صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / فقه، علوم قرآنی و حدیث / بنی هاشم /

فهرست مطالب

بنی هاشم


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 4 تیر 1399 تاریخچه مقاله

بَنیْ‌هاشِم، تیره‌ای از قریش كه به نسبت سایر تیره‌ها، پیش از اسلام از موقعیت اجتماعی والاتری برخوردار بودند و از آن پس، به اقتضای فرهنگ قبیله‌ای جزیرة العرب، در عرصۀ سیاسی، و از حدود آغاز دورۀ عباسی، همچون نماد دوستی و نزدیكی با پیامبر اكرم (ص) در صحنۀ فرهنگی جای جای جهان اسلام ایفای نقش كردند و در میان مسلمانان، حقوق و جایگاه ویژه ای یافتند. 
سرسلسلۀ این خاندان (برای آگاهی از نسب ایشان، نک‍ : كلبی، 27 بب‍ ؛ ابن حزم، جمهرة...، 14بب‍ ؛ ابونصر، سراسر كتاب)،‌ هاشم و بعد از او عبدالمطلب، با انجام دادن كارهایی عام‌المنفعه در میان قوم خویش محبوبیت كسب كردند. در میان این كارها، می‌توان به حفر چاه زمزم توسط‌هاشم اشاره كرد كه حداقل، تا حدود پایان سدۀ نخست هجری، نماد شرافت و نیكوكاری‌ هاشمیان دانسته می‌شده است (نک‍ : ابن‌جوزی، 2 / 210 بب‍ ؛ ابن‌هشام، 1 / 150: حفر زمزم، نیز 158: فایدۀ عمومی ‌زمزم؛ یعقوبی، 2 / 293-294). 
روایات تاریخی ـ اسطوره ای سده‌های نخستین پس از اسلام، خبر از بروز اختلافاتی میان ‌هاشم و برادرش عبد شمس می‌دهند (طبری، 2 / 339-340؛ بلاذری، انساب ...، 1 / 61). این اختلاف، در عمل به اتحاد‌ هاشم و مطلب (نک‍ : ابن‌سعد، 1 / 188، 5 / 391؛ نسایی، 7 / 130-131؛ ابن‌هشام، 1 / 141، 2 / 14، 333، 3 / 3؛ ابونعیم، 9 / 65-66) در رقابت با برادرانشان عبدمناف و عبدشمس انجامید. نباید از یاد برد كه قریش بر سایر قبایل، و بنی‌هاشم و آن گاه، بنی امیه بر سایر تیره‌های قریش (برای نمونه، نک‍ : ابن هشام، 2 / 320، 4 / 3، جم‍ ؛ خلیفه، 1 / 32) مقدم دانسته می‌شده‌اند. به همین دلیل، در دوره‌های بعد، این صف‌بندی از تعیین‌كننده‌ترین عوامل در معادلات سیاسی آن دوران به شمار می‌رفت. 
در جامعۀ مكه و مدینۀ صدر اسلام، همچنان فرهنگ زندگی قبیله ای رواج داشت. بدین سان،حكومت فردی خاص، حتى پیامبراكرم (ص)، در نگاه عموم، معنایی جز سلطۀ فردی از قبیله ای خاص بر عموم نداشت (نک‍ : كتاب سلیم ...، 2 / 871؛ ابن سعد، 1 / 273؛ ابن هشام، 1 / 287، 375). از شواهد این مسئله همان است كه بسیاری تحلیلها كه دربارۀ شایستگی امام علی (ع) برای خلافت ارائه شده، به شایستگی و فضل بنی‌هاشم مستند گردیده است (برای نمونه، نک‍ : ابن اعثم، 2 / 534 - 535). 
از دیگر سو، آنچه بیش از همه می‌توانست در معادلات سیاسی تعیین‌كننده باشد، برآیند نیروهایی بود كه در صف آرایی مقابل یكدیگر، متحدانی می‌جستند. در حِلف الفُضول كه سایر طوایف قریش به سردستگی بنی‌هاشم بر پا كردند، كسی از بنی امیه شركت نجست (نک‍ : ابن سعد، 1 / 128-129). گویی بنی‌هاشم در این رقابت پیشی گرفته بودند. از آن سو، در واقعۀ شعب ابی‌طالب نیز كه بنی‌هاشم به مدت 3سال دوران سختی را پشت سر گذاردند، بنی امیه بود كه توانست سایر تیره‌های قریش را با خود، بر ضد ایشان همراه سازد (نک‍ : ابن هشام، 2 / 14). نزاع جانشینی پیامبر(ص) نیز از سوی آغازگران، معنایی جز دعوا بر سر سیادت بنی‌هاشم كه اكنون در مدینه می‌زیستند (ابن سعد، 5 / 455)، نداشت و از جانشینی علی (ع)، به اجتماع خلافت و نبوت در بنی‌هاشم تعبیر می‌شد (نک‍ : كتاب سلیم، 2 / 571 بب‍ ، 740-741؛ ابن‌اعثم، 1 / 48؛ الایضاح، 169؛ واقدی، 78، 263). در این ماجرا، بنی‌امیه نبودند كه نمی‌توانستند سیادت بنی‌هاشم را پذیرا گردند. آنها از مدتی پیش، شأن اجتماعی خود را همچون اسیرانی آزاد شده (كلاعی، 2 / 228-229) تا حد زیادی فرو نهاده بودند، در حوادث سیاسی نقشی نداشتند و چه بسا تنها با حمایت از بنی‌هاشم، می‌توانستند جایگاه خویش را بهبود بخشند (نک‍ : جوهری، 39). آنچه سبب گردید خلافت علی (ع) با عدم مقبولیت مواجه گردد، برآیند سایر نیروهای حاضر در صحنۀ سیاسی، یعنی تیره‌های مختلف قریش، مردمان مدینه و متحدان هر یك بود (نک‍ : كتاب سلیم، 2 / 871). اینان می‌پنداشتند اگر علی (ع) خلیفه شود، خلافت هیچ گاه از بنی‌هاشم خارج نخواهد شد (طبری، 2 / 583). 
با این همه، حتى در زمان عمر نیز بنی‌هاشم به عنوان خاندان پیامبر، منزلت والای خود را تا حد زیادی حفظ كردند. در ماجرای تقسیم غنایم و «تدوین دیوان»، عمر همچنان كه خویشان ابوبكر (بنی‌تیم) و تیرۀ خویش (بنی‌عدی) را بر بنی‌امیه كه برای مدتها رقیب بنی‌هاشم بودند، مقدم كرد، بنی‌هاشم را به عنوان خاندان پیامبر (ص)، بر همگان مقدم داشت (نک‍ : بلاذری، فتوح ...، 630-631؛ نیز، یعقوبی، 2 / 149). بعید نیست در چنان شرایطی، مقدم داشتن بنی‌هاشم به عنوان خاندان پیامبر (ص)، مستمسكی برای برتری بخشیدن به تیرۀ سایر حاكمان بوده باشد. 
بنی امیه پس از تحمل این خواریها، با حكومت یافتن عثمان در تثبیت مواضع خویش كوشیدند (خزاعی، 505؛ ابن كثیر، 7 / 171). ماجرای قتل عثمان نیز از نگاه امویان دلیلی جز درگیر كردن بنی‌هاشم با بهانه‌های مخالفان نداشته است (بلاذری، انساب، 4(1) / 94-95). در جنگ معاویه و علی (ع)، معاویه لشكر كوفه را طرفداران بنی‌هاشم معرفی كرده است (ابن اعثم، 3 / 153). حتى امام حسن (ع)، در پیمان صلح با معاویه شرط می‌كند بنی‌هاشم در بخشایشهایی كه از جانب حكومت صورت می‌گیرد، بر بنی امیه مقدم داشته شوند(دینوری، 218). اینها همه نشانگر آن است كه همان دعوای میان بنی‌هاشم و بنی امیه، در آن دوران، خود را در قالب عراقی ـ شامی بازسازی كرده است. 
جمله‌ای از معاویۀ دوم نقل شده است كه با اشاره به تبار‌ هاشمی ـ اموی برای امام سجاد (ع)، ایشان را مناسب‌ترین فرد برای حكومت می‌داند (بلاذری، همان، 4(1) / 136). شاید این گزارش، نشان از آن دارد كه در دوره ای پس از واقعۀ عاشورا، گروهی خواسته‌اند به نحوی درصدد جمع میان بنی‌هاشم و بنی‌امیه برآیند و به اختلافها پایان دهند. به هر روی، رقابت بنی‌هاشم و بنی امیه كه از پیش از اسلام آغاز شده بود، همچنان ادامه یافت. آن گاه كه زیاد بن صالح برضد امویان خروج كرد (133ق / 751م)، مردمان را به بنی‌هاشم فراخواند (خلیفه، 2 / 616). گویا در آن عصر، هر گاه مردمان از یكی از این دو ناراضی می‌شده‌اند، نخستین انتخابی كه به ذهن متبادر می‌شده، تیرۀ دیگر بوده است. 
در عین آنکـه انتقام‌جوییهای شدید بنی‌امیه عرصه را بر بنی‌هاشم تنگ كرده بود (نک‍ : دینوری، 337)، نفوذ ایشان در میان مردم كاهش نپذیرفت. ازجمله دلیلهای یاد شده برای شكست ابن زبیر، برخورد نامناسب وی با بنی‌هاشم بوده است (بلاذری، همان، 4(1) / 317). روایتی از امام باقر (ع) نقل شده است كه طاعت مردمان و محدودیت انتخاب ایشان را میان بنی‌امیه و بنی‌هاشم به‌اندازه‌ای می‌داند كه گویی به جای خداوند، ایشان را عبادت می‌كنند (غزالی، 206). داعیان بنی عباس كه در نواحی خراسان مردم را به حكومت بنی‌هاشم می‌خواندند (نک‍ : یعقوبی، 2 / 312، 319، 327)، در زمانی پیدا شدند كه با ناامیدی از بنی امیه، مردمان از پیدا شدن حاكمی‌ صالح از خاندان قریش قطع امید كرده بودند (ابن سعد، القسم المتمم، 227). چنین می‌نماید كه فهم مشهور از روایت فضیلت خاندان پیامبر (ص) بر همۀ اقوام (نک‍ : همو، 1 / 20؛ مسلم، 4 / 1423)، در همین دوران در محافل غیر شیعی گسترش یافته باشد (برای فهمی‌ دیگر از همان روایت، نک‍ : ابن‌حزم، الفصل، 4 / 118)؛ دورانی كه از یك سو در روی‌گردانی از حكومت بنی امیه، همگان را كنار هم می‌آورد و از دیگر سو، ‌اندیشه‌های قوم‌گرای رایج در میان موالی (نک‍ : ابن‌ابی یعلی، 1 / 30؛ نیز، ه‍ د، شعوبیه)، محتاج پاسخی برگرفته از دین و مستند به برتری عربها بود. 
در دوران امویان، بنی‌هاشم در عین تنوع تیره‌ها، صف سیاسی واحدی را رقم می‌زدند. ابن عباس كه از بزرگان بنی‌هاشم به شمار می‌آمد، آن گاه كه از پیروی مختار با خبر شد، از گرفتن انتقام خاندان پیامبر(ص) شادان گشت (ابن‌سعد، 5 / 100). در اواخر حكومت امویان، ‌هاشمیان در دو تیرۀ مهم فرزندان امام علی (ع) و فرزندان عباس بن عبدالمطلب بروز اجتماعی داشتند. از این پس، گرچه هر دو گروه خود را مظهر بنی‌هاشم می‌انگاشتند، آنچه در جریانهای سیاسی به چشم می‌خورد، حضور یكی از این دو بود. می‌توان گفت از این پس، كاركرد عنوان بنی‌هاشم در عرصۀ سیاسی، بیش از آنکـه واقعیت عینی باشد، یك نماد است. 
با روی كارآمدن عباسیان و اصرار ایشان در نمودن خویش به عنوان خاندان پیامبر (ص)، حكومت بنی عباس به نام «دولت بنی‌هاشم» شناخته شد. این نام، برای عباسیان بدان ‌اندازه شناخته بود كه مخالفان، در زمان مأمون، مردم را به «غیر بنی‌هاشم» دعوت می‌كردند (یعقوبی، 2 / 436؛ برای كاربردهای خاص، نک‍ : طبری، 4 / 402؛ قلقشندی، 2 / 147). در مقابل، شیعیان كه این گونه بهره برداری را از این نماد بر نمی‌تابیدند، از ایشان بیشتر با تعبیر «بنی عباس» یاد كرده‌اند (برای نمونه، نک‍ : نعمانی، 146، 258؛ ابن بابویه، 41). 
در زمان عباسیان، میان این دو نمود از نماد بنی‌هاشم، تمایز آشكاری پدید آمد كه هر یك به راهی در دیانت و عقاید و منشی اشتهار یافتند. شاخص این تمایز، شهرت علویان به تشیع، و شهرت عباسیان به همراهی با باور عامۀ مسلمانان در باب امامت بود. با این همه، به نظر می‌رسد در حكومت عباسیان نیز، بنی‌هاشم اجتماعات مشتركی داشته‌اند و بزرگان تیره‌های مختلف، در آنها گرد می‌آمده‌اند (برای نمونه، نک‍ : برقی، 2 / 611). حتى گاه برخی عقیده‌های كلامی ‌به عموم بنی‌هاشم نسبت داده شده است (برای نمونه، نک‍ : دارقطنی، 165). 
هاشمیان در میان عرب به داشتن برخی صفات شناخته بوده‌اند كه از آن جمله، عفت ایشان است (نک‍ : ابن اعثم، 3 / 48). صفت دیگر، استغناست كه در سخت‌ترین شرایط، با وجود همۀ مشكلات، خود را صاحب جاه می‌دانستند و شأن اجتماعی خویش را از یاد نبرده بودند (نک‍ : بلاذری، همان، 4(1) / 111-112، 143). 
بنی‌هاشم و متحدانشان بنی مطلب، در فقه نیز موضوع برخی احكامند. بخشی از خمس به ایشان تعلق دارد و در مقابل، جز در موارد خاص، از مصرف زكات منع شده‌اند (برای بحثهای فقهی، نک‍ : ه‍ د، خمس). در روایات مشهور در میان عامۀ مسلمانان، دلیل وجود چنین منعی، شأن والای ایشان است (نک‍ : مسلم، 2 / 618؛ شیخ طوسی، 4 / 57 بب‍‌ ).
دوستی وزیدن با خاندان بنی‌هاشم به‌عنوان خانواده پیامبر (ص)، در جهان اسلام، فرهنگی رایج بوده است (نک‍ : ذیل، آل محمد؛ نیز كتاب سلیم، 2 / 571؛ هجویری، 86). از مظاهر رواج این فرهنگ، مدیحه‌های فراوان همچون «هاشمیات» كمیت بن زید اسدی است كه در وصف این خاندان سروده شده است (برای نمونه‌ها، نک‍ : امینی، 2 / 181بب‍‌ ). از دیگر مصادیق آن، احترام فراوانی است كه عامۀ مسلمانان برای طوایفی قائلند كه در جای جای جهان اسلام به وصف‌هاشمی‌مشهورند (برای نمونه، نک‍ : مقری، 2 / 72؛ بری، 111؛ عبدالغنی، سامرایی، سراسر كتابها؛ نیز برای كتابهایی دربارۀ نسب طوایف ‌هاشمی، نک‍ : آقابزرگ، 2 / 369بب‍‌ ).

مآخذ

آقابزرگ، الذریعة؛ ابن ابی یعلی، محمد، طبقات الحنابلة، به كوشش محمد حامد فقی، قاهره، 1371ق / 1952م؛ ابن اعثم كوفی، احمد، الفتوح، به كوشش علی شیری، بیروت، 1411ق / 1991م؛ ابن بابویه، محمد، كمال‌الدین و تمام النعمة، به كوشش علی اكبر غفاری، قم، 1405ق؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، 1412ق / 1992م؛ ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403ق / 1983م؛ همو، الفصل، قاهره، مكتبة خانجی؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبری، بیروت، دارصادر؛ همان (القسم المتمم)، به كوشش زیاد محمد منصور، مدینه، 1408ق؛ ابن‌كثیر، البدایة؛ ابن‌هشام، عبدالملك، السیرة النبویة، به كوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، 1355ق / 1936م؛ ابونصر بخاری، سهل، سرالسلسة العلویة، به كوشش محمد صادق بحرالعلوم، نجف، 1381ق / 1962م؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیة الاولیاء، قاهره، 1351ق / 1932م؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، 1379ق؛ الایضاح، منسوب به فضل بن شاذان، به كوشش محدث ارموی، تهران، 1392ق / 1972م؛ برقی، احمد، المحاسن، به كوشش محدث ارموی، تهران، 1331ش؛ بری، عبدالله، القبائل العربیة فی مصر، قاهره، 1992م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج 1، به كوشش محمد حمیدالله، قاهره، 1959م، ج 4(1)، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1400ق / 1979م؛ همو، فتوح البلدان، به كوشش عبدالله انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت، 1407ق / 1987م؛ جوهری، احمد، السقیفة و فدك، به كوشش محمد‌هادی امینی، بیروت، 1401ق / 1980م؛ خزاعی، علی، تخریج الدلالات السمعیة، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1405ق؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1968م؛ دارقطنی، علی، رؤیة الله، به كوشش مبروك اسماعیل مبروك، قاهره، مكتبة القرآن؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1960م؛ سامرایی، یونس، القبائل و البیوتات الهاشمیة فی العراق، بغداد، 1998م؛ شیخ طوسی، محمد، تهذیب الاحكام، به كوشش حسن موسوی خرسان، تهران، 1364ش؛ طبری، تاریخ، بیروت، 1407ق / 1987م؛ عبدالغنی، عارف احمد، الجوهر الشفاف فی انساب السادة الاشراف، دمشق، 1997م؛ غزالی، محمد، فضائح الباطنیة، به كوشش عبدالرحمان بدوی، كویت، دارالكتب الثقافیه؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشی، قاهره، 1383ق / 1962م؛ كتاب سلیم بن قیس الهلالی، به كوشش محمد باقر انصاری، قم، 1373ش؛ كلاعی، سلیمان، الاكتفاء، به كوشش محمد كمال الدین عزالدین علی، بیروت، 1997م؛ كلبی، هشام، جمهرة النسب، به كوشش ناجی حسن، بیروت، 1407ق / 1986م؛ مسلم بن حجاج، الصحیح، بیروت، 1416ق / 1995م؛ مقری، احمد، نفح الطیب، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1968م؛ نسایی، احمد، السنن، قاهره، 1348ق / 1930م؛ نعمانی، محمد، الغیبة، به كوشش فارس حسون كریم، قم، 1422ق؛ واقدی، محمد، الردة، به كوشش محمود عبدالله ابوالخیر، عمان، دار الفرقان؛ هجویری، علی، كشف المحجوب، به كوشش ژوكوفسكی، تهران، 1371ش؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1415ق / 1995م.

فرهنگ مهروش

 

 

 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: