صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابو الاسود دولی /

فهرست مطالب

ابو الاسود دولی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 22 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

شعر ابوالاسود

دیوان ابوالاسود و مجموعه اشعاری که منابع به او نسبت داده‌اند، مجموعه‌ای شگفت است و در بسیاری از موارد با آن شخصیت گرانمایه و محترمی که روایات برای ما طرح کرده‌اند، ناهماهنگ است. شاید به همین جهت محققان معاصر، چندان عنایتی به شعر او نشان نداده‌اند. ظاهراً نخستین کسی که شعر او را کم ارج و بی‌محتوا خواند، نولدکه بود (ص 232-240) که در این قطعات منظوم تهی از هرگونه احساس شاعرانه که گرد کنیزکان وصلۀ امیران و مشاجرۀ همسایگان... دور می‌زند، هیچ سودی نمی‌یابد. از آن پس، نظر او را همۀ خاورشناسان تکرار کرده‌اند. بلاشر (III / 508) نه تنها این اشعار «مناسبات» را بی‌ارزش می‌داند، بلکه در صحت انتساب بسیاری از آنها به ابوالاسود تردید دارد. پلا نیز عموماً همین نظر را دارد؛ وی حتی به صحت انتساب شعر معروف او که خطاب به بنی قشیر و در دفاع از حضرت امام علی (ع) سروده است، نیز کاملاً اعتماد ندارد (ص 148). 
اینگونه برداشت از شعر ابوالاسود، در میان نویسندگان عرب نیز رایج است. دجیلی که دیوان او را منتشر ساخته و مقدمه‌ای در 106 صفحه بر آن نوشته، اشاره می‌کند که او با این کار خواسته است یکی از آثار صدراسلام را زنده کند وگرنه، ابوالاسود را شاعری نابغه به شمار نیاورده است (ص 31). وی که میان ناظم و شاعر تفاوت قائل شده (ص 29)، معتقد است که ابوالاسود آن‌طور که باید محیط اجتماعی و سیاسی خود را بازگو نکرده است، حال آنکه در زمان او حوادثی رخ نموده که هریک سرآغاز رشتۀ عمده‌ای از تاریخ سیاست و عقیده در جهان اسلام بوده است: رحلت حضرت پیامبر (ص)، فتوحات اسلام، حوادث مربوط به عثمان، نزاع میان امام علی (ع) و معاویه، جنگ صفین و جمل، ظهور خوارج، آغاز و انجام خلافت امام حسن (ع)... و دهها ماجرای عظیم دیگر هیچ یک در شعر ابوالاسود انعکاس آشکاری ندارد و گویا به همین جهات است که تا آن تاریخ (1954 م) کسی به فکر چاپ این دیوان نیفتاده بود (ص 32-33). 
میان آنچه به صورت دیوان ظاهراً توسط ابن جنی (ح 321- 392 ق)، گرد آمده و آن مجموعه روایات و اشعاری که در منابع دیگر و خاصه ابوالفرج اصفهانی نقل شده، اختلاف فاحشی به چشم می‌خورد. یک بررسی اجمالی دیوان نشان می‌دهد که بیشتر موضوعات آن، مسائل عادی شاعران و بیشتر شعر مناسبات است و در عوض شعر سیاسی و دینی در آن اندک آمده است: یک‌بار دوستی به نام حارث نسبت به امیرالمؤمنین بی‌حرمتی روا داشته بود، ابوالاسود در پاسخ او دو بیت سرود (ص 133)، اما همین حارث او را به فرار از جنگ جمل متهم کرده بود (همانجا، نیز نک‍ : 134-135، دفاع ابوالاسود از خود) و نیز همو بود که به وی پیشنهاد کرده بود از دیوان، سهمی بگیرد و او نپذیرفته بود (ابوالفرج، 12 / 323-324)؛ بار دیگر به دنبال شهادت امیرالمؤمنین (ع)، شعری خطاب به معاویه می‌پردازد و در آن وی را به قتل امام (ع) متهم می‌کند (174-175). این شعر هم بنابر آنچه از زندگی و رفتار صلح‌جویانۀ ابوالاسود می‌شناسیم و هم به سبب شامل بودن بر ترکیبات و معانی سادۀ کلیشه‌ای (قتلتم خیر من رکب المطایا، همین معنی در 3 بیت تکرار شده)، کاملاً مجعول به نظر می‌آید. باری دیگر به خاندان همسرش بنی قشیر می‌تازد و از شیفتگی خود نسبت به امام علی (ع) و خاندان رسالت، بر خویشتن می‌بالد (ص 176- 179). پیش از این دیدیم که پلا در صحت انتساب این شعر نیز به ابوالاسود اندکی تردید دارد. خلاصه، دو مرثیه، یکی در شهادت امام حسین (ع) (ص 180-181، شامل 9 بیت) و دیگری برای شهیدان کربلا (ص 182، شامل 7 بیت) در دیوان آمده است. این است مجموعۀ اشعار سیاسی و دینی او در دیوان. اما در عوض، در 8 قطعه از امیران، یا دوستانی که به مقامی رسیده‌اند، طلب یاری می‌کند (گله از دوستی که بر روستای جی حکم می‌راند: 109؛ تقاضا از دوستی دیگر در همانجا: 122؛ تقاضا از حصین، عامل عبیداللـه بر میسان: 139-142؛ گله از کاتب ابن عامر که تقاضایش را بر نیاورده‌اند: 157؛ گله از ابن‌عامر: 158؛ طلب مساعدت از عامل عبیداللـه در جندی‌شاپور: 164-165؛ طلب مساعدت از عبیداللـه: 167، نیز 168- 169). موضوع 3 قطعۀ دیگر، ماده شتر شیردهی است که می‌خواستند از چنگ او به در آورند و یا او خود می‌خواسته بخرد (ص 110-112، 113، 172-173). 
دربارۀ ابوالاسود نکته‌ای نقل کرده‌اند از این قرار که کسانی شب هنگام او را به سنگ می‌زدند و ادعا می‌کردند که خداوند به سنگش می‌زند. وی در پاسخ می‌گفته: اگر خداوند می‌زد، خطا نمی‌کرد. این ماجرا نخست میان او و بنی قشیر رخ داد (ابوالفرج، 12 / 318- 319)، اما همین موضوع سنگ‌اندازی و گاه جواب او، موضوع 4 قطعه شعر در دیوان او شده است (ص، 148-150) که به احتمال قوی همه جعلی است. موضوع و معانی تکراری، مانند آن احوالی که در موضوعهای ماده شتر و همین سنگ‌اندازی همسایگان دیدیم، به روشنی نشان می‌دهد که بیشتر این اشعار، از روی شعری که احتمالاً از آن خود ابوالاسود بوده، گرته‌برداری شده و سپس به وی منسوب گردیده است. 
اما موضوعی که بخش اعظم دیوان او را فرا گرفته و در آن، به گمان ما بیش از همه شعر ساختگی داخل شده، همانا موضوع زن است: در دو قطعه (ص 120-121، 163) از سلمی خواستگاری می‌کند و مورد ملامت قرار می‌گیرد؛ در یک قطعه (ص 194- 195) از دختری جوان خواستگاری می‌کند و عموی دختر مانع می‌شود؛ باز در دو قطعۀ دیگر که در ذیل دیوان آمده (ص 206- 208)، از دختری در عبد قیس تقاضای زناشویی می‌کند و این بار پسر عم دختر مانع می‌شود. بدیهی است که پیری ابوالاسود در همۀ این اشعار مانع اصلی ازدواج اوست، از این‌رو پیداست که باید اشعاری در باب پیری نیز سروده شود (ص 195-197، قطعات). قطعاتی که برای زنش فاطمه از بنی قشیر و کنیزکی به همین نام سروده (ص 158-163)، باز همه معانی مشترکی دارند. در همۀ این اشعار زنان او را ملامت می‌کنند و او گله سر می‌دهد. قطعۀ اول و دوم، با عبارت «افاطم مهلاً بعض...» آغاز می‌شوند که تقلید ناشیانه‌ای از بیتی در معلقۀ امرؤالقیس است. نیز آنچه وی برای زن دیگرش سکن سروده (ص 114-120)، به نظر بلاشر (III / 508) کاملاً جعلی است، زیرا الفاظ و معانی بدوی آنها، با احوال ابوالاسود شهرنشین مغایرت دارد. علاوه بر این، وی 6 قطعۀ دیگر دربارۀ کنیزکان و گاه رابطۀ آنان با غلامانش دارد (ص 144، 145، 166، 187- 188، 197). 
نکتۀ قابل ذکر دیگر آنکه اولاً مجموعۀ اشعاری که خارج از دیوان او پراکنده است و اینک در ذیل دیوان گردآوری شده است (46 قطعه در چاپ دجیلی)، تقریباً هم حجم خود دیوان است (67 قطعه)؛ ثانیاً در این مجموعه اشعار سیاسی، یا آنها که به نحوی با امیران رابطه دارند، نسبت به دیوان بیشتر است: وی که کاتب ابن‌عباس در بصره است، او را در قطعه شعری نصیحت می‌کند (ص 213-214)؛ با ابن ابی بکره دیدار می‌کند (ص 214)؛ زیاد که والی خراج بصره است، نزد امام علی (ع)، از وی که ولایت شهر را برعهده دارد، بدگویی می‌کند و او شعری در پاسخ می‌سراید (ص 215-216)؛ تکرار همین موضوع (ص 216- 217)؛ شعری خطاب به زیاد (ص 218)؛ از زیاد که عامل عراق شده، تقاضایی می‌کند و او نمی‌پذیرد (ص 219)؛ از زیاد عذر می‌خواهد و زیاد نمی‌پذیرد (ص 220)؛ ابن بیر، چنانکه گذشت، مردی ملقب به قباع را بر بصره می‌گمارد، ابوالاسود خطاب به ابن زبیر آن عامل را هجا می‌گوید (ص 220-221). این شعر به نظر پلا آخرین شعری است که از او می‌شناسیم؛ بر معاویه وارد می‌شود و مورد استهزای او قرار می‌گیرد (ص 221-222)؛ با طلحه و زبیر دیدار می‌کند و پس از ملاقات با عایشه در جنگ جمل، رجزی می‌سراید (3 مصراع، ص 230)؛ زیاد را نفرین می‌کند (ص 241). 
بر بسیاری از این اشعار و نیز بر قطعات حکمت‌آمیزی که به وی نسبت داده شده (ص 225-231)، هیچ اعتمادی نمی‌توان کرد و لازم است هنگام استناد به آنها، جانب احتیاط فرو گذاشته نشود. دیوان ابوالاسود، به قول ابن‌ندیم (ص 179) یک بار توسط اصمعی و بار دیگر توسط ابوعمرو شیبانی گردآوری شده، اما هر دو روایت از میان رفته است و آنچه اینک موجود است، نسخه‌ای است که به قول مصححان، روایت ابن‌جنی است. راست است که در پایان نسخۀ خطی نام ابن‌جنی مذکور است (ص 200) و در دیوان (ص 188) نیز یک‌بار «قال ابوالفتح جنی» آمده، اما در میان آثار ابن جنی هیچ‌جا به چنین اقدامی اشاره نشده است. 
نمی‌دانیم چرا نسخۀ منسوب به ابن جنی و نسخه‌های دیگر، در یک سال (1954 م) و در یک شهر (بغداد) توسط دو محقق، یکی آل یاسین و دیگری دجیلی به چاپ رسیده است. جالب آنکه، آنچه این دو محقق از اشعار پراکندۀ شاعر گرد آورده‌اند، تقریباً مشابه است. تنها تفاوت اساسی میان این دو چاپ آن است که آل یاسین به مقدمه‌ای کوتاه و وصف نسخه‌ها بسنده کرده، حال آنکه دجیلی شرح حالی بسیار مفصل (در 106 صفحه) از ابوالاسود نوشته و در آن به بررسی همۀ جوانب شخصیت و زندگی او پرداخته است. این بررسیها که اساساً چیزی جز تکرار منابع کهن و متأخر نیست، دچار این عیب بزرگ است که جنبۀ تاریخی مصادر در آنها ملحوظ نگشته و ناچار از اعتبار نتایج به دست آمده، کاسته شده است (دربارۀ نقد چاپ دجیلی، نک‍ : دهان، مجلة المجمع العلمی العربی، دمشق، 1375 ق / 1955). 

اعتبار اجتماعی ابوالاسود

 راست است که امروز در بیشتر روایات و اشعار منسوب به ابوالاسود به چشم تردید می‌نگریم و بیشتر محققان شعر او را فاقد هرگونه اعتبار هنری می‌پندارند، اما از همان روزگاری که منابع به تحقیق دربارۀ او پرداخته‌اند، اهمیتی همه جانبی برای وی قائل شده‌اند. از ابن سلام، ابن سعد، جاحظ، ابن قتیبه و ابن عبدربه گرفته تا منابع سدۀ 19 م همه، بسیاری از سخنان حکمت‌آمیز و کلمات قصار او را نقل کرده‌اند. همۀ منابع و به خصوص کتب رجال، ثقه بودن او را در روایت حدیث تأیید کرده‌اند. جاحظ ( البخلاء، 1 / 44، البرصان، 122، 279، البیان، 1 / 258) و بسیاری دیگر، او را در شمار مشاهیر و اشراف طبقه‌ای چند قرار داده‌اند: شاعران و هوشمندان، طریفان، بخیلان، لنگان... و به خصوص بزرگان اهل تشیع، و دربارۀ هریک از این معانی، انبوهی روایت و داستان نکته‌آمیز نقل کرده‌اند. ابوالطیب لغوی (ص 9) در عربی دانی او اغراق کرده، می‌گوید، وی قادر بود به هر لغتی (مراد لهجه‌های قبایل مختلف است) سخن گوید. 
دربارۀ شعردانی او نیز چند روایت موجود است: ابن عباس که خود از داناترین مردم به شعر عرب بود، از او می‌خواهد تا بهترین شعر را معرفی کند (ابوالفرج، 11 / 5). جای دیگر (همو، 16 / 376) در حضور حضرت امیرالمؤمنین (ع) دربارۀ بهترین شعر اظهار نظر می‌کند و نیز یغموری (ص 8) به نقل از ابن اعرابی او را یکی از چهار فصیح عرب به شمار آورده است. 
آنچه بر اعتبار او می‌افزاید، انبوه شواهد شعری است که در معتبرترین آثـار ادبـی از او نقل شـده است: سیبویه، 3 بـار (نک‍ : فهرست الکتاب)، ابن‌درید، 2 بار (1 / 121، 202)، جاحظ، ابن‌قتیبه، مبرد، بحتری و همۀ منابع پس از آنان، بارها به اشعار و سخنان ظریف یا حکمت‌آمیز او استشهاد کرده‌اند. حتی یکی از مصراعهای او، ضرب‌المثلی معروف شده است (نک‍ : راغب اصفهانی، 3 / 367؛ میدانی، 1 / 306). 

مآخذ

 آذرنوش، آذرتاش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی، تهران، 1354 ش؛ ابشیهی، محمد بن احمد، المستطرف، قاهره، 1306 ق؛ ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، 1372 ق / 1952 م؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة‌اللـه، شرح نهج‌البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1959 م؛ ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابة، قاهره، 1280 ق؛ همو، الکامل؛ ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نزهة الالباء، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، 1959 م؛ ابن انباری، محمد بن قاسم، الاضداد، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، کویت، 1960 م؛ ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکرة الخواص، نجف، 1369 ق؛ ابن حبیب بغدادی، محمد، مختلف القبائل و مؤتلفها، به کوشش ابراهیم ابیاری، قاهره، 1400 ق؛ ابن‌حجر عسقلانی، احمدبن علی، الاصابة، قاهره، 1328 ق؛ همو، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، 1327 ق؛ ابن‌خلکان، وفیات؛ ابن درید، محمد بن حسن، جمهرة‌اللغة، حیدرآباد دکن، 1345 ق؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1973 م؛ ابن سلام، محمد، طبقات فحول الشعراء، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، 1394 ق / 1974 م؛ ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقدالفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیة الطلب، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1409 ق / 1988 م؛ ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینة دمشق، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‍ ‍2887؛ ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، ادب الکاتب، به کوشش ماکس گرونتر، لیدن، 1900 م؛ همو، الشعر و الشعراء، بیروت، 1964 م؛ همو، عیون الاخبار، قاهره، 1343 ق / 1925 م؛ همو، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1388 ق؛ ابن قیسرانی، محمد بن طاهر، کتاب الجمع بین رجال الصحیحین، حیدرآباد دکن، 1323 ق؛ ابن ماکولا، علی بن هبة‌اللـه، الاکمال، حیدرآباد دکن، 1402 ق / 1982 م؛ ابن مرتضی، احمد بن یحیی، طبقات المعتزلة، به کوشش زوزانادیوالد ـ ویلتسر، بیروت، 1380 ق / 1961 م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابن هشام، السیرة النبویة، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، 1355 ق / 1936 م؛ ابواحمد عسکری، حسن بن عبداللـه، المصون فی الادب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، کویت، 1984 م؛ ابوالاسود دؤلی، دیوان، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، 1373 ق / 1954 م؛ ابوبشر دولابی، محمد بن احمد، الکنی والاسماء، حیدرآباد دکن، 1322 ق؛ ابوحاتم سجستانی، محمد بن سهل، المعمرون والوصایا، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1961 م؛ ابوحیان توحیدی، البصائر و الذخائر، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، 1944-1964؛ ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1375 ق / 1955 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصریة؛ ابوهلال عسکری، حسن بن عبداللـه، الاوائل، دمشق، 1975 م؛ احمد بن حنبل، مسند، قاهره، 1313 ق؛ افندی، عبداللـه، هریاض العلماء، قم، 1401 ق؛ الامامة والسیاسة، منسوب به ابن قتیبه، قاهره، 1356 ق / 1937 م؛ امین، احمد، ضحی الاسلام، قاهره، 1353 ق / 1935 م؛ بحشل، اسلم بن سهل، تاریخ واسط، به کوشش کورکیس عواد، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ بخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، 1390 ق / 1970 م؛ بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، اصول‌الدین، استانبول، 1346 ق / 1928 م؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 2، نسخۀ خطی کتابخانۀ عاشر افندی استانبول، شم‍ ‍598؛ همان، ج 2، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، 1394 ق / 1974 م؛ همان، ج 3، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، 1397 ق / 1977 م؛ همان، ج 4(1)، به کوشش ماکس شلوژینگر، بیت‌المقدس، 1971 م؛ همان، ج 5، به کوشش گوبتین، بیت‌المقدس، 1936 م؛ بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن والمساوی، بیروت، دارصادر؛ ثقفی، ابراهیم ابن محمد، الغارات، به کوشش عبدالزهرا حسینی، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، به کوشش احمد عوامری بک و علی جارم بک، بیروت، دارالکتب العلمیة؛ همو، البرصان والعرجان، به کوشش محمد موسی خولی، بیروت، 1401 ق / 1981 م؛ همو، البیان و التبیین، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، 1351 ق / 1932 م؛ همو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1384 ق / 1965 م؛ حصری قیروانی، ابراهیم بن علی، جمع الجواهر، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1372 ق / 1953 م؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکّار، دمشق، 1967 م؛ دجنی، فتحی عبدالفتاح، ابوالاسود الدؤلی، کویت، 1974 م؛ دجیلی، عبدالکریم، مقدمه بر دیوان (نک‍ : هم‍ ، ابوالاسود)؛ دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1379 ق / 1959 م؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، محاظرات الادباء، بیروت، 1961 م؛ زبیدی، محمد بن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، قاهره، 1973 م؛ زریاب خویی، عباس، «ابوالاسود الدؤلی»، بزم آورد، تهران، 1368 ش؛ زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار، به کوشش سلیم نعیمی، بغداد، 1400 ق؛ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، حیدرآباد دکن، 1385 ق / 1966 م؛ سیبویه، عمرو بن عثمان، الکتاب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ سیدمرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامة، به کوشش عبدالزهرا حسینی، تهران، 1410 ق؛ همو، الفصول المختارة من العیون و المحاسن، نجف، المطبعة الحیدریة؛ سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، 1406 ق؛ صدر، حسن، تأسیس الشیعة، بغداد، 1354 ق؛ صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش وداد قاضی، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ طبری، تاریخ؛ طوسی، محمد بن حسن، رجال، نجف، 1380 ق / 1960 م؛ عجلی، احمد بن عبداللـه، تاریخ الثقات، به کوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، 1405 ق / 1984 م؛ فاخوری، حنا، تاریخ ادبیات زبان عربی، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران، 1363 ش؛ فوک، یوهان، العربیة، ترجمۀ عبدالحلیم نجار، قاهره، 1370 ق / 1951 م؛ قاضی عبدالجبار، فرق و طبقات المعتزلة، به کوشش علی سامی نشّار و عصام‌الدین محمد علی، قاهره، 1972 م؛ قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1369 ق / 1950 م؛ قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، قاهره، 1383 ق / 1963 م؛ کشی، محمد بن عمر، معرفة الرجال، اختیار طوسی، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، 1348 ش؛ کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، به کوشش ناجی حسن، بیروت، 1407 ق / 1986 م؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، 1401 ق؛ مبارک، زکی، النثر الفنّی فی القرن الرابع، بیروت، 1352 ق / 1934 م؛ مبرد، محمد بن یزید، الفاضل، به کوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، 1375 ق / 1956 م؛ همو، الکامل، به کوشش محمد احمد دالی، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1385 ق / 1966 م؛ مسلم بن حجاج، الکنی و الاسماء، به کوشش مطاع طرابیشی، دمشق، 1404 ق / 1984 م؛ مفید، محمد بن محمد، الجمل، نجف، 1963 م؛ میدانی، احمد بن محمد، مجمع الامثال، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفة؛ ناصف، علی نجدی، سیبویه پیشوای نحویان، ترجمۀ محمد فاضلی، مشهد، 1359 ش؛ نجاشی، احمد بن علی، الرجال، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، 1407 ق؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1382 ق؛ نووی، محیی‌الدین، تهذیب الاسماء و اللغات، قاهره، ادارة الطباعة المنیریة؛ واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، 1966 م؛ یافعی، عبداللـه بن اسعد، مراة الجنان، حیدرآباد دکن، 1338 ق؛ یاقوت، ادبا؛ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ، بیروت، 1379 ق / 1960 م؛ یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، مختصر المقتبس محمد بن عمران مرزبانی، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، 1384 ق / 1964 م؛ نیز: 

Blachère, R., Histoire de la littérature arabe, Paris, 1966; EI1; Février, J., Histoire de l'écriture, Paris, 1959; Fleisch, H., Traité de philologie arabe, Beyrouth, 1961; Ibrahim Mustafa, M., «Le Premier grammaireien arabe», Acles XXIecongrés international des orientalistes, Paris. 1949; Nöldeke, Th., «Über den Dîwân des Abû Tâlib und den des Abû’l’aswad Addualî», ZDMG, Leipzig, 1864, vol. XVIII; Pellat, Ch, Le Milieu basrien et la formation de Ğahiz, Paris, 1953. 

آذرتاش آذرنوش

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: