صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادیان و عرفان / ابراهیم خلیل (ع) /

فهرست مطالب

ابراهیم خلیل (ع)


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 25 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

به هر حال، در سورۀ مریم از مجادلۀ دیگری میان ابراهیم و آزر سخن رفته است كه به هجرت ابراهیم انجامید. ابراهیم آزر را به راه راست خواند ولی آزر او را تهدید كرد و از خود براند. ابراهیم گفت كه برای او آمرزش خواهد خواست، و آنگاه از نزد قوم خود بیرون رفت (مریم / 19 / 42- 49؛ قس: شعراء / 26 / 86). مفسران با توجه به مدلول آیۀ 114 سورۀ توبه كه پیامبر و مؤمنان را از آمرزش‌خواهی برای مشركان منع كرده، در این باره كه چرا ابراهیم برای پدرش آمرزش خواست بحث كرده‌اند. اما قرآن بلافاصله پس از آیه مذكور اشاره كرده است كه آزر به ابراهیم وعده داده بود كه ایمان بیاورد و به همین سبب ابراهیم برای او آمرزش خواست، و چون ایمان نیاورد، ابراهیم از او بیزاری جست؛ و یا به تعبیر دیگر ابراهیم به آزر وعده داده بود كه اگر ایمان آورد، برای او از خدا آمرزش خواهد خواست (توبه / 9 / 115). اگرچه رازی (26 / 105) بنابر روایتی هجرت ابراهیم را كه در سورۀ صافات (98) به «رفتن به سوی پروردگار» تعبیر شده، هجرتی انفسی و درونی یعنی دوری از بتان و روی آوردن به خدا دانسته است، ولی ظاهر آیات قرآن دلالتی آشكار به علل مهاجرت ابراهیم به حرّان دارد كه قراین تاریخی و تأیید روایات مفسران قرآن (یاقوت، ذیل حرّان) آن را اثبات می‌كند (قس: راوكس، 215).
سكوت عهد عتیق دربارۀ علل این مهاجرت از اور به حرّان، و اشارۀ گذرا، اما پراهمیت عهد جدید (ع، 7: 2-5) به این معنی كه پروردگار به ابراهیم قبل از هجرت به حران فرمان داد كه از موطن خویش بریده، به زمینی كه او را نشان خواهند داد، برود، برخی از محققان را بر آن داشت تا به جست‌وجوی عوامل سیاسی و اقتصادی این هجرت برآیند. آشوبی كه در آن روزگار در نتیجۀ هجوم عیلامیها و آموریها پدید آمده و اوضاع زندگی مردم را به خطر افكنده بود (عقاد، 67)، موجب كوچهای متوالی در منطقه شد (راوكس، 215)، و در این احوال نواحی حران و فلسطین پناهگاهی امن می‌نمود (اپشتاین، 12؛ سوسه، 264). مهاجرت ابراهیم و خاندان او به حران باید در آغاز هزارۀ دوم ق‌م بوده باشد (كلر، 54؛ آلبرایت، 2) حرّان (به معنای شهر كاروان: آلبرایت، 6) در آن روزگار یك امیرنشین آموری (حتی، 69) و جزء دولت ماری به شمار می‌رفت (كلر، 44 و بعد) كه خود مركز آموریان بود (همو، 50). این شهر كه سهم مهمی‌ در زندگی ابراهیم داشت و شواهد باستان‌شناختی این معنی را تأیید می‌كند (فینگان، 68)، در حدود سال 1900 ق‌م، همچون شهر ناحور، بزرگ و پرشكوه بود (كلر، 45). گفته‌اند كه این شهر، نام خود را از‌ هاران برادر ابراهیم برگرفته (همانجا)، چنانكه شهر ناحور را نیز منسوب به ناحور برادر دیگر ابراهیم دانسته‌اند (فینگان، همانجا). به روایت عهد عتیق (پید، 11: 31، 32) ترح و ابراهیم و لوط و سارا به حران رفتند. اما روایات اسلامی‌ حاكی از آن است كه ابراهیم با سارا دختر فرمانروای حرّان كه از دین پدران بیزاری می‌جست در اینجا ازدواج كرد (ثعلبی، 79؛ طبری، تاریخ، 1 / 266). ترح در حرّان بود تا در سن 205 سالگی درگذشت و ابراهیم به فرمان خداوند از «مولد خویش و از خانه پدر خود» به سوی فلسطین مهاجرت كرد (پید، 12: 1 و بعد). همین عبارت را بعضی از محققان دلیل بر آن گرفته‌اند كه ابراهیم در حرّان متولد شد و سپس پدرش او را به شهر اور برد. اما اینكه در عهد عتیق فرمان به مهاجرت ابراهیم از حرّان، پس از ذكر مرگ ترح آمده، و در عهد جدید (اع، 7 / 4) به صراحت این كوچ پس از مرگ ترح دانسته شده، تناقضی آشكار پدید آورده است. زیرا با توجه به سن ترح به هنگام مرگ، و تولد ابراهیم در 70 سالگی او (پید، 11: 26)؛ ابراهیم به هنگام مرگ پدر 135 ساله بوده است درحالی‌كه برحسب روایت تورات (پید، 12: 4) ابراهیم در 75 سالگی حران را ترك گفت، یعنی قبل از مرگ پدر و در 145 سالگی او، و البته این معنی تناقضی با اینكه ترح پس از خروج ابراهیم تا پایان عمر در حرّان مانده باشد، ندارد.

به هر حال ابراهیم به فلسطین مهاجرت كرد و گویا در این مسیر به شهر اورفه (كه مردم آن براساس یك عقیدۀ كهن به وجود ابراهیم در آنجا قائلند)، و از طریق تدمر (پالمیرا) به دمشق هم رفته است (سوسه، 256، 257؛ راولینسن، 124؛ قس: كلر، 56). حتی برخی از مورخان كهن مانند یوستینوس و یوسفوس به نقل از نیكلای دمشقی برآنند كه ابراهیم در دمشق حكومت یافت ولی مدتی بعد آنرا رها ساخت (سوسه، 255 و منابع او؛ جودائیكا، XII / 1140).
این معنی كه «اَلِعاذار دمشقی» ناظر و خادم خانۀ ابراهیم بوده است (پید، 15: 2)، شاید بتواند دلیلی باشد بر اقامت ابراهیم در دمشق، خاصه كه جاده معمولی حران به كنعان به طول 600 میل، مسیر كاروانهایی بوده است كه از طریق تدمر به دمشق و از آنجا به سوی جنوب غربی می‌رفته و بخشی از جادۀ بزرگ تجاری فرات تا سواحل مدیترانه را تشكیل می‌داده است (كلر، 55). به عقیدۀ راوكس (ص 215) فلسطین در آن روزگار از لحاظ سیاسی منطقه‌ای نابسامان و درگیر آشوبهای قبیله‌ای بود و مصریان چندان در پی استیلای سیاسی بر منطقه نبودند، ولی برخی برآنند كه در آن ایام، مصر نفوذ خود را در شهرهای ساحلی مدیترانه و سوریه گسترش داده بود و فراعنه با اشغال فلسطین، آن سرزمین را به حلقۀ ارتباطی خود با همۀ مناطقی كه با آنها روابط تجاری داشتند بدل كرده بودند (كلر، 61؛ سوسه، 265). در چنین احوالی ابراهیم وارد فلسطین شد و تا شكیم (بلاطه امروز، نزدیك نابلس) تنها شهر مركزی فلسطین در آن روزگار (گوردون، 73) و ناحیه موره پیش رفت و در آنجا مذبحی بنا كرد (پید، 12: 5-7). آنگاه به شرق بیت ئیل (بیتین كنونی در اردن) كوچ كرد و در میان آنجا و عای نیز مذبحی ساخت (پید، 12: 8). اما در آنجا نیز ماندگار نشد و بی‌آنكه بدانیم چند سال از عمر خویش را در آنجا سپری كرد، راه خود را به سوی جنوب ادامه داد و چون گرفتار قحطی و خشكسالی شد به سوی مصر رهسپار شد (پید، 12: 9، 10؛ راولینسن، 124)، كه در آن وقت پناهگاه معتبری برای تاجران فنیقی، جنگجویان حتی و چادرنشینان كنعانی (عبری غلط است) به شمار می‌رفت (سوسه، همانجا).
با توجه به اختلافهایی كه دربارۀ سنوات مهاجرتهای ابراهیم هست، تعیین فرمانروای مصر در آن روزگار دشوار است. برخی ورود ابراهیم به مصر را مقارن حكومت نخستین فرعون سلسلۀ 12 فراعنه (راولینسن، 130) یعنی دورۀ حكومت آمنمحت اول دانسته‌اند، كه با توجه به تاریخی كه برای حكومت او تعیین شده (1991-1962 ق‌م)، درست به نظر نمی‌رسد. بر همین پایه می‌توان حدس زد كه در آن وقت آمنمحت دوم (1929-1895 ق‌م) فرمانروای مصر بوده است (راوكس، 215؛ قس: فینگان، 91؛‌هاكس، 815، كه به روایتی آن عصر را مقارن سلطنت هكسوسها دانسته است)، زیرا با توجه به روایات زمان ولادت ابراهیم در اوایل سدۀ 20 ق‌م و سن او به هنگام ترك حران و احتساب سنواتی كه در فلسطین بوده، وی می‌بایست در حدود سال 1920 ق‌م یا كمی‌ دیرتر به مصر رفته باشد. ابراهیم در مصر، سارا را كه به روایت عهد عتیق (پید، 20: 12) خواهر او از زن دیگر ترح بود، به همین عنوان، نه همسر خود معرفی كرد (در روایات اسلامی، سارا برادرزادۀ ابراهیم، یا دختر عموی او، و یا دختر عموزادۀ او معرفی شده است: ابن‌قتیبه، 31: طبری، تاریخ، 1 / 325) و چون فرعون از حقیقت امر آگاه شد، ابراهیم را نكوهید، با اینهمه وی را مالهای گران بخشید و روانه‌اش ساخت (پید، 12: 15-20). براساس روایتهایی كه بیش‌تر افسانه به نظر می‌رسند، ابراهیم در مصر به‌عنوان یك رهبر روحانی با بزرگان مذهبی آن دیار به مذاكره می‌پرداخت (سوسه، 254). فان سترس («دائرةالمعارف دین»، I / 16) بر آن است كه ابراهیم چون در بابل نجوم و ریاضیات فرا گرفته بود، در مصر به آموزش پرداخت؛ درحالی‌كه یوسفوس از ارتپانوس روایت كرده كه ابراهیم 20 سال در مصر زیست و در آنجا نجوم آموخت (عقاد، 50، 51).

اقامت در فلسطین

چنین بود كه ابراهیم با سارا و لوط و همۀ اموالی كه به دست آورده بود، از مصر، از طریق صحرای نقب و شبه جزیرۀ سینا كه در پرتو كشفیات نلسون گلوك و سپس بنوروتنبرگ معلوم شد كه مسیر كاروانها بوده است (البرایت، 6)، به سوی فلسطین بازگشت و در میان بیت ئیل و عای كه قبل از آن در آنجا مذبحی ساخته بود، مقام گرفت (پید، 13: 1-5). به روایت عهد عتیق، در اینجا میان شبانان مواشی ابراهیم و لوط نزاع شد و كار به جدایی كشید. لوط به اردن رفت و در سدوم سكنی گرفت، و ابراهیم به حبرون (خلیل امروز) كوچ كرد و در بلوطستان ممرا (از محلات حبرون) مقیم شد و در آنجا نیز قربانگاه ساخت (پید، 13: 7- 18). برخی از روایتهای اسلامی ‌در اینجا تا اندازه‌ای با عهد عتیق همخوانی دارند، و افزون بر این گفته‌اند كه ابراهیم در راه بازگشت از مصر، در زمین سَبَع میان ایله (احتمالاً عقبۀ كنونی) و فلسطین چاهی كند و معبدی بنیاد ساخت و چون مردم آنجا با او بدرفتاری كردند، آنجا را رها ساخت و در محلی میان رمله و ایله سكنی گرفت (طبری، تاریخ، 1 / 326، 347). روایت ابن قتیبه در این باره به كلی با روایتهای رایج تفاوت دارد. وی بی‌آنكه به رفتن ابراهیم به مصر اشاره كند، گوید كه وی در اردن به شهری كه صادووف نامی ‌بر آنجا فرمان می‌راند، رفت و پس از وی زمام امور را در دست گرفت و مال اندوخت و نیمی ‌از اموال خود را به لوط داد و در همین جا پروردگار او را بیست صحیفه یا لوح فرو فرستاد (ص، 32، 33). آنگاه كه ابراهیم در حبرون ساكن بود، به روایت عهد عتیق، پادشاهان هلال خصیب به نامهای كدرلاعمر شاه عیلام، امرافل شاه شنعار (بابل)، اریوك شاه اِلاّسار و تدعال شاه گوئیم در پس نزاعهای كهن، بر پادشاهان سدوم، عموره و اَدْمَه تاختند و آنها را درهم شكستند و به همراه غنایم، اسیرانی از جمله لوط را با خود بردند؛ ابراهیم چون از واقعه آگاه شد، با 318 تن از غلامان خود در عقب ایشان تاخت و مهاجمان را درهم شكست و آنها را تا حدود دمشق تعقیب كرد و لوط را نجات داد. آنگاه ملكی صَدَق شاه سالیم (سالیم كنونی در شرق نابلس، یا بیت‌المقدس) كه «كاهن خدای تعالی بود» او را تبرك كرد (پید، فصل 14).
در اصالت این روایت نه تنها از آن باب كه هیچ یك از اسناد تاریخی آن را تأیید نمی‌كند، سخنها هست، بلكه تناقضاتی در خود آن نیز دیده می‌شود. به سبب همین تناقضها برخی از پژوهشگران مانند فان سترس بر این نظر رفته‌اند كه این روایت بعدها و به احتمال در دورۀ هلنیها به سفر پیدایش افزوده شده است («دائرةالمعارف دین»، I / 13-14). از این گذشته، با آنكه از این پادشاهان به‌عنوان فرمانروایان عیلام و بابل یعنی بزرگ‌ترین دولتهای جهان كهن یاد شده، شگفت است كه چگونه ابراهیم از چنان جنگی آگاه نشد تا آنگاه كه یك تن نجات یافته او را خبر داد، و چون با خبر شد فقط با 318 تن توانست فرمانروایان عیلام و بابل را درهم شكند (قس: گوردون، 87). اینكه برخی امرافل را همان حمورابی مشهور دانسته‌اند (هاكس، 103؛ عقاد، 65، 68)، با قدرت و شوكتی كه حمورابی داشته به دشواری قبول این روایت می‌افزاید.
در این وقت ابراهیم از بی‌فرزندی خود نزد پروردگار نالید تا خدا او را وعدۀ فرزند داد (پید، 15: 1-4). آنگاه سارا كنیز خود‌ هاجر مصری را به ابراهیم كه 10 سال از اقامتش در كنعان می‌گذشت، به زنی داد. چون ‌هاجر را آثار حمل ظاهر شد، سارا با او رفتاری سخت در پیش گرفت و ‌هاجر گریخت. ولی در بیابان، فرشتۀ خداوند بر او ظاهر شد و بشارت داد كه فرزندی می‌زاید و نام او را اسماعیل می‌نهد. ابراهیم 86 ساله بود كه اسماعیل ولادت یافت (پید، فصل 16). در قرآن نیز به این واقعه كه ابراهیم در سالخوردگی خود اسماعیل را یافت (ابراهیم / 14 / 39) اشاره شده است، ولی روایات دیگر سن ابراهیم را در این هنگام 64 و 117 سال گفته‌اند (رازی، 19 / 138).
در روایات عهد عتیق از تولد اسماعیل تا 13 سال پس از آن، یعنی در دورۀ میثاق با ابراهیم، سخنی نیست. مطابق این میثاق كه در 99 سالگی ابراهیم از آن یاد شده، خدا با ابراهیم عهد كرد كه او و ذریۀ او به خدا ایمان آورند، و زمین كنعان به ملكیت او و ذریۀ او درآید، و ختنه نشانی باشد این عهد را كه هر ذكوری از خاندان ابراهیم و غلامان ایشان مختون شود. در همین جا خداوند نام ابرام (به معنای پدر عالی) را به ابراهام (ابرهم = پدر امتهای بسیار؛ قس: آغاز همین مقاله)، و نام سارای را به ساره بدل كرد و او را وعدۀ فرزندی به نام اسحاق داد و گفت كه اسماعیل را «بركت داده او را بسیار كثیر می‌گردانم و دوازده رئیس از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی به وجود آورم». ابراهیم سپس همۀ مردان خانۀ خود و اسماعیل را ختنه كرد (پید، فصل 17).
در همین اوقات، فرشتگانی كه از سوی خدا برای عذاب مردم سدوم كه لوط در میان آنان می‌زیست، آمده بودند، به صورت مردانی بر ابراهیم ظاهر شدند. ابراهیم برای آنان طعام ساخت و چون خوردند، ساره را مژده فرزند دادند. ساره كه در آن وقت زنی سالخورده بود از این سخن در شگفت ماند. چون فرشتگان به سوی سدوم رفتند، ابراهیم با خداوند در باب آن مردم گفت‌وگو كرد،تا عذاب را از آنان بردارد (پید، فصل 18). اما به روایت قرآن (هود / 11 / 70-77) فرشتگان به اقتضای طبیعت روحانی خود از آنچه ابراهیم ساخته بود، نخوردند و ابراهیم كه از رسالت و طبیعت آنان خبر نداشت بیمناك شد. اما فرشتگان خود را شناساندند و به همسر ابراهیم مژدۀ فرزند دادند. آنگاه ابراهیم در باب قوم لوط با خداوند گفت‌وگو كرد. به روایت رازی (18 / 29) وی امید می‌داشت كه قوم هدایت شوند و یا بیمناك بود كه لوط نیز در آن میان دچار عذاب شود. اما لوط نجات یافت و سدوم و مردم آن نابود شدند. ابراهیم نیز پس از آن ظاهراً به سبب خشكسالی و قحطی كه پدید آمده بود (هاكس، 11) به جنوب كوچ كرد و میان قادش (نزدیك حمص كنونی) و شور در جرار، كه آثار آن در تل ابو هریره كشف شده است (البرایت، 6)، منزل گرفت. در اینجا نیز همان ماجرا كه میان ابراهیم و فرعون مصر رفت، تكرار می‌شود، با این تفاوت كه ساره درین هنگام بیش از 90 سال داشت (پید، 17: 17) و ابی ملك پادشاه جرار، ابراهیم را مالها داد و او را مخیر كرد تا در قلمرو او در هر جا كه خواهد ساكن شود (پید، فصل 20). پس از آن بود كه اسحاق متولد شد. ابراهیم در این وقت 100 سال داشت (پید، 21: 5؛ 17: 7؛ قس: با روایات اسلامی ‌مانند طوسی، 6 / 33؛ رازی، 19 / 138). چون اسحاق را از شیر بازگرفتند، ساره شوی را گفت تا‌ هاجر و اسماعیل را از نزد او دور كند. ابراهیم نیز آن دو را روانه كرد تا به بیابان شبع رسیدند و دچار تشنگی سخت شدند، اما خدا چاه آبی بر آن دو ظاهر كرد و‌هاجر را وعده داد كه «از او امتی عظیم به وجود خواهم آورد». اسماعیل همانجا رشد كرد و در صحرای فاران ساكن شد (پید، 12: 10-15). از این روایت عهد عتیق، و سن ابراهیم به هنگام تولد اسماعیل و مختون شدن او در 99 سالگی پدر (پید، 16: 16؛ 17: 1، 23)، برمی‌آید كه اسماعیل تا 14 سالگی نزد پدر بوده است. درباره هجرت‌ هاجر و اسماعیل به بیابان میان قرآن و عهد عتیق اختلاف هست. از آیات قرآن (ابراهیم / 14 / 37) و قول ابراهیم كه ذریۀ خود را در بیابان نزد خانۀ خدا سكونت داد تا نماز بر پای دارند، برمی‌آید كه آن بیابان، مكه، و مراد از حرم، خانۀ كعبه بوده است (نک‍ : آنچه بعد از این دربارۀ كعبه خواهد آمد). به روایت تورات سالیانی پس از آن، ابراهیم به حكم خداوند پسر خود اسحاق را برای قربان كردن به زمین موریا برد، و چون برای این كار آماده شد و كارد بر گلوی فرزند نهاد، خداوند قوچی را فرستاد تا به جای اسحاق قربان شود (پید، 22: 2-14). در قرآن نیز از این قربانی‌گزاری یاد شده است (صافات / 37 / 101-107)، ولی نامی ‌از اسحاق یا اسماعیل در میان نیست. در روایات اسلامی‌ در این باره اختلاف هست. برخی اسحاق را «ذبیح» دانسته (ابن‌قتیبه، 35، 36 به روایت ابن عباس، ابن‌مسعود و مسروق)، و برخی اسماعیل را (طوسی، 8 / 518؛ رازی، 26 / 154؛ برای روایات مختلف نک‍ : طبری، تاریخ، 1 / 289-301، تفسیر، 23 / 49-55). از دلایل و قرائن برآمده از قرآن و حتی عهد عتیق و سایر روایات نمی‌توان در این باب نظر قطعی ابراز كرد. چه در عهد عتیق از «ذبیح» به عنوان «پسر یگانه» ابراهیم نام برده است و البته اسحاق پسر یگانۀ ابراهیم نبود، و اگر مراد عهد عتیق واقعاً پسر یگانۀ ابراهیم بوده باشد، وی كسی جز اسماعیل، قبل از تولد اسحاق نبوده است. به هر حال ابراهیم از آن پس در بئر شبع، همانجا كه به روایت عهد عتیق، اسماعیل و‌ هاجر ساكن شدند، مقام گرفت (پید، 22: 19)، اما ساره كه در حبرون بود، در سن 127 سالگی درگذشت و ابراهیم برای تدفین او به حبرون رفت. وی در آنجا از یكی از حتیای مزرعه‌ای خرید و ساره را آنجا دفن كرد (پید، 22: 1، 2، 15، 16، 19).

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: