ایران امروز و شاهنامه فردوسی / انوشیروان منشی‌زاده

1393/8/3 ۰۹:۱۲

ایران امروز و شاهنامه فردوسی / انوشیروان منشی‌زاده

پژوهشی كوتاه در حوزه فردوسی‌شناسی معاصر در گذر زمان، در بستر تاریخ، ایران زمین همواره با خطرهای بسیار دهشتناك روبرو بوده است، گویی سرنوشت ایران و ایرانیان آن بوده كه با گذر از این خطرها هر روز آبدیده‌تر و سرافرازتر گردند. در قسمت اساطیری شاهنامه پس از آن كه كاوه و فریدون بر ستم و خونریزی‌های ضحاك و كارگزاران او می‌شورند و فریدون تاج‌شاهی به سر می‌نهد و به داد و دهش می‌پردازد فرجامین كار می‌خواهد جهانی را كه بر آن فرمان‌روایی می‌كند بین فرزندان خود تقسیم نماید. جهان را به سه بخش نموده یكی روم و خاور و دیگری ترك و چین و سومی ایران زمین است.

 

پژوهشی كوتاه در حوزه فردوسی‌شناسی معاصر

در گذر زمان، در بستر تاریخ، ایران زمین همواره با خطرهای بسیار دهشتناك روبرو بوده است، گویی سرنوشت ایران و ایرانیان آن بوده كه با گذر از این خطرها هر روز آبدیده‌تر و سرافرازتر گردند. در قسمت اساطیری شاهنامه پس از آن كه كاوه و فریدون بر ستم و خونریزی‌های ضحاك و كارگزاران او می‌شورند و فریدون تاج‌شاهی به سر می‌نهد و به داد و دهش می‌پردازد فرجامین كار می‌خواهد جهانی را كه بر آن فرمان‌روایی می‌كند بین فرزندان خود تقسیم نماید. جهان را به سه بخش نموده یكی روم و خاور و دیگری ترك و چین و سومی ایران زمین است.

نهفته چو بیرون كشید از نهان

به سه بخش كرد اَفریدون جهان

یكی روم و خاور دگر ترك و چین

سیم دشت گردان ایران زمین

پادشاهی روم و خاور به «سلم» و ترك و چین و توران را به «تور» و سرزمین گردان و ایران زمین را به «ایرج» وا می‌نهد. برادران بر ایران زمین و ایرج كه پادشاهی آن بدو رسیده است رشك می‌‌برند، بر این غمند كه فریدون چرا سرزمین یلان و ایران را به فرزند كهتر داده است كه رشك همه عالم است، سلم بر این تقسیم رشك برده، برادر دیگر تور را به كینه برادر كهتر می‌خواند كه چون است من كه مهتر برادران و فرزندان فریدون‌ام بخش روم و خاور به من رسیده و سرزمین ایران به برادر كهترم.

سه فرزند بودیم زیبای تخت

یكی كهتر از ما برآمد به بخت

سزد گر بمانیم هر دو دژم

كزین سان پدر كرد بر ما ستم

چو ایران و دشت یلان و یمن

به ایرج دهد، روم و خاور به من

برادران به كشتن ایرج هم پیمان گردیده و ایرج به نزد برادران پرخاش‌‌گوی رفته تا راه آشتی را بنماید و از راه خشم و كین دور سازد. «تور» اندرز برادر كهتر را بها نداده و ناجوانمردانه «ایرج» جوان را به خاك و خون كشیده و می‌كُشد.

یكی خنجر از موزه بیرون كشید

سراپای او چادر خون كشید

بدان تیر زهر آبگون خنجرش

همی كرد چاك آن كیانی برش

فرو آمد از پای سرو سهی

گسست آن كمرگاه شاهنشهی

روان خون از آن چهره ارغوان

شد، آن نامور شهریار جوان

جهانا بپروردیش در كنار

وز آن پس ندادی به جان زینهار

نهایی ندانم تو را دوست كیست

بدین آشكارت بباید گریست

در فرهنگ اساطیری شاهنامه بدین گونه جنگ و نبرد بین ایرانیان و تورانیان و رومیان آغاز می‌شود. این بخل و رشك بر این سرزمین پهناور آغاز گشته و در گذر زمان ادامه یافته تا به امروز كه ما در این سرزمین به نام ایرانیان زندگی می‌كنیم. این بازی سرنوشت و تقدیر و زمانه است و راه گریزی بر آن نیست، لیكن زمان و زمانه، تقدیر و سرنوشت دیگری نیز برای ایرانیان رقم زده است. سرنوشت آنان، خرد و خردمندی، دانش و دانشوری، دلاوری و پهلوانی است كه با این سرنوشت محتوم ایرانیان سرزمین و میهن خود را در گذرگه تاریخ پاس داشته‌اند. این مرز و بوم خطرهای بسیار از خود گذرانده، مردم آن‌ دادها و بیدادها دیده، كام و ناكامی‌ها داشته‌اند ولی همواره راست قامتان زمانه بوده‌اند و استوار هم چنان راه خویش را كه رسالت تاریخ است در پیش گرفته‌اند. هیچ یك از طوفان‌ها و تندبادها نتوانسته توان ایران و ایرانی را از بین ببرد. با هر طوفانی ریشه فرهنگ و خرد خویش را استوارتر نموده‌اند. ایرانیان به شرح تاریخ مدون جهان بزرگترین امپراطوری‌ها را كه تاكنون همتا و همانند نداشته به وجود آورده‌اند.

به داد و دهش و با فرهنگ پربار و خردمندانه خود فرهنگ‌ها‌، نژادهای گوناگون، ادیان و مذاهب مختلف را در زیر پرچم خود آورده و قرن‌ها ادامه حكومت داده‌اند. شاید جهان امروز و ایرانیان امروز در برابر این پرسش تاریخی قرار می‌گیرند كه این چه فرهنگ و تمدن و پیشینه تاریخی است و این سرزمین بر چه پایه خرد و توانایی و دانش توانسته در پیچ و خم تاریخ هم‌چنان سرافراز بپایند و به این سرافرازی ببالند.

این چه باور فرهنگی بوده كه مردم آن هنوز كه هنوز است جشن‌های ملی خود را بزرگ می‌دانند و كوچكترین رخنه و خلل به این فرهنگ‌های ملی وارد نساخته‌اند، نوروز همان نوروز چندین هزار ساله است با همان شكوه و عظمت و بزرگی آن، گمانی نیست كه بر این سرزمین مقدس و اهورایی به دیده دشمنی و رشك نگریسته شده گویی این فرهنگ و خرد و دانش و دانشوری و پهلوانی خاری در چشم دشمنان است. در جهان معاصر این دشمنی‌ها نه تنها كاهش نیافته بلكه افزون و افزون‌تر گشته است.

آنان كه به راستی از فرهنگ و تمدن این سرزمین آگاهند و خود ریشه‌ای در فرهنگ ندارند و اگربرای خود فرهنگی هم گمان دارند این فرهنگ به سده‌ای نیز نمی‌رسد. می‌دانند كه این بی‌ریشه‌ای آنان را در تندباد گذر زمان هر دم در خود می‌كشد، برای گسست و رهایی از این بی‌بن و ریشه‌ای و نداشتن فرهنگ و دانش آنان وادار گردیده‌اند تا خود را به بیگانه پیوند دهند. بقاء آنان در پیوند و سرسپردگی با بیگانگان است كه آنان نیز غارتگران ثروت‌ها ملت‌های این گونه‌اند. نام‌های ناراست بر سرزمینی می‌نهند كه خود از بزرگی و شكوه آن آگاهند، سرافكنده‌اند از این بی‌ریشه‌ای و ناراستی.

باور داریم كه زمانه امروز زمانه نبردها و جنگ‌ها با توپ‌ها و تفنگ‌ها نیست، جنگ‌ها فرهنگی، هجوم‌ها نیز فرهنگی است. پادزهر این زهرهای جانكاه نیز فرهنگ است و آشنایی با آن. خود بیگانگی، ناآگاهی‌های فرهنگی كمین‌گاه مهاجمین است. آشنایی با فرهنگ خویش بهاء دادن به آن، گران‌مند ساختن پیشینه فرهنگی سلاح مبارزه با این هجوم‌هاست.دمی به خود بنگریم كه بر سر این مردم بزرگوار از طریق فیلم‌ها، داستان‌ها و حكایت‌های ناراست چه آمده است، بی‌فرهنگانی با فرهنگ قلمداد شده‌اند، حرم‌سراها، فرزندكشی‌ها، فرهنگ معرفی شده و در برابر دیگران زبون و ناتوان در گذر تاریخ.

سرزمینی كه چراغ تمدن روزگار را به دست دارد پادشاهان آن وحشی و ستم‌كار، سربازان پر توان و دلاور هخامنشی منفور و بد چهره معرفی می‌گردند. در جهان بی‌فرهنگی امروز با اندوه فراوان گروهی به آن باورمند گشته‌اند. جنگ‌های قادسیه را آرزو دارند و ناجوانمردانه بر فرهنگ ایرانیان نشانه رفته‌اند. جوانان در تیررس آنان قرار دارند و بسیار افسوس كه آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا كرده‌اند. گفتن از پیشینه تاریخ، پای‌بندی به باورهای كهن ایرانی، نژادپرستی خوانده می‌شود. دوستداران میهن عزیز در رنجند، هراسانند و گفته‌اند و می‌گویند كه جوانان در كمین‌گاه این بی‌فرهنگان تاریخند. هشیار باید بود، ایران ر ا باید شناخت.

آری این همان ایران است كه ابومسلم آن از خراسان، یعقوب از سیستان، بابك او در آذرآبادگان در راه او فداكاری‌ها كرده و به همراه هزاران تن دیگر جان خود را نثار این مرز و بوم كرده‌اند. برای آزادی و آزادگی و سرافرازی ایرانی و ایران چه خون‌ها كه به زمین نریخته و چه جوانان گلگون كفن كه در خاك نرفته‌اند، چه مادران بزرگواری كه فرزندان دلاور خود را برای نگهداری این مرز و بوم به مبارزه با ستم نخوانده‌اند. این سرزمین، خاك دلیران است، نهال سرافرازی آن از خون فرزندان آن جان گرفته است. میهن‌دوستی، جان‌فشانی در راه ایران عزیز سرشته در خون همه ایرانیان است.

این همان ایران است كه زیباترین اشعار ادب فارسی در آذر آبادگان سروده شده، گلشن راز شیخ شبستر، غزلیات شمس تبریزی، اندیشه بلند و عارفانه شیخ شهاب‌الدین سهروردی، نثر زیبای او و سرانجام غزلیات ناب شهریار بر تارك ادب فارسی ایرانیان می‌درخشد، این سرزمین اهورایی همان است كه خراسان او فردوسی و خیام و عطار، شیراز آن سعدی و حافظ، كرمان آن شاه نعمت‌الله ولی و خواجو را در دامن خود پرورانیده است.

این خاك مقدس به مانند بوستانی است از گل‌های زیبا، شاداب،‌ دل‌انگیز و رنگارنگ كه گه‌گاه دست‌های ناپاك و اهریمنی اندیشه چیدن این گل‌ها را داشته‌اند. خشكیدن و به یغما رفتن گل‌هیا این بوستان، بوستان را علفزار كرده به جای گل‌ها و بلبلان دستان گوی، زاغان و كلاغان بیگانه تماشاگر این تاراج خواهند گشت.

ایران به راستی مقدس، بوی این خاك معطرترین عطرهای خلقت است، مشك‌بیز است، عارفانه است، پر شر و شور، بوی خون دلاوران و سرو قامتان دارد كه جان برای آن داده‌اند. این سرزمینی است كه همواره راستی و درستی، اندیشه و پندار نیك بر آن حاكم بوده، نیایش آنان در برابر ایزد (خداوند بزرگ) بوده است. با داشتن این فرهنگ پر بار، اندیشه‌های پاك و یگانه‌پرستی هیچ‌گاه بوسه بر پای بتی نزده و در برابر هیچ تندیسی سر خم نكرده‌اند، سرافراز تاریخند، نگارنده بر این باور است كه این سرافرازی ادامه یافته، باز هم ایرانیان پرچمدار فرهنگ و تمدن جهانیان خواهند شد، چون همه اسباب سرافرازی و بزرگی و سربلندی در خون و فرهنگ ایرانیان سرشته و آمیخته است. این سرنوشت ایران و ایرانیان است باید به آن بالید و افتخار كرد.

سرانجام گفت و گو برآنیم كه به این موضوع پرداخته شود كه در برابر هجوم ویران‌گر فرهنگی امروز و این كه شرنگ و زهر این هجوم فرهنگی در تن و بدن جوانان پاشیده می‌شود پادزهر این زهر مهلك چیست و چگونه می‌توان از این هجوم فرهنگی رهایی یافت و راه چاره آن در چیست؟ فرهنگ، تمدن، ادب فارسی، هنر ایرانی و حكمت ایرانیان به راستی پشتوانه این رهایی است. شاهنامه فردوسی كه فرزانه توس، سی سال عمر خود را در آفرینش آن سپری كرده و بنایی ساخته كه از هر باد و باران در گزند بوده یكی از این پشتوانه‌های عظیم ایرانیان در برابر یورش فرهنگی بیگانگان است، آشنایی به آن، آشنایی با این پادزهر است كه رهانده فرهنگ ایرانی است. در این راستا به گمان خود نگرش كوتاه به شاهنامه افكنده و به آن می‌پردازیم. شاهنامه مظهر خرد و خردمندی است، كتاب دانایی و فرزانگی است. اندوخته فرهنگ ایرانیان و بیان‌گر راستین آن است، فرزانه توس در آغاز این كتاب گران‌سنگ به جای آن كه به مدح این و آن بپردازد شاهنامه را به نام خداوند جان و خرد می‌آغازد.

به نام خداوند جان و خرد

كزین برتر اندیشه برنگذرد

فردوسی باور راستین دارد كه بالاترین و ارجمندترین هدیه ایزدی به آدمیان، خرد و دانایی است. آن كس كه خرد دارد همه چیز دارد، آن كه بی‌ خرد است هیچ چیز و زبون و ناتوان است. ایرانیان را به خرد فرا می‌خواند و از بی‌اندیشگی و نابخردی زنهار می‌دهد. خرد را مایه سرافرازی این جهان و آن جهان می‌داند. توانایی را در دانایی و برنایی را در دانش و دانشوری می‌بیند.

توانا بود هركه دانا بود

به دانش دل پیر برنا بود

گفتار او در ستایش خرد، چراغ راه ایرانیان و راهكار سرافرازی و سربلندی آنان است.

خرد بهتر از هر چه ایزد بداد

ستایش خرد را به از راه داد

از او شادمانی از اویت غم است

از اویت فزونی از اویت كم است

خرد تیره و مرد روشن روان

نباشد همی شادمان یك زمان

چه گفت آن خردمند مرد خرد

كه دانا ز گفتار او برخورد:

كسی كو خرد را ندارد ز پیش

دلش گردد از كرده خویش ریش

از اویی به هر دو سرای ارجمند

گسسته خرد، پای دارد به بند

خرد چشم جان است چون بنگری

تو بی‌چشم شادان جهان نسپری

نخست آفرینش خرد را شناس

نگهبان جان است و آن را سپاس

همیشه خرد را تو دستور داد

بدو جانت از ناسزا دور باد

ز هر دانشی چون سخن بشنوی

از آموختن یك زمان نغنوی

شاهنامه نه تنها ستاینده خرد است و دانایی و خرد را نخستین آفرینش خداوندی می‌داند و ایرانیان را به آموختن دانش سفارش می‌كند و نكوهش‌گر تنبلی و كاهلی است بلكه از یك سو بر داد و دادگری اصرار می‌ورزد، گمان دارد كه خردمند و دانا بر داد و دادگری بوده از ستم و ستم‌كاری به دور است و نادان و بی‌خرد است كه بر راه بیداد می‌رود. حكیم توس داد را می‌ستاید و بر بیداد نفرین می‌كند، داد را هدیه اهورایی و خرد مطلق می‌شناسد و بیداد را از اهریمن می‌بیند، تباهی در بیداد و بزرگی در داد است.1 آن كه خردمند است داناست و آن كس كه بر بیداد است در ناتوانی و گمراهی است.

اگر داد ده باشی ای نامجوی

شوی بر همه آرزو كامجوی

وگر دادگر باشی و پاك دین

ز هر كس نیابی به جز آفرین

به داد و دهش گیتی آباد دار

دل زیردستان ز خود شاد دار

گر ایمن كنی مردمان را به داد

خود ایمن بخسبی و از داد شاد

شاهنامه فردوسی باور دارد كه آن كس كه بر داد است فریدون است و آن كه بر بیداد است ضحاك است.

فریدون فرخ فرشته نبود

ز مشك و ز عنبر سرشته نبود

به داد و دهش یافت این نیكویی

تو داد و دهش كن فریدون تویی2

فردوسی هیچ‌گاه ستایشگر مطلق شاهان و بزرگان ایرانی نیست، كاوس شاه كه از راه خرد دور می‌شود و ایران و پهلوانان آن را رنجه می‌سازد و بر خلاف مشورت پهلونان راه مازندران را در پیش می‌گیرد و به پند و اندرز پهلوانان خردمند ایران توجهی ندارد از فردوسی شایسته و سزاوار پادشاهی نیست، ستمی كه بر فرزند خویش سیاوش روا می‌دارد و سرانجام آن ریختن خون مظلومانه سیاوش است و سرانجام مورد تنفر پهلوانان ایرانی است اما كیخسرو فرزند سیاوش نوه كاوس شاه را سزاوار پادشاهی می‌بیند او را به راستی می‌ستاید چون راه او راه خرد و دانایی و داد است.

در شاهنامه پهلوانان و یلان حافظ مرز و بوم ایران زمین‌اند این زور و پهلوانی در راه شهریاران نیست بلكه در راه ایران و ایرانیان است. زال، رستم، توس، گیو، گشواد، بیژن و همه به خاطر ایران زنده‌‌اند. شمشیر آنان به خاطر ایرانیان از نیام كشیده می‌شود. درد و رنج آنان به خاطر وطن و میهن است.

فردوسی آزادی و آزادگی را می‌ستاید، دریوزگی، پلشتی و چاپلوسی را منش ایرانیان نمی‌داند. پهلوان راستین را كسی می‌داند كه بر آزادی و آزادگی باشد. پهلوانی كه بر راه این دو منش نباشد در فرهنگ شاهنامه پهلوان نیست. هنگامی كه اسفندیار به خواهش پدر قصد سیستان می‌كند تا بند در پای رستم نهد و او را در پای و دست بسته به نزد گشتاسب برد رستم می‌گوید كه هیچ‌گاه و هیچ‌كس او را بند بر دست نخواهد دید این را ننگ پهلوانی می‌داند. آگاه است كه به اندرز پدر (زال) و «گفته سیمرغ» آن كس كه كشنده اسفندیار باشد فرجام شود داشته در این جهان و در آن جهان در عذاب است.

همه این‌ها را می‌داند، آزادگی و مرگ را در برابر اسارت و حقارت و بندگی برمی‌گزیند و به نبرد می‌پردازد و اسفندیار كشته می‌شود و چند صباح دیگر خود نیز به دست برادرش شغاد جان می‌دهد. 3

اسفندیار خطاب به رستم می‌گوید:

تو خود بند بر پای نه بی‌درنگ

نباشد ز بند شهنشاه ننگ

ترا چون برم بسته نزدیك شاه

سراسر بدو باز گردد گناه

وز آن بستگی، من جگر خسته‌ام

به پیش تو اندر كمر بسته‌ام

نمانم كه تا شب بمانی به بند

دگر بر تو آید ز چیزی گزند

پهلوان ایران زمین كه زندگی خود را در راه سرافرازی ایران و ایرانیان گذرانده، آزادی و آزادگی را برمی‌گزیند و می‌گوید هیچ‌گاه و هیچ‌كس مرا زنده بند به دست و پای نمی‌بیند، این آرزویی محال است، آمادگی دارد جان دهد و سختی روزگار را بخرد در این جهان و آن جهان در رنج كشتن اسفندیار باشد ولی آزاد و آزاده باشد. رستم در جواب خواهش اسفندیار می‌گوید:

ز گفتار تو رامش جان كنم

ز من هر چه خواهی تو، فرمان كنم

مگر، بند كز بند عاری بود

شكستی بود، زشت كاری بود

نبیند مرا زنده با بند، كس

كه روشن روانم برین است و بس

در شاهنامه هیچ‌گاه یك بیت و یك كلمه خلاف اخلاق دیده نمی‌شود، فردوسی پای‌بند بوده است كه شاهكاری بیافریند كه برای ایرانیان نمونه و شاید یكتا و بی‌مانند باشد همان‌گونه كه خود باور داشته است كه نظمی را كه سروده كاخی بلند است كه از باد و باران گزند نخواهد دید. در داستان سوزناك سیاوش نمونه‌ای بارز و شكوهمند از پاكدامنی و باورمندی به عهد و پیمان دیده می‌شود. سودابه همسر كاوس بر سیاوش دل می‌بندد، آرزو بر كام‌گیری از سیاوش دارد، سیاوش هیچ‌گاه خیانت بر پدر را نمی‌پسندد و در برابر بهتان سودابه از آتش می‌گذرد و سرافرازانه از آتش می‌گذرد.

سرش تنگ بگرفت و یك بوسه داد

همانا كه از شرم ناورد یاد

رخان سیاوش چو خون شد ز شرم

بیاراست مژگان به خوناب گرم

سیاوش بدو گفت كاین خود مباد

كه از بهر دل من دهم دین به باد

چنین با پدر بی‌وفایی كنم

ز مردی و دانش جدایی كنم

پهلوانان ایران زمین زمانی شایستگی دارند كه پهلوانی، زور و توان آنان همراه با خرد و داد باشد. پهلوان و پهلوانی زمانی ارزش‌مند است كه دلاوری آنان همراه با كردار نیك و نبرد با بیداد و ستم‌گری باشد. پهلوان پهلوانان شاهنامه رستم است. اوست كه به گمان فردوسی همه اخلاق ایرانی را همراه دارد. ستایشگر یزدان است، نبرد خود را به نام خدا می‌آغازد. سر بر زمین می‌ساید از او درخواست بخشایش و یاری و توانایی می‌نماید. آن‌گاه كه در چنبره گرفتاری روزگار روبرو می‌شود راه چاره را یاری ایزدی می‌داند. در نبرد رستم پهلوان پهلوانان ایران با اشكبوس رخدادهای بسیار زیبا از نبردهای این دو پهلوان و رجزخوانی آنان در شاهنامه به نظم كشیده می‌شود.

پهلوانی ایرانیان در شاهنامه همواره رخ می‌نماید لشكریان ایران زمین همگی پهلوانی همراه با خردمندی است، پهلوان زمانی ارزش‌مند است كه زور و توان با كردار نیك و خردمندی همراه باشد. در نبرد رستم پهلوان پهلوانان با اشكبوس رخدادهای بسیار زیبا از نبردهای این دو پهلوان و رجزخوانی رستم به نظم آمده است.

كمان را به زه بر به بازو فگند

به بند كمر بر بزد تیر چند

خروشید كای مرد جنگ آزمای

هم‌آوردت آمد، مرو باز جای

بدو گفت خندان كه نام تو چیست؟

تن بی‌سرت را كه خواهد گریست؟

تهمتن بدو گفت كای شوم تن

چه پرسی ز نامم در این انجمن؟

مرا مام من نام مرگ تو كرد

زمانه مرا پتك ترگ تو كرد

رستم كه اسب او رخش خسته شده بود پیاده به نبرد با اشكبوس رفته در برابر اشكبوس كه سوار بر اسب است نخست تیری بر اسب او زده و اشكبوس را به زمین می‌افكند.

یكی تیر زد بر بر اسب اوی

كه اسب اندر آمد ز بالا به روی

بخندید رستم به آواز گفت

كه بنشین به نزد گرانمایه جفت

در این جا فردوسی بزرگوار ابیاتی را به نظم كشیده كه شاهكاری بزرگ است كه خواننده به عینه جنگ و نبرد راستین و پهلوانی رستم را به چشم می‌بیند.

تهمتن به بند كمر برد چنگ

گزین كرد یك چوبه تیر خدنگ

خدنگی برآورد پیكان چو آب

نهاده بر او چار پّر عقاب

بمالید چاچی كمان را به دست

به چرم گوزن اندر آورد شست

ستون كرد چپ را و خم كرد راست

خروش از خم چرخ چاچی بخاست

چو سوفارش آمد به پهنای گوش

ز چرم گوزنان برآمد خروش

در شاهنامه پهلوانی، زندگی رستم با هیچ یك از پهلوانان شبیه نیست در پهلوانی پگانه است، زادن او از رودابه مادرش، شكافتن پهلوی مادر جهت زادن، یاری سیمرغ در نجات رودابه و یاری جهت زادن رستم، بالیدن او، زور و توان او، نبرد كردن او،‌ گزینش رخش كه بتواند اسب رستم باشد همه و همه بی‌همتاست، آن گونه است كه یك تن دایه توان شیر دادن او ندارد. در هشت سالگی به سان سروی بلند و آزاده است. از كودكی از سام‌نیای خود ابراز جنگ را می‌طلبد، بلند بالا و خوش چهره است. حكیم توس در آرزوی آن است كه ایرانیان هم چون رستم دلاور، ‌آزاده،‌ نیك‌خواه و یاو و یاور دادگران و بدخواه بیدادگران باشند. رستم است كه بزرگی ایران به وجود او بستگی دارد و گویی ایران همان رستم است و رستم همان ایران.

فردوسی در اندوه و غم ویرانی ایران است،‌ بزرگترین اندوه در سرتاسر شاهنامه، اندوه و غم بر آن است كه ایرانیان با كژی و ناراستی میهن خود را ویران سازند، در برابر بیگانگان زبونی نمایند و ایران كنام و آشیانه بیگانگان گردد، بزرگی، سربلندی ایران همواره بزرگترین آرزوی فردوسی است.

نمانیم كین بوم ویران كنند

همی غارت از شهر ایران كنند

نخوانند بر ما كسی آفرین

چو ویران بود بوم ایران زمین

دریغ است ایران كه ویران شود

كنام پلنگان و شیران شود

همه آن چه كه ما آنان را ارزش می‌نامیم و در آرزوی آن هستیم و سفارش به آن شده است در شاهنامه آمده است تا زمان و زمانه است شاهنامه در ستیغ قله فرهنگ و تمدن ایرانیان خواهد بود و گوهری است كه ایرانیان می‌بایست در پاس داشت آن بكوشند. سخن آخرین را از زبان فردوسی به سفارش به نیكی و دوری از بدی پایان می‌دهیم.

نباشد همی نیك و بد پایدار

همان به كه نیكی بود یادگار

درازست دست فلك بر بدی

همه نیكویی كن اگر بخردی

چو نیكی نمایدت كیهان خدای

تو با هركسی نیز، نیكی نمای

مكن بد كه بینی به فرجام بد

زبد گردد اندر جهان، نام بد

به نیكی بباید تن آراستن

كه نیكی نشاید ز كس خواستن

وگر بد كنی، جز بدی ندروی

شبی در جهان شادمان نغنوی

پای نوشت:

1ـ ابیات شاهنامه از شاهنامه، چاپ مسكو انتخاب شده

2ـ مقاله نگارنده در روزنامه اطلاعات

3ـ مقاله استاد دكتر اسلامی ندوشن،‌ كتاب زندگی و مرد پهلوانان در شاهنامه و هم چنین مقاله نگارنده «سوگ رستم» در روزنامه اطلاعات

4ـ مقاله نگارنده «پژوهشی كوتاه درباره داد در شاهنامه» روزنامه اطلاعات

5ـ جوینگان و علاقه‌مند گرامی ایران برای آگاهی و مطالعه بیشتر به كتاب‌های و مقالات: حماسه‌‌سرایی در ایران از دكتر ذبیح‌الله صفا، آقای دكترزریاب خویی، دكتر محمد امین ریاحی خویی،‌ دكتر اسلامی ندوشن، دكتر فریدون جنیدی، دكتر خالقی و شاهرخ مسكوب مراجعه شود.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: