1394/3/5 ۰۹:۳۹
دکتر یوسف اباذری در همایش «هشت دهه علوم اجتماعی در دانشگاه تهران» سخنرانیای داشت با دو ادعای اصلی؛ اول اینکه اکنون فلسفه و گفتمان فلسفی عرصه را بر جامعهشناسی و گفتمان اجتماعی تنگ کرده است: «فلسفه الان دارد بلایی سر جامعه ایران میآورد که جا را برای جامعهشناسی تجربی تنگ کردهاست» دوم اینکه فراخوان میدهد برای نسل آینده که «به شریعتی و آلاحمد برگردید... جامعهشناس امروز باید عمیقاً برگردد به ریشههایش و شروع به خواندن کند. به منابع اصلی رجوع کنید، محکومید این کار را بکنید وگرنه از بین میروید.»
سرنوشت جامعهشناسی را نباید به نبرد نظریههای اجتماعی گره زد
دکتر یوسف اباذری در همایش «هشت دهه علوم اجتماعی در دانشگاه تهران» سخنرانیای داشت با دو ادعای اصلی؛ اول اینکه اکنون فلسفه و گفتمان فلسفی عرصه را بر جامعهشناسی و گفتمان اجتماعی تنگ کرده است: «فلسفه الان دارد بلایی سر جامعه ایران میآورد که جا را برای جامعهشناسی تجربی تنگ کردهاست» دوم اینکه فراخوان میدهد برای نسل آینده که «به شریعتی و آلاحمد برگردید... جامعهشناس امروز باید عمیقاً برگردد به ریشههایش و شروع به خواندن کند. به منابع اصلی رجوع کنید، محکومید این کار را بکنید وگرنه از بین میروید.» این سخن و موضع تأویلها و نقدهایی را درپی داشت. دوم خرداد ماه در صفحه «اندیشه» مقالهای از دکتر علی فردوسی، استاد دانشگاه نوتردام- سانفرانسیسکو، با عنوان «همسایگی فیلسوف و جامعهشناس در شهر» در تفسیر و ایضاح آن سخنرانی منتشر شد و اکنون مقاله دکتر محدثی را در این باره پیش رو دارید و در روزهای آتی یادداشتهایی از دیگر استادان پیرامون این موضوع منتشر خواهد شد. «ایران» صاحبنظران و اندیشمندان این حوزه را به ارزیابی دیدگاههای مطرح شده در این مباحثهها فرامیخواند و از انتشار نقد و نظرها در این زمینه استقبال میکند.
فهم خویش را از سخنان استاد اباذری –که از طریق چند بار خواندن سخنانش و یک بار گوش دادن آن، بدان نایل شدهام- بهنحو زیر صورتبندی میکنم. من لُبِّ سخن او را چنین فهم کردهام:
حیات جامعهشناسی موکول به پذیرش وجود «جامعه» است. اگر جامعهای موجود نباشد یا بهعبارت دقیقتر، اگر تصوری از وجود جامعه موجود نباشد، جامعهشناسی بیبنیاد میشود اما چه نیرویی اگر این تصور را داشتهباشد، بیشترین اهمیت را برای جامعهشناسی دارد: دولت، زیرا اگر دولت تصوری از جامعه داشتهباشد، خود را در قبال آن پاسخگو خواهد دانست اما اگر چنین تصوری نداشتهباشد و جامعه در نگاه دولت به مجموعهای از افراد بدل شود، آنگاه مشکلات و مسائل جامعه به مشکلات و مسائل فردی بدل میشود و رشتههایی چون «فلسفه» و «روانشناسی» اهمیت بیشتری مییابند.
جامعهشناسی وقتی میتواند ذیمدخل باشد که دولت تصوری از جامعه داشتهباشد و خود را در قبال آن مسئول بداند. در این صورت جامعهشناسی میتواند ذیمدخل باشد و حضوری نیرومند و مؤثر داشته باشد زیرا «جامعهشناسی میخواست به شیوهای تجربی به دولت و مردم جامعه کمک کند و میانجی این دو باشد. جامعهشناسی در این میان نقش بسیار زیادی داشت و این نقش را ایفا کرد. ما شاهد شکوفایی انواع و اقسام نظریههای جامعهشناسی بودیم. همه در سطح جهان با این نظریهها کار میکردند و مهمتر از همه، وجه تجربی جامعهشناسی بود که البته بعد از انقلاب در سطح نظریهپردازی مغفول شد، اما برای همه بسیار مهم بود که جامعهشناسی باید به شیوهای تجربی، میان افراد یک جامعه، میان دولت و ملت و میان دولت و خود دولت میانجی ایجاد کند. بنابراین جامعهشناسی به این عبارت یک علم مصلحانه است» (اباذری، 1394).
بدین ترتیب، اباذری سرنوشت جامعهشناسی را به درک دولت از جامعه و وظیفهای که دولت برای خود در قبال جامعه قائل است گره میزند. بر اساس چنین نگرشی، اباذری تاریخنگاری خاص خود را از جامعهشناسی ایران روایت میکند و آن را به سه مرحله قبل از انقلاب، بعد از انقلاب و ماقبل پایان جنگ و بعد از جنگ هشت ساله تقسیم میکند. از نظر او در دوره قبل از انقلاب دولت تحت تأثیر الگویی جهانی «فکر میکرد که [...] باید به مردم توجه کند و نواقص موجود را برطرف سازد. در نتیجه جامعهشناسی ایران در آن موقع از یک جایگاهی برخوردار بود» (همان). اما «بعد از انقلاب ماجرا عوض شد» (همان). نخست «به جامعهشناسی ظنین شدند» ولی با تلاشهای برخی کنشگران علوماجتماعی مثل دکتر توسلی جامعهشناسی «ماند و به کارش ادامه داد. در بخشهای مختلف منجمله عشایر، روستا، شهر، صنعت، توسعه و حرکتهای جامعه، جامعهشناسی بهکار گرفته شد» (همان).
محل نزاع استاد اباذری مرحله سوم است که پس از جنگ هشتساله و با پذیرش سیاستهای نئولیبرالیستی توسط دولت وقت آغاز شد: «اما بعد از جنگ اتفاقی افتاد که ما چیز زیادی از آن نمیدانیم و آن را جدی نمیگیریم اما عوارض آن اتفاق [...]. یک جریان اقتصاد نئولیبرالی آمد که از پایین همهچیز را گرفت» (همان).
از نظر اباذری این جریان با جامعه و جامعهشناسی چه کرد؟ این جریان دو کار کرد: 1) تصویر و تصور دولت را از نقش خویش در قبال جامعه دگرگون کرد، 2) تصویر و تصور دولت را از جامعه تغییر داد زیرا «این نحله دو قاعده دارد. [...] اولین قاعده آن است که قوانین اقتصاد لایتغیر است و این قوانین لایتغیر، همان قوانین بازار آزاد است. خیلی مهم است که شما بفهمید از نظر این نحله بدترین دولت، دولت مداخلهگر است یعنی آنها خواهان دولتی هستند که به طریقی بگذارد قوانین اقتصادی لایتغیر کار خودشان را انجام دهند. هر دولتی اگر بخواهد به هر طریقی و به هر وجهی مداخلهای کند از نظر آنها نامقبول خواهد بود و جامعه را به جاهای فاجعهباری خواهد برد. [...] بدترین دولت از نظر این نحله دولت مداخلهگر است. آنها میگویند دست پنهانی وجود دارد که اگر بازار را رها کنید، خودش جامعه را هدایت خواهد کرد. [...] قاعده دوم این نحله، آن است که چیزی به اسم جامعه وجود ندارد و تنها افراد هستند که وجود دارند. [...] حاصل این دو قاعده، این است که اگر چیزی به اسم جامعه وجود نداشتهباشد و قوانین اقتصادی لایتغیر باشند، اولین علمی که در سطح جهان از دایره علوم به بیرون پرتاب میشود جامعهشناسی است و این اتفاق در سطح جهان افتاد و الان نیز این مسأله در ایران در حال رخ دادن است» (همان).
آنچه شرحاش آمد، از نظر من لُبِّ سخنان استاد اباذری است. باقی سخنان وی –مطابق درک من- حاشیهای است که تحت این مدعیات قرار میگیرد و معنا مییابد. با این سخنان چند اتفاق تازه میافتد:
1) طرح جدیدی برای تاریخنگاری جامعهشناسی جهان و ایران ارائه میشود؛
2) جامعهشناسیِ جامعهشناسیِ جدیدی ارائه میشود؛
3) جامعهشناسی یکسره معرفتی دولت بنیاد و وابسته به دولت معرّفی میشود؛
4) جریان طرفدار بازار آزاد و نئولیبرالهای ایرانی که همه این قضایا زیر سر آنها است، دشمن اصلیِ جامعهشناسی معرّفی میشود، بویژه که اکنون در ایران «این نحله را حاکمان ما پذیرفتهاند» (در اینجا البتّه ضرورتها و اقتضائات و مشکلات دستگاه دولت و حکومت و ناتوانیهایش مغفول واقع میشود و چه بسا حاکمان در ناتوانیهایشان برای اداره درست جامعه مطابق آرمانهای انقلاب تبرئه میشوند).
نکته مهم این است که در همین سخنان، اباذری بارها تکرار میکند که جامعهشناسی علمی تجربی است. این تأکید بسیار اهمیّت دارد، امّا از ایشان انتظار میرود که این نتایج چهارگانه مأخوذ از سخناناش را بهنحو تجربی مستدل سازد؛ یعنی نشان دهد که شواهد تجربی:
1) مؤیّد اعتبار طرح تاریخنگارانه او از جامعهشناسی است؛
2) مؤیّد اعتبار جامعهشناسیِ جامعهشناسیِ نوین او است. بهعبارت دیگر، میبایست بهنحو تجربی نشان داده شود که رشد جامعهشناسی همه جای دنیا وابسته به غلبه یا عدم غلبه اندیشه و سیاستگذاریِ نحله مورد بحث بودهاست و بهنحو تجربی نشان دهد که هر وقت نئولیبرالها قدرت گرفتهاند جامعهشناسی ضعیف شدهاست؛
3) مؤیّد دولت بنیاد بودن علم جامعهشناسی است. به عبارت دیگر، ایشان باید نشان دهد که جامعهشناسی بیش از رشتههای علمیِ دیگر از دولت و نگرش خاص وی به جامعه تغذیه کردهاست؛
4) مؤیّد قدرت بیبدیل نحله طرفدار اقتصاد بازار در ایران است و آرای اباذری در این باره تقلیلگرایانه نیست. بدیهی است که تجربیات شخصی که اباذری در لابهلای سخنان خود بدانها ارجاع میدهد، در اینجا نمیتواند چندان مورد اعتنا باشد.
باری، استاد اباذری به جامعهشناسی رسالت دفاع از جامعه (که همانا در اینجا و اکنون برابر است با مقابله با نحله نولیبرال و تغییر نگرش دولت به خودش و به جامعه) را ضمیمه میکند. اینجا همان جایی است که ایشان بار دیگر (همچون دیگر آثارش) وارد نظریه اجتماعی میشود: ارائه طرحی هنجارین از جامعه و نظم مطلوب که این طرح دفاع از کلیّت (در اینجا کلیّتی به نام جامعه)، به بنیاد رشتهای علمی به نام جامعهشناسی بدل میشود. بدین ترتیب، سرنوشت علم جامعهشناسی به سرنوشت نظریهای اجتماعی گره میخورد: نظریهای اجتماعی که طرفدار مداخله دولت و پذیرش مسئولیت دولت در قبال جامعه است.
نظریه اجتماعیِ مطلوب اباذری حاویِ طرحی از جامعه است که در آن دولت در قبال جامعه مسئول است و میبایست برای حل مسائل مردم در امور مداخله کند. این نظریه اجتماعی درست در مقابل نظریه اجتماعیِ نحله نئولیبرال قرار میگیرد؛ یعنی طرحی از جامعه که نئولیبرالیسم ارائه میکند که در آن هرگونه مداخله دولت در امور اجتماعی و اقتصاد نفی میشود. بر این اساس است که شاید میتوان دعوت اباذری را به بازگشت به شریعتی و آلاحمد درک کرد؛ دو نظریهپرداز اجتماعی که از جامعه دفاع میکنند و از سوی طرفداران این نحله مورد حمله قرار میگیرند.
من نیز طرفدار نظریه اجتماعیای از نوع مورد نظر استاد اباذری هستم(1)، امّا معتقدم سرنوشت جامعهشناسی را نمیتوان به نظریه اجتماعی و نیز به دولت گره زد و یا برای جامعهشناس بماهو جامعهشناس رسالت اجتماعی قایل شد. دستکم این با تاریخی که جامعهشناسی تا اینجا گذراندهاست، مغایرت دارد. شرح این نکته نیازمند مجالی مستقل است که در جایی دیگر میبایست بدان بپردازم.
پینوشت
1. در مقاله «دانشگاه بهمثابه بازار» و نیز در تحقیقی تجربی در باب تجاری شدن پزشکی در ایران این گرایشام را نشان دادهام و واگذاری مسئولیتهای دولت به بخش خصوصی در بخش خدمات عمومی را مورد نقد قرار دادهام.
روزنامه ایران
استادیار جامعهشناسی دانشگاه آزاد اسلامی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید