صفحه اصلی / مقالات / بلوهر و بوداسف /

فهرست مطالب

بلوهر و بوداسف


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 1 تیر 1399 تاریخچه مقاله

بِلوهَرْ وَ بوداسَف، داستانی دینی و اخلاقی دربارۀ زندگی گوْتَمه بودا، بنیان‌گذار دین و آیین بودایی، و چگونگی رسیدن او به حقیقت دین در پی تعلیمات بلوهر، حكیم زاهد كه از سراندیب برای هدایت او به شهر شولابط آمده بود. این داستان اساساً مبتنی بر روایات مختلف بودایی و كتابهایی چون بودهه چریته (اعمال بودا) نوشتۀ دانشمند بودایی اَشْوَگهوشه (سدۀ 2م)، لَلیته ویستَره، و مَهاوَسْتو است كه ظاهراً در آسیای مركزی به دست مانویان و براساس روایات و آثار بودایی یاد شده ساخته شده است. مانویان به آثار بودایی توجه خاص داشتند، و مانی نیز بودا را چون زرتشت و عیسای مسیح، از پیشروان خود می‌شمرد (نک‍ : بیرونی، 207). قدیم‌ترین آثار باقی مانده از این داستان، قطعاتی است از كتابی به زبان تركی اویغوری كه مانویان آسیای مركزی درباره زندگانی بودا نوشته بودند، و تاریخ كتابت آن، چنانکـه در یكی از اوراق آن دیده می‌شود، 522 سال پس از مرگ مانی، یعنی اواخر سدۀ 2ق / 8م بوده است (نک‍ : الفریك، 271-278). لیكن چنین به نظر می‌رسد كه پیش از این تاریخ هم كتابهایی به یكی از زبانهای ایرانی میانه درباره احوال و سرگذشت بودا وجود داشته است، زیرا ابن ندیم (ص 364) در ذكر كتابهای هندوان در «خرافات و اسمار و احادیث» از 3 كتاب به نامهای البُدّ، بوداسف و بلوهر، و بوداسف مفرد نام می‌برد كه در زمان او به زبان تازی ترجمه شده، و موجود بوده‌اند. همو گوید كه كتاب بوداسف و بلوهر را ابان بن عبدالحمید لاحقی (د 200ق / 816م) به نظم تازی نقل كرده است (ص 132، 186). 
از این داستان، گذشته از قطعات پراكنده‌ای به زبان تركی اویغوری كه در ناحیه تورفان به دست آمده است و قبلاً بدان اشاره شد، و پاره‌های ناقصی از نزدیك به 30 بیت نظم پارسی دری كهن، بازمانده از سدۀ 3 یا 4ق كه آن نیز در همان ناحیه یافت شده (نک‍ : هنینگ، «دست‌نویسها...»،98 -89)، امروزه چند نقل و روایت كوتاه و بلند مختلف موجود است كه ظاهراً همۀ آنها مربوط به یك اصل واحد نیستند. گرچه پیكره اصلی داستان و چگونگی آغاز و انجام آن در همۀ نقلها و روایتها همانند است، لیكن جزئیات رویدادها، اجمال و تفصیل مطالب، ترتیب و شمار افسانه‌ها و حكایات مندرج در داستان اصلی، و شكل و املای اسمها در همۀ آنها یكسان نیست، و نیز اغراض و دیدگاههای راویان و مترجمان، برحسب مذهب و مسلك آنان در بسیاری از موارد و مواضع متفاوتند. 
طرح كلی داستان به گونه‌ای است كه به اختصار در اینجا آورده می‌شود، لیكن نکـات دینی و اخلاقی موردنظر و بسط و تفصیل آنها را باید در ضمن حكایات و تمثیلاتی كه به شیوه مصنفان هندی در سراسر كتاب به اقتضای سیر وقایع آورده شده است، ملاحظه كرد. 
یكی از شهریاران هند، به نام «جنیسر»، قدرت و شوكت تمام دارد، اما او را فرزند پسر نیست و همواره بدین سبب غمگین و نومید است. سرانجام به توصیه یكی از همسران خود به ادای نذور و قربانی در بتخانه می‌پردازد. هرچند كه خود از دین و دین‌داری بیزار و با زاهدان و ناسكان دشمن است، این اعمال او مؤثر می‌افتد و دارای فرزندی می‌شود بسیار خوب و صاحب جمال كه او را «بوداسف» نام می‌نهد. منجمان طالع نوزاد را بسیار مساعد می‌بینند و می‌گویند كه عمری دراز و نامی‌ بلند خواهد داشت، و سرآمد دین داران و مقتدای زاهدان جهان خواهد شد. شاه كه خود جز خواسته‌های این جهانی و لذت و كامرانی چیزی نمی‌خواهد، از این پیشگویی آزرده خاطر و ‌اندیشناك می‌شود و فرمان می‌دهد تا همه زاهدان و دین‌داران را از كشور بیرون كنند و شهری را از ساكنان خالی ساخته، پسر را در آن از هرگونه گزند دور نگه دارند و دایگان و پرستاران معتمد به خدمت و پرستاری او بگمارند و چنان كنند كه جز شادی و شادكامی‌ چیزی نبیند و هرگز از مرگ، درد، پیری و بیماری چیزی نشناسد. اما شهزاده چون بزرگ‌تر می‌شود، طبعاً از محدودیتهایی كه دارد، بیرون می‌آید و در اطراف شهر به گشت و گذار و تفرج می‌پردازد، و به زودی با همۀ حقایقی كه از او پنهان داشته بودند، روبه‌رو می‌شود. جهان را پر از درد، رنج و مصیبت می‌بیند، و صحنه‌هایی كه از مرگ، بیماری و پیری دیده بود، خاطر او را آشفته، و ‌اندیشه او را مشغول می‌كند. 
در این هنگام یكی از زاهدان و دین‌داران سراندیب، به نام بلوهر كه ذكر احوال این شاه‌زاده را شنیده است، در لباس بازرگانان خود را به او می‌رساند و در نهان به ارشاد و هدایت او می‌پرازد. در طی گفت‌وگوهایی كه میان آن دو می‌گذرد، و از طریق داستانها و افسانه‌های عبرت‌انگیز و حكمت‌آمیزی كه حكیم سراندیبی برای بیدار كردن شاگرد خود باز می‌گوید، بوداسف به اسرار دین و ناپایداری زندگی در این عالم، و به حقایق دیگر حیات و هستی پی می‌برد. پادشاه با بلوهر كینه می‌ورزد و می‌كوشد كه بوداسف را از گرویدن به راه و روش او باز دارد، اما بوداسف جاه و جلال شاهی را رها می‌كند و در پی الهام‌گیری از فرشته‌ای، رهسپار سرزمینهای دیگر می‌شود. در این احوال، 4 فرشته بر او ظاهر شده، او را در آسمان سیر می‌دهند و احوال جهان را همچون آیینه‌ای در برابر او آشكار می‌سازند. بوداسف پس از بهره‌گیری از حكمت الهی و الهامات ربانی به شهر شولابط باز می‌گردد، و پادشاه جنیسر، همه نزدیكان و درباریان او، و سپس تمامی‌ مردم آن سرزمین به راه و آیین او می‌گروند. چندی بعد جنیسر در می‌گذرد و بوداسف ارشاد و هدایت مردم سرزمین خود را به یكی از نزدیكان خویش می‌سپارد و خود به سیر در شهرهای هند و ترویج دین و تبلیغ حقایقی كه دریافته است، می‌پردازد و سرانجام پس از گذشت زمانی دراز، پیشوایی پیروان را به شاگرد وفادار خود «ابابید» باز می‌گذارد و رخت از جهان برمی‌بندد. 
چنان‌کـه گفته شد، این داستان در اصل مبتنی‌بر روایات بودایی و شرح زندگانی گوتمه بوداست كه سپس در میان مانویان خراسان و آسیای مركزی در شمار آثار آن گروه درآمد و پس از آنکـه در نخستین سده‌های اسلامی‌ به زبان تازی نقل شد، خصوصاً اهل تشیع توجه خاص به آن یافتند، چنانکـه شیخ صدوق در كتاب كمال‌الدین و تمام النعمه روایتی از آن را از قول محدث شیعی، ابوعبدالله محمد بن زكریا، معروف به غلاّبی و از طریق شاگردان او نقل كرده است. روایت مفصل‌تری از آن در آثار و‌ اندیشه‌های اسماعیلیه نیز وجود دارد. تلخیصی هم از آن در ضمن رسائل اخوان الصفا (4 / 148-164) دیده می‌شود. در دوره‌های بعد نیز، چنانکـه خواهیم دید، نقلها و ترجمه‌های گوناگون از این كتاب به زبانهای عربی و فارسی در ایران صورت گرفته، و انتشار یافته است. توجه خاص اهل تشیع به این كتاب گویا از آن روی بوده است كه اساس موضوع و مطالب آن بر «تعلیم» مبتنی است و نشان می‌دهد كه سیر تكامل و ترقی روحی بوداسف مرهون ارشاد و هدایت پیشرو و مقتدای آگاه اوست. ذكر این نکـته هم در اینجا لازم است كه در منابع و روایات اصلی بودایی، بودا استاد و راهنمایی ندارد و خود در پی تجربه‌های روحی و تزكیه و تربیت نفس به «بیداری» و اشراق نایل می‌شود. وارد كردن بلوهر در این داستان، ظاهراً بدان سبب بوده كه اساس ساختار دینی مانویان نیز بر تعلیم و هدایت قرار داشته است (گرچه بی‌شك زندگانی زاهدانه و بی‌پیرایه راهبان بودایی و اصل ترك و تجرد در این آیین بیش از هر عامل دیگر موجب گرایش مانی و پیروان او به راه و روش بودا شده بود). 
از این داستان در سدۀ 2ق / 8م ترجمه یا ترجمه‌هایی به زبان عربی وجود داشته است. چنانکـه اشاره شد، ابان لاحقی، شاعر ایرانی نژاد متهم به مانویت، این داستان را به نظم درآورد. او ظاهراً كتابهایی را كه قبلاً ترجمه و یا نوشته شده بود، به نظم می‌كشیده است، چنانکـه كتاب كلیله و دمنه را كه پیش از آن ابن مقفع به تازی نقل كرده بود، برای یحیی بن خالد برمكی به نظم درآورد تا وی آسان‌تر آن را از بر كند (جهشیاری، 165). اما هیچ نمی‌دانیم كه داستان بلوهر و بوداسف را پیش از آن چه كسی و به چه زبانی نوشته بود. قراین موجود حكایت از آن دارد كه در آغاز، مانویان به تصنیف این داستان و درج داستانهای فرعی در آن پرداخته بودند. در ترجمه یا روایت تركی اویغوری آن دو حكایت فرعی از حكایتهای مندرج در روایتهای مفصل‌تر این كتاب باقی است. در روایت اسماعیلی داستان آمده است كه جنیسر، پدر بوداسف به توصیه منجمان فرمان می‌دهد كه گوسفندی برای قربان شدن بیاورند، و خود كاردی به دست بوداسف می‌دهد و از او می‌خواهد كه خون گوسفند را بریزد. بوداسف برای اجتناب از این «گناه» كارد را در دست خود فرو می‌كند و بی‌هوش بر زمین می‌افتد. این صحنه كه حتی در روایتهای بودایی دیده نمی‌شود، به روشنی از اعتقاد مانویان به حرمت حیات و اجتناب از قتل و خون‌ریزی حكایت دارد. 
نقل یكی از تمثیلهای مندرج در انجیلهای مسیحی (متی، 13: 1-10؛ مرقس، 4: 2-10؛ لوقا، 8: 5- 8)، در روایتهای عربی (روایت اسماعیلی و نقل ابن بابویه) و ترجمه‌های گرجستانی و یونانی نیز خود دلالت بر گرایشهای مانوی و توجه خاص آنان به تعلیمات مسیح دارد. گمان نمی‌رود كه مؤلف زرتشتی یا بودایی به انجیلهای مسیحی توجه داشته، و از آنها داستان یا تمثیل نقل كرده باشد. هنینگ از روایت اسماعیلی این داستان قطعه‌ای را نقل می‌كند («دست‌نویسها»، 93) كه بسیار شبیه است به آنچه ابوریحان بیرونی از كتاب شاپورگان مانی در اﻵثار الباقیة آورده است (ص 207). در كتاب بلوهر و بوداسف آمده است: «ان هذه الدعوة الحق لم تزل تأتی علی مرّ الزمان و یظهر الحق مع انبیاء الله عزّ و جل و رسله علیهم السلام فی القرون الماضیة الاولی علی اَلسنة متفرقة...» (ص 48-49). این مطلب در روایت ابن‌بابویه (ص 599) و در ترجمه‌های گرجستانی (بـَلَوَریانی، 88-89) و یونانی ( برلعام ...، 227) نیز دیده می‌شود، و قول بیرونی كه گویی تفصیل همین اشارت مجمل است، چنین است: «... و زعم [مانی] فی اول كتابه الموسوم بالشابورقان ــ و هو الذی الّفه لشابور بن اردشیر ــ ان الحكمة و الاعمال هی الّتی لم یزل رسل اللّه تأتی بها فی زَمَن دون زمن. فكان مجیئُهم فی بعض القرون علی یدَی الرسول الذی هو البُدّ الی بلاد الهند، و فی بعضها علی یدی زرادشت الی ارض فارس، و فی بعضها علی یدی عیسی الی ارض المغرب، ثم نزل هذا الوحی و جاءت هذه النبوه فی هذا القرن الاخیر علی یدی انا مانی رسول اله الحق الی ارض بابل ...» (همانجا). 
علاوه بر اینها، در سراسر كتاب سخنانی كه بلوهر در ذم و قدح علایق دنیوی و ترغیب به زهد و ترك و تجرد می‌گوید، رنگ شدید مانوی دارد و نظایر آنها را در آثار بازمانده از این گروه فراوان می‌توان یافت. شاید به‌سبب غلبه این‌گونه گرایشها و نظرگاهها در مانویت، و قرابت و شباهت آن با تعلیمات و اصول اخلاقی مغتسله جنوب بین‌النهرین، و نیز به مناسبت ارتباط مانی با این ناحیه و این گروه بوده است كه برخی از مورخان مسلمان چون مسعودی (1 / 222-223، 2 / 237؛ نیز نک‍ : مقدسی، 3 / 139؛ بیرونی، 204-206)، بوداسف مانوی شده را مؤسس مذهب صابئین دانسته‌اند. 
از روایات‌ موجود این‌ داستان‌ یكی‌ آن‌ است‌ كه‌ در كتاب‌ كمال‌الدین‌ و تمام‌ النعمة، تألیف‌ ابن‌ بابویه‌، ملقب‌ به‌ شیخ‌ صدوق‌، (د 381ق‌ / 991م‌) مندرج‌ است‌ (ص‌ 577 - 638)، و چنان‌كه‌ گفته‌ شد، وی‌ آن‌ را از طریق‌ احمد ابن‌ حسن‌ قطّان‌ و حسن‌ بن‌ علی‌ السكری‌ (یا العسكری‌)، از محمد ابن‌‌زكریا، معروف‌ به‌ غلاّبی‌ - كه‌ هر 3 از محدثان‌ امامیه‌ بوده‌اند - نقل‌ كرده‌ است‌ (ص‌ 577؛ مجلسی‌، بحار...، 75 / 383). اینكه‌ بعضی‌ از محققان‌ معاصر این‌ محمد بن‌ زكریا را محمد بن‌ زكریای‌ رازی‌، طبیب‌ معروف‌ پنداشته‌اند، درست‌ نیست‌ (نک‍ : مركزی‌، 5 / 1162-1166). 
روایت‌ ابن‌ بابویه‌ مشتمل‌ است‌ بر بیان‌ فضایل‌ اخلاقی‌ و كمالات‌ نفسانی‌، توصیه‌ و ترغیب‌ به‌ پرهیز از معاصی‌ و خواسته‌های‌ دنیوی‌، سعی‌ در شناخت‌ حقایق‌ الهی‌، و از این‌گونه‌ ارشادات‌. ولی‌ در این‌ روایت‌، برخلاف‌ برخی‌ از ترجمه‌های‌ دیگر این‌ داستان‌، چون‌ ترجمه‌های‌ گرجستانی‌ و یونانی‌، از نقل‌ آیات‌ و روایات‌ دینی‌ در آن‌ خودداری‌ شده‌ است‌. این‌ روایت‌ اساس‌ چندین‌ ترجمه‌ و تلخیص‌ به‌زبان‌ فارسی‌ بوده‌ است‌، از آن‌ جمله‌ ترجمۀ ملامحمدباقر مجلسی‌ در كتاب‌ عین‌ الحیاة (ص‌ 276 بب) به‌ نثر سادۀ فارسی‌، برای‌ استفادۀ كسانی‌ كه‌ با زبان‌ عربی‌ آشنایی‌ ندارند؛ زیرا وی‌ همین‌ داستان‌ را از كتاب‌ ابن‌ بابویه‌ به‌ تمامی‌ در مجموعۀ بزرگ‌ خود، بحار الانوار به‌ زبان‌ عربی‌ نقل‌ كرده‌ است‌. ترجمه‌ و نقل‌ دیگری‌ از این‌ داستان‌ در كتابخانۀ سلطان‌ احمد بهادرخان‌ بن‌ سلطان‌ اویس‌، از سلاطین‌ آل‌ جلایر (د 813ق‌ / 1410م‌) در بغداد موجود بوده‌ است‌ كه‌ علی‌ بن‌ محمد نظام‌ تبریزی‌، منشی‌ دربار سلطان‌ اویس‌ و سلطان‌ احمد، آن‌ را به‌ دست‌ آورده‌، و چون‌ شیوۀ انشاء و طرز عبارت‌پردازی‌ پر تصنع‌ و ملال‌آور آن‌ را نپسندیده‌، خود در سالهای‌ نزدیك‌ به‌ 800ق‌ به‌ تحریر و تلخیص‌ آن‌ پرداخته‌ است‌. 
كتاب بلوهر و بیوذسف (كذا)، تحریر نظام تبریزی، شاید از لحاظ كمیت مفصل‌ترین صورت این داستان باشد، زیرا وی ابواب و فصول آن را عرصۀ هنرنمایی و اظهار فضل و دانش خود ساخته، و صفحات را با آیات و احادیث و امثال و روایات، و اشعار فارسی و عربی (كه شاید برخی از آنها ساخته خود او باشد) آراسته، و در برخی موارد حكایاتی در توضیح مطالب آورده است كه در روایات اصلی داستان نیست. نام پدر بوداسف كه در روایت ابن بابویه نیامده، در این تحریر به صورت «جنیش» و «حنیش» آمده است، و این نکـته حكایت از آن دارد كه مترجم اصل این تحریر به روایت اسماعیلی داستان نیز ــ كه نام پدر بوداسف را «جنیسر» ضبط كرده ــ نظر داشته است (نک‍ : سطور بعد). كتاب بلوهر و بیوذسف نظام تبریزی اخیراً از روی نسخه‌ای كه محمدعلی ناصح براساس نسخۀ موجود در كتابخانۀ ملی ملك برای خود تهذیب و تصحیح كرده، و مشكلات لغوی آن را توضیح داده، به كوشش محمد روشن در تهران (1381ش) طبع و نشر شده است (نک‍ : امین، 213-214). 
روایت اسماعیلی این داستان كه اخیراً به كوشش دانیل ژیماره براساس چند نسخه تصحیح و به زبان فرانسه ترجمه و منتشر شده، همان است كه سابقاً در 1306ق در بمبئی به طبع رسیده بود. در این روایت چند نکـته دیده می‌شود كه در صورتهای دیگر این داستان نیست. از آن جمله یكی ذكر نام پدر بوداسف است؛ دیگر ذكر مطلبی است درباره مادر بوداسف كه در وقت حامله شدن احساس كرد كه پیل سپید بسیار شكوهمندی در زهدان او فرو افتاده است (بلوهر و بوذاسف، 10)، و البته این نکـته در كتابهای اصلی بودایی چون بودهه چریته، (اشوگهوشه، 20) آمده است، ولی در ترجمه‌های دیگری كه ظاهراً بر این روایت نظر داشته‌اند، چون اساس ترجمۀ گرجستانی و اصل تحریر نظام تبریزی، اثری از آن نیست. ویژگی مهم این روایت در این است كه كتاب دیگری دربارۀ زندگانی بودا در آن درج شده كه اشخاصی با نامهایی ناآشنا و غالباً غیرهندی، چون «فاطر الكاهن»، «طاهر الكاهن»، «كهرریج صاحب البدّ»، «قنطس زعیم اتباع البدّ» و نام چندین جای و شخص دیگر در آن آمده است كه در هیچ جای دیگر نیست. در این بخش نام بوداسف به صورت «البدّ» آمده است، و چنین به نظر می‌رسد كه كسی در زمانی كه معلوم نیست، كتاب البدّ مذكور در فهرست ابن ندیم را یافته، و آن را با كتاب بوداسف و بلوهر درآمیخته است. در این روایت طبعاً شماری داستانهای فرعی دیگری نیز آمده است كه در جای دیگر دیده نمی‌شود. در بخشی از این روایات یكی از ‌اندرزنامه‌های منسوب به بزرگمهر حكیم به صورت گفت و گوی میان بلوهر و بوداسف درج شده است، و چون در روایت ابن بابویه نیز این ‌اندرزها به عباراتی كم و بیش متفاوت دیده می‌شود (ص 614 -617)، می‌توان گفت كه این بخش در صورت اصلی این روایات نیز وجود داشته است. ژیماره (ص 70، 77- 88، حواشی) مواضع این ‌اندرزها را از روی كتاب الحكمة الخالدۀ ابوعلی مسكویه (نک‍ : ص 45-61) معین كرده است.  

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: