ابوالمطرف
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 16 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/225037/ابوالمطرف
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1404
چاپ شده
6
وی پس از رسیدن به بجایه در انتظار باریابی به حضور ابوزكریا ماند، اما اقامت وی در آن شهر به درازا كشید؛ چه، ظاهراً ابوزكریا سرگرم تدارك لشكركشی به مغرب بود، اما در این میان ابویحیی درگذشت (647 ق) و اندوه ناشی از مرگ او ابوزكریا را از لشكركشی بازداشت. ابوالمطرف كه فرصتی به دست آورده بود، در حومۀ قسنطینه، به حضور او رسید. حاصل این سفر و دیدار با امیر نیز رسالهای است ادیبانه كه در آن وی مشاهدات خود از سفر و قرارگاه ابوزكریا را به رشتۀ تحریر درآورده و افزون بر آن، وصفی از قسنطینه و آثار كهن آن نیز به دست داده است (همو، 147- 148). ابوزكریا پس از وفات پسرش دیری نزیست و پس از درگذشت او در 647 ق، بیعتنامۀ مردم بجایه با جانشین وی ابوعبدالله مستنصر را ابوالمطرف نوشت (همو، 148). او در مدت اقامت در بجایه از زندگانی آسودهای كه دولت حفصی برایش فراهم آورده بود، برخوردار شد (همو، 147) و گذشته از فعالیت دیوانی به تدریس نیز میپرداخت (غبرینی، 299، 301؛ بن شریفه، 148-150). ابوالمطرف ظاهراً اندكی بعد به تونس فراخوانده شد. به گفتۀ عبدالملك، وی در این میان چندی با زاهدان و پارسایان همنشین بوده است (همانجا؛ نیز ابنفرحون، 206؛ ابنخطیب، همانجا).در 648 ق، ابوالمطرف را در شهرهای قابس و اُرْیُس در منصب قضا مییابیم (ابن عبدالملك، 1(1) / 179-180؛ غبرینی، 298، 301؛ ابن خطیب، همانجا؛ بن شریفه، 150-153). نوشتههای او دربارۀ این دو شهر، همچون دیگر نوشتههای وی با بیانی متصنع آگاهیهایی از اوضاع طبیعی یا اجتماعی اقامتگاههای او به دست میدهد (تجانی، 90-91؛ ابن عبدالمنعم، 452؛ بن شریفه، 152-153). به روایتی، وی چندی نیز قاضی قسنطینه بوده (غبرینی، 298)، اما خبری از این انتصاب و تاریخ آن در رسایل او و مآخذ دیگر نیامده است. چندی نگذشت كه مستنصر او را به دربار خود در تونس فراخواند و از مقربان خویش ساخت، تا آنجا كه وی اختیار بسیاری از امور دربار را در دست گرفت (ابنخلیل، همانجا؛ ابنعبدالملك، 1(1) / 180؛ غبرینی، 301؛ مقری، نفح، 1 / 298- 299). این امر را ابنعبدالملك مایۀ بدگمانی و ناخشنودی مستنصر دانسته و سپس از قول مستنصر میگوید: «وی دنیای ما را تباه كرد و ما دین او را» (همانجا؛ نیز نك : ابن خطیب، الاحاطة، 1 / 182؛ قس: ابنخلیل، همانجا) و دانسته نیست كه روایت ابنعبدالملك تا چه اندازه بازگوكنندۀ واقعیت تاریخی است و تا چه اندازه دیدگاههای مخالفان ابوالمطرف را نشان میدهد (نك : بن شریفه، 153-154).دورۀ اقامت ابوالمطرف در تونس كه آخرین مرحلۀ زندگانی اوست، یك دهه طول كشید و در آسایش گذشت (ابن خلیل، همانجا؛ بن شریفه، 154-155). در همین دوره بود كه دوست وی ابنابار، به خشم مستنصر گرفتار آمد و چنانكه از رسایل ابوالمطرف برمیآید، وی كوشید دوست خود را از مهلكه برهاند و تا اندازهای نیز در این امر كامیاب شد (غبرینی، 299-300؛ بن شریفه، 155)؛ گرچه در روایتی مشكوك ابوالمطرف خود متهم به ضدیت با ابنابار شده و او را در ماجرای قتل وی شریك دانستهاند (همو، 155-156).از نوشتهها و رسایل او در این سالها جز چند قطعه به نظم و نثر در دست نیست، اما میدانیم كه وی در این مدت به تدریس نیز میپرداخته و ظاهراً برخی از كتابهای خود را در این سالها تألیف كرده است (همو، 156-157؛ نیز نك : آثار). ابن عبدالملك در روایتی به تغییر حال و آشفتگی ابوالمطرف در پایان عمر اشاره كرده (همانجا)، اما این روایت نیز همچون روایتی كه پیشتر ذكر آن رفت مبهم و درخور تأمل است (نك : بن شریفه، 157). غالب منابع وفات ابوالمطرف را در 658 ق در تونس نوشتهاند (ابن عبدالملك، همانجا؛ غبرینی، 301؛ ابن فرحون، 207؛ ابن حجر، 1 / 203؛ بن شریفه، 157- 158).در بررسی شرح حال ابوالمطرف و آنچه از رفتار و كردار وی نقل شده، نشانههایی میتوان یافت كه برای پیبردن به جنبههایی از منش و شخصیت او و همتایانش سودمند است. دلبستگی ابوالمطرف به مناصب دیوانی و دولتی كه او را به قلمروهای متفاوت و دربارهای گوناگون كشانید، در عین حال با نوعی زیركی و انعطافپذیری همراه بود كه مانع گرفتار شدن او در ورطههای سهمناكی میشد كه برخی از همكاران او، از جمله دوستش ابنبار، را به كام مرگ كشانید؛ بهویژه كه آوازۀ علمی و دیوانی ابوالمطرف، هم او را سخت مطلوب دربار امیران ساخته بود (ابنخلیل، 42؛ غرینی، 298) و هم چنانكه دیدیم، دسیسهها و دشمنیهایی را بر ضد او برمیانگیخت. این ویژگیهای وی البته با اوضاع سیاسی آن عصر كه هوسهای فرمانروایان و گردبادهای سیاسی بر آن حاكم بود، سازگاری داشت و درواقع میتوان گفت كه فرصتطلبی و عافیتجویی طبقهای از ادیبان و كاتبان درباری كه ابوالمطرف نمونۀ شاخص آن است، نه صرفاً خصوصیتی اخلاقی، بلكه پدیدهای اجتماعی بود كه با ساختار سیاسی و شیوۀ حكومت در آن عصر پوند داشت. با اینهمه، علایق او را نمیتوان یكسره در جاه و مقام خلاصه كرد. آنچه در رسایل غیررسمی او میبینیم، چهرۀ مردی است كه پیوندهای اجتماعی و علایق خانوادگی را سخت ارج مینهد و مشغلههای دیوانی مانع توجه او به مسائل و نیازهای مردم نیست (قس: ابنعبدالملك، 1(1) / 179). شكست مسلمانان و تباهی اندلس و تیرهدوزی هموطنان او نیز در برانگیختن احساسها و شور وطندوستی او سخت مؤثر بود. درواقع بخش بزرگی از اخوانیات او نامههایی است كه وی در رسیدگی به امور نیازمندان، خواه آشنا و خواه بیگانه و درخواست كمك برای آنان، در آن عصر پریشانی، نوشته است و از خلال آنها و نیز اشعار او میتوان عواطف انسانی و دلبستگیهای میهنی او را بازشناخت (نك : بن شریفه، 165-167، 191-201).مایۀ اصلی شهرت ابوالمطرف در ادب عرب، نثر فنی و متصنع اوست كه در رسایل دیوانی و اخوانی وی جلوهگر است (دربارۀ این رسایل، نك : آثار). سنگینی و تصنع نثر او كه همۀ ویژگیهای نثر فنی عصر موحدون را داراست، از همان آغاز مایۀ اعجاب و ستایش ادیبان مغرب و اندلس بوده و سبب شده كه او را با مشاهیری چون بدیعالزمان همدانی و عمادالدین اصفهانی مقایسه كنند (ابن سعید، 2 / 363-364؛ ابنخلیل، همانجا؛ ابن عبدالملك، 1(1) / 152، 177، 5(1) / 355؛ ابنخطیب، الاحاطة، 1 / 180؛ بنشریفه، 253-254). آنچه در نثر او جلوۀ چشمگیر دارد، تكلف و افراط در كاربرد صنایع بدیعی، از قبیل جناس و طباق و مقابله است و میل به اطناب و طولانی كردن بندهای سجع و التزام به حرف واحد در آنها و گاه در همۀ كلمهها (ابن عبدالملك، 1(1) / 176، 5(1) / 348، 350؛ بن شریفه، 218- 219) و خلاصه هر آنچه سخن را در عین آراستگی، از روانی و شادابی دور میكند و همواره در دورههای انحطاط جایگزین خلاقیت اندیشه گردیده است. یكی از مظاهر این پدیده را در صبغۀ علمی و دینی متون ادبی میتوان دید. بسیاری از ادیبان و كاتبان سدههای متأخر اندلس در عین حال فقیه و محدث نیز بودند و دانش فقهی و دینی آنان در آثار ادبی ایشان جلوهگر شده است. ابوالمطرف نیز از این قاعده مستثنی نیست. رسائل او آكنده از اشارهها، اقتباسها و اصطلاحهای خاص فقهی و منطقی و جز آن است (ابنعبدالملك، 1(1) / 152؛ ابن خطیب، همانجا؛ بن شریفه، 180-181، 219) و به همین سبب شیوۀ نگارش او را آمیزهای از شیوههای نگارش ادیبان و عالمان دانستهاند (غبرینی، 300-301).شعر ابوالمطرف به اهمیت نثر او نیست و از همان آغاز آن را در مرتبهای نازلتر از نثر وی جای دادهاند (ابن عبدالملك، 1(1) / 177؛ ابنخطیب، همانجا). او نیز همچون غالب شاعرانی كه حرفۀ اصلیشان دبیری بوده، بیشتر نظمپرداز و صنعتگر است، تا شاعر. علاقه به صنایع ادبی و آرایشهای لفظی و درآمیختن شعر با اصطلاحهای علمی و فقهی كه در نثر او دیده میشود، شعر او را نیز دچار تكلّف ساخته و حتی گاهی كار به جایی رسیده كه برای فهم پارهای از اشعار پیچیدۀ او، قدما ناگزیر از شرح و تفسیر آنها شدهاند (بن شریفه، 241). با این حال همۀ اشعار او چنین نیست و مثلاً برخی سرودههای حكمتآمیز وی از سادگی و روانی بسیاری برخوردار است (همو، 241-242). قصیدهها و قطعههایی كه از او برجای مانده، اندک نیست و غالب موضوعهای شعر عرب همچون مدح، رثا، وصف، غزل و اخوانیات را در برمیگیرد، اما در این میان مدح و رثا و اخوانیات غالب است. در میان مدیحههای موجود او كه تقریباً همگی در مغرب و افریقیه سروده شده، گاه قصیدههای بلندی نیز شامل حدود 70 بیت دیده میشود كه در مدح فرمانروایان حفصی است. این مدیحهها و نیز سایر اشعار او همه به سبك كهن سروده شده و در ساختمان و مضمون آنها كمتر ابداعی به كار رفته است. ابوالمطرف را در زمرۀ موشحسرایان نیز آوردهاند (ابنخلیل، 45)، اما موشحی از او به دست نیامده است. وی ظاهراً دیوانی نداشته و عمدۀ اشعارش در رسایل وی پراكنده است. برخی از آنها را نیز منابع مختلف نقل كردهاند. بن شریفه در بحث از شعر ابوالمطرف بخش درخور توجهی از سرودههای او را گرد آورده است (ص 223-247).
آثار ابوالمطرف به شعر و ادب محدود نمیشود و او در زمینۀ تاریخ و كلام و اخلاق نیز تألیفاتی دارد. آثار تاریخی و كلامی وی اكنون در دست نیست و دیگر آثار او نیز هنوز به چاپ نرسیده است. آثار شناخته شدۀ ابوالمطرف اینهاست:1. التنبیهات علی ما فی البیان من التمویهات، در علم بلاغت. این كتاب كه احتمالاً در مدت اقامت مؤلف در افریقیه نوشته شده، ردیهای است بر كتاب التبیان فی علمالبیان ابن زملكانی كه آن نیز اقتباسی است از دلائل الاعجاز عبدالقاهر جرجانی. مؤلف در این كتاب سخنان ابنزملكانی را تلخیص و سپس نقد میكند، اما بیشتر به جزئیات و شواهد میپردازد. شیوۀ بیان و نقد او گاه ریشخندآمیز و برتریجویانه است و از لابهلای سخنان وی میتوان گرایشی به آراء بلاغی یونانیان دید (همو، 260- 268). نسخهای از این اثر در كتابخانۀ اسكوریال موجود است (ESC2، شم 115).2. تعلیقاتی بر المعالم فخر رازی (ابنعبدالملك، 1(1) / 176؛ غبرینی، 301؛ ابنخطیب، الاحاطة، 1 / 184؛ ابنفرحون، 207). این كتاب كه آن هم ظاهراً در مدت اقامت مؤلف در افریقیه نوشته شده بوده، شامل انتقادهای او از آراء كلامی فخر رازی بوده است و اكنون در دست نیست (بن شریفه، 297- 298).3. خلاصهای از ثورة المریدین ابنصاحب الصلاة (ابنعبدالملك، 1(1) / 177؛ ابن خطیب، همانجا)، در شرح قیام ابن قسی (ﻫ م) و پیروانش در غرب اندلس.هیچیك از دو كتاب اخیر اكنون در دست نیست.4. رسائل، شامل همۀ نوشتههای دیوانی و اخوانی ابوالمطرف كه بخش درخور توجهی از اشعار او را نیز در برمیگیرد. نوشتههای دیوانی وی خود مشتمل بر دهها رساله و چندین بیعتنامه و فرمان و عهدنامه است كه وی از جانب شاهان و امیران اندلس و مغرب و افریقیه یا خطاب به آنان نوشته است. اخوانیات او نیز شامل نامهها و رسایل بیشماری است كه وی خطاب به دوستان و همتایانش كه اغلب از مشاهیر علم و ادب بودند، نوشته است. موضوع این رسایل، وصایت، سپاسگزاری، تهنیت، تسلیت، عتاب، شكایت، هجو، وصف (بهویژه وصف سفر) و نیز لغز است (بن شریفه، 183- 218). ابوالمطرف خود ظاهراً تمایلی به گردآوری و حفظ این رسایل نداشته، اما دوستداران او از همان آغاز مجموعههایی از رسایل او و همكارانش را فراهم آورده بودند كه برخی از آنها به شرق نیز رسیده بود (مثلاً قلقشندی چند رسالۀ دیوانی و اخوانی او را در صبح الاعشی آورده است، نك : 6 / 534-535، 7 / 37- 38، 94- 99، 110-111، 116-117 به بعد؛ دربارۀ مجموعههای فوق، نك : بن شریفه، 255-257). در سدۀ 8 ق، ابوعبدالله محمد بن هانی سبتی به جمعآوری رسایل ابوالمطرف پرداخت و مجموعهای از آنها در 2 جلد به نام بغیة المستطرف و غنیة المتطرف من كلام امام الكتابة ابن عمیرة ابی المطرف فراهم آورد (ابنخطیب، همانجا؛ مقری، نفح، 8 / 392؛ بن شریفه، 257). رسایلی كه اكنون از ابوالمطرف در دست است، ظاهراً بخشی از همین كتاب بوده است. اكنون 2 مجموعه از این رسایل در كتابخانۀ عمومی رباط نگهداری میشود. مجموعۀ دیگری از آنها نیز ضمن مجموعۀ نسخههای خطی فرانسیسكو كودرا در كتابخانۀ آكادمی سلطنتی تاریخ در مادرید به ثبت رسیده، اما گویا بعداً مفقود شده است (همو، 257- 259).5. كتابی دربارۀ سقوط میورقه و چیرگی مسیحیان بر آنجا (ابن عبدالملك، 1(1) / 176؛ ابنخطیب، ابنفرحون، همانجاها؛ ابن قاضی، 146). این كتاب كه به گفتۀ ابن عبدالملك، به سبك الفتح القسی عمادالدین اصفهانی نوشته شده بوده (همانجا)، اكنون در دست نیست، اما فقرهای كه مقری از آن نقل كرده (همان، 6 / 259-261)، حاكی از آگاهی دقیق مؤلف از جزئیات این رویداد است (نك : بن شریفه، 287-292). بدین سبب برخی گمان كردهاند كه ابوالمطرف در زمان سقوط میورقه خود در آنجا بوده است (سیسالم، 496؛ EI2, III / 704).ابوالمطرف مواعظی نیز دارد كه به شیوۀ مواعظ ابن جوزی نوشته شده است (ابن عبدالملك، 1(1) / 169-170) و به درستی روشن نیست كه آیا خود در اصل مجموعهای مستقل بوده، یا بخشی از رسایل او را تشكیل میداده است. تصنع این مواعظ و تمثیلهایی كه در پارهای از آنها به كار رفته، نشان میدهد كه این شیوه بیش از آنكه زاییدۀ گرایشهای زاهدانۀ كاتبانی چون ابوالمطرف بوده باشد، حاصل ضرورتهای مقام دبیری و فن كتابت بوده است (نك : بن شریفه، 302، 304). بخشی از این مواعظ در الذیل ابن عبدالملك (1(1) / 169-173) و بخشی نیز در رسایل مؤلف (بن شریفه، 301-304) آمده است.برخی منابع متأخر و معاصر كتاب دیگری به نام التنبیه علی المغالطة و التمویه را نیز كه نسخهای از آن در كتابخانۀ اسكوریال موجود است، اثر ابوالمطرف دانستهاند (بغدادی، ایضاح، 1 / 326، هدیه، 1 / 96؛ زیدان، 3 / 6؛ زركلی، 1 / 159؛ بستانی، 3 / 402؛ قس: درنبورگ كه كتاب را ردیهای بر ابوالمطرف دانستهاست، ESC2, I / 182-183)، اما این كتاب بیشك تألیف ابوالمطرف نیست، چه از مضمون آن چنین برمیآید كه قریب 2 سده پیش از وفـات ابوالمطرف تألیف شده است (بن شریفه، 269-284؛ نك : آنتونیا، GAL, I / 381; 271-276).
ابن ابار، محمد، المعجم فی اصحاب القاضی الامام ابی علی الصدفی، به كوشش فرانسیسكو كودرا، مادرید، 1885 م؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، لسان المیزان، حیدرآباد دكن، 1329-1331 ق؛ ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، به كوشش محمد عبدالله عنان، قاهره، 1375 ق / 1955 م؛ همو، اعمال الاعلام، به كوشش لوی پرووانسال، بیروت، 1956 م؛ ابنخلدون، العبر؛ ابن خلیل، محمد، اختصار القدح المعلی لابن سعید، به كوشش ابراهیم ابیاری، قاهره، 1959 م؛ ابن سعید، علی، المغرب فی حلیالمغرب، به كوشش شوقی ضیف، قاهره، 1955 م؛ ابن عبدالملك، محمد، الذیل والتكملة، ج 1، به كوشش محمد بن شریفه، ج 5، به كوشش احسان عباس، بیروت، دارالثقافة؛ ابن عبدالمنعم حمیری، محمد، الروض المعطار، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1980 م؛ ابن عذاری، احمد، البیان المغرب، به كوشش هویسی میراندا، تطوان، 1960 م؛ ابن فرحون، ابراهیم، الدیباج المذهب، به كوشش محمد احمدی ابوالنور، قاهره، 1974 م؛ ابن قاضی مكناسی، احمد، جذوة الاقتباس، رباط، 1973 م؛ بستانی؛ بغدادی، ایضاح؛ همو، هدیه؛ بلفیقی، ابراهیم، المقتضب من كتاب تحفة القادم ابن ابار، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ بن شریفه، محمد، ابوالمطرف، حیاته و آثاره، رباط، 1385 ق / 1966 م؛ تجانی، عبدالله، رحلة، تونس، 1377 ق / 1958 م؛ زركلی، اعلام؛ زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، به كوشش شوقی ضیف، قاهره، 1957 م؛ سیسالم، عصام سالم، جزر الاندلس المنسیة، بیروت، 1984 م؛ سیوطی، بغیةالوعاة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1384 ق / 1964 م؛ صفدی، خلیل، الوافیبالوفیات، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1389 ق / 1969 م؛ غبرینی، احمد، عنوان الدرایة، به كوشش عادل نویهض، بیروت، 1969 م؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشی، قاهره، 1383 ق؛ مقری، احمد، ازهار الریاض، به كوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، 1358 ق / 1939 م؛ همو، نفح الطیب، به كوشش یوسف محمد بقاعی، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ نیز:
Antuna, Melchor M., «Notas sobre dos MSS. Escurialenses mal catalogados», Al-Andalus, Madrid / Granada, 1941, vol. VI; EI2; ESC2; GAL.
مهران ارزنده
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید