1404/2/16 ۱۳:۱۰
نجف دریابندری ابتدا بررسی میکرد که آیا میتواند زبان و روح اثر را به فارسی منتقل کند یا نه. به همین دلیل، همه ترجمههایش به زبانی بسیار درست و دقیق به فارسی درآمدهاند. او به هر کاری که دست میزد – چه مجلهنویسی، چه ترجمه، چه مقالهنویسی – بهترین عملکرد را داشت و در این زمینه همتا نداشت.
دریابندری در هر کاری بهترین بود
مرضیه نگهبان مروی: نجف دریابندری (۱ شهریور ۱۳۰۸، آبادان – ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، تهران)، مترجم و نویسنده و متفکر برجسته ایرانی بود که با آثارش تأثیر عمیقی بر ادبیات و فرهنگ ایران گذاشت. دریابندری به دلیل نثر شیرین و روان، طنز هوشمندانه و دقت در ترجمه، از محبوبترین چهرههای ادبی ایران است. از مهمترین آثار او میتوان به ترجمههای «وداع با اسلحه» و «پیرمرد و دریا» از ارنست همینگوی، «سرگذشت هکلبری فین» از مارک تواین، «بازمانده روز» از کازوئو ایشیگورو و «تاریخ فلسفه غرب» از برتراند راسل اشاره کرد. کتاب طنز «چنین کنند بزرگان» و «کتاب مستطاب آشپزی» (همراه با فهیمه راستکار) نیز از آثار محبوب و ماندگار او هستند که این نشاندهنده گستردگی فعالیتش از ادبیات تا فلسفه و طنز و… است.
بهمناسبت سالگرد درگذشت نجف دریابندری با سیروس علینژاد، روزنامهنگار و نویسنده باسابقه، گفتوگو کردیم. علینژاد به دلیل دوستی سیساله با دریابندری، شناخت عمیق از شخصیت و آثار او و تجربه گفتوگوهای متعدد با این مترجم برجسته، که در کتاب «نجف دریابندری: یک پرتره و سه گفتوگو» گردآوری و منتشر شده، انتخابی ایدهآل برای این گفتوگو بود. او همچنین سردبیری نشریاتی چون «آدینه»، «دنیای سخن» و «زمان» را بر عهده داشته و با نگاهی تیزبین به مسائل فرهنگی، درک جامعی از جایگاه دریابندری در ادبیات ایران دارد. علینژاد در گفتوگوی پیشِ رو نهفقط از دریابندری مترجم که از وجوه دیگر کار ادبی دریابندری هم سخن گفته و به نقدها و مقالات او و سالهای حضورش در انتشارات فرانکلین و نقش موثرش در هیأت تحریریه مجله «کتاب امروز» نیز، پرداخته است.
*****
شما سالها با آقای نجف دریابندری دوستی و مراوده نزدیک داشتید و با شخصیت و آثار ایشان بهخوبی آشنا هستید. لطفاً درباره نقدهای ادبی و فرهنگی ایشان، ویژگیهای منحصربهفرد این نقدها و جذابیت آنها برای مخاطبان صحبت کنید. به نظر شما چه عواملی باعث شد که دیدگاهها و نقدهای او در حوزه ادبیات و فرهنگ تا این حد تأثیرگذار و گیرا باشد؟
نجف دریابندری نقدهای فوقالعاده جذابی داشت، چون خودش شخصیتی بسیار گیرا و دلنشین بود. دوستی و رفتوآمد سیچهلساله من با او بهخاطر همین جذابیت شخصیتیاش بود. من همیشه مجذوب آدمهای خاص و تأثیرگذار شدهام، مثل همایون صنعتیزاده که کتابی دربارهاش نوشتم یا نجف دریابندری که از همین قبیل بود. او علاوه بر جذابیت شخصی، نگاهی تیزبین، دقیق و درست داشت. با وجود اینکه در جوانی به حزب توده پیوسته بود، اصلاً از تودهایهای متعصب و بدخیم نبود. وقتی درباره موضوعی مطالعه میکرد و نظر میداد، دیدگاهش عمیق، درست و دقیق بود و آن را بهزیبایی بیان میکرد. این ویژگیها او را به نجف دریابندریای تبدیل کرد که میشناسیم.
یکی از ویژگیهای برجسته آثار نجف دریابندری، طنز خاص و نگاه انتقادی او به مسائل فرهنگی و ادبی است که در مقالات و نوشتههایش بهخوبی دیده میشود؛ از جمله در مقدمههایش بر کتابهایی که ترجمه میکرد. این سبک طنزآمیز و رویکرد انتقادی او را چگونه ارزیابی میکنید؟ لطفاً درباره تأثیر این سبک بر مخاطبان و جایگاه آن در ادبیات معاصر ایران توضیح دهید.
در این مقالات، او نهتنها کتاب را ترجمه میکرد، بلکه با خواننده همکلام میشد و توضیح میداد چرا این کتاب را انتخاب کرده و چرا نویسندهاش اهمیت دارد. این کار، چهرههای ادبی جهانی را به جامعه فارسیزبان معرفی میکرد و به نظر من بسیار ماندگارتر و ارزشمندتر بود. این مقالات با طنزی ظریف و جذابیت خاص در مطبوعات منتشر و بعدها بهصورت کتاب گردآوری شدند. طنز او نهتنها سرگرمکننده بود، بلکه نگاهی عمیق و انتقادی به مسائل ارائه میداد که در ادبیات معاصر ایران کمنظیر است.
نجف دریابندری در مجموعه انتشارات فرانکلین، از جمله مجله «کتاب امروز» که در این انتشارات درمیآمد، نقش مهمی ایفا کرد و بهعنوان یکی از شخصیتهای کلیدی این موسسه شناخته میشود. لطفاً درباره نقش او در این مجموعه، تأثیرش بر فعالیتهای فرهنگی و ادبی آن و همچنین همکاریاش با دیگر افراد برجسته در فرانکلین توضیح دهید. این فعالیتها چه تأثیری بر فضای فرهنگی آن دوره گذاشت؟
دریابندری در فرانکلین نقش محوری داشت. آنجا افراد را با دقت انتخاب میکردند؛ باید صاحبنظر، کارآزموده و برجسته میبودند. او مسئول نوشتن گزارش جلسات مجله «کتاب امروز» بود و در این کار استادی بینظیر داشت. نوشتههایش چنان زنده و پویا بود که انگار جلسه را با دوربین ضبط و سپس ویرایش کردهاند. این مهارت در نوشتن، بهویژه در این پروژه، حیرتانگیز بود. من در کتابم اشاره کردم که وقتی با او مصاحبهای کردم و متن را به او دادم، او آن را از ابتدا تا انتها بازنویسی کرد، به همان سبک زیبایی که در مجله «کتاب امروز» منتشر میشد. این کار چنان زیبا بود که مرا شگفتزده کرد و درس بزرگی به من داد که چگونه باید نوشت. فعالیتهای او و همکارانش در فرانکلین، بنیانگذار صنعت نشر مدرن در ایران بود و تأثیر عمیقی بر فضای فرهنگی دهههای ۳۰ و ۴۰ گذاشت.
فرانکلین مرکزی بود که افراد برجسته و استادان حوزه خود را گرد هم آورده بود. دریابندری پس از زندان، مدتی با ابراهیم گلستان در گلستان فیلم همکاری کرد، اما چون یافتن کار برایش دشوار بود، به پیشنهاد یکی از دوستانش به فرانکلین پیوست. او با استعداد بینظیرش در ویرایش، نوشتن و ترجمه، خیلی زود به ویراستار ارشد این موسسه تبدیل شد و نقش کلیدی در هدایت گروه ویراستاران ایفا کرد. افرادی مثل محمدعلی صفریان و دیگران در این مجموعه کارهای فوقالعادهای انجام دادند. در دهههای ۳۰ و ۴۰ چنین فعالیتهایی بیسابقه بود و آنها همانطور که گفتم، بنیانگذار صنعت نشر مدرن و فرهنگسازی ادبی در ایران شدند.
پس از خروج همایون صنعتیزاده از انتشارات فرانکلین، نقش نجف دریابندری در این مجموعه پررنگتر شد. لطفاً درباره تغییرات ایجادشده در مسئولیتهای او و فعالیتهایش پس از این دوره توضیح دهید. او چگونه مسیر حرفهای خود را ادامه داد و چه تأثیراتی در دیگر حوزهها گذاشت؟
پس از رفتن صنعتیزاده، دریابندری مدت زیادی در فرانکلین نماند. او را برای دورهای آموزشی به سوئیس فرستادند و پس از بازگشت، جایگاه بالاتری به او پیشنهاد شد، اما این کار با روحیاتش سازگار نبود. چند ماه بعد به دانشگاه آزاد و سپس به تلویزیون ملی رفت. در تلویزیون، در کانال ۲، در زمینه ترجمه، ویرایش و دوبله فیلمها فعالیت کرد و همان نقش تأثیرگذاری را که در فرانکلین داشت، آنجا نیز ادامه داد. او بعدها، بهویژه پس از انقلاب، بهترین ترجمههایش مثل «پیرمرد و دریا» را منتشر کرد.
یکی از آثار طنزآمیز و ماندگار نجف دریابندری، کتاب «چنین کنند بزرگان» است که بهصورت دنبالهدار در مجله «خوشه» منتشر شد. لطفاً درباره این اثر، ویژگیهای طنز آن و تأثیرش بر مخاطبان صحبت کنید. آیا این اثر واقعاً ترجمه بود یا اثر خود دریابندری؟
میگویند نویسندهای که دریابندری از او ترجمه کرده وجود خارجی نداشته و او در واقع این متن را خودش خلق کرده بود. او تأیید کرد که این کار ترجمه آزاد بوده و طنز و ذوق خودش را در آن ریخته است. این کتاب چنان جذابیتی دارد که هنوز هم میتوان آن را در جمع خواند، لذت برد و خندید، بدون اینکه حتی لحظهای رکیک یا سطحی باشد. طنز این اثر، هوشمندانه و عمیق است و به همین دلیل تا امروز بارها تجدید چاپ شده و همچنان محبوب است.
شما در نوشتههایتان اشاره کردهاید که نجف دریابندری شخصیتی فراتر از یک فرد معمولی داشت و تأثیر عمیقی بر ادبیات و فرهنگ ایران گذاشت. بهعنوان یک روزنامهنگار و منتقد، کدام جنبه از شخصیت او – فعالیتهای مطبوعاتی، ترجمه، یا نقدهای ادبیاش – برای شما الهامبخشتر بود و چرا؟
سؤال سختی است، چون نمیتوان این جنبهها را از هم تفکیک کرد. وقتی در محضرش بودید، آنقدر جذاب و گیرا بود که همه وجوه شخصیتش – چه نویسندگی، چه ترجمه – شما را مجذوب میکرد. او فقط مترجم نبود، بلکه نویسندهای خلاق بود که در هر زمینهای درخشید. همه فعالیتهایش، از مقالات مطبوعاتی تا ترجمههایش، بهگونهای بود که نمیتوان یکی را بر دیگری ترجیح داد.
اگر بخواهید یکی از آثار نجف دریابندری را به نسل جدید معرفی کنید تا با دیدگاهها و سبک او آشنا شوند، کدام اثر را پیشنهاد میکنید و چرا؟ لطفاً درباره اهمیت این اثر برای نسل امروز توضیح دهید.
در ترجمهها «پیرمرد و دریا» را توصیه میکنم، چون نمونهای درخشان از توانایی او در انتقال زبان و روح اثر به فارسی است. در نوشتهها مقدمههایی که برای کتابهای ترجمهشدهاش نوشته، بسیار ارزشمند است. این مقدمهها برای جوانان امروز ضروری است تا با شخصیتهای برجسته ادبی که او معرفی کرده آشنا شوند و درک عمیقتری از ادبیات جهانی پیدا کنند.
نجف دریابندری چگونه به جایگاه منحصربهفرد خود در ادبیات معاصر ایران دست یافت؟ چه عواملی، از استعداد ذاتی گرفته تا تلاشهای شخصی، در موفقیت او نقش داشتند؟
بخشی از موفقیت او به استعداد ذاتیاش برمیگردد. او در ۱۹-۲۰ سالگی کتاب «یک گل سرخ برای امیلی» را ترجمه کرد و آن ترجمه هنوز هم درخشان است. این نشاندهنده نبوغ ذاتی اوست. شاعر، نقاش یا نویسنده را نمیتوان ساخت؛ باید این استعداد از ابتدا در وجودش باشد. دریابندری از همان ابتدا زبان، درک و زیباییشناسی فوقالعادهای داشت. حتی وقتی وارد فلسفه شد و کتاب «تاریخ فلسفه غرب» راسل را ترجمه کرد، در همان زندان خودش را از نظر فلسفی بازسازی کرد. این نبوغ و استعداد ذاتی، همراه با تلاش و دقتش، او را به این جایگاه رساند.
نجف دریابندری نقدی درباره ترجمه محمد قاضی از «دن کیشوت» سروانتس نوشته بود. لطفاً درباره این نقد و اینکه تا چه حد بازتابدهنده فلسفه فکری او در زمینه ترجمه بود، توضیح دهید. دیدگاه او درباره این اثر و جایگاهش در مقایسه با دیگر ترجمهها چه بود؟
حضور ذهن ندارم، اما یادم هست که در گفتوگوهایمان بارها درباره این ترجمه صحبت کردیم. او معتقد بود که چاپ اول «دن کیشوت» ترجمه قاضی فوقالعاده بود و نظیر نداشت. به نظرش برخی مترجمان بهترین کارشان را در اولین اثرشان ارائه میدهند. مثلاً ترجمه «خوشههای خشم» توسط عبدالرحیم احمدی در دهه ۲۰ یا کارهای اولیه محمد قاضی از نظر او درخشان بودند. او این آثار را بسیار میپسندید و معتقد بود که این ترجمهها شاهکارهایی هستند که نباید دستکاری شوند.
در گفتوگوهایتان با نجف دریابندری آیا درباره نحوه انتخاب موضوعات و کتابهایی که برای ترجمه برمیگزید، صحبت کردید؟ او چگونه کتابهایش را انتخاب میکرد و چه معیارهایی برایش اهمیت داشت؟ این جذابیت در انتخاب سوژه چگونه در گفتوگوهای شما منعکس شد؟
حضور ذهن ندارم که دقیقاً چگونه این موضوع را مطرح کردیم، اما دریابندری آدمی بود که کتابها را ابتدا برای خودش میخواند، نه با نیت ترجمه. او کتابی را انتخاب میکرد که اولاً برایش جذاب باشد و ثانیاً بتواند زبان آن را در فارسی بازآفرینی کند. اهمیت کار او در این بود که دست به ترجمه هر کتابی نمیزد. تعداد ترجمههایش زیاد نیست، اما هر کتابی که ترجمه کرده، مانند «پیرمرد و دریا» یا «بازمانده روز»، با دقت انتخاب شده است. او ابتدا بررسی میکرد که آیا میتواند زبان و روح اثر را به فارسی منتقل کند یا نه. به همین دلیل، همه ترجمههایش به زبانی بسیار درست و دقیق به فارسی درآمدهاند. او به هر کاری که دست میزد – چه مجلهنویسی، چه ترجمه، چه مقالهنویسی – بهترین عملکرد را داشت و در این زمینه همتا نداشت.
آیا نکته یا جنبهای از زندگی و آثار نجف دریابندری وجود دارد که در این گفتوگو به آن اشاره نشده و مایلید دربارهاش صحبت کنید؟ لطفاً درباره زوایای کمترشناختهشده شخصیت یا فعالیتهای او توضیح دهید.
حتماً زوایای زیادی در زندگی و کار نجف دریابندری وجود دارد که باید مطالعه و برجسته شود. اما مهمترین نکتهای که برای من همیشه برجسته بوده این است که او میگفت پس از انشعاب وارد حزب توده شد، اما تودهای خاصی بود. او ادبیات را به سبک خودش دنبال میکرد و از سیاق حزب توده تبعیت نمیکرد. برای مثال وقتی دید اعضای حزب، کافکا نمیخوانند شگفتزده شد. این وجه از شخصیت او که از قالبهای ایدئولوژیک فراتر میرفت و زندگیاش را خارج از این چارچوبها میساخت، به نظرم مهمترین ویژگیاش بود. اگرچه در آن مسلک بود، اما زندگی و تفکرش فراتر از آن قالبها جریان داشت.
منبع: ایبنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید