بطلمیوس
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 29 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/228832/بطلمیوس
شنبه 8 اردیبهشت 1403
چاپ شده
12
این كتاب كه در متون اروپایی، براساس عنوان اصلی یونانی آن، «فرضهای سیارهای» نامیده میشود، در منابع اسلامی، اقتصاص احوال الكواكب (ابن ندیم، 327- 328؛ قفطی، 98) و المنشورات (بیرونی، تحقیق...، 364، التفهیم، 151) و كتاب بطلمیوس فی اصول حركات الكواكب المتحیرة (ثابت بن قره، «فی حساب...»، 104) نیز خوانده شده است. این كتاب پس از مجسطی تألیف شده است، زیرا در مقدمۀ آن بطلمیوس از مجسطی (با عنوان «كتاب السُنطَكسیس») سخن میگوید (ص 16-17). همچنین تألیف آن مقدم بر المناظر است، زیرا توضیحی كه در آن دربارۀ پدیده افزایش قطر ظاهری ماه و خورشید در نزدیكی افق به دست داده شده، نسبت به توضیح همین پدیده در المناظر ناقص است (نک : تكملۀ 2 همین مقاله). از اصل یونانی كتاب كه در دو مقاله بوده است، تنها نیمی از مقاله اول به دست آمده، اما همۀ ترجمه عربی آن و نیز ترجمهای عبری كه از روی ترجمۀ عربی صورت گرفته، باقی مانده است.
از مقدمۀ بطلمیوس بر مقاله اول الاقتصاص پیداست كه وی این كتاب را به نوعی دنباله و تكملۀ مجسطی میدانسته است. او خطاب به سوروس ــ كه مجسطی هم خطاب به او تألیف شده است ــ مینویسد: در مجسطی اصول حركات آسمانی را به طریق برهانی شرح، و نشان داده است حركتی كه شایستۀ اجرامی است كه دارای طبیعت ثابت هستند و به هیچ وجه افزایش یا كاستی نمیپذیرند (یعنی اجرام آسمانی)، حركت دورانی است. اكنون در این كتاب میخواهد كلیات این مطالب را شرح دهد و از این كار 3 منظور دارد: نخست اینکـه تصور و تخیل این امور سادهتر شود و كسانی كه میخواهند برای این منظور ابزارهایی بسازند آسانتر از عهدۀ این كار برآیند. دیگر اینکـه بتوان از راه محاسبه موضعی را كه هر یك از ستارگان در حركت خود به آن رسیده است، معین كرد. سوم اینکـه بتوان با وسایل مكانیكی این حركات را بازسازی كرد. وی در توضیح نکـتۀ اخیر میگوید: منظور او فقط ساختن كرات (كه احتمالاً در زمان او رایج بوده است) نیست، زیرا این كرات نه تنها با آنچه درباره حركات آسمانی گفته شده است، تناقض دارند، بلكه فقط ظاهر امور را نشان میدهند و از نشان دادن وضع حقیقی حركات ستارگان ناتوانند. بنابر این، قصد بطلمیوس از نوشتن اقتصاص این بوده است كه الگویی حقیقی از حركات اجرام آسمانی به دست دهد، به طوری كه بتوان از روی آن مدلی مكانیكی برای حركات این اجرام ساخت. او در این باره مینویسد: هر چند «ممكن است نتوانیم همه این حركات را به صورتی با هم تركیب كنیم كه با این هدف سازگار باشد، با این حال، به این روش حركات [اجرام آسمانی] را یكی یكی نشان میدهیم» (ص 14- 17). بنابراین، اگر موضوع مجسطی را نجوم ریاضی بدانیم، یعنی به دست دادن الگوهایی هندسی برای حركات ستارگان بدون اندیشیدن به واقعیت فیزیكی آنها، موضوع الاقتصاص را میتوان نجوم فیزیكی یا كیهانشناسی دانست. به این معنی، بطلمیوس در این كتاب قصد داشته برای هر یك از حركاتی كه در مجسطی بیان شده است، ساز و كاری مادی پیشنهاد كند.
در بخش 1 از مقالۀ اول (ص 18- 55) بطلمیوس برای هر یك از حركاتی كه در هر یك از سیارات مشاهده میشود، دایرهای در نظر میگیرد كه حركت دورانی یكنواخت دارد و از مجموع حركات این دوایر حركت خاصی كه از طریق رصد برای آن سیاره مشاهده میشود، تولید میگردد. شمار این دایرهها درمورد خورشید یك، درمورد ماه 4، درمورد عطارد 5، درمورد زهره 4 و درمورد هر یك از 3 سیارۀ دیگر (مریخ و مشتری و زحل) 4 دایره است. وی در بخش بعدی (ص 56 -61) دربارۀ علت اختلافاتی كه در حركات سیارات دیده میشود و از وجود آنها اعتقاد به وجود دوایر مختلف و متعدد لازم میآید، بحث میكند و میكوشد كه این حركات را براساس دو نوع نیرو تبیین كند: یكی نیرویی ارادی كه باعث حركت سیاره در روی دائرة البروج میشود؛ دیگری نیرویی كه باعث حركتی «قسری» میشود و تحت تأثیر خورشید صورت میگیرد. این حركت، در مورد ستارگان ثابت، حركتی دورانی و یكنواخت است، زیرا «فلك این ستارگان دارای حركتی بسیار نزدیك به حركت كل جهان است كه ناگزیر طبیعتی بسیط و بی هیچ آمیختگی دارد و نمیتواند به هیچ روی پذیرای حالتهای متضاد شود» (ص 56-57). خورشید فقط یك اختلاف دارد، یعنی «همان اختلافی كه در حركت آن در دائرة البروج مشاهده میشود، زیرا در میان چیزهایی كه حركت میكنند چیزی قویتر از آن نیست تا خورشید در حركت خود اختلاف دومی از آن بپذیرد». بطلمیوس با چنین استدلالاتی سعی میكند حركات گوناگون دیگر سیارات را هم تبیین كند. در بخش بعدی از مقالۀ اول (ص 63 - 85) بطلمیوس نخست به بیان ترتیب كواكب میپردازد. به اعتقاد او، ترتیب افلاك سیارات را برپایۀ پدیده «سَتر» (مخفی شدن یك سیاره هنگامی كه سیاره دیگری میان خط دید و آن سیاره حائل شود)، بر حسب فاصلۀ آنها از زمین بدینصورت میتوان تعیین كرد: ماه، عطارد، زهره، مریخ، مشتری، زحل، ثوابت (ص 63)؛ اما ترتیب سیارات دیگر را نسبت به خورشید نمیتوان از این راه تعیین كرد؛ بنابراین، ملاكی دیگر وضع میكند و میگوید كه اگر اوج فلك هر سیاره (نسبت به زمین) را منطبق بر حضیض سیاره بعدی بگیریم، در این صورت تنها میتوان عطارد و زهره را از خورشید به زمین نزدیكتر دانست و سیارات دیگر بالاتر از خورشید قرار دارند. زیرا اگر حضیض فلك عطارد را بر اوج فلك ماه، و حضیض فلك زهره را بر اوج فلك عطارد منطبق بگیریم، چون نسبت اوج هر كوكب به حضیض آن (از روی محاسبات مجسطی) معلوم است، اوج زهره در فاصلۀ 079 ‘1 واحدی زمین قرار میگیرد (واحد اندازهگیری شعاع زمین است). چون با محاسبات مستقل معلوم شده است كه حضیض خورشید در فاصله 160 ‘1واحدی زمین است، بنابراین، زهره و عطارد نسبت به زمین نزدیكتر از خورشیدند (ص 65-67). به نظر میآید چیزی كه باعث اطمینان نسبی بطلمیوس از درستی این روش شده، تساوی تقریبی اوج زهره است كه از راه فرض تماس اوج هر سیاره با حضیض ستاره، و نسبت میان اوج و حضیض هر سیاره (كه آن هم از راه رصد به دست میآید) محاسبه میشود، با مقدار حضیض خورشید كه به روشی كاملاً مستقل از این روش به دست میآید. با اتكا به این یكسانی نسبی ــ یا به گفته نویگباور «تصادف عددی باور نکـردنی» (II / 917) ــ بطلمیوس موفق میشود كه نه تنها ترتیب ستارگان، بلكه فاصلۀ آنها تا زمین را (بر حسب شعاع زمین) محاسبه كند. این محاسبات همه بر این پایهاند كه «میان دورترین و نزدیكترین فاصله [فلك ستارگان] و میان سطوحی كه افلاك را از هم جدا میكنند، هیچ ناپیوستگی یا جای خالیی كه اندازۀ [محسوس] داشته باشد وجود ندارد» (ص 73). بطلمیوس این فرض را محتملترین امور میداند، زیرا «ممكن نیست كه در طبیعت اشیاء جای خالی بسیار یا چیزی كه به كاری نیاید، یا معنایی نداشته باشد، وجود داشته باشد». هرچند این گفته را میتوان به معنای اعتقاد بطلمیوس به اصل ارسطویی امتناع خلا و نیز امتناع حشو در طبیعت دانست؛ و این از او ــ كه از لحاظ فلسفی شیوهای التقاطی دارد ــ بعید نیست؛ با این حال، بطلمیوس میافزاید كه اگر میان آنها فاصله یا جای خالیی هم باشد، ثابت میشود كه به هر حال این ابعاد از آنچه گفتیم كمتر نیست» (همانجا). در مقالۀ دوم الاقتصاص، بطلمیوس به وصف اَشكال اجسامی كه این حركات در آنها رخ میدهند - به طوری كه «شایستۀ طبیعت اجسام فلكی باشند» (ابن هیثم، 45) - میپردازد، زیرا «قیاس طبیعی ما را به این نظر راهبر میشود كه اجسام اثیری نه انفعال میپذیرند و نه تغییر» (ص 1؛ ابن هیثم، همانجا). بنابراین، برای هر یك از حركات آسمانی كه «در مقدار یا نوع متفاوت باشد» جسمی در نظر میگیرد كه «بر گرد قطبهای خود حركت كند»؛ اما «قیاس تعلیمی (ریاضی)» حكم میكند كه برای هر حركت هر جسم آسمانی یا «كرهای توخالی در نظر گرفته شود»، به طوری كه از مجموع آنها كراتی حاصل شود كه «بر یكدیگر و بر زمین محیطند»، یا كرهای توپر (كه این فقط درمورد افلاك تدویر ممكن است كه چیز دیگری در درون آنها نمیچرخد). راه دیگری كه میتوان رفت، این است كه به جای كره، برشی از یك كره را در نظر بگیریم. این برش در واقع كمربندی از كره است كه به موازات یك دایرۀ عظیمه بریده شود، به طوری كه این دایره عظیمه مسیر حركت طولی سیاره را نشان دهد و عرض كمربند به اندازۀ عرض سیاره باشد. در این صورت، شكلی دف مانند به دست میآید كه بطلمیوس آن را «منشور» میخواند. وجه تسمیۀ كتاب الاقتصاص به المنشورات نیز از همین جاست (ص 2). بیشتر مقاله دوم به بیان هیأت آسمان براساس تركیبی از كرات توپر و توخالی یا منشورها اختصاص دارد. بطلمیوس در این بخش برای حركت زحل 5 كره در نظر میگیرد (ص 16) كه چون یكی از این 5 كره برای تبیین فضای خالی یا حشوی است كه میان فلك زحل و فلك مشتری وجود دارد، آن را در شمار كراتی كه در حركات زحل تأثیر دارند، نمیشمارد (ص 18) و از همینرو، بعداً 4 منشور را جانشین این 5 كره میكند. هر یك از این منشورها در واقع منشأ یكی از حركاتی است كه در مقاله اول برای زحل قائل شده است. به عبارت دیگر، هر منشور جای یكی از دوایر مقاله اول را میگیرد. به همین قیاس، بطلمیوس برای هر یك از سیارات مجموعهای از كرهها یا منشورها در نظر میگیرد: برای زحل و مشتری و مریخ و زهره، هر یك 5 كره (4 منشور)؛ برای عطارد 7 كره (5 منشور)؛ برای ماه 5 كره و برای خورشید یك كره (ص 29؛ ابن هیثم، 48-50). به این ترتیب، هیأتی مجسم برای افلاك، مركب از كرهها یا منشورهای تو در تو، به دست میآید. مجموعۀ كرات یا منشورهای مربوط به هر سیاره بخشی از آسمان را اشغال میكنند كه در مجموع شكل كرهای را دارد كه بخشهایی از داخل آن برداشته شده باشد. نزدیكترین نقطه این كره به مركز عالم (مركز زمین) حضیض سیاره، و دورترین نقطۀ آن اوج سیاره است كه در عین حال حضیض سیارۀ بعدی است. به این ترتیب، محاسباتی كه بطلمیوس در مقاله اول الاقتصاص درمورد ابعاد و اجرام ستارگان انجام داده بود، به محاسباتی در مورد ابعاد جهان تبدیل میشود. در آخر مقالۀ دوم ظاهراً جدولهایی هم بوده كه از میان رفته است (نویگباور،.(II / 900
برخلاف مجسطی كه رویكردی ریاضی به حركت سیارات دارد، بطلمیوس در الاقتصاص در پی به دست دادن تصویری مجسم از افلاك است كه با اصول طبیعیات آن زمان سازگار باشد. پیش از وی ارسطو كوشیده بود تا براساس الگوی افلاك هم مركز ـ كه ائودوكس (408- 355قم) برای حركات سیارات عرضه كرده، و بعداً به دست كالیپوس، منجم معاصر ارسطو تكمیل شده بود - هیأتی مجسم تأسیس كند كه با مبانی طبیعیات او سازگار باشد (حداد عادل، 481-484). این هیأت كه براساس مجموعهای از كرات اصلی و «كرات واگردان» ساخته شده بود (33 كرۀ اصلی و 22 كرۀ واگردان)، تاب تحولات نجوم را نیاورد، زیرا تقریباً یك قرن پس از زمان ارسطو، الگوی افلاك هم مركز جای خود را به الگوی افلاك حامل و خارج از مركز و افلاك تدویر سپرد كه اَبَرخس و آپولونیوس در قرن 3قم ساختند. بطلمیوس در الاقتصاص در واقع كوششی را كه ارسطو در «مقالة اللام» (كتاب لاندا) مابعدالطبیعه برای بنا كردن هیأتی مجسم برای افلاك كرده بود، براساس الگوی افلاك خارج از مركز و افلاك تدویر از سر میگیرد. در این هیأت نیز همۀ حركات دورانی و یكنواخت فرض شدهاند و برای هر حركت دایرهای (در مقالۀ اول) یا كره یا منشوری (در مقالۀ دوم) در نظر گرفته میشود كه با چرخش خود آن حركت را تولید میكند. در این هیأت، افلاك یكدیگر را قطع نمیكنند و در میان آنها فضای خالی وجود ندارد. گذشته از این، در این هیأت ابعاد جهان هم معلوم، و در حدود 20 هزار برابر شعاع زمین است. این هیأت را معمولاً «نظام بطلمیوسی» میگویند. این نظام در سراسر دوران اسلامی و سدههای میانۀ مسیحی بر اندیشه كیهان شناسی حاكم بود و حتی كپلر نیز ــ هم در «راز كیهان» و هم در «هماهنگی جهان» ــ بر آن متكی بود (نویگباور، .(II / 918 نه تنها الگویی كه بطلمیوس در مورد كیهان، به صورت تركیبی از كرات تودرتو در این كتاب عرضه كرده است، برای مردم عادی جاذبه داشت، بلكه بسیاری از منجمان نیز در محاسبه ابعاد و اجرام سیارات (و ابعاد جهان به طور كلی) از روش این كتاب - كه با كیهانشناسی عرضه شده در آن پیوند ناگسستنی دارد - استفاده كردهاند. با این حال، به رغم نفوذ پنهان این كتاب، ارجاع مستقیم به آن در میان آثار دوران اسكندرانی نادر است. ظاهراً تنها پروكلس، فیلسوف نوافلاطونی (410- 485م) در رسالهای به نام هوپوتوپوسیس به طور غیرمستقیم به این رساله اشاره كرده است (نک : هارتنر، (323ff.و همو در شرح خود بر تیمائوس افلاطون مقادیری را كه بطلمیوس در الاقتصاص برای نسبت میان اوج و حضیض سیارات به دست آورده، نقل كرده است (نک : همو،.(325در دوران اسلامی این كتاب بسیار بیشتر مورد مراجعه بوده است. نام مترجم عربی و تاریخ ترجمۀ آن معلوم نیست، اما در یكی از دو نسخۀ كامل عربی موجود آن (نسخۀ لیدن) نام آن به صورت كتاب بطلمیوس القلوذی فی اقتصاص جمل حالات الكواكب المتحیرة اصلاح ابی الحسن ثابت بن قره آمده است (ص 9) كه در این صورت، باید گفت: ثابت ترجمهای از آن را كه از كسی دیگر بوده، اصلاح كرده است. چون ثابت همین كار را در مورد ترجمۀ اسحاق بن حنین از مجسطی نیز انجام داده است، بعید نیست كه مطلب نسخه لیدن درست باشد. به هر حال، مسلّم است كه ثابت (د 288ق / 901م) این كتاب را میشناخته است، زیرا چنان كه پیشتر گفته شد، در رساله خود دربارۀ محاسبه رؤیت اهله ماه به آن ارجاع كرده است. ثابت همچنین در «تسهیل المجسطی» خود (ص 5) واژۀ فلك را به معنای فیزیك آن، به كار برده است (یعنی به همان معنایی كه در الاقتصاص به كار رفته) و از مماس بودن پایینترین نقطۀ فلك هر سیاره بر بالاترین نقطۀ فلك هر سیاره پیش از آن سخن گفته كه این مفهوم نیز به احتمال زیاد از الاقتصاص گرفته شده است. تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم الاقتصاص در نخستین كتابهای هیأت دوران اسلامی مانند جوامع علم النجوم فرغانی هنوز روشن نیست، اما در قرنهای 4 و 5ق / 10 و 11م بیرونی در تحقیق ماللهند هنگام بحث در یكی از نظریههای نجومی هندیان مینویسد كه این نظریه «برخلاف پایهای است كه بطلمیوس كار [محاسبۀ] ابعاد [سیارات] را در المنشورات بر آن استوار كرده است، و پیشینیان و متأخران هم در این باره از او پیروی كردهاند. اصل ایشان در این مورد این است كه دورترین نقطۀ هر ستاره نزدیكترین نقطۀ ستارهای است كه بالای آن قرار دارد و میان كرات آنها فضایی كه به كاری نیاید، وجود ندارد» (ص 364). بیرونی در التفهیم نیز «قطر ستارگان سیاره و ثابته، و نسبتشان به دیدار چشم از قطر شمس [را] كه چندند از وی» به صورتی كه بطلمیوس «در منشورات پدید كرد» در جدولی نقل كرده است (ص 151). مقادیری كه بیرونی نقل كرده، درمورد سیارات و ستارگان ثابت قدر اول همان مقادیری است كه در الاقتصاص آمده است (ص 75)، اما جدول بیرونی اندازه قطر ظاهری ستارگان ثابت تا قدر ششم را هم به دست میدهد و این چیزی است كه در نسخههای موجود الاقتصاص وجود ندارد (در اقتصاص تنها قطرِ ظاهری ستارگان ثابت قدر اول ذكر شده است). معلوم نیست كه بیرونی این مقادیر را خود محاسبه كرده، یا نسخهای كه از الاقتصاص در دست داشته، در این موضع با نسخههای موجود تفاوت داشته است. معاصر بیرونی، ابن هیثم در الشكوك علی بطلمیوس این كتاب را مورد نقد قرار داده است. ایرادهای او بر 3 دسته است: 1.تناقضهایی كه میان مطالب این كتاب و مجسطی وجود دارد، مثلاً در مقاله اول الاقتصاص، بطلمیوس برای عطارد 5 حركت در نظر گرفته، و متناظر با آن به وجود 5 دایره برای آن قائل شده است؛ به این صورت، 3 حركت دیگر را كه در مجسطی از آنها گفت و گو شده، در نظر نگرفته است. در مجموع، در الاقتصاص برای سیارات 26 حركت در نظر گرفته شده، در حالی كه شمار این حركات در مجسطی 36 است (ابن هیثم، 42-43)؛ همچنین حركاتی كه در این كتاب برای سیارات قائل شده است، هم با مجسطی نمیخواند، هم با آنچه از راه رصد به دست میآید (همو، 44). 2. تناقضهایی كه در میان مطالب خودِ این كتاب وجود دارد، مثلاً در جایی بطلمیوس از وجود دو نوع حركت (ارادی و قسری) در سیارات سخن میگوید و در جای دیگر حركت سیارات را ارادی میداند، نه از روی قهر و یا ضرورتی كه از بیرون باعث آن شود (همو، 46-47). 3. مهمترین ایرادی كه ابن هیثم بر این كتاب میگیرد، این است كه نظامهای پیشنهادی بطلمیوس ــ چه نظام كرات تو در تو، چه نظام منشورها ــ هیچ یك نمیتواند هیأت صحیح حركت افلاك را بیان كند: «از همۀ آنچه گفتیم، معلوم میشود: اجسامی كه بطلمیوس در مقاله دوم اقتصاص فرض كرده، با اصولی كه در مجسطی و اقتصاص مقرر كرده است، تناقض دارد و از وصف حركاتی كه در مجسطی تقریر كرده، ناتوان است و به امور محالی میانجامد كه هیچ یك از متقدمان و متأخران آنها را جایز نمیشمرند» (ص 63). ابن هیثم از نقد خود نتیجه میگیرد كه «برای حركات ستارگان هیأتهایی واقعی و صحیح و عمومی هست كه هیچگونه محال یا تناقضی در آنها راه نمییابد؛ اما بطلمیوس به این هیأتها واقف نشده، و فهم او به تخیل حقیقت آنها دست نیافته است». جست و جوی این هیأت واقعی كاری بود كه بسیاری از منجمان دوران اسلامی ــ به ویژه منجمانی كه در مجموع با عنوان مكتب مراغه شناخته میشوند ــ به آن دست زدند. دست كم یكی از منجمان این مكتب، یعنی مؤیدالدین عُرضی (د 664ق / 1266م)، به الاقتصاص نیز به همان اندازه مجسطی نظر داشته است (عرضی، 66، 91، جم ). دیگر منجمان این مكتب نیز این كتاب را عمدتاً از راه نقد ابن هیثم میشناختهاند. دربارۀ تأثیر الاقتصاص بر مقالة فی هیئة العالم كه به حسن بن هیثم یا محمد بن هیثم منسوب است، نظرهای متفاوتی وجود دارد. نالینو مقالة فی هیئة العالم را متأثر از الاقتصاص دانسته است (ص99 ) و كسانی دیگر چون هانری كربن همین نظر را با تصریح كمتر اظهار كردهاند (ص 312)؛ اما لانگرمن دست كم وجود ارتباطِ مستقیم میان این دو كتاب را نفی میكند و یكی از دلیلهای او این است كه از تمهیداتی چون كره و منشور كه در الاقتصاص برای تجسم حركات افلاك به كار رفته است، اثری در مقالة فی هیئة العالم دیده نمیشود (ص .(11-25
از متن یونانی الاقتصاص تنها در حدود آن (بخش اول از مقالۀ اول) باقی مانده است. این بخش را نخستینبار بِینبریج در 1620م با ترجمه لاتینی آن، و آلما در 1820م همراه با ترجمه فرانسوی آن منتشر كرد. همین بخش را هایبرگ در 1907م در جلد دوم از «مجموعۀ آثار بطلمیوس» كه چاپ استاندارد این آثار محسوب میشود، انتشار داد كه با ترجمۀ آلمانی همین بخش از عربی توسط نیكْس همراه بود (نویگباور، .(II / 900 همچنین این چاپ ترجمۀ متن كامل مقالۀ دوم را هم كه بوهل و هگارد پس از مرگ نیكس به اتمام رسانده بودند، در برداشت. در 1964م، ویلی هارتنر در «نظرهای قرون وسطایی دربارۀ ابعاد كیهان و المنشورات بطلمیوس» تردید نالینو را در اینکـه كتاب المنشورات كه بیرونی به بطلمیوس نسبت داده است، از او باشد، رد كرد و نشان داد كه المنشورات همان الاقتصاص است و به خصوص روشن كرد كه مقالۀ اول الاقتصاص بخش دومی هم دارد كه تاكنون به دست نیامده است و به غلط احتمال داد كه این بخش باید در دنبالۀ مقالۀ دوم باشد. گلدستاین به تأثیرِ مقالۀ هارتنر، به ترجمۀ عبری الاقتصاص كه در اوایل قرن 8ق / 14م به دست كالونیموس صورت گرفته بود، مراجعه كرد و دریافت كه این بخش گمشده در واقع دنبالۀ مقالۀ اول است كه نیكس و دو نفری كه كار او را ادامه دادهاند، به دلیل نامعلومی به آن توجه نکـردهاند. گلدستاین متن كامل عربی الاقتصاص را به صورت تصویری به چاپ رساند و بخش دوم مقالۀ اول را به انگلیسی ترجمه و شرح كرد. متن كامل ترجمۀ عربی الاقتصاص را رژیس مرلن تصحیح، و به فرانسه ترجمه كرده كه بخش اول آن (مشتمل بر مقالۀ اول) منتشر شده است و بخش دوم با حواشی و توضیحات در آینده منتشر خواهد شد.
ابن ندیم، الفهرست؛ ابن هیثم، حسن، الشكوك علی بطلمیوس، به كوشش عبدالحمید صبره و نبیل شهابی، قاهره، 1971م؛ بطلمیوس، الاقتصاص، به كوشش رژیس مُرلُن، نسخه تایپ شده، در دست انتشار؛ بیرونی، ابوریحان، تحقیق ماللهند، بیروت، 1403ق/1983م؛ همو، التفهیم، به كوشش جلالالدین همایی، تهران، 1362ش؛ ثابت بن قره، «تسهیل المجسطی»، «فی حساب رؤیه الاهلة»، المؤلفات الفلكیة، به كوشش رژیس مرلن، پاریس، 1987م؛ حداد عادل، غلامعلی، «نجوم در فلسفه ارسطو»، یادنامه علامۀ امینی، به كوشش جعفر شهیدی و محمدرضا حكیمی، تهران، 1361ش؛ عرضی، مؤیدالدین، الهیئة، به كوشش جورج صلیبا، بیروت، 1990م؛ قفطی، علی، تاریخ الحكماء، به كوشش لیپرت، لایپزیگ، 1903م؛ كربن، هانری، تاریخ فلسفۀ اسلامی، ترجمۀ جواد طباطبایی، تهران، 1373ش؛ نیز:
Hartner, W., Oriens-Occidens, Hildesheim, 1968; Langermann, T., Ibn al-Haytham's on the Configuration of the World, New York/London, 1990; Nallino, C.A., «Sun, Moon, and Stars: Mohammedan» , ERE, vol. XII; Neugebauer, O., A History of Ancient Mathematical Astronomy, Berlin etc., 1975.
حسین معصومیهمدانی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید