تهران گردی با پزشک اتریشی؛ از شمیران تا چاله میدان

1397/1/14 ۰۹:۴۴

تهران گردی با پزشک اتریشی؛ از شمیران تا چاله میدان

یاکوب ادوارد پولاک که به دعوت امیرکبیر برای تدریس پزشکی در دارالفنون به ایران آمد، سفرنامه‌ای از خود به جای گذاشت. او در این سفرنامه‌ اطلاعات ارزشمندی از شهرهای مختلف ایران به‌ویژه طهران ارائه می‌دهد.

 

تهران‌گردی به سبک یک پزشک اروپایی قرن هجدهم

علیرضا صدقی: یاکوب ادوارد پولاک که به دعوت امیرکبیر برای تدریس پزشکی در دارالفنون به ایران آمد، سفرنامه‌ای از خود به جای گذاشت. او در این سفرنامه‌ اطلاعات ارزشمندی از شهرهای مختلف ایران به‌ویژه طهران ارائه می‌دهد.

به تعبیر بسیاری از تاریخ‌پژوهان سفرنامه‌ها تصویرگر روزگاران دورند، روزگاری که تنها راه انتقال دیده‌ها و شنیده‌ها مکتوب کردنشان بود. سفرنامه‌‌ها دنیایی را در خود گنجانده‌اند و با نوشته‌های خود ما را از روزگاری مطلع می‌کنند که اطلاعاتی محدود و مبهم از آن در دست است. نوروز فرصت بسیار مناسبی است تا به سراغ این سفرنامه‌ها رفت. از این رو در ایام نوروز به سراغ یکی از این سفرنامه‌ها رفتیم تا به کمک آن تصویری از ایران در روزگاران رمزآلود گذشته را بازسازی کرده و سفری داشته باشیم به برخی از شهرهای سرزمین مان که در گذر تاریخ دستخوش تغییرات بسیار شده‌اند و تنها اطلاعات‌مان از گذشته آنها همین مکتوبات است.

ادوارد پولاک که تحصیلات خود را در رشته‌های پزشکی و مردم‌نگاری در دانشگاه‌های وین و پراگ به پایان رساند به دعوت امیرکبیر برای تدریس در دارالفنون همراه با 6 استاد اتریشی دیگر در سال ۱۲۳۰۰ ه‍. ق، پیش از گشایش دارالفنون به ایران آمدند. او با تربیت دانش‌آموزان دارالفنون و تالیف اولین کتب پزشکی مدرن، نقشی کلیدی در معرفی پزشکی نوین به ایران ایفا کرد. او همچنین سفرنامه‌ای از خود به یادگار گذاشت که اطلاعات بسیاری درباره ایران زمان قاجار در خود جای داده است و برای مورخان و مردم‌شناسان اهمیت درخوری دارد. در این گزارش مروری بر توصیفات پولاک از پایتخت ایران زمان قاجار، طهران خواهیم داشت.

 

طهران شباهتی به پایتخت‌ها ندارد

پولاک معتقد است شهر طهران هیچ شباهتی به دیگر پایتخت‌های جهان ندارد و در این‌باره می‌نویسد: «هنگامی که مسافری به پایتختی اروپایی نزدیک می‌شود دیدن جاده‌هایی که از اطراف بهم نزدیک می‌شوند، یکدیگر را قطع می‌کنند، سروصدای شاد یا شلوغی ارابه‌ها و درشکه‌هایی که می‌آیند و می‌روند، روستاهای آباد، لباس‌های شهری، نزاکت و لطفی که در آداب و رسوم مردم مشاهده می‌شود، کارخانه‌ها و سرانجام دیدار بناهای یادبود، گورستان‌های گسترده، برج‌های سربرافراشته و گنبدها همه او را متوجه این نکته می‌سازند که دارد به مرکز مملکت می‌رسد. در مورد تهران هیچ‌یک از آنها که گفتیم صادق نیست. این شهر که در دشتی کم آب، نزدیک حاشیه کویر قرار گرفته به استثنای راه‌هایی که در اثر عبور ستور ایجاد شده دارای جاده‌های مواصلاتی نیست، هیچ بنای معظم عمومی ندارد، در آن از برج و بارو و مناره اثری نیست، مسجد معظمی ندارد؛ نمای خانه‌ها که همه از خاک خاکستری است با سقف‌های مسطح بیرنگ جمعا بدان حالت گروهی از تپه‌های خاکی نامنظم می‌دهد. روستاهای بسیاری در حوالی شهر وجود دارد اما اینها همه چون واحه‌هایی است که در این دشت پهناور پراکنده یا در دامنه البرز به سبب وجود رشته‌ای از تپه‌ها از دیده پنهان مانده است. شهر مطلقا دارای هیچ صنعتی نیست و بنابراین کارخانه‌ای هم در آن وجود ندارد، تجارت منحصر است به رفع حوایج محلی و به همین دلیل سیل کالا به طرف آن جاری نیست؛ خلاصه بگوییم هیچ چیز آن حتی بیننده را به یاد شهری بزرگ نمی‌اندازد.

 

افسانه شهر نفرین شده

این جهانگرد در ادامه می‌نویسد: «هنگامی که پس از ورودم به ایران در سال 1851 موقعی که از دروازه هم گذشتم، چون به علت عدم آشنایی به زبان نمی‌توانستم اطلاعات دقیقی کسب کنم به نظرم باورکردنی نبود که واقعا در برابر یک شهر مسکونی قرار گرفته باشم؛ تهران در فلات خشک دامنه جنوبی کوه البرز به ارتفاع 3308 پا بر فراز سطح دریا قرار گرفته و کثیرالاضلاع نامنظمی را تشکیل می‌دهد که با 9 خط مستقیم محصور شده است؛ بیشتر از همه از طرف شرق به غرب توسعه یافته. تهران کنونی در واقع ادامه و دنباله شهر بزرگ قدیمی ری است که به کرات در اثر جنگ ویران شده و توسط مغول‌ها در زمان چنگیز و تیمور چنان زیان دیده که سرانجام در زیر خاک مدفون مانده است.

در عوض دهی که در مجاورت آن بوده به نام تهران، اندک اندک رو به توسعه گذاشته است. حتی هنوز هم در اسناد رسمی شهرت دارد که موسس سلسله قاجاریه، خواجه محمد آغا، پس از زوال سلسله زند درباره مالکیت تهران می‌نویسند بی‌اعتنایی به شهرهای اصفهان و شیراز، تهران را به پایتختی خود برگزید. محرک وی در چنین انتخابی متعدد بود، اول آنکه از قدیم یکی از اصول مهم این بوده که هر سلسله تازه‌ای پایتخت جدیدی برای خود برگزیند و آن را معتبر و آباد گرداند و دار و دسته‌ای جدید از طرفداران و اشخاص مورد علاقه را دور خود گرد آورد و در عوض پایتخت پیشین را با تمام طرفداران قدیم سلسله منقرض که در آن مقیمند تضعیف کند. به همین ترتیب هم تمام سلسله‌های پیشین مقر خود را عوض کرده و یکی پس از دیگری در تبریز، مراغه، سلطانیه، قزوین، اصفهان، شیراز و غیره سکنی گرفته‌اند.

 

چرا آغامحمدخان طهران را به پایتختی برگزید؟

پس به همین دلیل موسس سلسله قاجاریه خواست به طایفه خود که در استرآباد مقیم بود و از نظر تعداد هم زیاد نبود، نزدیک باشد تا اگر طغیانی یا زد و خوردی پیش آمد و ضرورت ایجاب کرد به دامن آنها پناه ببرد. سرانجام موقع و محل مناسب این منطقه وی را وادار به این انتخاب کرد. چون هرچند این ناحیه سخت کم آب و کم‌بار به نظر می‌آمد باز تغذیه مردم در آنجا آسان‌تر از هرجای دیگر ایران بود. گیلان و مازندران به تهران نزدیکند و می‌توانند به آن برنج، ماهی و مرکبات بفرستند، از خمسه به آن غله و حبوبات می‌رسد و چادرنشینان البرز، الوند، دماوند و لاریجان دام و لبنیات آن را تامین می‌کنند و اصفهان، کاشان، قم و اطراف آنها انگور، هندوانه و خربزه و سایر میوه‌ها را عرضه می‌دارند و سرانجام تبریز، اصفهان، کاشان و همدان منسوجات و کالاهای دیگر مورد احتیاج را تحویل می‌دهند. کمی آب را می‌توان به سهولت با ایجاد مجاری مصنوعی زیرزمینی یعنی قنات و حتی به مقدار زیاد با گرفتن انشعابی از رودهای جاجرود و کرج و دریاچه تار که در بالای شهر دماوند قرار دارد جبران کرد.

 

از دروازه دولت تا دروازه دولاب

پولاک با اشاره به دروازه‌های شهر تهران می‌نویسد: «شهر تهران با محیط هفت هزار متر دارای حصاری است چینه‌ای که بر روی آن یک‌صد برج تعبیه شده و خندقی بر آن محیط گردیده است. یک دروازه شرقی، یک دروازه شمال شرقی، دو دروازه جنوبی و دو دروازه شمالی که یکی از این دروازه‌های اخیر دروازه ارک است. به داخل شهر گشوده می‌شوند؛ نام این دروازه‌ها عبارت است از دروازه دولت، دروازه شمیران، دروازه دولاب، دروازه نو و دروازه قزوین، گمان دارند که تهران از زمره استحکامات مهم و برجسته است؛ وزیر جنگ روزی با لحنی که در آن هیچ شوخی نبود از یک افسراتریشی پرسید آیا اتریش (نمسه) دارای چنین استحکاماتی هست. اما این حصارهای شهر را چنان آب برده است که بعضی‌ها در خفا به راحتی از آن می‌گذرند و حتی در موضعی که مجرای آب از آن می‌گذرد بچه‌های سرزنده در آن مدخلی برای خود دست و پا کرده‌اند؛ برج‌ها نیمه ویرانند و نمی‌توانند حتی در برابر اولین شلیک توپی که خوب نشانه گرفته شده باشد مقاومت کنند. این همه موجب شد که یکی از افسرهای ما اظهار کند تهران را می‌توان با به آب بستن این چینه‌ها با دستگاه آتش نشانی به تصرف درآورد. خندق‌ها از بقایای اسکلت‌ها، خاک و خل و زباله شهر نیمه پر است. اما دروازه‌ها بسیار مستحکمند و کلید آنها به دقت بسیار از طرف فرمانده شهر حفظ و نگهداری می‌شود، چنانکه فقط به دستور صریح وی شب‌ها می‌توان به شهر وارد شد و اگر کسی بعد از ساعت 10 به کنار دروازه برسد، ناگزیر باید شب را در زیر آسمان بسر آورد اما باز شدن این دروازه‌ها و گردیدن درها به روی پاشنه چنان به سختی و نامطمئن صورت می‌پذیرد که درهم شکستن و فروریختن آن، کار نادر و مشکلی نیست.

منبع:ایبنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: