ترک
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 7 مهر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224173/ترک
سه شنبه 16 اردیبهشت 1404
چاپ شده
15
تسلیم کـامل ترکان در برابر فـرهنگ عربی ـ ایرانی در هیچ نقطهای صورت نگرفت و ترکان زبان خود را رها نکردند. با این وصف رواج فرهنگ عربی و فارسی در ترکان به اندازهای شدید بود که زبان ترکی در هیچ نقطهای نتوانست به عنوان زبان رسمی دولت ظاهر شود و رشد فرهنگی معینی را منعکس نماید. در غرب آسیا تا سدۀ 7ق/ 13م زبان عربی زبان رسمی دولتی بود. در آسیای صغیر نیز رسمیت زبان فارسی تا سدۀ 8ق/ 14م همچنان ادامه یافت و سلاطین ترک نامهایی چون کیقباد و کیخسرو داشتند (همو، V/ 111). با این وصف وجود نامهای صرفاً ترکی مؤید آن بود که سلاطین ترک، تبار قومی خود را از یاد نمیبردند. این نکته دربارۀ سلجوقیان ایران که زبان فارسی، زبان رسمی اداری و فرهنگی آنان بود، مصداق دارد. در قلمرو قراخانیان ترکستان در حوزۀ سازمان اداری و ادبیات، زبان فارسی به تدریج جای زبان عربی را گرفت. به عنوان نمونه میتوان به تاریخ بخارای نرشخی و به قول سمعانی (1/ 321-322) «برسخی» از مردم «برسخان» در نزدیکی بخارا اشاره کرد. کتاب تاریخ بخارای نرشخی در سدۀ 4ق/ 10م و عهد حکومت سامانیان به زبان عربی تألیف گردید. در سدۀ 6ق/ 12م این کتاب از سوی احمد بن محمد بن نصر قباوی (ص 4) به درخواست دوستانش به فارسی ترجمه شد، زیرا چنانکه همین مترجم یادآور شده است، «بیشتر مردم به خواندن کتاب عربی رغبت ننماید» (همانجا).بارتولد (V/ 112) مینویسد که حتى در حوزۀ آموزشِ متون دینی و الاهیات نیز زبان فارسی، زبان عربی را از میدان به در کرد. استادان در مدرسهها به زبان فارسی درس میدادند. دربارۀ مجدالدین عبدالغافر مؤلف اثری در ادامۀ تاریخ نیشابور آمده است که در 5 سالگی شرعیات را به فارسی میدانست. بااینهمه، باید افزود که به هنگام فرمانروایی قراخانیان، حتى نیمۀ دوم سدۀ 6ق، عربی زبان حوزۀ قضا و داوری بود. در سمرقند به گواهی اسناد و مدارک به تقریب کسی به ترکی سخن نمیگفت. با این حال عنوانهای ترکی در مناصب دولتی حذف نشده بود. تا آنجاکه آگاهی داریم در سمرقند ادبیات و تألیفاتی به زبان ترکی وجود نداشت، ولی در کاشغر شرایط برای خلق ادبیات و تألیفات اسلامی به زبان ترکی مهیا و مناسبتر مینمود. با این وصف، در آنجا نیز زبان فارسی روی به گسترش داشت (همانجا). در 462ق/ 1070م شخصی به نام یوسف از اهالی بلاساغون در شهر کاشغر برای خان فرمانروای آن دیار کتابی به زبان ترکی باعنوان قوتاد قوبیلیگ (دانش نیکبختی) نوشت که آن را «سعادتنامه» ترجمه میکنم. مؤلف در مقدمۀ کتاب اشاره کرده است که تاکنون عربها و تاجیکها کتابهای بسیاری نوشتهاند، حال آنکه اثری به زبان ترکی پدید نیامده است. این کتاب به زبان ترکی خاقانی، فاخرترین و غنیترین گویش این زبان، نوشته شده است. حال آنکه در روستاهای کاشغر گویش ترکی گنجک متداول بوده است و مردم بومی ترکشدهای که در اصل ترک نبودهاند، بدین گویش سخن میگفتند. درنتیجه مطالب کتاب از نظر آنان نامفهوم مینمود (همو، V/ 113). خوارزم به گونهای طبیعی تحت نفوذ فرهنگ ایران قرار داشت. درمیان دانشمندان، شاعران و مؤلفانی که به زبان فارسی مینوشتند، کسانی از خوارزم وجود داشتند. از آثار عهد خوارزمشاهیان چنین برمیآید که فارسی زبان رسمی دولت بود، ولی زبان خوارزمی به عنوان زبان محاورۀ مردم باقی بود. از نام شهرهای خوارزم میتوان به ایرانی بودن آنها پی برد: دَرغان، هزار اسب، خیوه، اردخوش میش، سافَردز، نوزوار، کردران خواش، کُردَر، دیه براتکین، مدمینیه، مرداجگان، گرگانج، اورگنج (بعدها کهنه اورگنج). یک حد خوارزم به سرزمین غزان و حد دیگر آن به خراسان میپیوست. مؤلفان اسلامی سدۀ 4ق/ 10م خوارزم را سرزمینی آباد نوشتهاند و از ترکی بودن زبان آنان سخن نگفتهاند، بلکه گویش آنان را جزو زبان اهل خراسان دانستهاند (اصطخری، 235-239). ترکی شدن خوارزم ظاهراً میان سدههای 5-7ق/ 11-13م صورت گرفت (بارتولد، V/ 116). بعدها در خوارزم به سبب همسایگی با غزان شهرهای ترکنشین پدید آمد. محمود کاشغری(1/ 364) از شهر صَبْران(سبران) در سرزمین غزان یاد کرده است، اما اصطخری آن را شهر غزان نمینامد. وی مینویسد: غزان برای امر بازرگانی بدانجا میآیند. او از شهر دیگری با نام شاوغَر در ناحیۀ اسپیجاب یاد کرده است (ص 263).بارتولد (V/ 117) شاوغر در خوارزم و نزدیکی سیر دریا را نامی ایرانی میداند و بر آن است که محل شاوغر با شهر کنونی ترکستان مطابقت دارد. گرچه اورگنج (گرگانج) در جریان حملۀ مغول 618ق/ 1221م ویران گشت، ولی پس از آن بازسازی شد؛ چنانکه جهانگردان مسلمان و اروپایی از آن به عنوان یکی از شهرهای عمدۀ میان اروپا و خاور دور یاد کردهاند. ابن بطوطه (ص373) که بیشاز یک سده بعد (733ق/ 1333م) از خوارزم دیدن کرده، آن را زیباترین و بزرگترین شهرهای ترکان نامیده است. در آن زمان یکی از خویشاوندان سلطان محمد ازبک به نام امیر قطلو حاکم خوارزم بود. ابن بطوطه از بزرگان و دانشمندان و عارفان خوارزم چون زمخشری، و خانقاه و تربت شیخ نجمالدین کبرى، شیخ سیفالدین و دیگران یاد کرده است. او به گروه معتزله در خوارزم اشاره کرده، و مدعی شده است که صاحبان فضایل غالباً مذهب معتزلی دارند، اما تظاهر به داشتن این مذهب نمیکنند، زیرا سلطان ازبک و امیر شهر اهل سنت و اشعری مذهباند (همو، 375).شیخ احمد یسوی (ه م) از مردم «یسی» در محل کنونی شهر ترکستان که مردم او را «آتا یسوی» (بابا یسوی) مینامیدند، از معاریف بزرگ ماوراءالنهر بود و اشعار عارفانۀ او به زبان ترکی در میان ترکان شهرت دارد. او سومین خلیفه و جانشین یوسف همدانی، عارف ایرانی بود (بارتولد، I/ 440-441, V/ 117-118؛ صفا، 2/ 220). اگرچه اشعار احمد یسوی به زبان ترکی است، اما نفوذ زبان فارسی را در کتاب او، دیوان حکمت میتوان یافت (ص 12). در خوارزم ادبیات تلطیفشدهای به زبان ترکی پدید آمد که ترکان آن را به خود اختصاص دادند و در گسترش ادبیات ترکی اسلامی به کار گرفتند. ادبیات ترکی دوران پیش از مغول بدون ادبیات ترکی خوارزمی واجد جایگاه عمدهای نیست. در سایۀ همین ادبیات ترکی خوارزمی بود که بعدها ادبیات ترکی اردوی زرین و ادبیات ترکی عهد تیموری به زبانی که آن را «ترکی جغتایی» نامیدهاند، نوشته شد. با پیروی از ادبیات ترکی خوارزمی، ادیبان و دانشمندانی پدید آمدند که به 3 زبان عربی، فارسی و ترکی مینوشتند. شاهد این مدعا نوشتههای شخصی به نام حسامالدین حمید بن عاصم بارجین لیقی از مردم بارجکند بود. جمال قرشی که خود از مردم آلمالیق بود، در سفر به بارجکند با حسامالدین آشنا شد و دربارۀ او نوشت که آثارش به عربی «فصیح»، به فارسی «ملیح» و به ترکی «صحیح» بوده است. تا آنجا که دانسته شده، این نخستین تطبیق ادبی دربارۀ 3 زبان عربی، فارسی و ترکی در ادبیات اسلامی بوده است (بارتولد، V/ 121-122؛ ذاکرالحسینی، 15). سلطان محمد خوارزمشاه (596-617ق/ 1200-1220م) در614ق/ 1217م به درون اراضی ایران کنونی لشکر کشید. اتابکان آذربایجان و فارس اطاعت خود را اعلام نمودند. در این زمان حدود دولت خوارزمشاهیان سیر دریا (سیحون) در شمال، کوههای پامیر و وزیرستان در شرق، آذربایجان، لرستان و خوزستان در غرب بود. بدینسان، ماوراءالنهر، افغانستان و بخش بزرگی از ایران کنونی در محدودۀ حکومت خوارزمشاهیان قرار گرفت (گروسه، 224-225). با این وصف پادشاهی نوبنیاد خوارزمشاهیان قوام و استحکام کافی نداشت. از دیدگاه سیاسی اختلاف با ناصر خلیفۀ عباسی (575-622ق/ 1179-1225م) و ناسازگاری میان مردم یکجانشین شهری و روستایی ایران با ترکان کوچندهای که نیروی سپاهی را تشکیل میدادند، از عوامل عمدۀ ضعف حکومت خوارزمشاهی بود (همو، 297-298). در 615ق/ 1218م هجوم چنگیز و لشکرکشی وی به خوارزم آغاز شد. پیش از آن چنگیز پکن را مسخّر کرده بود. میان تهاجم چنگیز و لشکرکشی ناموفق ایستمی خان در دوران خسرو انوشیروان، پادشاه ساسانی، مشابهتهایی میتوان یافت. افزون بر عواملی سیاسی ازجمله تحریکات ناصر خلیفۀ عباسی که در کار بوده است، میتوان عامل اقتصادی و مشکلات بازرگانی چین با غرب آسیا و اروپا را نیز مهم بهشمار آورد. وجود و نقش بازرگانان سغدی از عوامل محرک چنگیز برای پیشروی به غرب بود. بارتولد (V/ 123) برآن است که با توجه به منابع اسلامی میتوان دریافت که نیات جهانگشایانۀ خوارزمشاه دستکم عامل تسریع در لشکرکشی مغولان به خوارزم و سپس سراسر اراضی غرب ترکستان و ایران بوده است. بر این نظر بارتولد میتوان نکتهای را افزود و آن اینکه دولت نوبنیاد خوارزم برخلاف آرزوی خوارزمشاه هنوز قوام و استحکام لازم را نیافته بود. این دولت از دیدگاه قومی نیز در وضع مناسبی قرار نداشت. وجود تاجیکها و ایرانیان شهرنشین و روستانشین از یکسو، و ترکان کوچندهای که از سوی دیگر نیروی نظامی حکومت خوارزمشاهیان را تشکیل میدادند، شبیه بنای نااستواری بود که پی محکمی نیز نداشت (گروسه، 297). مورخان لشکرکشی چنگیز و فرزندان او را هجوم تاتار و مغول نامیدهاند. جا دارد پیش از اشاره به لشکرکشی گروههای تاتار و مغول به وجود چند قوم و یا قبیلۀ بزرگ ترک یا ترکی شده در مرغزارهای روسیه توجه شود. یکی از این اقوام «آوار»ها بودند که برخی نام «آوار خونیته» که مردم بیزانس به آنها داده بودند، این قوم را دارای ریشۀ مغولی دانستهاند و این نکته تاکنون چنانکه باید مشخص نشده است (همو، 226-232). گروسه ضمن اشاره به بلغارها، ظاهراً اصل و منشأ آنان را ترک میداند. برخی از محققان بلغارها را با هونهای «قوتریغور» مرتبط میسازند که به دو گروه بخش شدند. گروهی در اراضی کنونی روسیه باقی ماندند و سیادت خزران را پذیرفتند و گروه دیگر به فرماندهی اسپروخ خان از دانوب گذشتند و سرانجام در منطقۀ کنونی بلغارستان مستقر شدند (همو، 232-238 ؛ نیز نک : ه د، بلغار). کاشغری (1/ 383) قومیت بلغارها را مشخص نکرده، و تنها بلغار را سرزمینی از ترکان نامیده است. در اواخر سدۀ 3ق/ 9م مجارها (مجغر = ماگیار = هونگروآ) که زبانشان از گروه زبانهای ترک و مغول نیست، از سوی برخی از مؤلفان چون گردیزی (ص 274) از ترکان نامیده شدهاند. جایگاه کهن اینان در مرغزارهای روسیه، میان ولایت بلغار و اسکل آمده است (همانجا). مؤلف حدودالعالم مجارها را شامل دوگروه دانسته، و کنستانتین پورفیروگنیتوس قبایل مجاری را ترک نوشته است. برخیاز محققان اینگروه را از اقوام «اوگری ـ فنلادی» دانستهاند، زیرا زبان مجارها از شعبۀ «اوب» اوگری است (همو، 232-233). اینان مطیع خزران بودند. در سالهای 236 تا 246ق/ 850 تا 860م پچناگها آنان را از منطقۀ دو رود دُن و دنیپر بیرون راندند. مجارها در 266ق/ 880م به دلتای رود دانوب رسیدند. چندی بعد لئون ششم، امپراتور بیزانس که با بلغارها در جنگ بود، از مجارها یاری خواست. بلغارها نیز از پچنگها که در آن زمان در مرغزارهای روسیه استقرار داشتند، یاری طلبیدند. در نتیجه مجارها ناگزیر به ترانسیلوانیا رفتند؛ سپس رهسپار مولداوی بزرگ شدند و در اواخر سدۀ 3ق/ 9م در آنجا ماندند و نام خود را بدان سرزمین نهادند (همو، 233-234). دربارۀ خزران نیز اظهارنظرها متفاوت است. مؤلفان بیزانسی خزران را از گروه ترکان نوشتهاند. مؤلفان نخستین سدههای اسلامی نیز به پیروی از مؤلفان بیزانسی، خزران را ترک نامیدهاند؛ اما خزران خود را از خویشاوندان اوگرها، آوارها، غزان، بارسیلها و اونوگورها، بلغارها و سابیرها معرفی کردهاند. در نامۀ یوسف، پادشاه خزران که با افسانه آمیخته است، چنین آمده که نسب خزران به توجرمه میرسد. بعضی نامهای مندرج در این نسبنامه، ناروشن است. به عنوان نمونه نام خزر که چینیان آن را به صورت «کئوسه» تلفظ کردهاند، به نام کِسا، ششمین قبیلۀ اویغور نزدیک است. همین امر سبب شده است که برخی از محققان، خزران را از اویغوران بدانند. گروهی از محققان خزران را نه با اویغوران، بلکه با اوگرها نزدیک میدانند و بر آناند که نام خزر از واژۀ ترکی «اکاز»، به معنای کوچ پدید آمده است (آرتامونف، 114-115). اصطخری (ص 222) در یکجا مینویسد: «زبان خزر مانند زبان ترک است و هیچ قوم دیگر آن زبان ندانند» و در جای دیگر (ص 182) مینویسد: «زبان بلغار و خزر هر دو یکی است». ابن حوقل (2/ 392-393) به پیروی از اصطخری زبان خزران را مانند زبان بلغارها دانسته، ولی او از ترک بودن خزر و بلغار مطلبی ننوشته است؛ حال آنکه پچناگها و باشغرد (باشقیر)ها را به صراحت ترک نامیده است. در نامنامهای که از خانهای بلغار و کتیبههای مکشوفه از زیستگاههای بلغاران در حوالی رودهای دانوب و ولگا بهدست آمده، معلوم شده است که زبان بلغارهای ساکن اطراف ولگا و دانوب به زبان معاصر چوواشها نزدیک بوده است (آرتامونف، 115).
گومیلف («ترکان»، 25) مدعی است که از اواخر سدۀ 5م در نتیجۀ اختلاط ترکان آلتای با مهاجران، مجموعهای مرکب از 546 قبیله پدید آمد که تورکیوت نام گرفت. اینان بهتدریج از سرزمینهای دورتر از آلتای پراکنده شدند و به غرب روی آوردند که ظاهراً پچناگها از این مجموعه بودند. از مجموع قبایل ترک میتوان به قبایل آیماک، آلتایی، باشغرد، قزاق، کایی (شامل 4 قبیلۀ غز)، قلموق، قارلوق، کیماک، کورامه، منقیت، تکه، تومان، ترکمان، خلج و بسیاری دیگر اشاره کرد (نک : جعفر اوغلو، 1 ff.). جعفر اوغلو ترکان جهان را با ذکر نام به ترکان سیبری، ترکان آلتایی، خاکاسها یا ترکان آباکان، ترکان ترکستان قدیم و جدید، ترکان قفقاز، ترکان ایران، ترکان اورال، ترکان کریمه، لهستان و لیتوانی و جز آنها بخش کرده است که چندان دقیق نیست؛ چنانکه، در برخی موارد اقوام غیرترک در ردیف ترکان معرفی شدهاند (همو، 64 ff.). در این کتاب تقسیمبندی ترکان، صرفاً بر جنبههای زبانی متکی است و به جنبههای قومی در آن توجه نشده است. چنانکه اشاره شد لشکرکشی چنگیز در متون فارسی و عربی با نام هجوم «تاتار و مغول» معرفی شده است. تاتارها اقوام کوچندهای بودند که در سدههای 1-3ق/ 7-9م در محدودۀ جنوب شرقی دریاچۀ بایکال در سیبری میزیستند (BSE3, XXV/ 296). در تألیفات اسلامی نام این قوم به صورتهای «تتار» و «تتر» نیز آمده است (نرشخی،36؛ گردیزی، 258؛ یاقوت،1/ 191؛ شرفالدین، 54). دربارۀ منشأ تاتارها اختلاف نظر وجود دارد. اگرچه آثار اسلامی در زمینۀ نسبشناسی قوم تاتار، نسبت به نوشتههای یهودان و مسیحیان از دقت بیشتری برخوردار است (بارتولد، II(1)/ 528)، اما برخی از مؤلفان تاتارها را از ترکان دانستهاند که بعدها در ردۀ مغولان درآمدند و مغول نامیده شدند (رشیدالدین، 1/ 65، 76، 143). این نظر رشیدالدین از سوی بارتولد با تردید تلقی شده است (V/ 559). در سنگنبشتۀ کول تگین از («کتیبۀ بزرگ اورخون») نام «سی تاتار» در کنار نامهای نمایندگان اقوامی آمده است که در مراسم سوگواری ایستمی خاقان شرکت داشتند و گویا در آن زمان در مغولستان میزیستند (روشن، 3/ 2059). بجز «سی تاتار» از «نه تاتار» نیز در نوشتهها یاد شده است. بارتولد (V/ 559) تاتارها را شامل دو مجموعه قبایل با نامهای «سی تاتار» و «نه تاتار» دانسته است. رشیدالدین (1/ 76) تاتارها را مجموعۀ قبایل شامل 70 هزار خانوار نوشته است. گردیزی (ص 257- 258) تاتارها را بخشی از کیماک دانسته، اما مؤلف حدودالعالم تاتارها را بخشی از تغزغز (ص 76) معرفی کرده است. در «کتیبۀ اورخون» آمده است که مردم اغوز با توغوذ تاتار (9 تاتار) به هم پیوستند (نیز روشن، همانجا). شاید آمدن نام «9 تاتار» در کنار نام «توغوز اوغوز» سبب شده است که گومیلف (ص 343، نیز حاشیۀ 54) نظر مؤلف حدودالعالم را درست بداند. تاتارها به 3 گروه: تاتارهای اورخون، تاتارهای سیاه (قراتاتار) و تاتارهای بوئیر ناوور (بوئیر نور) که مورد بحث رشیدالدین فضلالله در جامع التواریخ است، بخش شدهاند (بارتولد، V/ 124). برخی از محققان احتمال میدهند که گروه اخیر مغولانی بودهاند که به شدت تحت تأثیر زبان و فرهنگ ترکی قرار داشتهاند (روشن، 3/ 2060). گروههای تاتار از سطوح فرهنگی متفاوتی برخوردار بودند. به عنوان نمونه نظری وجود دارد مبنی بر اینکه تاتارهای سیاه مردمی جنگلی بودند که بیشتر به شکار میپرداختند. گرچه این نظر تاکنون به اثبات نرسیده است (بارتولد، V/ 125). دربارۀ زبان این گروه میتوان اشاره کرد که به زبان مغولی آمیخته به ترکی سخن میگفتند. بارتولد (همانجا) ضمن بحث پیرامون اویراتها که همسایگان شمالی تاتارها بودهاند، مینویسد نام این قوم «سکیز مورن» بود که سکیز واژهای ترکی به معنای هشت و مورن در زبان مغولی به معنای رود است، که میشود «هشت رود». گذشته از اختلاط زبان ترکی و مغولی، تاتارها و چهبسا مغولان فاقد خط و کتابت بودهاند، زیرا چنگیز در اینباره دستور داد که کودکان مغول از اویغوران خط و نوشتن بیاموزند. در نتیجه احکام و یاساها به خط اویغوری نوشته شد (جوینی، 1/ 17؛ برای آگاهی بیشتر پیرامون تاتار، نک : ه د، تاتار).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید