صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / ابومخنف /

فهرست مطالب

ابومخنف


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 14 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

اَبوُمِخْنَفْ، لوط بن یحیی بن سعید بن مخنف بن سُلَیم، اخباری بزرگ سدۀ 2 ق. دربارۀ ابومخنف، به‌رغم شهرت بسزایش، آنچه موجب شگفتی است، بی‌اطلاعی از احوال و زندگی اوست، چنانكه حتی طرحی ساده از احوال وی را به درستی نمی‌توان ترسیم كرد. همین موضوع موجب شده تا همگان توجه خود را به اخبار منقول از او معطوف دارند و در این اخبار نیز ــ كه مؤلفان بعدی چنانكه خواهیم دید، هریك به گونه‌ای از آثار او آورده‌اند ــ نكاتی كه به روشن شدن زندگی او كمك كند، بسیار اندك است و نباید جانب احتیاط را از دست داد.
ابومخنف در كوفه از خاندانی بزرگ و مشهور از تیرۀ غامد و از قبیلۀ بزرگ یمنی‌اَزْد (كلبی، 2 / 481-482) برخاسته بود. آگاهیهایی كه در مآخذ دربارۀ خاندان او آمده، گرچه پراكنده است، ولی اندك نیست. نیای او مخنف بن سلیم براساس گزارش خود ابومخنف (نك‍ : ابن‌سعد، 1(3) / 30) در 6 ق، زمانی‌كه پیامبر (ص) به دعوت ابوظبیان ازدی پرداخت، اسلام آورد. به همین سبب او را كه از پیامبر (ص) احادیثی روایت كرده، در شمار اصحاب نهاده‌اند (نك‍ : طبرانی، 20 / 310-311؛ ابوالشیخ، 1 / 279-282؛ ابن‌عبدالبر، 4 / 1467؛ ابونعیم، معرفة، 2 / گ 206 الف؛ مزی، تحفة، 8 / 367- 368؛ ابن حجر، الاصابة، 6 / 72). در مآخذ تنها آگاهی موجود از زندگی مخنف بن سلیم، پیش از خلافت امیرالمؤمنین علی (ع)، شركت او در فتوح عراق است (دینوری، 114). در جنگ جمل در لشکر عراقیان شركت كرد و در فش ازد و برخی قبایل را با خود داشت (نصر بن مزاحم، 117؛ بلاذری، انساب، 2 / 236؛ دینوری، 146) و دو برادرش عبدالله و صَقْعَبْ در همین پیكـار جـان بـاختند (نك‍ : طبری، تاریخ، 4 / 521، «المنتخب»، 547؛ نیز نك‍ : بلاذری، همان، 2 / 241). پس از آن از سوی امام (ع) به امارت اصفهان و همدان گماشته شد (نصر بن مزاحم، 11؛ ابوالشیخ، 1 / 277- 278؛ ابونعیم، ذكر اخبار، 1 / 72)، اما در آستانۀ جنگ صفین، امام علی (ع) طی نامه‌ای كه نصر بن مزاحم متن آن را آورده (ص 104-105)، وی را نزد خود فراخواند و او در جنگ صفین حضور داشته است (همانجا). مخنف ساكن كوفه بود و «جبّانه»ای (= گورستان) در همانجا بدو منسوب است (خلیفه، 1 / 280، 309؛ طبری، تاریخ، 7 / 183؛ ابونعیم، همانجا). به روایت ابن حجر وی در 64 ق در جنبش توابین به رهبری سلیمان بن صُرَد خُزاعی كشته شد (تهذیب، 10 / 78).
مشهورترین فرزند او عبدالرحمن است كه در صفین حضور داشت (نصر بن مزاحم، 261) و در برخی حوادث دیگر نیز پس از جنگ صفین شركت جست (بلاذری، همان، 2 / 446؛ ابراهیم، 302، 314-315؛ طبری، همان، 5 / 133). همچنین در وقایع مربوط به جنبش مختار ثقفی، می‌دانیم كه از مخالفان او به‌شمار می‌رفت (بلاذری، همان، 5 / 224، 227، 231، 253). وی در 75 ق در جنگ بـا خوارج كشتـه شد (طبری، همـان، 6 / 211-212؛ نیز نك‍ : مبرّد، 3 / 1299، 1302، 1318- 1319).
فرزند دیگر مخنف به نام محمد هم در صفین حضور داشت (طبری، همان، 4 / 570) و از همراهی او با برادرش عبدالرحمن نیز سخنی به میان آمده است (نك‍ : همان، 5 / 261). از عبدالله بن مخنف نیز ابراهیم ابن محمد ثقفی در خبری یاد كرده (ص 312) و گویا وی دست كم تا 77 ق زنده بوده است (نك‍ : طبری، همان، 6 / 295، كه نام مخنف در نسخۀ مصحح از نسب او افتاده است، قس: «المنتخب»، همانجا). حبیب فرزند دیگر مخنف احادیثی از طریق پدرش نقل كرده است (مزی، تهذیب، 27 / 347؛ نیز نك‍ : احمد بن حنبل، 5 / 76). دربارۀ فرزند دیگر او سعید كه پدربزرگ ابومخنف بود، هیچ‌گونه آگاهی در مآخذ موجود دیده نمی‌شود. یحیی پدر ابومخنف را نیز تنها از طریق چند روایتی كه ابومخنف در برخی حوادث تاریخی از او نقل كرده، می‌شناسیم و واپسین زمان آن روایات مربوط است به 96 ق (نك‍ : طبری، تاریخ، 6 / 124، 295، 500؛ نیز نك‍ : ابوالفرج، 34، 35). در اختصاری كه اینك از المقتبس مرزبانی در دست داریم، اگرچه نام ابومخنف در فهرست اسامی راویان و دانشمندان كوفی كه به شرح حال یكایك آنان پرداخته شده، آمده است (یغموری، 235)، اما متأسفانه در نسخه‌ای كه اینك در دست داریم، اثری از شرح زندگی ابوحنیف دیده نمی‌شود.
دربارۀ تاریخ تولد ابومخنف، حدسهای محققان را باید مجدداً و به دقت بررسی كرد. به گفتۀ سزگین ابومخنف در حدود سال 70 ق / 689 م زاده شده، زیرا از عبدالله بن علقمۀ خَثْعمی ــ كه به‌زعم همو آخرین صحابی پیامبر (ص) متوفی در كوفه (87 ق / 706 م) بوده ــ چندین خبر تاریخی روایت كرده است (ص 5؛ نیز نك‍ : طبری، همان، 5 / 565، 6 / 230، 290-291)، اما بی‌گمان، میان این عبدالله بن علقمۀ خثعمی و عبدالله بن ابی اوفی اسلمی ــ واپسین صحابی پیامبر (ص) متوفی در كوفه (نك‍ : ذهبی، سیر، 3 / 428 به بعد) ــ خلطی پیش آمده است. همچنین ولهاوزن گفته است كه وی در 82 ق در میان سالی بوده و دوست محمد بن سائب كلبی به شمار می‌رفته است ( الدولة، 1). اگر مستند گفتۀ او خبری باشد كه ابومخنف از قول محمد بن سائب كلبی در وقایع جنبش ابن‌اشعث، در 82 ق آورده (نك‍ : طبری، همان، 6 / 349، 364)، نخست باید گفت كه روایات مذكور محتمل است سالها بعد نقل شده باشد و دیگر باید به این نكته توجه كرد كه ابومخنف روایت مربوط به حوادث سال 82 ق را به واسطۀ محمد بن سائب كلبی روایت كرده و اگر خود، چنانكه ولهاوزن گفته، در این واقعه میان سال بوده، چه نیازی به روایت از او داشته است؟ به هر حال اینگونه روایات برای تخمین سالزاد ابومخنف چندان مفید نیست؛ چه ابومخنف مثلاً حوادث مربوط به واقعۀ كربلا (61 ق) را هم گاه به یك واسطه روایت كرده است (مثلاً نك‍ : همان، 5 / 434، 435) و مسلماً نمی‌توان براساس چنین استدلالی گفت كه در این تاریخ در میان سالی بوده است. اما این نكته هم گفتنی است كه طبری از حدود سال 97 ق به بعد روایاتی دربارۀ برخی حوادث تاریخی از ابومخنف آورده (همان، 6 / 523، 542، 564، 578) كه او بی‌واسطه آنها را نقل كرده بوده و در گزارش مربوط به سال 96 ق به واسطۀ پدرش (همان، 6 / 500) و در 97 ق به واسطۀ دیگران هم اخباری گزارش كرده بوده است (همان، 6 / 524، 527). واپسین خبری كه از ابومخنف نقل شده، از آن طبری (همان، 7 / 417- 418) و مربوط است به جنبش محمد ابن خالد قسری در 132 ق، اندكی بیش از ورود لشكر خراسان به كوفه، اما از نقش ابوسلمۀ خلاّل (ﻫ‌ م) در روایت منقول از ابومخنف، در مقایسه با روایت كامل‌تری از همین ماجرا در اخبارالدولة العباسیة (ص 367- 368)، بسیار كاسته شده است، ازاین‌رو چندان بعید نیست كه تاریخ این روایت ابومخنف، به پس از ماجرای قتل ابوسلمۀ خلال بازگردد.
به هر حال روایت مستقیم و غیرمستقیم ابومخنف از كسانی چون جابر بن یزید جعفی (طبری، تاریخ، 4 / 500، 512) و مالك بن اعین جُهَنی (همان، 5 / 13، 14، 25، 39، 84، نیز نك‍ : 7 / 129) و ابوخالد كابلی (همان، 5 / 423 به یك واسطه) و ابوالجارود (همان، 6 / 63) كه در تشیع دارای اندیشه‌های خاص بودند و روایاتی كه دربارۀ خوارج از منابع نزدیك به ایشان مانند ابوالمخارق راسبی (همان، 5 / 564، 620، 6 / 319، 322) یا ابوزهیر عَبْسی (همان، 6 / 168) نقل كرده، نشان‌دهندۀ ارتباط گسترده‌ای است كه او برای جمع اخبار با آنان داشته است. همچنین گزارشهای دقیقی كه او از حوادث پیش از سال 132 ق داده، مانند گزارش قیام زید بن علی (ع) و عوامل آن (همان، 7 / 171، 180، 186) یا جنبش ضحاك بن قیس خارجی در كوفه (همان، 7 / 327، 345)، می‌تواند تا حدودی نشان‌دهندۀ دسترسی كامل او به این‌گونه اخبار باشد.
زمان اقدام ابومخنف به جمع‌آوری این‌گونه اخبار مربوط به حوادث تاریخی صدر اسلام ــ كه برخی از آن حوادث بعدها موجب بروز اعتقادات خاص میان مسلمانان شد ــ دانسته نیست، اما محققان كوشیده‌اند تا با استناد به متن برخی از اخبار منقول از خود ابومخنف به نتایجی دست یابند. مثلاً ماسینیون بر مبنای تغییری كه در تلفظ برخی واژه‌ها ــ و درواقع نام مكانها ــ پس از ورود لشكر خراسان به كوفه پیش آمد، با یافتن واژه‌ای از اینگونه در روایات منقول از ابومخنف، زمان جمع‌آوری اخبار را پس از پیروزی عباسیان در 132 ق دانسته است (نك‍ : III / 45). گرچه دلیلهای استواری برای تعیین زمان دقیق تألیف این اخبار در دست نیست، اما باید به نكته‌ای اساسی توجه كرد: فعالیت محدثان و اخباریان در دورۀ اموی به روایت سیرۀ نبوی مقصور بود و تألیف اخبار تاریخی مربوط به دوران اموی، مانند شرح حوادث عراق و قیامها و نگارش «مقتل»های متعدد، یا شرح جنبشهای خوارج، از نخستین سالهای حكومت عباسیان با تألیفات كسانی همچون ابن‌اسحاق و ابومعشر سندی (ﻫ م م) و ابومخنف و سیف بن عمر تمیمی آغاز شد و تنها در این دوره است كه پس از سیرۀ نبوی ــ كه همچنان بخش عمدۀ فعالیت اخباریان را تشكیل می‌داد ــ به عنوانهایی همچون تاریخ الخلفاء از ابن اسحاق و ابومعشر سندی و خاصه راویان كوفی همچون عوانة بن حكم (د 147 ق) برمی‌خوریم كه آثاری چون التاریخ و سیرة معاویة و بنی امیة بدو منسوب است (GAS, I / 307-308) و همچنین ابومخنف كه فهرست آثار او، نشان دهندۀ تلاش گسترده در زمینۀ تألیف اخبار تاریخی است. به همین سبب مؤلفان بعدی با همۀ بدگمانی كه به ابومخنف داشته‌اند، به عنوان یكی از پیشروترین این كسان از آثار او بهره‌ها گرفتند. درواقع پس از نیمۀ دوم سدۀ 2 ق با ظهور كسانی همچون هشام كلبی و ابوالحسن مداینی و واقدی، این حركت به اوج خود رسید. اهتمامی هم كه عراقیان ــ و خاصه كوفیان ــ به تك‌نگاریهایی درخصوص وقایعی همچون جمل و صفین و كربلا نشان می‌دادند، می‌باید به‌طور كلی از دیدگاه گرایش عمومی آنان به اهل بیت (ع) و حفظ جزئیات مربوط به آن حوادث نگریسته شود (برای تفصیل، نك‍ : دوری، 118 به بعد).
تا آنجا كه می‌دانیم، فقط یاقوت تاریخ وفات ابومخنف را 157 ق ذكر كرده است ( ادبا، 17 / 41؛ نیز نك‍ : ذهبی، سیر، 7 / 302، تاریخ، 581؛ ابن شاكر، فوات، 3 / 225). از آنجا كه او تقریبا همۀ شرح حال ابومخنف و فهرست آثار او را از ابن ندیم برگرفته و در نسخۀ كنونی الفهرست، موضع تاریخ درگذشت ابومخنف خالی است (ص 105)، به احتمال بسیار، این تاریخ را نیز از نسخه‌ای از الفهرست ابن‌ندیم كه در دست داشته، نقل كرده است. تاریخ درگذشت ابومخنف را پیش از 170 ق نیز آورده‌اند (ذهبی، میزان، 3 / 420). این تاریخها چندان دقیق نیستند، اما از آنجا كه ابوالحسن مداینی از ابومخنف روایت كرده (طبری، تاریخ، 4 / 558، 6 / 500)، باتوجه به تاریخ ولادت وی در 135 ق، می‌توان به تاریخ درگدشت ابومخنف در سالهای پیش از 170 ق اعتماد كرد (نیز نك‍ : یعقوبی، 2 / 403، كه او را در زمرۀ فقهای زمان مهدی عباسی آورده است).
در كتابهای رجال‌شناسی، ابومخنف را طعنها زده‌اند و یحیی بن معین او را «ثقه» ندانسته (2 / 500؛ عقیلی، 4 / 19) و ابن ابی حاتم او را «متروك الحدیث» خوانده است (3(2) / 182). در دیگر منابع رجالی نیز به اینگونه تعبیرات دربارۀ او برمی‌خوریم (نیز نک‍ : ابن عدی، 6 / 2110؛ دارقطنی، 146؛ ابن جوزی، 1 / 406؛ ذهبی، همان، 3 / 419؛ ابن حجر، لسان، 4 / 429). اما اینگونه نظریات را می‌باید در موضع‌گیری عمومی محدثان در برابر اخباریان داشته‌اند، بررسی كرد: تقریباً هیچ‌یك از مؤلفان متقدم اخباری كه اینك ما به واسطۀ ایشان به اخبار آن ادوار تاریخی دسترسی داریم، از گزند طعنی كه اهل حدیث بر ایشان می‌زده‌اند، مانند تمایلات شیعی در آنان و جز آن، بركنار نبوده‌اند، همچون ابن اسحاق (ﻫ م)، عوانة بن حكم (همان، 4 / 386)، هشام بن محمد كلبی (ذهبی، سیر، 10 / 101-102) و واقدی (برای نمونه، نك‍ : خطیب، 3 / 12-16). پرداختن به حوادثی كه به هر نحوی، در استواری بنیان اعتقادی مؤثر واقع می‌شد و خاصه كسی همچون ابومخنف كه آثار او بیشتر جزئیات دوران خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) و همچنین وقایع كربلا را در برمی‌گیرد، در نظر بسیاری از اهل حدیث خوشایند نبود. گذشته از این روش اخباریان در گزارش حوادث تاریخی با ضوابط دقیق اهل حدیث مانند ضبط صحیح كلمات خبر و اطلاع از «منازل رجال» همخوانی نداشت و چنانكه معهود آنان بود، اخبار حوادث را غالباً بی‌توجه به چنان دقتهایی كه در نقل حدیث معمول بود، تنها از شاهدان عینی برمی‌گرفتند، و چون معمولاً هیچ‌یك از آن شاهدان از گروه محدثان به‌شمار نمی‌رفتند و طبیعتاً نامی از آنان در كتابهای رجالی نیست ــ و اگر هست به كاری نمی‌آید ــ اخباریان به روایت از «مجاهیل» با جعل اخبار متهم می‌شدند. چنانكه همین معانی را كسانی همچون جاحظ (2 / 225) یا ابن تیمیه (1 / 13) دستاویزی عمده برای طعن بر ابومخنف و جز او و كسانی كه بر اخبار منقول از آنان اعتماد كند، قرار داده‌اند (نیز نك‍ : ذهبی، همان، 7 / 301-302). این نكته به‌خصوص دربارۀ برخی شیوخ ابومخنف به وضوح در مآخذ دیده می‌شود: مثلاً لقیط مُحاربی (همو، میزان، همانجا) یا ابوالمخارق راسبی (همان، 4 / 571) یا نضر بن صالح (همان، 4 / 258)، جعفر بن حذیفه (همان، 1 / 405)، نمیر بن وَعله (همان، 4 / 273) یا معاذ بن سعد (همان، 4 / 132) همگی مجهول و ضعیف خوانده شده‌اند (برای روایات ابومخنف از آنان، نك‍ : طبری، تاریخ، 4 / 301، 5 / 69، 375، 401، 564، 6 / 590). درواقع بیشتر كسانی مع ابومخنف روایاتی از آنان نقل كرده، یا خود شاهد حوادث بودند یا به یكی دو واسطه از یك شاهد عینی نقل كرده‌اند، مثلاً روایت او از صقعب بن زهیر ازدی در واقعۀ صفین (همان، 5 / 38)، یا قیام مسلم بن عقیل در كوفه به یك واسطه از شاهد عینی (نك‍ : همان، 5 / 369) و نیز روایتی از واقعۀ كربلا از همسر زهیر بن قین (نك‍ : همان، 5 / 396). روایات متعدد او از حمید بن مسلم كه در كربلا شاهد وقایع بسیاری بوده و جزئیات دقیقی از آن واقعه نقل كرده (مثلاً نك‍ : همـان، 5 / 446- 448؛ بـرای حوادث دیگر، نك‍ : همان، 5 / 600، 606-607) و در كنار آن، نقل روایتی در همان موضوع از اهل بیت (ع)، مانند حضرت صادق (ع) (همان، 5 / 453)، یا فاطمه دختر علی (ع) (همان، 5 / 461)، نشان از دقت او در اخذ اخبار از شاهدان وقایع و به‌طور كلی از كسانی دارد كه مورد اعتماد او بودند و در دیگر خوادث نیز چنین روشی دیده می‌شود؛ مانند گزارش جنبش توابین (همان، 5 / 480)، قتل مُصْعَبْ بن زبیر (همان، 6 / 10)، كشته شدن شمر (همان، 6 / 53) و موارد بسیار دیگر.
ابومخنف از مورخان هم طبقۀ خود، همچون محمد بن اسحاق (نك‍ : بلاذری، انساب، 1 / 585؛ طبری، همان، 5 / 69؛ ابن ابی الحدید، 2 / 187) و سیف بن عمر تمیمی (مفید، الجمل، 128؛ نیز نك‍ : طبری، همان، 4 / 432) و شرقی بن قُطامی كلبی (نك‍ : بلاذری، فتوح، 243) روایاتی نقل كرده است.
بدین‌گونه، ابومخنف در رأس مكتب اخباریان عراقی جای می‌گیرد و اهتمام گستردۀ او به نقل رویدادهای عراق، البته وی را از پرداختن به حوادث دیگر در سرزمینهای ایران، مصر و شام بازداشته و اگر هم در آثار باقی‌مانده از او، چیزی در این موضوعات هست، بی‌گمان قابل سنجش با اخبار او دربارۀ وقایع عراق نیست. این معنی تا حدی می‌تواند به تعصبات قبیله‌ای و محلی نیز حمل شود. روایات خانوادگی او از پدر و دایی و برادرزاده‌اش (طبری، همان، 5 / 37، 600)، اعتماد عمده بر روایات منقول از قبیلۀ ازد و روایاتی از افراد برخی قبیله‌های دیگر مانند تمیم، هَمْدان و كَنْده ــ كه همگی در كوفه جمع بوده‌اند ــ روایات منقول از او را به گونه‌ای، «كوفه‌نگری» به حوادث جلوه داده است. با اینهمه نمی‌توان این روایات را تنها از منظر تعصبات قبیله‌ای نگریست؛ برخلاف روایات برخی راویان دیگر از نوع خود او همچون سیف بن عمر تمیمی كه تا مرز بر ساختن قهرمانان تاریخی پیش رفته‌اند (برای تفصیل، نك‍ : دوری، 35، 36، 37، 132- 133).
بحث از وثاقت ابومخنف، گفت‌وگوهایی را در باب مذهب او پیش آورده است. سابقۀ خانوادگی او و تمایلی كه او به نقل و جمع اخبار مربوط به امیرالمؤمنین (ع) و امام حسین (ع) داشته، ظن تشیع وی را تقویت می‌كرده است، تا بدانجا كه برخی او را شیعی امامی قلمداد كرده‌اند (نك‍ : GAS, I / 308)؛ با اینهمه ابن ابی الحدید او را شیعه ندانسته است (1 / 147). شیخ مفید نیز كه كتاب الجمل ابومخنف از مآخذ وی بوده (نك‍ : بخش آثار)، بر اخذ روایات، از مآخذ «عامه» و نه «خاصه»، در ماجرای جمل تأكید ورزیده است (مفید، همان، 423). مجلسی هم نام او و كتابش را در فهرست «كتب المخالفین» آورده است (1 / 24-25). برخی رجال‌شناسان معاصر نیز دربارۀ انتساب او به تشیع یا رد امامی بودن وی به بحث پرداخته‌اند (نك‍ : مامقانی، 2 / 44؛ قس: شوشتری، 7 / 446-447). شیخ طوسی در كتاب رجال (ص 57) در طبقۀ اصحاب حضرت علی (ع)، عبارتی از كشی نقل كرده كه ظاهراً در آن، ابومخنف از اصحاب آن حضرت انگاشته شده بوده و شیخ ضمن رد آن انتساب، یحیی پدر ابومخنف را از اصحاب امام علی (ع) قلمداد كرده است (نك‍ : همو، الفهرست، 155) و پس از آن نیز ابومخنف در طبقۀ صحابۀ امام حسن و امام حسین (ع) نهاده شده (همو، رجال، 70، 79) و در طبقۀ اصحاب حضرت صادق (ع) دوباره به او اشاره شده است (همان، 279؛ نیز نك‍ : ابن شهر آشوب، معالم، 83، قس: مناقب، 4 / 40). چندان بعید نیست كه گفتار شیخ طوسی در خصوص درك محضر امیرالمؤمنین و امام حسن و حسین (ع) از سوی ابومخنف، ناشی از خلط او با جدش مخنف بن سلیم باشد (برای تفصیل، نك‍ : خویی، 14 / 137- 138؛ شوشتری، 7 / 445-446). ابومخنف از امام علی بن حسین (ع) به یك واسطه روایت كرده (نك‍ : طبری، تاریخ، 5 / 387، 420)، ولی روایت او از امام باقر (ع) صحیح دانسته نشده (نك‍ : نجاشی، 320)، درحالی‌كه می‌دانیم كه محضر حضرت صادق (ع) را درك و از آن حضرت روایت كرده است (نك‍ : همانجا؛ برای اصل روایت، نك‍ : طبری، همان، 5 / 453). از ابومخنف روایاتی در آثار امامیه همچون كلینی (4 / 31) و ابن‌بابویه (ص 278) و شیخ مفید ( الامالی، 127، 159، 169، الاختصاص، 13) وارد شده و روایات منسوب به او به خصوص از واقعۀ كربلا و جنبش مختار، بعدها در آثار علمای شیعی مورد استناد قرار گرفته است (نك‍ : آثار). با اینهمه باید تمایلات مذهبی ابومخنف در زمانی که او می‌زیست و محیط شهر كوفه را با هم مورد ملاحظه قرار داد: كوفیان همواره و به‌طور عموم به خاندان پیامبر (ص) علاقه‌مند بودند و خلافت بنی‌عباس هم نخست در این شهر پاگرفت. عباسیان تا استقرار كامل بر اریكۀ قدرت، سیاست مذهبی چندان روشنی نداشتند و حكومت خود را نیز در حقیقت عامل احقاق حق اهل بیت (ع) نشان می‌دادند. گفته‌ای هم كه به عبدالله بن علی عباسی به هنگام كشتار بی‌امان امویان در شام نسبت داده‌اند و در آن به گرفتن انتقام از قاتلان امام حسین (ع) و زید بن علی (ع) اشاره كرده است (نك‍ : ازدی، 139) و نیز بیتی از شعری كه یكی از همراهان او به نام شبل بن عبدالله در همین ماجرا سروده است، كاملاً به همین معنی اشاره دارد (نك‍ : ابن‌اثیر، 5 / 430) و می‌تواند تا اندازه‌ای نشان‌دهندۀ پیروی از همین سیاست باشد. اما روایت طبری (همان، 7 / 166، 180 به بعد) از ابومخنف در خصوص جنبش زید بن علی (ع) در كوفه و دقت در مضامین آن نمی‌تواند پیروی او را از اندیشه‌های امامیه ثابت كند.

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: