1397/5/27 ۰۸:۴۰
بعدازظهر یكی از روزهای گرم مردادماه، خدمت دكتر مرتضی كاخی رسیدیم و از هر دری سخنی به میان آمد. كاخی در این دیدار علاوه بر توضیح چگونگی شكل گرفتن كتاب «باغبی برگی»، هم از نوع نگاهش به روند رشد ادبیات معاصر گفت و هم درمورد مقولهای با نام «ادبیات شكست» اظهارنظر كرد كه محور اصلی این گفتوگوست. كاخی یكی از فعالان موثر در معرفی شعر معاصر ایران است كه از میان كتابهای او میتوان به آثاری چون: «سر كوه بلند، روشنتر ازخاموشی، شیوهنگارش، قدرمجموعه گل، این كوزهگر دهر و...» اشاره كرد.
رسول آبادیان: بعدازظهر یكی از روزهای گرم مردادماه، خدمت دكتر مرتضی كاخی رسیدیم و از هر دری سخنی به میان آمد. كاخی در این دیدار علاوه بر توضیح چگونگی شكل گرفتن كتاب «باغبی برگی»، هم از نوع نگاهش به روند رشد ادبیات معاصر گفت و هم درمورد مقولهای با نام «ادبیات شكست» اظهارنظر كرد كه محور اصلی این گفتوگوست. كاخی یكی از فعالان موثر در معرفی شعر معاصر ایران است كه از میان كتابهای او میتوان به آثاری چون: «سر كوه بلند، روشنتر ازخاموشی، شیوهنگارش، قدرمجموعه گل، این كوزهگر دهر و...» اشاره كرد.
*******
جنابكاخی! با توجه به اینكه در آستانه بیست و هشتم مرداد قرار داریم، میخواهم قبل از موارد دیگر، این پرسشرا مطرح كنم كه آیا قائل به گرایشی ادبی به نام «ادبیات شكست» هستید؟ این پرسش را از این بابت طرح كردم كه بسیاری از دوستان بر این باورند كه بعد از كنار گذاشته شدن دولت آقای مصدق، سمتوسویی تازه در ادبیات پیش آمد كه به ادبیات شكست معروف شد. ادبیاتی كه به عنوان مثال «مهدی اخوانثالث» در شعر و «بهرام صادقی» در داستان را به سوی خود جذب كرده. به گمان شما این تلقی از بعضی آثار سروده و نوشته شده بعد از مرداد ١٣٣٢درست است یا پدپد آمدن چنین آثاری فقط از سر اتفاق خلق شدهاند؟
بعد از پرسش شما، این پرسش برای من هم مطرح میشود كه گرایشی با نام «ادبیات شكست» اصولا گرایشی شناسنامهدار و معرفیشدهاست یا اینكه هنوز نیاز به معرفی دارد؟ اگر در حد یك نام است و تعدادی اندك به آن اعتقاد دارند، اصولا ورود و اظهار نظر در این رابطه چندان كمكی به آینده ادبی ما نمیكند.
این موضوع كمی از اظهارنظرهای شخصی فراتر رفته و مقالاتی در اینباره نوشته شده. مثلا شعر«زمستان»، نمونهای از گرایش به ادبیات شكست است گویی با شاعری طرفیم كه از بدو ورود به جهان شعر، آدمی معترض بوده و در همه حركتهای سیاسی و اجتماعی، چیزی به جز «شكست» را به رسمیت نمیشناخته. یعنی این احساس شكست، ربطی به یك اتفاق خاص ندارد.
حقیقت این است كه اعتقاد به چنین گرایشی در ادبیات، دارای قاعده مشخصی نیست و مثلا نمیتوانیم قاعده دودوتا چهارتا را برایش تشریح و تبیین كنیم. بعضیها اینگونه فكر میكنند و بعضی دیگر حتی پا را از این حد هم فراتر میگذارند. به عنوان مثال كسانی كه تعلقی به دولت و شخصیت مصدق داشتهاند، به خودی خود ممكن است چنین گرایشی را بزرگنمایی كنند و گروه مقابل عكس این رویكرد را مورد توجه قرار دهند. بنابراین در این گیرودار، هركسی میتواند برخوردی سلیقهای با موضوع داشته باشد.
یعنی اینكه هركس از ظن خود یار این قضیه شده.
دقیقا. من نمیگویم كه ادبیات ما بعد از این اتفاق تاریخی، بیتفاوت از كنار ماجرا گذشته اما اجازه بدهید بخشی از یك شعر، سروده اخوان را برایتان بخوانم تا آن گرایش واقعی مورد نظر بیشتر معرفی شود. اخوان میگوید: «این شباست آری شبی بس هولناك/لیك پشت تپه هم روزی نبود». همین بخش كوتاه از شعر نشان میدهد كه گروهی از شاعران و نویسندگان ما به عنوان پیشآهنگان ایجاد فكری حركات اجتماعی در جامعه، كه از نزدیك مسائل را رصد كردهاند هم ذهنیتی ثابت در اینباره نداشتهاند اما سكوت هم نكردهاند. با توجه به اتفاقی تاریخی مانند ماجرای بیست و هشتم مرداد، جامعه ادبی در خور توان و موقعیت خود حركتهایی كرده.
برداشت من این است كه شما معتقدید این حركتها، حركتهایی فردی بوده و تبدیل به یك جنبش ادبی نشده. درست است؟
بله. اجازه بدهید مثالی بزنم. فرض كنید شما در حال پیمودن یك مسیر هستید و برای خودتان راه میروید اما ناگهان میایستید و به اطرافتان نگاه میكنید و از خودتان میپرسید: من اینجا چه كار میكنم؟ اصلا من نمیخواستم اینجا بیایم. بعد اتفاق بدتری میافتد و مثلا تصادف میكنید. ببینید! شما هیچكدام از اینها را نمیخواستید اما اتفاق افتاده و ضربهاش را هم به شما زده. شما در مسیری راه رفتهاید كه از سر اتفاق انتخاب شده و ماجرایی پیش میآید كه كار را بدتر هم میكند. نتیجه اینكه شما نه آن را میخواستهاید و نه این را اما اتفاق دیگر افتاده و نمیتوان تغییرش داد.
یعنی اینكه آنچه پیش از این هم شاهد بودهایم چندان آش دهنسوزی نبوده.
بله. خود اخوان پیش از آن میگوید: «خانه خالی بود و خوان بیآب و نان/ آنچه بود آش دهنسوزی نبود»
اخوان در شعر معروف كتیبه چنین رویكردی را دنبال میكند. در این شعر این حس القا میشود كه در هردورهای، پشت و روی سنگی كه مدام برای خواندن مطالبی كه رویش نوشته شده كنجكاویم، چیز تازهای وجود ندارد و همه حرفها یكیاست: «...نوشته بود همان!/ كسی راز مرا داند/ كه از این رو به آن رویم بگرداند»
بله. این شعر بعد از كوتای بیست و هشت مرداد سروده شده. همان طور كه گفتم، موضع اخوان در جهان شاعرانهاش، موضعی بیطرف نیست اما وضعیت گذشته را هم چندان دندانگیرتر از وضعیت حال نمیداند. او اعتقاد دارد حركتی اجتماعی شكل گرفته و به هر حال با شكست مواجه شده اما مدام تكرار میكند كه نه این و نه آن، همانچیزی نیست كه ما به دنبالش بودهایم.
تجربه شخصی خود شما در آن دوران هم باید تجربههای ماندگاری باشد.
درباره تجربه شخصی خودم هم بگویم كه در زمان نوجوانی و بعد از روی كار آمدن دولت مصدق، فكر میكردیم هرآنچه باید میشد، شدهاست و مدام فریاد میزدیم: «از جان خود گذشتیم/ با خون خود نوشتیم/ یا مرگ یا مصدق» اما درهرزمان هم به جز شاعران، بودند افرادی كه ازجهات مختلف، مخالف سیاستهای دولت بودند و هشدارهایی هم میدادند. خیلیها نگران بودند كه این سطح از ملیگرایی ممكن است باعث تغییر مخرب ماهیت ایران شود و خدای نكرده به سوی تجربههای ناموفق بعضی از كشورها مانند شوروی كه درآن زمان ابرقدرت هم محسوب میشد سوق پیدا كنیم. اینجا دیگر خطر از حد حضور امریكا و انگلیس گذشته بود و از ناحیه كشوری كه بسیار به ما نزدیك بود احساس خطر میشد. در زمان روی كارآمدن مصدق كه من میخواستم به دبیرستان بروم، فضای كشور آنقدر سیاسی شده بود كه كه حتی بچهها هم دوست داشتند وارد كارزار سیاست شوند. بزرگترها هم به همین شكل. مثلا پدر من كه یك تاجر بود و اصولا كاری به سیاست نداشت، خودبه خود به این عرصه ورود كرده بود.
به هرحال ادبا و شعرای ما هم جزیی از این قافله بودند.
بله. اولش بودند اما بعد متوجه شدند كه این جریان به سمتی گرایش پیدا كرده كه مورد علاقه روسهاست. آنها بر این باور بودند كه نوع علاقه روسها به ما، بهتر از علاقه انگلیسیها و امریكاییها نیست. آنها میگفتند ممكن است امریكا یا انگلیس در پی ایجاد یك پایگاه به نام ایران در منطقه باشند اما روسها اصولا میخواهند ما را به جزیی از خودشان تبدیل كنند؛ البته احساس خطر شوروی از جانب ما هم چندان كم نبود چون بخش عظیمی از خاك این كشور كه در همسایگی ما قرار داشت به زبان فارسی تكلم میكردند. مانند تاجیكستان و بخشی از آذربایجان. ترس روسها این بود كه ما بتوانیم به مدد همین فرهنگ مشترك، آرام آرام در دل مناطقی از این دست رسوخ كنیم. خود شما میدانید كه مناسبات فیمابین دنیا فقط سیاسی نیست و گستره فرهنگ، گاهی میتواند كاری كند كارستان؛ البته این كشور مدت زیادی كوشید تا ادبیات فارسی را بهطوركامل از بین ببرد و مثلا ادارهها موظف شده بودند در كشورهای فارسیزبان، حتی نامههایشان را به زبان روسی بنویسند.
برداشت من این است كه احساس خطر از جانب روسها بیشتر فرهنگی بوده تا سیاسی و اهالی ادبیات حق داشتهاند نگران باشند.
همیناست. چون شوروی كشور قدرتمندی بود و زبانش هم به مدد همین قدرت، قصد داشت خردهفرهنگهای بعضی از كشورها كه بعد مستقل شدند را كاملا از وجود زبان فارسی پاك كند.
شما دردورهای از نزدیك، هم با شاملو نزدیك بودهاید و هم با اخوان. پرسش نخست من این است كه در مواجهه با دو چهره، كدامیك را چیرهتر بر شناخت وسعت ادبیات میدانید؟
در این رابطه نمیشود به راحتی نظر داد. مثلا نمیتوان گفت كدامیك شاعرتر از دیگری است چون هركدام خط و ربط خاص خودشان را در ادبیات دارند.
منظورم مقایسه شعرها نیست بلكه تسلط لازم در شناخت فنون شعری است.
در مورد اخوان باید بگویم كه اگر نگویم صددرصد، حداقل ٨٠ درصد بر جوانب گوناگون ادبیات فارسی مسلط است. در باره شعرهایش هم باید بگویم كه ذات زبان او، صددرصد ریشه در ذات زبان فارسی داشت. من از نزدیك اخوان را میشناختم و به خوبی میدانم عشق و علاقهاش به این زبان، عشق و علاقهای عادی نبود. او به شكلی باورنكردنی به این زبان تعصب داشت. درباره شاملو هم باید بگویم كه شاعری بهشدت باشعور بود ولی درحد اخوان با فارسی آشنا نبود و نمیخواست خودش را به راهی كه اخوان رفته بود وارد كند، از سویی هم نمیخواست مانند او خودش را در این وادی غرق كند بلكه سعی میكرد بسیاری از كمبودها را با شناخت مختصری كه از زبان غربی داشت گره بزند.
شاید این از جهت مترجم بودن ایشان و شناختشان از زبان مثلا انگلیسی هم باشد.
شاملو آنچنان كه تصور میرود، با زبان ترجمه و زبان انگلیسی آشنا نبود. نمیگویم وارد نبود. وارد بود و چون درك مطلب بالایی داشت میتوانست حق مطلب را ادا كند. اخوان نوعی ریشه در ادبیات فارسی داشت و شعرهایش طرفداران زیادی پیدا كرده بود و اساتید زبان و ادبیات فارسی را هم توانسته بود در ردیف طرفداران خودش قرار دهد. این اساتید به شناختی كه اخوان از زبان فارسی داشت احترام میگذاشتند اما اگر شخص دیگری این ادعا را مطرح میكرد، حتما او را سرجایش مینشاندند.
خیلیها معتقدند كه طرفداران شعر شاملو از طرفداران مكتب شعری اخوان بیشتر است. چرا؟ ازسوی دیگر بسیاری از علاقهمندان اخوان یا شاملو، اینروزها به دنبال نوعی نگاه دوگانه هستند. یعنی طرفداران شاملو و اخوان درست مانند طرفداران یك تیم فوتبال خاص، تلاش میكنند كه نقش طرف مقابل را كمرنگ نشان دهند.
این یك عقیده است كه بعضیها دارند و باید به علایق و سلایق همگان احترام بگذاریم اما بازهم تكرار میكنم كه اخوان به مدد شناخت كاملش از زبان و ادبیات فارسی، ریشهای غیرقابل انكار در اندیشه ملیگرایی داشت و آنچه را میدانست كامل میدانست چون در محضر بزرگانی تعلیم دیده بود كه زبان و ادب فارسی را به خوبی درك و دریافت كردهبودند. این را هم بگویم كه هردو چهره، چهرههایی خودساخته بودند كه بدون داشتن تحصیلات آكادمیك توانسته بودند خودشان را تا این حد از دانش بالا بكشند. اخوان در مكتب بزرگانی از خراسان به عنوان شاعر به رسمیت شناخته شده بود كه هم در شناخت مبانی ایران باستان و هم در امر زبانشناسی، چهرههایی غیرقابل انكار بودند. كسانی كه عمده تخصصشان در زبان فارسی خلاصه میشد اما در مقابل، آدمهایی هم بودند كه شناختی نسبتا جامع از ادبیات و فرهنگ غرب داشتند و بر همین اساس رویارویی با آنها هم كار هركسی نبود. این رویارویی گاهی نوعی تنش هم به وجود میآورد كه بیشتر در مطبوعات منعكس میشد. به هرحال همانگونه كه گفتم، ما، درآن دوره با دو رویكرد كاملا متضاد روبهرو بودیم كه هیچكدام را نمیشد به شكل صددرصد نفی كرد. به هر شكل هردوطرف توانستند صدایی از خود به یادگار بگذارند. آنچه درباره شاملو باید گفته شود این است كه تعدادی فرنگرفتههای آن دوران، سعی كردند بیشترین توجه را به سوی او داشته باشند.
چرا؟
چون خودشان هم چندان شناختی از زبان فارسی نداشتند و به دلیل اقامتی هرچندكوتاه در بیرون، تلاش داشتند سری توی سرها دربیاورند. ببینید! مردم در آن زمان آشنایی وسیعی مثل امروز با زبان انگلیسی نداشتند و همان شناخت نیمبند و نصفه و نیمه هم از سوی خیلیها بسیار جدی به نظر میآمد. یادم میآید در زمانی كه ما دانشآموز بودیم، اولین زبانی كه باید یاد میگرفتیم زبان فرانسه بود، یعنی آموزش زبان انگلیسی وجود نداشت اما مدتی گذشت و این زبان هم در محافل رسمی به زبان فرانسه اضافه شد. این را هم بگویم كه دانشاموزان آن دوران، علاوه بر زبان فرانسه، زبان عربی را هم باید میآموختند.
پرسشی كه درباره خود شما برای من پیش آمده این است كه شما به خاطر اینكه زمانی طولانی در كسوت یك دیپلمات دركشورهای مختلف حضور داشتهاید و طبعا با چند زبان هم آشنایی دارید؛ اكنون باید به سوی جریان شاملو متمایل باشید اما عشق و علاقه شما به سمت اخوان گرایش پیدا كرده . چرا؟
به این دلیل كه پایه و مایه اخوان درراهی كه قدم درآن گذاشته بود، به مراتب قدرتمندتر از پایه و مایه شاملو بود. شاملو به جهت همان مواردی كه عرض كردم، توانست خودش را به جایی برساند اما نه به آن مرتبهای كه اخوان رسید. میخواهم بگویم كه اگر نمره اخوان در زبان فارسی بیست بود، نمره شاملو در این زبان و زبانی كه ازآن كمك میگرفت، مثلا دوازده بود.یعنی اینكه قابل قبول بود اما كافی نبود. این را هم بگویم كه افرادی مانند شاملو به لحاظ آشنایی با زبانهای دیگر، در آن دوران كم نبودند. مثلا افرادی بودند كه پدریا مادرشان انگلیسی یا فرانسوی بود و همه در حدی بیشتر از شاملو زبان میدانستند اما هیچكدام از آنها در حد این شاعر، توانایی تاثیرگذاری در فرهنگ را نداشتند. نكتهای كه باید درباره شاملو گفت این است كه علاوه بر دانش زبانی، قدرتی هم داشت كه میتوانست به نحو احسن از داشتههای اندك استفاده كند.
در تنها سفری كه اخوان به خارج از كشور داشت، بهشدت از او استقبال شد و بازتاب خوبی هم پیدا كرد.
بله. البته اخوان را به این سفر بردند و خودش به میل خودش نرفت. درآنجا هم به جز چند جلسه كوچك كه حضور پیدا كرد، چند روزی را هم مهمان یكی از دوستان بود و چندان بازتابی هم نداشت، چون ریشه او در ایران و فرهنگ ایرانی بود.
شما هم در حوزه سیاست و هم درحوزه فرهنگ كار كردهاید. میخواهم بپرسم در كشورهایی كه شما حضور داشتید، همین گرهخوردگی ادبیات و سیاست كه در كشور ما هست، در كشورهای دیگر هم وجود دارد؟
اگر بخواهیم تاریخی به مساله نگاه كنیم، باید بگویم كه در مواقعی از گذرتاریخ بهشدت اینگونه بوده اما اهالی ادبیات در بسیاری ازكشورها آرامآرام، به تفكیك كامل این دوحوزه اقدام كردهاند و از دل ادبیات خود، مكتبی از نوشتن بیرون كشیدهاند. یعنی اصالتی به ادبیات بخشیدهاند كه به راحتی دردست یك گروه یا جناح خاص جای نگیرد. این نوع نگاه باعث پیدایش جریانهایی موثر شد و همچنان هم ادامه دارد. البته كشورهایی هم به همان شكل قبل باقی ماندهاند كه صاحب فرهنگی درخور اعتنا نیستند.
البته پرسش من بیشتر درباره وجوه مختلف ادبیات سیاسی بود. مثلا ما بعد از جنبش مشروطه، به نوعی ادبیات میرسیم كه بهشدت عصبی و مستقیمگوست. یعنی فاصله سیاست و ادبیات چنان به هم نزدیك میشود كه تفاوت قائل شدن بین شاعر و سیاستمدار بهشدت مشكل میشود و این روند تا زمان به قدرت رسیدن رضاشاه ادامه پیدا میكند و آدمهایی چون عشقی و بهار و نسیمشمال و... را داریم كه بدون پردهپوشی، به اركان حكومت حمله میكنند. پرسش من این است كه ادبیات به خودی خود میل به سیاسیشدن داشته یا سیاستمداران توانسته بودند از این امكان برای رسیدن به اهداف خود استفاده كنند؟
پرسش خوبیاست. حقیقت این است كه هر سیاستمداری در ایران به محض به قدرت رسیدن، خودش را به این جریانات نزدیك میكرده و بعضیها هم در این راه حتی از قدرتشان استفاده میكردهاند اما آن دسته كه شما نام بردید خودشان از بزرگان زبان فارسی بودهاند و نمیخواستهاند با استفاده از این قابلیت اوج بیشتری در عالم سیاست بگیرند. شما فرض كنید اگر شخصی به نیت وزیر و وكیل شدن، سعی میكرد رگهای از شاعرانگی را هم در خود پرورش بدهد، به مقامی بالا مانند این چهرهها نمیرسید و اگر میخواست مثلا ملكالشعرای بهار بشود، خیلی بیشتر از یك رگه را باید درخود پرورش میداد؛ البته خیلی از چهرهها هم هستند كه توانستهاند در هر دو حوزه، نامی ماندگار شوند.
بسیاری از اساتید دانشگاه در رشته زبان و ادبیاتفارسی، در تلاش هستند كه دانشجوها را در حد شناخت ادبیات كلاسیك نگه دارند. خیلی از این دوستان كه خودشان در سرودن شعر نو هم تجربه دارند، این روزها موضعی هجومی به برخی شاعران دارند و اصولا ذات شاعرانگی آنها را منكر میشوند. به گمان شما این بازگشت مجدد به ادبیات كلاسیك ریشه در چه عواملی دارد؟
میدانم منظورتان چیست و از آنجایی كه با اغلب این دوستان آشنا هستم، دوست ندارم نامی از یك شخص خاص ببرم اما معتقدم كه این دسته از اساتید حق دارند اما نه تا این اندازه. در جریان الكنی كه به دلیل دنبالهروی از یك شاعر خاص پدیدآمده، دستهای پشت پرده مختلف فعال بوده و هستند اما نظر اساتید دانشگاههای مورد نظر این است كه اجازه ندهند بعضیها بیشتر از حدود موثر و تواناییهایشان مطرح شوند.
با توجه با آشنایی شما از عالم سیاست، انتظار میرفت در گزیدههایی از شعر ایران كه در چندین كتاب منتشر شده، بیشتر متمایل به انتخاب شعرهای سیاسی- اجتماعی باشید اما توجه شما معطوف به ادبیات و ساختار شعرهاست. اشتباه كه نمیكنم؟
خیر. درست است. دلیلش هم این است كه من بیش ازآنكه سیاسی باشم، ادبیاتی هستم و زمانی كه دست به این كار زدم هم، آنگونه كه باید و شاید به حوزه سیاست وارد نشده بودم. باور كنید من هنوز هم به آن سیاستی كه مد نظر شماست وارد نشدهام. من سالها دیپلمات بودهام و سیاست را به خوبی درك میكنم. آدم بیتفاوتی نیستم اما برای سیاستورزی، هیچگاه مانند ادبیات، نقشه راه برای خودم متصور نبودهام. من قبول كرده بودم زمانی كه در وزارت خارجه هستم، نشانههای موثر فرهنگ ایرانی را به خارجیها منتقل كنم و تحتتاثیر كسی و حتی خودم قرار نگیرم بلكه تحتتاثیر واقعیات فرهنگی كشورم باشم. حالا چرا این پرسش را مطرح كردید؟
از این جهت كه شما مثلا در كتاب «باغبیبرگی»، صددرصد به وجه شاعرانگی اخوان توجه دارید و اجازه نمیدهید اظهارنظرهای جمعآوری شده به سمت و سویی دیگر متمایل شود.
دلیلش این است كه باغ بیبرگی قرار است درباره وجوه آثار و شخصیت یك شاعر اطلاعرسانی كند. اما جایی كه هدفم چیز دیگری مانند وضعیت سیاسی عصر اخوان بوده و مثلا مخلوط شدن ادبیات و سیاست را هم در چندین مقاله نوشتهام و عرضه كردهام. البته اخوان، به نوعی دچار درافتادن با فرهنگ به گفته خودش فرنگی هم بود كه از دید من زیاد جدی نیست اما توجه بیشتر من، به جنبههای شناخت ایشان از ادبیات فارسی است كه كاملا برایم جدی بوده و هست. چیزهایی كه اخوان درباره غرب میگفت، خودم بیشتر میدانستم چون او شناختی از فرهنگ غربی نداشت اما بنده هم در غرب حضور داشتهام و هم چند زبان بلدم.
خیلی از دوستان معتقدند كه شاملو بیشتر یك شاعر سیاسیاست و نگاه سیاسیاش را نمیتوان از بدنه شعرهایش جدا كرد. نظر شما چیست؟
قبول دارم اما این را هم بگویم كه جنبه شاعرانگی شاملو، منحصر به نگاه سیاسی نبود. شاملو مانند اخوان به ریشههای زبان فارسی توجه نداشت و مثلا نمیرفت واكاوی كند كه وجوه شخصیتی اولین شاعر پارسیگوی را مطالعه كند. شاملو شاعری مخاطبمحور بود كه حتی از زبان روزنامهای هم در شعرهایش بهره میبرد. ما شاعران سیاسیسرای نامدار در تاریخ ادبیات كم نداشتهایم. مثلا ناصرخسرو زمانی كه میگوید: «چو خود میكنی اختر خویش را بد/ مدار از فلك چشم نیك اختری را»، به هر شكل جمعیتی را در موقعیتی خاص مورد خطاب قرار میدهد. این آدم هم سیاستمدار بزرگی است و هم زبانی پاكیزه و كامل دارد. فرق است بین شاعر سیاسیسرا و كسی كه سعی دارد سیاسینمایی كند.
ارتباطتان با شعر جوان كشور چگونه است؟
فعلا چهرهای موثر نداریم اما نمیتوان ناامید بود چون با نسلی برخوردار و زحمتكشیده طرفیم كه دارد تلاشش را میكند و به دنبال دكان هم نیست.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید