1404/2/2 ۱۳:۳۸
در کلامالله میخوانیم که حضرت ابراهیم(ع) در گفتوگو با خداوند تعریف و توصیه میکند و در نهایت آرزوی خود را اینجا بیان میکند که خدایا به من «حکمت» عطا بفرما. یعنی «نبوت» تکمیل خود را در «حکمت» میبیند. موضوع حائز اهمیت آن است که وقتی شما این مباحث حکمی را در اندیشههای بزرگانی چون فردوسی، نظامی، مولوی، عطار، سعدی و حافظ به خوبی رصد میکنید، درمییابید که همه این بزرگان به دنبال حکمت، معرفت و خرد هستند.
پیشروی ادبای ایرانی در مرزهای حکمت، معرفت و خرد
امین خرمی: شکوهِ تاریخ، فرهنگ و آیین در هزارههای تمدنساز ایرانزمین و تجربه حکومتهای مختلف و یورشهای متعددی که بر این خاک اهورایی هنرخیز و پرورشدهنده مفاخر مختلف در عرصههای گوناگون ازجمله جلوهگاه تمدن بشری، آنچه که تمام جهانیان ایران را گهواره تمدن این جهان اثیری میخوانند در مؤلفهای به نام «اتحاد» و همنشینی «همدلی» و «همزبانی» اقوام مختلف میدانند و مینامند.
بی هیچ گمانی در مسیر رصد کشورهای دارای تمدن با کهن دیرینگی تاریخ سرزمینی، هیچ دیار و سامانی را نمیتوان مانند ایران یافت که در کنار پذیرایی با آغوش بازش در مأوا و مسکن دادن به اقوام مختلف، همه را حول مؤلفه واحد یعنی «زبان فارسی» گرد آورد و این شکوه و جلال زبان فارسی که «طوطیان هند را شکرشکن کرده» و فصل مهمی از هزار سال تاریخ و تمدن جهان را در سیطره نامآوران و مفاخر خود در ساحت ادیبان؛ شعرا و عرفا که هر یک نمایندهای از این اقوام گوناگون اما متضمن برای یک زبان یعنی زبان فارسی استوار بودهاند را چنان به جهانیان بازشناسانده که امروز حتی دشمنان این آبوخاک نیز رمز وحدت، اتحاد، همدلی و همزبانی مردم ایران را در ساحت تمدن ادبی و مفاخر عرصه فرهنگ و هنر خود میدانند.
پس پُربیراه نیست که وقتی با جناب «رودکی» به عنوان سرسلسلهدار قافله هزاره شعر و ادب فارسی پیش میآییم؛ با «سنایی» همدل میشویم؛ با «فردوسی» در اوج حماسه قرار میگیریم؛ با «مولوی» و «عطار» هفت شهر عرفان را در مینوردیم؛ با «حافظ» دل به تغزل میسپاریم و در نثر شیرین حضرت «سعدی» غرق میشویم؛ هر یک را میزبانی از نمایندگان اقوام مختلف ایرانی میبینیم که همه بر یک نمط؛ یعنی نثر، زبان و ادب فارسی؛ شکوه این اتحاد و همدلی را چونان بازتاب دادهاند که باز نیز به گواه تاریخ در آثار هیچ یک از ادیبان سرزمینهای دارای تمدن نمیتوان بزرگان عرصه فرهنگ و ادب آن دیار و سامان را رصد کرد که در سلسله آثارشان در پس گزاره بیش پیش از هزار سال از کاروان تمدن و ادب خود؛ حتی یکبار برمدار تندخویی، خشم، غضب، سرفرازی یک قوم به قوم دیگر و آهنگ جنگ سر داده باشند و تنها در این میان باید این افتخار سراسر صلح و نوعدوستی را به نام ایران و مفاخر فرهنگ و ادبش سند بزنیم.
همه ایرانیان در ساحت میزبانی از اقوام؛ گویش؛ روش؛ بینش و نگرش مختلف آنها به یک چشم و آنهم به نام ایران و ایرانی خطاب شدهاند و اینگونه است که نثر فارسی، زبان و ادب آن که مرکز ثقل خود را به مصلحالدین، شیخ اجل، سعدی شیراز تعبیر کرده و اولین روز بهشتیِ اردیبهشت را به نام جناب «سعدی» استوار کرده؛ خود بهانهای است برای بیان تمامی این مفخرهها و ایستادن بر بلندای لبه اعتبار تاریخ فرهنگ و هنر جهان!
انجمن آثار و مفاخر ایرانزمین که عمر درازنای تأسیس و فعالیتش به بیشاز یک قرن میرسد نیز رسالتی بس سترگ در بازنمایی و شناساندن داشتههای ایرانزمین در ساحت معرفی مفاخر فرهنگی خود از هزارههای دور تا به امروز داشته رسالتی بر همین شیوه دارد.
این فصلی دیگر از سرفرازی مردمانی است که چه پیش و چه پس از پذیرش دین هدایتگر و مبین اسلام، هرآنچه آموزه معرفتی انسانساز و تعالیبخش است را از کلامالله مجید، شعائر و فرائض این دین هدایتگر و مبین گرفتند و دریافتند.
مردمان ایرانزمین و مفاخر آن از یکسو بر نضج دین اسلام در سراسر گیتی گام زدند و ازسوی دیگر به تطبیق آیینهای ایران باستان با داشتههای دین اسلام همت گماردند و همه اینها و هزاران بیشتر را میتوان در دهها و صدها نام بلند در مقام مفاخر فرهنگی ایران زمین دید و حال بنابر ایستگاه تقویمی اول اردیبهشت؛ استوار بر یک نام که تجمیع مولانا و عطار از یکسو و روایت سنایی و رودکی ازسوی دیگر، نیز همدل و همنشین با حضرت حافظ است شده و او کسی نیست جز شیخ اجل؛ سعدی شیراز!
همه این موارد که عنوان شد دستبهدست یکدیگر داد تا بهانهای باشد برای دعوت از محمود شالویی، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران تا هم ردپای این فعلیت یک قرن انجمن را با او به رصد بنشینیم و از زبان فردی که تحصیلات عالیه حوزوی از یکسو و تحصیلات عالی دانشگاهی در مقام دکترای ادیان و عرفان را دارد این بار بر بلندای نام سعدی شیراز به تورق شکوه؛ جلال و اعتبار فرهنگ و ادب ایران زمین بپردازیم.
آنچه در ادامه از خاطر شما میگذرد بخش نخست میزبانی خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) از استاد شالویی به مناسبت روز گرامیداشت جناب سعدی و پاسداشت نثر پارسی است که با او به گفتوگو نشستیم.
*******
پیش از ورود به رویکرد تخصصی بحث و روایت آنچه بر مدار مصلحالدین، شیخ اجل؛ سعدی شیراز؛ در پس پشت این قافله هزاره ادب فارسی استوار است؛ از آنچه پیشوند انجمن شماست یعنی آثار و مفاخر فرهنگی ایران، ضمن تشریح فعلیت و فعالیت انجمن بر مدار عمر یک قرن آن سخن بگویید؟ به دیگر روی وقتی درباره مفاخر ایرانزمین در تمامی عرصهها و اینجا رویکرد بزرگان ادب فارسی سخن میگوییم از چه بازه زمانی و چه افرادی سخن به میان میآید؟
در این مهم تردیدی وجود ندارد که موضوع ایران و تمدن شکوهمند آن، به ویژه وقتی با دین مبین اسلام و دستاوردهای عظیم معنوی آن گره میخورد به اوجی نائل میشود. در این اوج و در بطن این گذار مفاخری ظهور و بروز کرده، متولد شده و رشد پیدا کردهاند و آثاری از آنها نه تنها در مرزهای جغرافیایی ایران بلکه در سرتاسر جهان معرفی شده است.
همانگونه که امروز ایران به مفاخرش شناخته میشود؛ به تمدن، شکوه آثارش و به فرهنگ غنی و تأثیرگذاری شناخته میشود که ندای آن به گوش جهانیان که نه به دل جهانیان رسوخ و نفوذ کرده است.
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی که بیش از یک قرن از عمر آن میگذرد، در طول ۱۰۰ سال گذشته توانسته نقشی مهم و مؤثر برای معرفی مفاخر، انتشار آثار آنها، برپایی و برگزاری آیینهای بزرگداشت، گرامیداشت و پاسداشت این افراد در کارنامه خود ایفا کند. از مهمترین آنها ساخت ابنیهای است که امروز بر فراز آرامگاههای این مفاخر قابل رؤیت و مشاهده است. آرامگاه «سعدی»؛ «فردوسی»؛ «حافظ»؛ «ابنسینا»؛ «خیام» و همه آرامگاههایی که ما برای مفاخر خود میشناسیم، همه از ساختههای انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در طول سالیان متمادی عمر این انجمن است.
حتی آثار حجمی نظیر مجسمه فردوسی که در میدان فردوسی قرار دارد یا مجسمهای که سال گذشته خود انجمن در بازه مدیریت فعلی در میدان محمدیه تهران (اعدام سابق) به عنوان مجسمه جلالالدین محمد مولوی نصب کرد. نصب مجسمه حکیم نظامی در دو سال پیش در میدان ونک نیز از جمله کارهای دیگری است که در این حوزه شناخته میشود. همه اینها در کنار انتشار آثار؛ برگزاری همایشها و آیینها برای مفاخر خود و معرفی هرچه بیشتر و بهتر آنها بهخصوص به نسل امروزی که به دنبال هویت خویش هستند و شاید در طول سالهای اخیر قدری فاصلههایی ایجاد شده باشد. از همین رو نیاز مبرمی وجود دارد برای آنکه من گذشته خود را بهتر بشناسم.
به یقین وقتی نسل نوجوان و جوان امروز سعدی؛ حافظ؛ مولوی و عطار را بشناسند به سراغ دیگران نخواهند رفت چون میبینند آنچه را که آنها به دنبالش هستند، خود دارند و صاحب آن هستند.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
وقتی خود داشته باشیم که داریم؛ چرا به سراغ دیگران برویم؟ البته همین جوانان و نوجوانان امروزی نام و نشان مفاخر را خوب میدانند.
با قدرت و اطمینان میتوان گفت هیچ فردی در ایران و جهان نیست که نام سعدی، حافظ، مولوی و فردوسی را نداند و نشنیده باشد؛ اما از فراخنای دانش و اندیشه آنها اطلاع چندانی ندارند. گرچه برخی نظیر سعدی به دلیل آن روانی آثارش باز هم در میان طبقات مختلف جامعه شناختهشدهتر است؛ اما برخی دیگر نیازمند آن هستند که آثارشان روانتر و سادهتر به زبان امروزی برای همگان قابلیت استفاده، بهرهگیری و بهرهبرداری داشته باشند.
به عنوان نمونه آثار ابنسینا، آثار شیخ شهابالدین سهروردی، آثاری هستند که نیازمند توضیح، تفسیر و تحلیل هستند. چنین آثاری نیازمند آن هستند تا به زبان امروزی برای مخاطبشان بازگو شوند. به خصوص در دورههایی مانند عصر و زمانه حاضر که شاید با نوعی کم حوصلگی مواجه باشیم سبب شده تا قدری از تعمقها و ژرفاندیشیها کاسته شود. برای بسیاری از کسانی که حتی علاقمند به سیر مطالعاتی هستند بیشتر مسائل سطحی و عبوری شده؛ از همین روی لازم است تا به آن آثار، ارزش و اهمیت بیشتری دهیم و راه نفوذ آنها را میان نسل امروز بیش از هر زمان دیگری گسترش دهیم.
چند روز پیش، آیینی برای گرامیداشت «عطار» در نیشابور برگزار شده بود. جمعیت عظیمی از اقصی نقاط کشور، خود شهر نیشابور و شهرهای اطراف در کنار آرامگاه عطار اجتماع کردند. پرسش اینجاست که این جمعیتی که آمده چقدر با عطار آشناست؟ من نمیخواهم درباره نام و نشان اکتفا و بسنده کنم! همه میدانند که او «فریدالدین عطار نیشابوری» است؛ اما این عطار، آثاری چون «منطقالطیر»؛ «مصیبتنامه»؛ «اسرارنامه» و «الهینامه» دارد. فهم این اسراری که او ارائه کرده مهم است.
جلالالدین محمد مولوی در دوران نوجوانی دیداری با «عطار» دارد. زمانی که به شکلی عبوری و گذرا به اتفاق پدر در منطقه نیشابور در حال عزیمت بودند با «عطار» دیداری دارند. آنجا «عطار» کتاب «اسرارنامه» خود را به «مولوی» میدهد و حتی به پدر مولوی توصیه میکند که «زود باشد که آتشی در دل سوختگان عالم زند!»
امروز به یقین میدانیم که مولوی از کتاب «اسرارنامه» بهرههای فراوانی برده است. بسیاری از حکایتها و داستانهایی که مولانا در «مثنوی» بیان کرده از همین کتاب بهره گرفته است؛ حال ممکن است در نتیجه آنها، در نحوه گفتاری و نوشتاری یا بیان قصه و داستان تغییراتی ایجاد کرده باشد؛ اما مغز آن در حقیقت از عطار گرفته شده است. حال امروز چقدر آشنایی با این آثار میان عموم مخاطبان وجود دارد؟ چقدر از عموم مردم این شخصیت را میشناسند؟ به عنوان نمونه یکی از همین ابیات «عطار» که برای همه ما درسآموز است و باید همواره از آن استفاده کنیم همین بیت است که:
چون توانستم ندانستم، چه سود
چون بدانستم، توانستم نبود
«عطار» میگوید من آن روزی که باید میدانستم از این دانستن و دانش بیاطلاع بودم و آن روز که به این دانش و علم دست پیدا کردم و بر آن آگاهی یافتم دیگر کاری از دست من برنمیآید! توجه کنیم در همین بیت و همین نگاه چه نکات مهمی نهفته است و چقدر میتواند برای همه مردم به خصوص جوانان ما پندآموز، عبرتآموز و درسآموز باشد که مراقب باشند از اوقات و لحظات عمر و زندگی خود به بهترین نحو استفاده کنند.
شخصیت و مفاخر فرهنگی متعددی در عقبه فرهنگی و تمدنی ایرانزمین وجود دارند که هر کدام از آنها را ما نه تنها به عنوان شاعر، ادیب، فرهنگدوست و فرزانه بلکه به عنوان «حکیم» میشناسیم. این حکمت نکته بسیار مهمی است. چرا اصرار داریم بگوییم «حکیم نظامی»؛ «حکیم فردوسی»؛ «حکیم عطار»؟ چون تمامی این بزرگان اینها بهرههای حکمی فراوان داشتهاند.
ببینید حضرت ابراهیم(ع) از خدا چه میخواهد؟ حکمت میخواهد. پیامبران الهی از خداوند حکمت طلب میکنند. میفرماید: «الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ؛ وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ؛ وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ»
در کلامالله میخوانیم که حضرت ابراهیم(ع) در گفتوگو با خداوند تعریف و توصیه میکند و در نهایت آرزوی خود را اینجا بیان میکند که خدایا به من «حکمت» عطا بفرما. یعنی «نبوت» تکمیل خود را در «حکمت» میبیند. موضوع بسیار حائز آن است که وقتی شما این مباحث حکمی را در اندیشههای بزرگانی چون فردوسی، نظامی، مولوی، عطار، سعدی و حافظ به خوبی رصد میکنید درمییابید که همه اینها به دنبال حکمت، معرفت و خرد هستند.
«لسانالغیب»، وقتی حضرت حافظ میگوید «کس چو حافظ نکشید از رخ اندیشه نقاب» منظورش چیست؟ این «اندیشه» چرا بر ما آشکار و پیدا نیست؟ آن چیزی که باید از آن اندیشه کسب کنیم چیست؟ یا به معرفت و بلندای جناب «سعدی» که در آستانه بزرگداشت او هستیم دقت کنیم. سعدی آثاری مانند «بوستان»، «گلستان» و مجموعهای از غزلیاتی که آنها را به ما هدیه کرده است. وقتی این آثار را بهدقت مورد مطالعه و بررسی قرار میدهیم درمییابیم این مرد از چه عمقی مرد برخوردار بوده است. جایی که سروده:
مرد خردمند جهاندیده را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه آموختن
با دگری تجربه بردن به کار
این کاری است که «سعدی» انجام داده و ما موظف هستیم تا آن تجربه را از او کسب و در زندگی خود آن را به کار ببریم.
«سعدی» تجارب خود را در اثری مانند «گلستان» به خوبی آورده است. «گلستان» مجموعهای است که در یکسو شاهد نظم و در سوی دیگر شاهد نثر در این اثر هستیم. ویژگی مهمی که سعدی را با دیگران متمایز میکند در این مهم نهفته است که نثرش برتر از نظمش و نظمش برتر از نثرش است. درباره هیچ شاعر دیگری نمیتوان چنین با جرئت و جسارت گفت که آثار او توان چنین نثر و نظمی داشته باشند و این از ویژگیهای منحصربهفرد سعدی است.
حال که در این مجال و مقال در پس روایت خود از تاریخچه فعلیت و فعالیت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران و بلندای اهدافی که پاسداشت و گرامیداشت مفاخر فرهنگی ایرانزمین باید با خود به همراه داشته باشد؛ حال بر بلندای شیخ اجل؛ مصلحالدین؛ سعدی شیرازی استوار شویم و به گاه همنشینی با روز گرامیداشت و پاسداشت سراینده «بوستان» و «گلستان» از او، جایگاه، ساحت، معرفت، اندیشه و حکمتش برای ورود به بحث تخصصی سخن بگویید.
در دوره «سعدی»؛ جلالالدین محمد مولوی (مولانا) نیز زندگی میکرد و در همین قرن جناب سعدی اندکی پس از عطار نیشابوری میزیسته؛ اما میبینید که مصلحالدین، سعدی شیرازی در تکمیل یک جریان فکری و فرهنگی است. ما یک جریان عرفانی داریم که از «سنایی» به اوج خود میرسد؛ در اندیشههای «عطار» جلوه دیگری پیدا میکند. وقتی به مولانا میرسد، همان اندیشههای عرفانی چونان قلهای واقع میشود که شما میگویید این دیگر همه آن دریای معرفتی است که من به دنبال غواصی در درون آن بودهام؛ ناگهان در این میان شما «سعدی» را مشاهده میکنید. نکته حائز اهمیت آن است که «سعدی» هیچگونه ادعای «عرفانی» ندارد. نمیگوید من از خیل عُرَفا هستم. از جمله متصوفه هستم. گوشهنشین هستم. بلکه درست به عکس گوشهنشینیها و گوشهگیریها را بسیار زیبا طرد و تقبیح میکند و بر آن میتازد. جایی که میگوید:
بدیدم عابدی در کوهساری
قناعت کرده از دنیا به غاری
چرا گفتم به شهر اندر نیائی
که باری، بند از دل برگشائی
بگفت آنجا پری رویان نغزند
چو گُل بسیار شد پیلان بلغزند
او گفت که نمیآیم بهخاطر آنکه میترسم اگر در هیاهوی شهری قرار بگیرم چهبسا که دچار لغزش و لغزشگاهها شوم. اما سعدی از او میخواهد که بیاید و در شهر و دیار، میان همین مردم با آنها زیست و زندگی کند. این درست همان جاییست که فرق بین عالِم و عارف را بیان میکند و میگوید: «عارف میخواهد گلیم خویش را از آب برگیرد در حالی که عالم به دنبال آن است که نه تنها خود که دیگران را همراه خود راهبری کند.»
ای امیر عشق مهلت همرهان جا ماندهاند
ای کلیمالله قوم آن سوی دریا ماندهاند
من از آن یار دبستانی گرفتم درس عشق
که ادیبان دروغین در الفبا ماندهاند
اهمیت امر راهبری آن است که با این مردم و در کنار آنها زندگی کنی و دستان آنهایی که میلرزند؛ آنهایی که قدری فاصله گرفتهاند؛ آنهایی که به فهم و کمال دین نائل نشدهاند؛ آنها که نمیتوانند تاریکی را از ظلمت و روشنایی بازشناسند؛ آنهایی که نمیتوانند ظلمت را از نور متمایز کنند بگیری و باید آنها راهبری و هدایت کرد و با خویش آورد.
با چنین نگرش و بیانی درمییابیم که سعدی همه دغدغه و نگرانیاش در این است که میخواهد از اوضاع و احوال ملل جهان آگاهی پیدا کند. سفرهای سعدی، سفرهای معمولی نیست. گشتوگذار در عالم برای سیر، سیاحت، تفریح و لذتهای ظاهری نیست؛ بلکه برای آن است حقایقی بیشتر و بهتر را دریابد و از این حقیقتیابی و حقیقتجویی آنچه دادرس و یاریگر جامعه انسانی را بهکار ببندد. این همان نگرش و مؤلفهای است که در آثارش نقش میبندد و در «گلستان» خود را نشان میدهد، در «بوستان» خود را میآراید و در غزلیاتش به زیباترین وجهی آن را بیان میکند.
وقتی که سعدی میگوید:
ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمیدانیم
این تمام «معرفت» و «خرد» است. این معرفت به دلیل آن است که این مرد بزرگ (سعدی) توانسته به چنین درکی از حقیقت برسد که در عین حال که روی این زمین است و بر روی این خاک آسوده آرمیده؛ اما نگاهش از خاک به سمتوسوی افلاک است. «شیخ اجل» از همینجا میخواهد گذرگاههای عبور به طریق الیالله را بیابد. به حقیقت «سعدی» این توفیق بزرگ را داشته است.
گرچه وقتی امروز درباره سعدی صحبت میکنیم بیشتر در نحوه گفتاری او و یا تسلط و تفوق او بر زبان و ادب فارسی به عنوان کسی که نقشی مهم، عمده و تأثیرگذار را در زبان و ادب فارسی داشته است از او یاد میکنیم؛ اما سعدی حامل و حاوی اندیشه برتر و بالاتر از اینهاست و این ظاهری است که او توانسته از این قالبها و اسلوبها برای آن معانی بلند بهره بگیرد.
برای طرح این پرسش، از فصلی از فرمایش شما وام میگیرم و آن تأکیدی که بر لزوم معرفی هرچه بیشتر این داشتهها، گنجینهها و مفاخر ادب فارسی به نسل نوجوان و جوان داشتید. تأکیدم بر آن است که در طرح این پرسش نگاه کارنامهای ندارم که چه تعداد کار صورتگرفته یا نگرفته؛ خیر! اما آیا در کنار انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران و اقداماتی که برای معرفی این داشتهها و مفاخر عظیم و ژرف فرهنگی برای نسل نوجوان و نوجوان صورت گرفته میتوانیم کارنامه درخشان را استخراج کنیم یا بگوییم دست نهادهای دیگر چون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ حوزه هنری یا شورای فرهنگ عمومی قویتر از انجمن بوده است؟ در حقیقت من عیارسنجی کلام شما در فعلیتهای صورتگرفته برای آشتی و پیوند هرچه بیشتر نسل نوجوان و جوان با آثار و مفاخر فرهنگی کشورمان را طلب میکنم.
این دستگاهها، نهادها و سازمانها مجموعههایی ازهمگسسته نیستند بلکه مجموعههایی بههمپیوسته هستند. هر کدام میتوانند در کنار دیگری نقشی مکمل داشته باشند.
میخواهم ابتدا این موضوع را مطرح کنم که ساختوساز باید شکل بگیرد. یعنی بقعه و بارگاهی را انجمن میسازد. شما میگویید اینجا الان حافظ یا سعدی آرمیده است. اما نکته مهمتر آن است که چه میخواهی از این حافظ و سعدی به مردم بنمایانی؟ فقط اینکه اینجا محل دفن اوست یا اینکه هدفی والاتر دارید؟ اینکه این محل دفنی که من به شما نشان میدهم، این آرامگاهی که با طرحی هنری بسیار شکیل، دیدنی و چشمنواز بر فراز آن میسازم برای آنست که ابتدا تو را جلب و جذب کنم و سپس از این گذرگاه دانش و اندیشه؛ مواریث معنوی و برجای مانده از او را برای تو شرح و توضیح دهم. تو را تا اینجا آوردهام که چیز دیگری را به تو بنمایانم.
تا بدین جا بهر دینار آمدم
چون بدیدم؛ مست دیدار آمدم
مهم این است که شما گرچه برای یک خاطره دیدنی میآیید، اما وقتی میآیید باید از این دستاورد دیگری را بردارید و ارمغان دیگری را با خود ببرید. امروزه ما آرامگاههای مختلف و متعددی ساختهایم و این کار انجمن در طول سالیان متمادی بوده است؛ اما این فقط برای یک دید و بازدید عمومی و عادی نیست. شاید تا اندازهای هم وقت و فرصتی را از یک بازدیدکننده به خود اختصاص بدهد و برای او گوارایی و لذتی را در پی داشته باشد؛ اما آنچه اهمیت بیشتری مییابد آن است که آن ناظر و بیننده در پس این دیدار و بازدید با دانش، اندیشه و رهآوردهای فکری و فرهنگی آن چهره فاخر فرهنگی آشنا شود. این است که اهمیت دارد.
بنابراین برای تحقق چنین هدفی دستگاههای مختلف باید در کنار یکدیگر قرار گیرند. انجمن این بنا را ساخت؛ اما امروز میراث فرهنگی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت علوم و تحقیقات و فناوری و مهمتر از همه وزارت آموزشوپرورش هستند که باید این فرصت را از دوره نونهالی و نوجوانی برای آشنایی این اقشار با مفاخر فرهنگی و فکری کشورمان فراهم کنند.
چندی پیش بازدیدی از آرامگاه رودکی در تاجیکستان داشتیم و قرار بود آنجا در کنار آرامگاه، برای مردمی که جمع شده بودند درباره رودکی صحبت کنم. وقتی وارد شدم دیدم مدارس و مراکز آموزشی را تعطیل کرده و دانشآموزان نوجوان کنار آرامگاه حضور پیدا کرده و منتظر آن هستند که به صحبتهای ما گوش فرا دهند. به آنجا حاضر شدم و همراهانی همگی گرامیانی از اهل فکر، فرهنگ و از قبیله دانش و اندیشه با من بودند. جملگی دیدیم که این دانشآموزان اشعار رودکی را از حفظ هستند و همه اشعار رودکی را به خوبی میخوانند.
همه این دانشآموزان و همه مردمانی که در جوار آرامگاه رودکی حضور پیدا کردهاند حافظ اشعار جناب رودکی هستند. از آنها پرسیدم غیر از رودکی شما اشعار دیگری را به حافظه خویش سپردهاید و گفتند: آری! اشعار حافظ؛ سعدی؛ بسیاری از اشعار شاهنامه فردوسی را و چقدر از این نگرش و نگاه فرهنگی و ادبی لذت بردیم.
یکی از مهمترین کارهایی که در حوزه فرهنگی باید انجام دهیم آن است که به شکل ویژه از کسانی که در همنشینی، همجواری و همسایگی این مفاخر در هر نقطهای از کشور که حضور دارند بتوانند با اندیشهها، رهآوردهای فکری و فرهنگی آنها آشنایی پیدا کنند. از طرف دیگر معرفی این مفاخر و چهرههای بزرگ فرهنگی کشورمان در آثار دانشآموزان و در کتابهای درسی امری مهم است. دانشآموزان ما امروز آشنایی چندانی با این شخصیتها ندارند!
پیشتر در همین گفتوگو عرض کردم دانشآموزان ما اسم و رسم این مفاخر و چهرههای بزرگ فرهنگی کشورمان را میدانند. شاید اسامی کتابهای آنها را نیز بدانند. نه آنکه این مسئله بیاهمیت است؛ اما آنچه که اهمیت ویژه و بیشتری پیدا میکند که در ابتدای این گفتوگو به آن اشاره کردم آن است که مرد باتجربهای مثل سعدی، سفرهای بسیاری رفته و میخواهد «خِرَد» را به ما بیاموزد. میگوید اگر میخواهی خردمند باشید باید دو عمر داشته باشید. امکان بهرهمندی از دو عمر برای کسی میسر و ممکن نیست؛ اما برای بهرهگیری باید از کسانی که پیش از ما بودهاند یا از کسانی که تجاربی به دست آوردهاند بهره ببریم و از تجارب آنها استفاده کنیم. یکی از این افراد همین حضرت سعدی است.
جناب سعدی چه در دیدار با مردمان مختلف در سرزمینهای مختلف داشته و به هر کجایی که رفته در همنشینی با مردمان، نیکوییهایی از آنها گرفته و امروز به ما آموزش میدهد. اینها فقط قصه و داستان معمولی نیستند. به این حکایت توجه کنید:
شبی دود خلق آتشی برفروخت
شنیدم که بغداد نیمی بسوخت
یکی شکر گفت اندر آن خاک و دود
که دکان ما را گزندی نبود
جهاندیدهای گفتش ای بوالهوس
تو را خود غم خویشتن بود و بس؟
پسندی که شهری بسوزد به نار
اگر چه سرایت بود بر کنار؟
در حالی که بازار بغداد در حال سوختن بود کسی داشت خدا را شکر میکرد که کسبوکار من در امان بوده است. فردی جهاندیده، عارف، سرد و گرم روزگار چشیده به او گفت ای مرد بوالهوس؛ ای مادیطلب؛ ای دنیادوست؛ ای انسانی که غره خود هستی و دیگران را نمیبینی؛ تو فقط فکر خودت هستی؟
وقتی که بازار بغداد آتش گرفته بود، همه مغازهها درحال سوختن بودند. فردی دواندوان میدوید. پرسید که همهجا سوخته و باز پرسید دکان من هم سوخته؟ و به او گفتند نه آن از آتش در امان مانده است و گفت «الحمدالله.» آن عارف گفت که به خاطر یک «الحمدالله» ۳۰ سال است که دارم میگویم «استغفرالله!» چرا؟ چون فقط به فکر خود بودم و به فکر دیگران نبودم.
این حکایت را سعدی برای ما آورده است. این حکایت برای چیست؟ برای آن است که شما دیگران را هم ببینید. اگر آنها در سختی وارد شدهاند، در زجر و زحمتی افتادهاند، اذیت و آزاری به آنها میرسد، شما در مصیبت و سختی آنها دخیل و سهیم و شریک باشید.
این پند بزرگ «سعدی» به تمام جهانیان و مردمان اهل اندیشه این جهان است که در هرجای دنیا، هر کسی که آسیبی میبیند، تو هم باید با او ابراز همدردی کنی! اگر معنایی غیر از این داشته باشد که آن حکایت تنها فقط یک روایت ساده است. این داستان برای سعدی تنها یک قصهپردازی معمولی نیست! اینها معارفی بسیار مهم است.
تام و تمام فرمایش شما را درمییابم! اما هنوز به آن بحث نوجوان نرسیدهایم! آیا دستگاههای فرهنگی و مدعی ما توانستهاند تمام این معارف سترگ و معانی عظیم خرد و اندیشه مفاخر فرهنگی ایران از جمله آموزههای سعدی را به نسل نوجوان منتقل کنند یا خیر؟ نگاه من به نوجوانان تاجیکستان که اشعار رودکی را از حفظ هستند معطوف نیست! اشارت من درست صحبت شما را هدف گرفته که فرمودید تمامی دستگاههای فرهنگی ما کنار یکدیگر فعلیتشان معنا پیدا میکند. درنهایت این دستگاهها در انتقال معارف این بزرگان چه رهآوردی داشتهاند؟!
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران علاوه بر اینکه این بناها و آرامگاهها را ساخته، در کنارشان تلاش کرده تا آثار آنها را نیز منتشر کند و این کاری بسیار مهم بهشمار میرود چرا که تا پیش از این آثار برخی از این مفاخر در داخل کشور به انتشار نمیرسید. میبینید که بسیاری از بزرگان ما مثل مولانا؛ فردوسی و ابنسینا آثارشان در خارج از مرزهای سرزمینی خود منتشر میشده است. پس انجمن در مسیر پاسخ به پرسشی که شما مطرح کردید اقدام به چاپ آثار این مفاخر فرهنگی کرد که اقدامی شایسته به شمار میرود.
بخش دیگری از فعالیتهای انجمن برپایی برنامههایی برای معرفی این بزرگان تحت عنوان بزرگداشت و گرامیداشت این مفاخر است. برگزاری «دوهزار» قبل از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی برگزار شده است. «هزاره فردوسی» و «هزاره ابنسینا» که در سطح بینالمللی برگزار شد. مابقی گرامیداشتها و برنامهها جنبه ملی داشته که تا به امروز هم به ویژه بعد از انقلاب اسلامی با شتاب بسیار بیشتری به فعالیت خود ادامه داده است.
ما نیز طی همین سه سال گذشته بیش از ۲۰۰ برنامه برای معرفی مفاخر در ابعاد ملی و بینالمللی برگزار کردهایم و فقط هم به مفاخر گذشته اکتفا نکردیم. مفاخر امروزی ما نیز مورد توجه بوده؛ به تعبیر دیگر تنها به مردگان نپرداختهایم بلکه به زندگان و چه بسیار زندگان که بیش از ۱۲ نفر از این افراد تنها طی سال گذشته مورد پاسداشت و تجلیل قرار گرفتند.
بخش دیگر برنامهها تقدیر از مفاخر در قید حیات ما با حضور خود آنها بوده که برنامههایی را برای معرفی تجلیل و تقدیرشان برگزار شده است. آنها نیازی به تجلیل و تقدیر ندارند؛ آنچنان که «سعدی» هم به این مسئله نیازی ندارد. او که امروز میان ما نیست. آنچه که از سعدی در بین ما وجود دارد، اندیشه و آثار اوست. این آثار و اندیشه را سعدی نیاز دارد به ما معرفی کند یا ما نیازمند درک و دریافت آنها هستیم؟ به قطع و یقین نیاز ما است و ما به خاطر نیاز خود باید سراغ او برویم.
روی سخن من به آموزش و پرورشی است که تا آنجا که به دلیل دارم طی دو، سه نامه برای این وزارتخانه از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارسال کرده و از آنها درخواست داشتیم که کتابی را برای معرفی مفاخر به دانشآموزان داشته باشیم. مفاخر ملی را در سطح ملی و مفاخر منطقهای ،استانی و محلهای را برای بچههای همان منطقه و استان مد نظر داشته باشیم تا همین عامل سببی برای آشنایی بیشتر کودکان و نوجوانان در مدارس با مفاخر کشورمان را سببساز شود.
برخی از این شخصیتها؛ شخصیتهای بسیار بزرگی هستند. یکی از این شخصیتها که از نوابغ و نوادر روز روزگار ما به شمار میرود و به امید خدا در ۱۲ اردیبهشت آیین گرامیداشت ایشان را برگزار خواهیم کرد؛ علامه «شیخ محمدتقی آشیخ شوشتری» است. شیخ شوشتری انسانی فوقالعاده بوده است. آنقدر این مرد از عمق علمی، نبوغ فکری، ژرفای تحقیق و تدقیق برخوردار و بهرهمند بوده که اثری مانند «قاموس الرجال» او هنوز که هنوز است حرف اول را در «علم رجال» میزند.
زندهنام آقای دکتر علی شریعتی درباره این مرد میگوید «کوهی از علم در شوشتر خوزستان خوابیده و کسی نامش را نشنیده است!» آقای شریعتی این جمله را در سالهایی میگوید که هم خود زنده و هم شیخ شوشتری زنده است. آقای شریعتی به عنوان چهره دانشگاهی متأسف است از اینکه چرا چنین چهرهای میان همه مردم شناخته شده نیست. از قضا در سال ۱۳۵۴ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی دو اثر از آثار شیخ شوشتری را منتشر کرد که خود ایشان طی نامهای که به انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ارسال کرد و امروز در میان اسناد انجمن موجود است از این اقدام تشکر کرد؛ از اینکه این فرصت برای ارائه آثار او جهت قرار گرفتن در دست مردم تقدیر کرد.
شیخ شوشتری در شوشتر و میان مردمان این خطه شناخته شده است؛ اما آیا در کل استان خوزستان کسی او را میشناسد؟ به قطع نه! لازمه این مهم آن است که کسی مانند شیخ شوشتری خارج از جغرافیای شوشتر، مردم استان، بیشتر از آن به مردم کشور و فراتر از آن به جهانیان تشنه چنین معارفی شناخته شود. همان کاری که پیشاز این نیز صورت گرفته است.
خود «سعدی» نیز در این مسئله اشارات فراوانی داشته و میگوید «وقتی در سفری روی کشتی بودم و میدیدم که کسی در حال خواندن شعرهای من است از او میپرسیدم میدانید شاعر این شعر کیست؟ و فرد پاسخ میدهد سعدی!» همین مسئله مشخص میکند که سعدی در زمانه خود فردی شناختهشده بود. اشعار او را میخواندند و حفظ میکردند. همین مثال مشخص میکند که بزرگان و مفاخر فرهنگی ما و شعاع اندیشه آنها در زمانه خود به سبب اهمیت بسیار و تشنگان فراوانی که داشته منتشر شده است.
اما امروز متأسفانه در شرایطی مانند فضای مجازی قرار گرفتهایم و گاه اینگونه اندیشیده میشود که این فضا چنین نیازی را برطرف کرده است. اینکه افراد بخواهند بروند درباره این مفاخر به جد کار تحقیقی انجام دهند؛ آثار آنها را ببینند؛ مطالعه کنند؛ با این آثار حظی معنوی ببرند؛ این آثار کنار آنها بهعنوان اثری بالینی قرار گیرد و با خواندن این آثار اوقات خود را سپری کنند گویا دچار تغییر شده است.
مسئله فضای مجازی این مهم را از آنها گرفته است. امروز بیشتر فضای مجازی اطلاعاتی کلی را در اختیار افراد قرار میدهد و گاه افراد هم احساس میکنند که همین اطلاعات کلی برای آنها کافی است و جای تاسف دارد که در مراکز علمی و دانشگاهی ما، چهرهها و شخصیتهای غیر و خارج از مرزهای ما گاهی شناختهشدهتر از چهرههای داخلی به شمار میروند و یا حتی آثارشان بیشتر شناختهشدهتر است.
من در دورهای که مدیرکل ارشاد در یکی از استانها بودم روزی بنا به جلسهای به چند کتابفروشی سرکشی و بازدید داشتم. در این میان از جاییکه بازدید میکردم و پرسیدم بیشترین کتابهایی که مورد توجه خریدارانتان هست چه آثاری است؟ و پاسخ دادهاند که کتابهای قصه، داستان و رمان بیشترین اقبال را میان خریداران دارد. پرسیدم این قصه، رمان و داستان چند درصد از کتابهای شما را تشکیل میدهد که گفتهاند حدود ۷۵ درصد کتابهای قفسههای ما را و شاید بیشتر این آثار تشکیل میدهند. وقتی از آنها درباره خرید آثار تألیفی یا ترجمه شده پرسیدم گفتند که بیش از ۸۰درصد مطالبه مخاطبان برای آثار نویسندگان خارجی و ترجمه شده است و تنها ۲۰ و یا کمتر از آن، اقبال به آثار تألیفی نویسندگان داخلی میان مخاطبان آن استان وجود داشت!
ببینید این نگاهی است که در استانهای ما وجود دارد و اگر آن را بخواهیم به پایتخت و یا کلانشهرهای کشورمان تسری دهیم شاید این آمار دستخوش تغییرات بیشتری در راستای چربش به سمت نویسندگان و آثار خارجی تا نویسندگان، بزرگان و مفاخر چهرههای داخلی کشورمان باشد.
اینها در حالی است که شما هرچه را که میخواهید میتوانید میان نویسندگان آثار خارجی پیدا کنید در همین آثار نویسندگان ما بهمراتب بهتر و برتر نوشته شده و وجود دارد. به قطع بدانید در «گلستان سعدی»، «مثنوی مولانا» و «شاهنامه فردوسی» سرتاسر حکایت، داستان، قصه و روایتی است که برای نمایشنامههای ما میتواند دستاویز خوبی برای خلق آثار توسط نمایشنامهنویسان باشد. یا برای فیلمسازان ما بهترین منبع برای تولید آثار سینمایی باشد که براساس آنها اثر سینمایی خود را بسازد و در سینمای ما این آثار راه پیدا کنند.
شخصیتهای بسیار ارجمند و ارزشمند یا حتی شخصیتی که میخواهی آن را طرد کنی؛ همه این دست شخصیتها در این آثار وجود دارد. همه خوبیها و بدیها در کنار یکدیگر قرار گرفته است. اینها موجودی ما در عرصه فرهنگ است؛ وجود دارد و ما باید در معرفی آنها تلاش و کوشش بیشتری انجام دهیم.
امروز که در آستانه این معرفیهای پشت سر هم بهویژه در ماه اردیبهشت که فصل و موسم عجیبی است قرارداریم؛ یا شاید بهتر باشد بگوییم که اصلاً این بهار ما بهار مفاخر است و میتوانیم در برنامههای فرهنگی برای معرفی این بزرگان استفاده کنیم. از هر سو که به این فصل نگاه میکنید به چهرههای بزرگی چون عطار؛ خیام؛ سعدی؛ فردوسی و پروین اعتصامی برمیخوریم. همه اینها در کنار ما حضور دارند.
یکی از کارهایی که امروزه ما در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران شروع کردهایم و آن را به جدیت پیگیری میکنیم کاشینگارههایی است که آنها را کنار در منازل مفاخر کشورمان، به ویژه مفاخر امروزی سرزمین خود نصب میکنیم. به عنوان مثال میگوییم که اینجا منزل «پروین اعتصامی» است. با این کار میخواهیم هر کسی که از آنجا رد میشود این مکان را ببیند.
شاید امروز نمیتوانیم برای پروین اعتصامی چنان آرامگاهی بسازیم؛ اما میتوانیم در منزل او این کاشینگاره را نصب و معرفی کنیم که اینجا منزل پروین اعتصامی است. اینجا کسی زندگی میکرده با چنین ویژگیهایی که توانسته شاعر قوی و قدر در شعر و ادب کشور ما شود. این تلنگرها باعث جلب توجهها میشود. این کاری است که بهنظر میرسد ما باید با جدیت و قطعیت بیشتری انجام دهیم.
امروز بیش از هر زمان دیگری لازم است دستگاههای فرهنگی کنار یکدیگر قرار گیرند، ارتباطهای وثیقتر و تنگاتنگتری با هم ایجاد کنند. بسیاری از بهرههایی که امروز از یک مجموعه حاصل میشود، مجموعه دیگری میتواند از آن استفاده شایانی داشته باشد. معتقدم این مهم باید از محیط آموزشوپرورش آغاز شود. بهویژه از دوره نوجوانی، تحت عنوان کتابهای درسی این آشناییها حاصل شود و همینطور که به مرور زمان آن نوجوان بزرگ و بزرگتر میشود و این آشناییها را پیدا میکند در سطوح دیگر مثل دانشگاهها و بعدها در سطح جامعه از طریق مجموعههای تلویزیونی، آثار سینمایی، اجرای تئاتر و موسیقی توسعه و گسترش یابد.
تولید آثار فرهنگی مبتنی بر معرفی مفاخر فرهنگی ایرانزمین و آثار آنها مانند موسیقی میتواند تأثیر بسیار بالایی داشته باشد. یکی از کارهایی که ما امروز برای سعدی در دستور کار خود قرار دادهایم و به امید خدا بخشی از آن را در برنامه «روز بزرگداشت سعدی» در شیراز به مرحله اجرا درخواهیم آورد آنست که مجموعهای از غزلیات عرفانی سعدی را در برنامه موسیقیایی بسیار شکیل، فاخر و مورد توجهی در حال آمادهسازی هستیم و بخشی از آن بهصورت زنده در روز بزرگداشت سعدی در شیراز اجرا خواهد شد و در ادامه در قالب یک مجموعه نفیس به عموم مخاطبان ارائه خواهد شد.
این تجربه را سال گذشته برای حافظ در شیراز پشت سر گذاشتیم، به گونهای که در کنار آرامگاه حافظ نمایشنامهای را به اجرا درآوردیم که اولین کار نمایشی انجمن به شمار میرفت و این هم اولین کار موسیقایی انجمن است که به نام سعدی رقم خواهد خورد.
همه این تلاشها برای آن است تا بتوانیم از مسیرهای مورد توجه که یکی از آنها قالبهای هنری به شمار میرود برای معرفی مفاخر سرزمینمان بهره ببریم.
منبع: ایکنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید