صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابوالفرج اصفهانی /

فهرست مطالب

ابوالفرج اصفهانی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

شخصیت او

 آن ابوالفرجی كه در اغانی و كتابهای دیگر آن روزگار باز شناخته می‌شود، به هیچ روی به آن جوان جدی مؤمن مبارزی كه مقاتل را می‌نگاشت، شباهت ندارد. او مردی ناهنجار و ژنده‌پوش است؛ موزه‌اش را هرگز نو نمی‌كند؛ جامه‌اش را نمی‌شوید و به خوراك آزمند است (یاقوت، همان، 13 / 101- 102، 107).
ابوالفرج بی‌پرده و به سادگی تمام مجالسی را كه خود در آنها شركت داشته است، وصف می‌كند: در مجلس وزیر مهلبی كه به هجو وزیر انجامید. او خود اعتراف می‌كند كه چون هر دو مست باده بوده‌اند، چنین حالتی پیش آمده است. وی در ادب ‌الغرباء حكایت می‌كند كه در 355 ق، همراه شخص دیگری، برای دیدن ترسایان و باده‌نوشی بر لب رود یزدگرد كه از كنار دیر ثعالبی می‌گذشت، به آن دیر رفت. دختری زیبا، دوست و همراه او را به كنار دیواری خواند كه بر آن ابیاتی در وصف زیبارویی نگاشته بودند. ابوالفرج كه حدس می‌زد آن اشعار را بایستی همان دختر ترسا پرداخته و نوشته باشد، خود 5 بیت به همان مناسبت ساخت و برای دختر خواند (ص 34-36؛ نیز نك‍ : یاقوت، همان، 13 / 113-115).
ابوالفرج با همان نثر شفاف و بی‌پیرایه، به دور از هر گونه پرده‌پوشی داستانی نقل می‌كند كه از گوشه‌های مختلف زندگی و كژ آیینیهای آن روزگار پرده برمی‌دارد. او و دوست و استادش جحظه به درجه‌ای از بی‌بند و باری رسیده بودند كه دیگر چیزی را از كسی پنهان نمی‌كردند (همان، 83-86؛ یاقوت، همان، 13 / 117- 121).

مذهب او

 ابوالفرج زیدی مذهب بود (طوسی، 223) و همین امر شگفتی بسیاری از نویسندگان را بر انگیخته است (ابن اثیر، 8 / 581-582؛ ذهبی، میزان، 3 / 123)، زیرا چگونه ممكن است مردی مروانی به آیین تشیع بگراید؟ این تشیع ظاهری و آن عادات شگفت البته خشم نویسندۀ سنی مذهبی چون ابن جوزی را برمی‌انگیزد، چنانكه در حق ابوالفرج گوید: او شیعی بود و چون اویی را اعتماد نشاید. در كتابهایش به چیزهایی تصریح می‌كند كه موجب فسق است. شرب خمر را آسان می‌گیرد و گاهی نیز روایاتی از این باب دربارۀ خود نقل می‌كند ... هر كس در اغانی او بنگرد، همه گونه زشتی می‌یابد (7 / 40-41).
چند سده پس از آن، عالم شیعی مذهب، خوانساری نیز از جهتی با ابن جوزی هم عقیده شده، می‌گوید: اوزیدی است، نه شیعی، سخنانی كه در مدح اهل بیت گفته است، هیچ‌یك صریح نیست؛ اگر هم‌چنین باشد، باید حمل بر آن كرد كه وی می‌خواسته است به بارگاه شاهان آن زمان كه غالباً به ولایت اهل بیت اعتقاد داشتند، تقرب جوید و مانند شاعران دیگر آن زمان، از صلات كلان ایشان بهره برد ... من اغانی را اجمالاً تصفح كرده‌ام و در بیش از 000‘80 بیتی كه نقل كرده است، چیزی جز هزل و گمراهی ... و دوری از اهل بیت رسالت نیافتم. علاوه بر این، او از شجرۀ ملعونه [یعنی بنی‌امیه] بوده است (5 / 221).
ابوالفرج آیین زیدی را احتمالاً از خاندان مادریش آل ثوابه ــ كه به ظن قوی زیدی بوده‌اند ــ به ارث برده بود. همانگونه كه پیش از این گفته شد، بعید نیست كه كینه از بنی عباس، دو خاندان اموی (پدران ابوالفرج) و شیعی ثوابه را به هم نزدیك كرده باشد. ابوالفرج در مقاتل می‌نویسد كه بزرگان علوی و هاشمی در منزل نیای او محمد گرد می‌آمدند (ص 698). علت دوستی و اقبال این مروانی سنی مذهب بلندپایه با فرزندن ثوابه هرچه باشد، نتیجه‌اش آن شد كه فرزندش از آن خاندان شیعی مذهب همسر اختیار كرد و نواده‌اش ابوالفرج به آیین مادر گروید. دوران كودكی و نوجوانی او نیز احتمالاً از برخی تعصبات و علایق مذهبی تهی نبوده است، زیرا محیط سامره و كوفه از اینگونه عواطف آكنده بود.

دانش او

 خطیب بغدادی كه او را شاعر و راوی مطلع از انساب و سیره می‌داند، از قول تنوخی، حوزۀ اطلاعات او را چنین وصف كرده است: هیچكس را ندیده‌ام كه به اندازۀ این راوی شیعی، شعر و سرود و اخبار و آثار و احادیث مسند و نسب حفظ باشد (11 / 398- 399). او علاوه بر این علوم دیگری چون مغازی، لغت، نحو و خرافه را نیز می‌دانست و از بسیاری از آیینهای ندیمی چون شناخت احوال پرندگان شكاری، بیطاری، اندكی پزشكی و نجوم و دیگر چیزها آگهی داشت (همو، 11 / 399؛ نیز نك‍ : قفطی، 2 / 251؛ ابن خلكان، 3 / 307). ذهبی نیز او را آیتی در معرفت اخبار و ایام و شعر و غنا و محاضرات می‌داند و می‌گوید كه او با حدثنا و اخبرنا عجایبی می‌آورد (همانجا؛ نیز نك‍ : ابن‌حجر 4 / 221). اما از این میان، در روایت اخبار و ادب بیشتر دست داشته (خطیب، 11 / 398) و اطلاعات دیگر او از حد دانش اهل ادب یا ندیمان فراتر نمی‌رفته است و مثلاً داستان معالجۀ قولنج گربه‌اش را (نك‍ : یاقوت، ادبا، 13 / 104-105)، نباید بر دانش عمیق و واقعی او در علم بیطاری حمل كرد. مجموعۀ بیست و چند كتابی كه به او نسبت داده‌اند، از دایرۀ ادب و شعر و غنا و اخبار مربوط به آنها خارج نیست. تنها شاید بتوان گفت كه او علم انساب را جدی‌تر می‌گرفته و در آن، همچون متخصص این امر به تألیف دست می‌زده است. سلسله‌های مفصل تبارنامه كه او در اغانی و مقاتل به كار گرفته است، خود به تخصص او دلالت دارد. علاوه بر این، یك جمهرة‌النسب و 4 كتاب دیگر در نسب قبایل بزرگ عرب به وی منسوب است (نك‍ : بخش آثار در همین مقاله).
ابوالفرج علاوه بر استناد وسیع و همه جانبه به روایات شفاهی و سلسله سندهای طولانی، از كتابهایی كه در دسترس داشت، نیز روگردان نبود و ابن ندیم بر این امر تصریح می‌كند (ص 128). اما نوبختی (د 402 ق) روایات او را نادیده گرفته، می‌گوید: او دروغگوترین مردمان بود؛ به بازار كتابفروشان كه بسیار پررونق بود، می‌رفت؛ كتابهایی می‌خرید و به خانه می‌برد؛ همۀ روایاتش از آنهاست (خطیب، 11 / 399).
تخصص دیگر ابوالفرج، موسیقی بود. اما دانش او در این زمینه، به دانش نظری منحصر می‌گردید و ظاهراً نه آوازی خوش داشت و نه‌سازی می‌نواخت. اطلاعات نظری او از كتابهای متعددی كه در اختیار داشت، به دست آمده بود؛ آثار اسحاق موصلی؛ آثار استادش جحظه از جمله اخبار ابی حشیشة كه آن را نزد همو خوانده بود؛ كتابی كه ابوالفضل عباس بن احمد بن ثوابه به او داده بود ( اغانی، 10 / 141) و انبوهی كتابهای دیگر. اما او خود در آغاز اغانی به صراحت می‌گوید: در بیان كیفیت سروده‌ها و ترانه‌ها منحصراً از شیوۀ اسحاق موصلی پیروی كرده‌ام، زیرا امروزه شیوۀ او معمول گردیده است، نه شیوۀ كسانی چون ابراهیم بن معدی و مُخارق و علویه ... (همان،1 / 4-5). او نسبت به این موسیقی‌دان بزرگ كه حدود یك سده و نیم پیش از او می‌زیسته است، اعتقادی خاص داشت؛ شرح حالی كه به او اختصاص داده (همان، 5 / 268 به بعد)، خود كتابی نسبتاً مفصل است كه به 167 صفحه می‌رسد. ابوالفرج در آغاز این كتاب، برخلاف شیوۀ خود، به شرح فضائل و دانش و پارسایی و هنرمندی او پرداخته و او را یگانۀ همۀ دورانها معرفی كرده است (همان، 5 / 268-270)؛ اما در مقابل، از اینكه بر استاد دیگرش جحظه خرده بگیرد، ابایی نداشت و با آنكه كتابی در احوال و اخبار او تألیف كرده است، باز یك بار پس از دو روایت می‌گوید: او را در كتاب الطنبوریین عادت بر این است كه از اهل صناعت موسیقی به زشت‌ترین كلمات بدگویی كند، حال آنكه عكس این عمل شایسته است (همان، 6 / 63).
وی با استادان دیگری چون حرمی بن ابی العلاء، ابراهیم ابن زرزور، ابوعیسی بن متوكل نیز می‌توانست در بسیاری جاها با موسیقی و موسیقی‌دانان همساز گردد: در میخانه‌ها، در مجالس اعیان، در خانۀ استادش نفطویه كه گویند كنیزكان آواز خوانش شهرت تمام داشته‌اند (زبیدی، 172؛ نیز نك‍ : خلف‌الله، 120-121)، در سرای آل منجم و به‌خصوص یحیی بن علی بن منجم كه خود اهل موسیقی و شعر بود. حاصل این اطلاعات، چندین كتاب به غیر از اغانی بود ــ مثلاً: ادب السماع ــ كه اینك از دست رفته است.

شاگردان او

 ابوالفرج بی‌گمان شاگردان بسیار داشته، ‌اما گویی كار تدریس پیشۀ اونبوده است. با اینهمه گاه كسانی را می‌بینیم كه در محضر او كتاب معینی را خوانده‌اند، ‌مثلاً شیخی اندلسی به نام ابوزكریا یحیی كه برای كسب علم به شرق آمده و به ابوالفرج پیوسته بود و تنوخی او را در مجلس ابوالفرج دیده است (یاقوت، ‌ادبا، 13 / 129)، ‌یا ابوالحسن ابن‌دینار كه خود گفته همۀ كتاب اغانی را نزد ابوالفرج خوانده است (همان، 14 / 248) و نیز علی بن ابراهیم دهكی (همان، 12 / 216-217). دیگر شاگردان او را خطیب بغدادی نام برده است: دارقطنی، ابواسحاق طبری، ابراهیم بن مخلد و محمد بن ابی‌الفوارس (11 / 398- 399؛ نیز نك‍ : ذهبی، سیر، 16 / 202).
یكی دیگر از شاگردان یا راویان او كه نامش در منابع به این عنوان نیامده، تنوخی، ‌صاحب نشوار والفرج بعدالشدة است. وی در كتاب اخیر، 6 بار از اغانی و 43 بار از شخص ابوالفرج نقل قول كرده (نك‍ : شالجی، 1 / 10) و در یك ‍جا می‌نویسد: در كتاب اغانی كه ابوالفرج اجازۀ روایتش را به من داده است ... ( الفرج، 4 / 383). شاگردان ابوالفرج، از شیوه‌های استاد خود كمتر تقلید كرده‌اند. مثلاً می‌دانیم كه دارقطنی، در علوم قرآن و حدیث تبحریافت، نه در شعر مجون و غنا.

شعر او

 براساس همین مقدار اندكی كه از شعر ابوالفرج باقی مانده است، می‌توان گفت كه وی به روانی و دلنشینی، شعر می‌سروده و گذشتگان نیز همه بر این امر اقرار دارند (نك‍ : مثلاً خطیب، 11 / 398). ثعالبی می‌گوید: درآثار او هم استواری شعر علما را می‌بینیم و هم لطافت شعر ظرفا را (3 / 109).
از مجموع اشعار او، 172 بیت در 25 قطعۀ كوتاه و بلند باقی مانده است. از این میان 21 قطعه را ثعالبی و یاقوت و یك قطعۀ مفصل 39 بیتی را ابن شاكر (ذیل حوادث 356 ق) و 5 بیت را ابن طقطقی (ص 285-286) نقل کرده‌اند و دو قطعۀ 3 بیتی را كه در جای دیگر نیامده، ‌خود او در ادب الغرباء (ص 74، 98) آورده است.
شعر او شعر نوخاستگان عصر عباسی است. وی هنگامی كه ابن معتز و شیوۀ شعرسرایی او را می‌ستاید، پنداری از روش دلخواه خود سخن می‌گوید. او می‌داند كه در محیط بغداد، در سراهای باشكوه و میان ندیمان و كنیزكان و گلهای بنفشه نرگس، دیگر جای آن نیست كه شاعری بر اطلال و دمن‌زار بگرید و به وصف بیابان و ماده شتر و آهو و شتر مرغ بپردازد، یا در شعرش الفاظ نامأنوس بیابانی به كار برد. اعجابی كه ابوالفرج نسبت به ابن معتز ابراز داشته است ( الاغانی، 10 / 274)، خود نشان می‌دهد كه تا چه حد از او تأثیر پذیرفته است. شاید بتوان پا را از این فراتر نهاد و گفت: شعر او ــ هنگامی كه وی به زندگانی مادی و ملموس می‌پردازد ــ از شعر ابن معتز نیز گیراتر است؛ سخنش صمیمی و بی‌پیرایه است؛ هم معانی و هم الفاظ را از متن زندگی برمی‌گیرد و به‌وسیلۀ آنها شعر خودرا جان می‌بخشد؛ حتی گاه از استعمال برخی الفاظ عامیانه نیز ابا ندارد (نك‍ : یاقوت، ادبا، 13 / 109)؛ هیچ یك از اشعار او، مقدمه ندارد؛ همیشه ترجیح می‌دهد كه بی‌درنگ به اصل موضوع بپردازد؛ حتی در شعری كه گویند 100 بیت بوده و در هجای بریدی سروده شده، از همان بیت اول، حمله‌ای تند و آشكار بر او آغـاز كرده اسـت (نك‍ : ابن طقطقی، 285-286؛ ‌یاقوت، همان، 13 / 127- 128). 
ابوالفرج مردی سخت حساس و تندمزاج بود (ذهبی، ‌میزان، ‌3 / 123)؛ عیب دیگر مردمان را به آسانی می‌دید و به آسانی آنان را به استهزا می‌گرفت، چندانكه به گفتۀ یاقوت، هجایش از شعرهای دیگرش بهتر بود و مردم از زخم زبانش بیمناك بودند (همان، 13 / 101). مثلاً گزاف‌گویی جهنی، محتسب بصره را برنتافت و نزد همگان شرمسارش گردانید (همان، 13 / 123-124). حتی چنانكه اشاره شد، ولی نعمت خود، وزیر مهلبی را نیز هجا می‌گفت (همان، 13‌ / 109).
با اینهمه دوقطعه‌ای كه وی دربارۀ موش و گربه (همان، 13 / 105-107). و در رثای خروس سروده، به گمان ما زیباترین اشعار اوست. مرثیۀ خروس وی چندان ابن شاكر (همانجا) را شیفته ساخت كه به سبب زیبایی وصف و استواری كلام و دل‌آویزی الفاظ و بدیع بودن معانی هر 39 بیت آن را نقل كرده است.

نثر او

 بلاشر معتقد است كه دربارۀ اسلوب ابوالفرح در نثر، سخنی جدی نمی‌توان گفت، ‌زیرا همۀ آثار او و به‌خصوص بزرگ‌ترین آنها، اغانی سرا پا نقل قول است و آنچه او خود به این مجموعه افزوده، از سرفصلها، یا روابط میان قطعات تجاوز نمی‌كند (ص 212-213). با اینهمه درلابه‌لای روایات، گاه به قطعه‌هایی بسیار دانشین و هوشمندانه دست می‌یابیم كه می‌توانند تصور نسبتاً روشنی از اسلوب او در ذهن پدید آورند. از جملۀ این نوشته‌ها می‌توان به مقدمات كتابها، گفتارهای انتقادی در اغانی و مقاتل، ستایشهایی كه مثلاً از اسحاق موصلی و ابن معتز كرده، و داستانهایی كه در ادب الغرباء آورده است، اشاره كرد. در این آثار ملاحظه می‌شود كه وی به هیچ‌وجه از معاصران قدرتمندش، صاحب و مهلبی و ابن عمید تأثیر نپذیرفته، بلكه احساسات خود را به زبانی پاكیزه و شفاف، با صداقت و صمیمتی كم‌نظیر عرضه كرده است. 
ابوالفرج كه به شدت تحت تأثیر سنت روشنفكرانۀ مؤلفان ادب است، پیوسته می‌كوشد از ارائۀ آثار ثقیل به خواننده خودداری كند و به عكس او را با حكایات نوبه‌نو مشغول دارد، زیرا می‌داند كه «در طبیعت آدمیزاد، عشق انتقال از چیزی به چیز دیگر، و راحت‌جویی گذر از امر معهود و شناخته به نامعهود و نو، نهفته است»، زیرا «هرچیز كه امید دست یافتن به آن می‌رود، از آنچه حاصل است، بر جان شیرین‌تر می‌نشیند» ( الاغانی، 1 / 4؛ نیز نك‍ : بلاشر، 211-212). با اینهمه او كار خود را سخت جدی می‌گیرد و آثار خویش را كاملاً عالمانه تلقی می‌كند، به همین جهت، پیوسته روایات خود را به اسنادی استوار و راویانی مشهور، متقن می‌گرداند (دربارۀ اسناد او، نك‍ : ﻫ‍ د، الاغانی)، یا به كتابهایی چون آثار ثعلب، ابن اعرابی، ابوعمرو شیبانی، ‌ابن حبیب، ‌سكری و دیگران ارجاع می‌دهد (نك‍ : خلف‌الله، 196).
اما در بسیاری جاها گویی درنظر او، نباید تنها به واقعیت زندگی مردمان و حوادث تاریخی نگریست، بلكه ساختار افسانه‌گون یك روایت نیز در صورتی كه فریبنده و دل‌آویز باشد و ذوق هنری ظریفان را اقناع كند، می‌تواند مورد توجه قرار گیرد و بنابراین باید از پشتوانۀ سندهایی استوار برخوردار باشد. مثالهایی كه در تأیید این سخن می‌توان آورد، بسیار است. مثلاً، در مرگ لیلی اَخْیَلیه، روایت اصمعی را كه می‌گوید: او هنگام بازگشت از نیشابور درگذشت، درست نمی‌داند، بلكه ترجیح می‌دهد كه لیلی، همراه شوی خود بر ماهوری كه قبر عاشق دلسوخته‌اش توبه در آن بود، بگذرد و به‌رغم نكوهش شوی، عاشق را درود فرستد و از او بخواهد، همانگونه كه در شعری وعده كرده است، از ورای گور نیز سلام او را پاسخ گوید. همان هنگام، پرواز جغدی وحشت‌زده، اشتر لیلی را می‌رماند، ‌چنانكه او از فراز هودج به زمین می‌افتد و كنار عاشق دیرینه جان می‌سپارد. ابوالفرج در دنبال این افسانۀ باورنكردنی می‌افزاید: این است روایت صحیح در مرگ لیلی (همان،.11‌ / 244). مثال دیگر افسانه‌های شورانگیز لیلی و مجنون است كه درحدود سدۀ 2 ق پدید آمد و سپس پیوسته بر حجم آنها افزوده شد، تا به دست ابوالفرج رسید (همان، 2‌ / 1-96). بی‌گمان وی به هیچ‌یك ازآنها به‌عنوان حادثه‌ای واقعی نمی‌نگرد، اما همه با رغبتی تمام كه انگیزه‌ای جز عشق به داستان‌پردازی ندارد. با دقت بسیار نقل می‌كند (نك‍ : بلاشر، 191). او می‌داند كه افسانۀ پادشاهان یمن را یزید بن مفرغ جعل كرده است (نك‍ : ابوالفرج، همان، 18 / 255)، ‌اما از ذكر آنها نیز خودداری نمی‌كند.

درگذشت او

سه كس كه با ابوالفرج روابطی داشته‌اند، سه تاریخ مختلف در مرگ او یاد كرده‌اند: شاگردش ابن ابی‌الفوارس گوید كه روز 14 ذیحجۀ 356 درگذشت و پیش از مرگ دچار اختلال حواس شد (خطیب، 11 / 400؛ نیز نك‍ : قفطی، 2 / 253). همین تاریخ را تقریباً همۀ نویسندگان بعدی پذیرفته‌اند (مثلاً ابن خلكان، 3 / 309؛ ‌ابوالفداء 1 / 108؛ ذهبی، میزان، 3 / 123) و معاصران نیز بیشتر بر این نظرند. تاریخ دوم، 357 ق است كه ابونعیم آورده است. او خود می‌نویسد كه ابوالفرج را در سنین كهنسالی وی در بغداد دیده است (2 / 22). برخی دیگر نیز با تردید این سال را ذكر كرده‌اند (مثلاً: ‌ابن‌خلكان، همانجا). تاریخ سوم، سال «سیصد و شصت و اندی» است كه دوستش ابن ندیم ذكركرده (ص 128) و كمتر مورد توجه قرار گرفته است، اما از دیگر تاریخها صحیح‌تر به نظر می‌رسد. نخستین‌بار یاقوت به این نكته پی برده، اما خود اظهار نظر قاطعی نكرده است. وی از قول حاشیه‌نویسی كه ادب الغرباء ابوالفرج را در دست داشته، داستانی نقل کرده، از این قرار که ابوالفرج در آن كتاب گوید: در زمان قدرت معزالدوله، روی قصر او در شماسیه چیزی خوانده، سپس در سال 362 ق به مكان بازگشته و این بار ویرانی قصر را دیده است ( ادبا، 13 / 95- 96؛ نیز نك‍ : ادب، 88) و بدین‌سان، تاریخی كه ابن ندیم ذكر كرده است، محتمل‌تر می‌گردد (دربارۀ ‌تاریخ وفات او، نك‍ : خلف الله، 16-21؛ منجد، 10-14). 

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: