‌ حقایق‌ عرفانی‌ در قالب‌ افسانه‌ و تمثیل‌، در تاریخ‌ فكر اسلامی‌ ایران‌ جایگاه‌ خاص‌ دارد، و از سده‌های‌ نخستین‌ اسلامی‌ تا این‌ روزگار همواره‌ موردتوجه‌ و نقل‌ و اقتباس‌ بوده‌ است‌. بسیاری‌ از داستانهای‌ فرعی‌ این‌ كتاب‌ در آثار عارفان‌ بزرگ‌ ایران‌ نقل‌ شده‌، و وسیلۀ بیان‌ نكات‌ و معانی‌ دقیق‌ عرفانی‌ بوده‌ است‌، چنان‌كه‌ مثلاً حكایت‌ مردی‌ كه‌ از پیش‌ پیل‌ مست‌ گریخت‌ (ابن‌ بابویه‌، 593) كه‌ در مقدمۀ كلیله‌ و دمنه‌ نیز آورده‌ شده‌ است‌، در حدیقةالحقیقة سنایی‌ (ص‌ 408-409)؛ داستان‌ مرغی كه‌ به‌ صیاد 3 پند داد (ابن‌ بابویه‌، 609) و داستان‌ مردی‌ كه‌ 3 دوست‌ داشت‌ (همو، 594) در مثنوی‌ مولوی‌ (4 / 410-411)؛ داستان‌ شاه‌زاده‌ و هم‌ آغوشی‌ او با جنازه‌ (ابن‌ بابویه‌، 631 -632) در كیمیای‌ سعادت‌ غزالی‌ (1 / 105-106)؛ بیرون‌ رفتن‌ بوداسف‌ از شهر و روبه‌رو شدنش‌ با بیماری‌ و پیری‌ و مرگ‌ در داستان‌ زبیده‌ و پسر هارون‌الرشید در الهی‌نامۀ عطار (ص‌ 232) آورده‌ شده‌ است‌. 
ظاهراً یكی‌ از روایات‌ این‌ كتاب‌ داستانی‌ است‌ كه‌ از قول‌ ابن‌ مقفع‌ و به‌ نقل‌ او از كتب‌ سیر الملوك‌ در كتاب‌ مجهول‌ المؤلف‌ نهایة الارب‌ فی‌ اخبار الفرس‌ و العرب‌ (ص‌ 159-171) در احوال‌ سلاطین‌ ملوك‌الطوایف‌ اشكانی‌ نقل‌ شده‌ است‌. در این‌ كتاب‌ آمده‌ است‌ كه‌ فرخان‌ بن‌ آفرین‌ صاحب‌ فرزندی‌ می‌شود به‌ نام‌ بوداسف‌ كه‌ سرگذشت‌ او از جهاتی‌ شبیه‌ به‌ بوداسف‌ و بلوهر است‌. بعضی‌ از این‌ محققان‌ این‌ داستان‌ را همان‌ كتاب‌ بوداسف‌ مفرد كه‌ ابن‌ ندیم‌ ذكر كرده‌ است‌، دانسته‌اند (نک‍ : براون‌، 218 -216 ؛ لنگ‌، «حكمت‌...»، .(33 این‌ داستان‌ شامل‌ چندحكایت‌ فرعی‌ است‌ كه‌ هیچ‌یك‌ از آنها در روایات‌ دیگر دیده‌ نمی‌شود. 
یكی‌ دیگر از روایتها و نقلهای‌ مهم‌ این‌ داستان‌، همان‌ است‌ كه‌ اساس‌ ترجمۀ گرجستانی‌ آن‌ بوده‌ است‌. از این‌ ترجمه‌ امروز دو صورت‌ مختصر و مفصل‌ در دست‌ است‌ كه‌ هر دو به‌ زبان‌ انگلیسی‌ ترجمه‌ و طبع‌ و نشر شده‌ است‌ (نک‍ : مل). اصل‌ روایت‌ گرجستانی‌ بی‌شك‌ به‌ زبان‌ عربی‌ بوده‌ است‌، زیرا نام «بوداسف‌» كه‌ در آن‌ به‌ صورت «یوداسف‌» آمده‌ است‌، نشان‌ می‌دهد كه‌ مترجم‌ حرف « ب » تازی‌ (با یك‌ نقطه‌ در زیر) را « ی » (با دو نقطه‌ در زیر) خوانده‌، و یا كاتب‌ نسخۀ عربی‌ چنین‌ نوشته‌ بوده‌ است‌ (چنان‌كه‌ در بعضی‌ از نسخه‌های‌ عربی‌ و فارسی‌ هم‌ در مواردی‌ این‌ اشتباه‌ دیده‌ می‌شود). به‌سبب‌ همین‌ تصحیف‌ خوانی‌ است‌ كه‌ در همۀ ترجمه‌های‌ اروپایی‌ این‌ نام‌ به‌ صورتهای «یواسف‌» و «یوسفات‌» در آمده‌ است‌. نام «بوداسف‌» در ترجمه‌های‌ عربی‌، خود صورت‌ تصحیف‌ شده‌ای‌ است‌ از «بودیسف‌» نوشته‌های‌ سغدی‌ (نک‍ : قریب‌، شم 8266) كه‌ آن‌ نیز مبتنی‌ است‌ بر تلفظ عنوان «بدهیستوه‌» كه‌ در كتابهایی‌ چون‌ بودهه‌ چریته‌ (اعمال‌ بودا) به‌ سیدهارتهه‌ گوتمه‌، پیش‌ از رسیدن‌ او به‌ مقام‌ بودایی‌ و بیداری‌ و اشراق‌ نهایی‌ داده‌ شده‌ است‌. در اصطلاح‌ بوداییان‌ بدهیستوه‌ كسی‌ است‌ كه‌ قابلیت‌ رسیدن‌ به‌ این‌ مقام‌ را حاصل‌ كرده‌، و یا كسی‌ است‌ كه‌ به‌ نیروانا یا نقطۀ كمال‌ و غایت‌ سیر و سلوك‌ رسیده‌ است‌، لیكن‌ برای‌ هدایت‌ و دستگیری‌ دیگران‌ در میان‌ مردم‌ زندگی‌ می‌كند و به‌ تعلیم‌ و هدایت‌ و ارشاد می‌پردازد. 
نام‌ پدر بوداسف‌ نیز كه‌ در روایت‌ اسماعیلی‌ به‌ خط تازی «جنیسر» است‌، در ترجمۀ گرجستانی‌ و ترجمه‌های‌ یونانی‌ و لاتینی‌ مبتنی‌ بر آن‌ به‌ صورت «اَبِنِس‌» و «اَبِنّر» درآمده‌ است‌. «جنیسر» متن‌ تازی‌ ظاهراً در اصل «جَنیشوَره‌» (در هندی‌، به‌ معنی «خداوند مردم‌») بوده‌ است‌ كه‌ از القاب‌ و عناوین‌ شاهان‌ است‌، و در نقل‌ از زبان‌ اصلی‌ به‌ این‌ صورت‌ (و صورتهای‌ دیگر) تحریف‌ شده‌ است‌. اما در سرود تقدیسی‌ كه‌ در سدۀ 9م‌ به‌ زبان‌ گرجستانی‌ در ستایش‌ یوداسف‌ مقدس‌ ساخته‌ شده‌ (نک‍ : ابولادزه‌، 37 )، نام‌ پدر بوداسف‌ به‌ صورت «اَبِنِسر» آمده‌ است‌، و در بعضی‌ از نسخه‌های‌ خطی‌ گرجستانی‌ داستان‌ بلوهر و بوداسف‌، این‌ نام‌ به‌ صورت «حَبِنَس‌» نیز دیده‌ می‌شود. 
بنابراین‌، چنین‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ مترجم‌ گرجستانی «جنیسر» یا «جَنیشر» متن‌ عربی‌ را «حنیسر» خوانده («ح» به‌ جای «ج» در آغاز نام‌ و جابه‌جا شدن‌ حروف‌ بعد)، و گاهی‌ نیز دو حرف‌ آخر را «س‌» پنداشته‌، و «حبنس‌» را نیز اَبِنِس («الف‌» به‌جای «ح‌» در آغاز، به‌ سبب‌ شباهت‌ صوتی‌ آنها) تصور كرده‌، و بدین‌ترتیب‌، همین‌ صورت‌ اخیر از ترجمۀ گرجستانی‌ به‌ ترجمۀ یونانی‌ انتقال‌ یافته‌ است‌ (نک‍ : همانجا). 
نام‌ شهری‌ كه‌ زادگاه‌ بوداسف‌ است‌، در ترجمۀ عربی «شولابط» و «سولابط» است‌، و این‌ شكل‌ تصحیف‌ شدۀ نام‌ شهر كپیلاوستو است‌ كه‌ در لهجه‌های‌ محلی‌ كپیلاوت‌ تلفظ می‌شده‌ است‌. در نقل‌ از حروف‌ هندی‌ به‌ خط و املای‌ پارسی‌ میانه‌، دو هجای‌ اول‌ این‌ نام‌ (كپی‌)، «شو» یا «سو» خوانده‌ شده‌، و نام‌ شهر به‌ صورتی‌ كه‌ نقل‌ شد، درآمده‌ است‌. مترجم‌ گرجستانی‌ این‌ لفظ را «بولایط» و «شولایط» نوشته‌ (نك‍ : همو، 53 )، و روشن‌ است‌ كه‌ در متن‌ عربی‌ حرف «ب» را در این‌ كلمه «ی» خوانده‌ است‌. 
اما نام «بلوهر» را بعضی‌ از محققان‌ غربی‌، صورت‌ تغییر یافتۀ «بهگَوَن‌» سنسكریت‌ دانسته‌اند كه‌ به‌ معنی «سرور، خدایگان‌» است‌. زاخاو آن‌ را صورتی‌ از عنوان «پوروهیته‌4» به‌ شمار آورده‌ است‌ (نك‍ : هنینگ‌، «افسانه‌ها...»، كه‌ بر فرزانگان‌ و دین‌یارانی‌ گفته‌ می‌شد كه‌ در دربارهای‌ سلاطین‌ هند، آداب‌ و مراسم‌ جشنها را برگذار می‌كردند و به‌ تعلیم‌ احكام‌ و اصول‌ دینی‌ می‌پرداختند. پوروهیته‌ در لغت‌، یعنی‌ كسی‌ كه‌ در پیش‌ قرار می‌گیرد (= امام‌، پیشوا). به‌ نظر می‌رسد كه‌ نظر زاخاو در این‌ مورد درست‌ باشد. در لهجه‌های‌ محلی‌ هند، غالباً حرف «t» میان‌ دو مصوت‌ به «r» یا «l» تبدیل‌ می‌شود، و در حروف‌ الفبای‌ پارسی‌ میانه‌ برای‌ دو حرف «l» و «r» یك‌ علامت‌ وجود دارد، و طبعاً «پوروهیته‌» در انتقال‌ از هندی‌ به‌ پارسی‌ میانه «پولُهیره‌» و در خط عربی‌ با مسامحه‌ در حركات‌، «بلوهر» می‌شود و سرانجام‌، همین‌ صورت‌ است‌ كه‌ در ترجمۀ گرجستانی‌ بَلَهور و بَلَوَر شده‌، و مترجم‌ یونانی‌ كه‌ در همه‌ جا كوشیده‌ است‌ تا به‌ رنگ‌ مسیحی‌ داستان‌ شدت‌ دهد، نام‌ آشناتر «برلعام‌» را به‌ جای‌ آن‌ گذارده‌ است‌ (قس‌: «بلعام‌» در سفر اعداد: بابهای‌ 22- 25). 
علاوه‌ بر آنچه‌ گذشت‌، ابولادزه‌ (ص‌ با مقایسۀ ساختار نحوی‌ زبانهای‌ گرجی‌ و عربی‌، تأثیر زبان‌ عربی‌ را برسیاق‌ عبارات‌ و جملات‌ گرجستانی‌ در این‌ ترجمه‌ نشان‌ داده‌ است‌. با توجه‌ به‌ نكاتی‌ كه‌ ذكر شد، روشن‌ می‌شود كه‌ اصل‌ دو ترجمۀ مختصر و مفصل‌ گرجستانی‌، و همۀ ترجمه‌های‌ اروپایی‌ مبتنی‌ بر آن‌، یكی‌ از روایات‌ نوشته‌ شده‌ به‌ زبان‌ عربی‌ بوده‌ است‌، چنان‌كه‌ ترجمۀ عبری‌ این‌ داستان‌ نیز كه‌ به‌ عنوان «شهزاده‌ و راهب‌» در اوایل‌ سدۀ 13م‌ به‌ قلم‌ ابراهیم‌ بن‌ حَسدای‌ نوشته‌ شد، بر یك‌ روایت‌ عربی‌ مبتنی‌ است‌ ( جودائیكا، .(IV / 518-519 
رواج‌ و اشتهار این‌ داستان‌ در اروپای‌ سده‌های‌ میانه‌ و در عالم‌ مسیحیت‌ نیز بسیار گسترده‌ بوده‌ است‌. در سدۀ 10م‌ یكی‌ از مسیحیان‌ گرجستانی‌ كتاب‌ بلوهر و بوداسف‌ را از زبان‌ عربی‌ به‌ نام‌ بَلَوَریانی‌ یا «حكمت‌ بَلَوَر» به‌ زبان‌ گرجی‌ ترجمه‌ كرد. همین‌ ترجمه‌ بود كه‌ اوایل‌ سدۀ 11م‌ به‌دست‌ راهب‌ مسیحی‌، ائوتومیوس‌ گرجستانی‌ (د 1028م‌)، به‌نام «برلعام‌ و یواسف‌» به‌ زبان‌ یونانی‌ درآمد، و از یونانی‌ به‌ لاتینی‌ و سپس‌ زبانهای‌ دیگر اروپایی‌ نقل‌ شد و انتشار یافت‌. دیری‌ نگذشت‌ كه «یواسف‌» به‌ عنوان‌ قدیسی‌ كه‌ تمامی‌ سرزمین‌ هند را از بت‌پرستی‌ به‌ مسیحیت‌ درآورد ، شناخته‌ شد (دربارۀ ترجمه‌های‌ گرجی‌ ، یونانی‌ و لاتینی‌ این‌ داستان‌، نک‍ : لنگ‌، «سنت‌ ائوتومیوس‌...»، 308 -306 ؛ ابولادزه‌، .(24-41 
آمیختن‌ مندرجات‌ كتاب‌ بلوهر و بوداسف‌ با مضامین‌ دینی‌ مسیحی‌ از نخستین‌ ترجمۀ آن‌ به‌ زبان‌ گرجستانی‌ آغاز شد، ولی‌ مترجم‌ یونانی‌ آن‌، چنان‌ در این‌ كار مبالغه‌ و افراط كرده‌ است‌ كه‌ در سراسر كتاب‌ هیچ‌ صفحه‌ای‌ نیست‌ كه‌ چندین‌ نقل‌ و اقتباس‌ از كتاب‌ مقدس‌ ( عهد جدید و عهد قدیم‌ ) و اقوال‌ آباء و بزرگان‌ كلیسا در آن‌ نباشد. به‌ علاوه‌ فصل‌ 27 ترجمۀ یونانی‌ (برلعام‌، را تماماً دفاعیۀ معروف‌ آریستیدس‌، دانشمند مسیحی‌ سدۀ 2م‌ خطاب‌ به‌ امپراتور روم‌، گرفته‌ است‌. وجود نقل‌ قولهای‌ فراوان‌ از یوحنای‌ دمشقی‌ (ح‌ 676- ح‌ 749م‌) در این‌ ترجمه‌ موجب‌ شده‌ است‌ كه‌ از دیرباز در نسخه‌های‌ خطی‌ كتاب‌، او را مترجم‌ آن‌ بشناسند، و از همین‌ روی‌، حتی‌ بر صفحۀ عنوان‌ این‌ كتاب‌ در مجموعۀ لوب‌ نیز كه‌ در 1914م‌ طبع‌ شد، نام‌ یوحنای‌ دمشقی‌ دیده‌ می‌شود؛ لیكن‌ در سالهای‌ بعد، و در پی‌ تحقیقات‌ و بررسیهای‌ اخیر، این‌ اشتباه‌ برطرف‌، و مترجم‌ واقعی‌ داستان‌ شناخته‌ شد (نک‍ : لنگ‌، همان‌، .(309 
صورت‌ مسیحی‌ شدۀ این‌ داستان‌، به‌ عنوان‌ سرگذشت‌ یكی‌ از قدیسان‌ بزرگ‌، در عالم‌ مسیحیت‌ چنان‌ شهرت‌ و محبوبیت‌ یافت‌ كه‌ در همان‌ روزگار كلیسای‌ كاتولیك‌ شرقی‌ روز 26 اوت‌ (در تقویم‌ كلیسای‌ یونان‌) و كلیسای‌ رم‌ روز 27 نوامبر (در تقویم‌ آن‌ كلیسا) را به‌ نام‌ او اختصاص‌ داد (لنگ‌، مقدمۀ بر برلعام‌، f9 )، f. و در سده‌های‌ 12 و 13م‌ فرقۀ الحادی‌ مسیحی‌ آلبیژنیسی (یا «كاتار») در جنوب‌ فرانسه‌ - كه‌ شدیداً متأثر از مانویت‌ غربی‌ بودند - كتاب‌ برلعام‌ و یواسف‌ مسیحی‌ شده‌ را كه‌ گی‌ دوكامبْره‌ به‌زبان‌ فرانسوی‌ قدیم‌ منظوم‌ كرده‌ بود، همچون‌ كتاب‌ مقدس‌ خود می‌شمردند (همان‌، .(18 در اروپا یكی‌ از نخستین‌ كتابهایی‌ كه‌ به‌ چاپ‌ رسید، ترجمۀ انگلیسی‌ همین‌ داستان‌ بود كه‌ در 1483م‌ به‌ دست‌ ویلیام‌ ككستن‌ صورت‌ گرفت‌، و شكسپیر یكی‌ از داستانهای‌ فرعی‌ آن‌ (داستان‌ 3 صندوق‌) را در نمایشنامۀ تاجر ونیزی‌ (پردۀ 2، صحنه‌های‌ 7 و 9) وارد كرد. در همان‌ دوران‌، لوپه‌ دِ وِگا، درام‌نویس‌ اسپانیایی‌ (1562- 1635م‌)، داستان‌ اصلی‌ را به‌ صورت‌ نمایشنامه‌ای‌ تصنیف‌ كرد، و چند نمایشنامۀ دینی‌ نیز از روی‌ آن‌ ساخته‌ شد (نک‍ : همان‌، 33 -32 ؛ نیز نک‍ : دیویدز، 242-239 ، كه‌ كتاب‌نامۀ مفصلی‌ از ترجمه‌ها و نوشته‌های‌ مربوط به‌ این‌ كتاب‌ تا 1876م‌ در اروپا، ترتیب‌ داده‌ است‌). 

مآخذ

آقابزرگ‌، الذریعة؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، كمال‌الدین‌ و تمام‌ النعمة، به‌ كوشش‌ علی‌اكبر غفاری‌، قم‌، 1405ق‌؛ ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌؛ ابوعلی‌ مسكویه‌، احمد، الحكمة الخالدة، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ بدوی‌، بیروت‌، دارالاندلس‌؛ امین‌، حسن‌، بازتاب‌ اسطورۀ بودا در ایران‌ و اسلام‌، تهران‌، 1378ش‌؛ بلوهر و بوذاسف‌، به‌ كوشش‌ د. ژیماره‌، بیروت‌، 1923م‌؛ بیرونی‌، ابوریحان‌، الا¸ثار الباقیة، به‌ كوشش‌ ادوارد زاخاو، لایپزیگ‌، 1986م‌؛ جهشیاری‌، الوزراء و الكتاب‌، قاهره‌، 1938م‌؛ رسائل‌ اخوان‌ الصفا، بیروت‌، 1957م‌؛ ژیماره‌، د.، حواشی‌ بر بلوهر و بوذاسف‌ (هم)؛ سنایی‌، حدیقة الحقیقة، به‌ كوشش‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، 1359ش‌؛ عطار نیشابوری‌، فریدالدین‌، الهی‌نامه‌، به‌ كوشش‌ عطاءالله‌ تدین‌، تهران‌، 1377ش‌؛ عهد جدید؛ عهد عتیق‌؛ غزالی‌، محمد، كیمیای‌ سعادت‌، به‌ كوشش‌ حسین‌ خدیوجم‌، تهران‌، 1354ش‌؛ قریب‌، بدرالزمان‌، فرهنگ‌ سغدی‌، تهران‌، 1374ش‌؛ مجلسی‌، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت‌، 1403ق‌؛ همو، عین‌ الحیاة، تهران‌، 1349ش‌؛ مركزی‌، خطی‌؛ مسعودی‌، علی‌، مروج‌ الذهب‌، به‌ كوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، قاهره‌، 1377ق‌ / 1958م‌؛ مقدسی‌، مطهر، البدء و التاریخ‌، به‌ كوشش‌ كلمان‌ هوار، پاریس‌، 1903م‌؛ مولوی‌، مثنوی‌ معنوی‌، به‌ كوشش‌ ر. نیكلسن‌، تهران‌، 1363ش‌؛ نهایة الارب‌، منسوب‌ به‌ اصمعی‌، به‌ كوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، تهران‌، 1375ش‌؛ نیز:

Abuladze, I. V., introd. The Balavariani, London, 1966; Alfaric, M.P., X La Vie chr E tienne du Bouddha n , JA, 1917, vol.X; A l vaghosha, X The Buddha- + arita n , tr.E.B. Cowell , Buddhist Mah ? - y ? na Texts, The Sacred Books of the East, ed. F.M. M O ller, Delhi, 1972, vol. XLIX; The Balavariani, tr. D.M. Lang, London, 1966; Barlaam and Ioasaph, tr.G.R. _Woodward and H. Mattingly, Cambridge, 1983; _Brown, E.G., X Some Account of the Arabic Work Entitled Nih H yatu'l- irab ... n , JRAS, 1900; Henning, W.B., X Persian Poetical Manuscripts from the Time of R = dak / n , Locust's Leg, Studies in Honour of S.H. Tagizadeh, London, 1962; id, X Sogdian Tales n , Hommages et opera minora, Tehran, 1977, vol. VI(2); Judaica; Lang, D.M. introd. Barlaam and Ioasaph, Cambridge, 1983; id., X St. Euthymius the Georgian and the Barlaam and Ioasaph Romance n , Bulletin of the School of Oriental and African Studies, London, 1955, vol. XVII; id, The Wisdom of Balahvar, London, 1957.

فتح‌الله‌ مجتبائی‌

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: