صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / حجر بن عدی /

فهرست مطالب

حجر بن عدی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 4 آذر 1398 تاریخچه مقاله

حُجْرِ بْنِ عَدی، ابوعبدالرحمان (مق‍ 51ق / 671م)، از اصحاب خاص و مشهور امیرالمؤمنین علی(ع) که در دورۀ خلافت معاویه، در کوفه به مخالفت با او برخاست.
نسب حجر به قبیلۀ مهم کِنده می‌رسید (برای سلسله نسب او، نک‍ : کلبی، 1 / 142؛ ابن‌سعد، 6 / 217؛ برای آگاهیهای کلی دربارۀ این قبیله، نک‍ : ه‍ د، اشعث بن قیس) و پدرش، عدی، به لقب «اَدبَر» شهرت داشت، زیرا در یکی از جنگها و نزاعهای دورۀ پیش از اسلام، ضربت تیغ هنگام گُریز، بر پشت او فرود آمده‌ بود (همانجاها؛ نیز نک‍ : بلاذری، انساب ... ، 5 / 276)؛ به همین سبب، گاه حجر را «ابن الادبر» نیز خوانده‌اند (ابن‌حبیب، 292؛ نیز نک‍ : بخاری، 3 / 72؛ ابن ابی حاتم، 1(2) / 266) که البته در برخی موارد، چنین خطابی نسبت به حجر، به‌ویژه از سوی معاویه و زیاد بن ابیه، خالی از تحقیر نبوده است (مثلاً نک‍ : بلاذری، همان، 5 / 261؛ ابوالفرج، الاغانی، 17 / 113؛ حاکم، 3 / 468). 
به حجر بن عدی «حجر الخیر» هم گفته می‌شد، زیرا پسر عمویی همنام خود داشت که به‌سبب شرکت در سپاه معاویه در صفین (نصر بن مزاحم، 243؛ دینوری، 175)، «حجر الشّر» لقب یافته بود (نک‍ : ابن‌درید، 364؛ ابواحمد، 3 / 946؛ ذهبی، 3 / 467؛ ابن ناصرالدین، 3 / 125؛ برای سرگذشت او در حوادث مربوط به حجر بن عدی در کوفه، نک‍ : طبری، 5 / 263-264). 
بنابر برخی روایات، حجر همراه برادرش هانی بن عدی، با هیئتی به نزد پیامبر(ص) آمدند؛ ازاین‌رو، وی جزو اصحاب بوده است (ابن‌سعد، همانجا؛ بلاذری، همـان، 5 / 276؛ نیز نک‍ : کلبی، ابن‌حبیب، همانجاها؛ مفید، الجمل، 104؛ مقدسی، 5 / 108؛ ابن‌عبدالبر، 1 / 329)، اما برخی دیگر، او را درشمار تابعین قرار داده (بخاری، همانجا؛ نیز نک‍ : ابن‌حبان، ‌مشاهیر ... ، 89)، یا از صحابه بودن او با تردید سخن گفته‌اند (همو، الثقات، 4 / 176؛ نیز نک‍ : ابن‌حجر، 1 / 329). از علمای امامیه، طوسی نیز حجر را در میان اصحاب پیامبر(ص) نیاورده‌ است (نک‍ : شوشتری، 3 / 124، که سبب آن را غفلت ذکر کرده است). البته در روایات موجود، در باب سن و سال حجر به تصریح چیزی دیده نمی‌شود، اما در یک‌جا از او با تعبیر «شیخ» یاد شده، و عدی بن حاتم در گفت‌و‌گو با زیاد، حجر را فردی مُسن دانسته است (بلاذری، همان، 5 / 256، 257)؛ ازاین‌رو، چنان‌که به نحوی چنین احتمالی هم مطرح شده است، بعید نیست او در اواخر عصر پیامبر(ص)، که هیئتهایی از قبایل برای اعلام اسلام نزد آن حضرت می‌آمدند، در سنین نوجوانی بوده است (نک‍ : ابن‌عبدالبر، همانجا). همچنین بعید به نظر نمی‌رسد که تأکید بر تعلق حجر به طبقۀ اصحاب پیامبر(ص)، به‌ویژه در سالهای پس از حیات وی، در‌واقع بخشی از مناقب منسوب به او باشد.
در روایات مربوط‌به فتوحات در دورۀ خلافت عمر، در نواحی عراق، مانند جلولا (ه‍ م) و حُلوان و قادسیه، از حجر به‌عنوان یکی از سرداران و دلیران نام برده شده است (نک‍ : بلاذری، همان، 5 / 276، فتوح ... ، 264، 302؛ طبری، 4 / 27، به‌نقل از سیف بن عمر؛ نیز نک‍ : ابن‌حبیب، ابن‌سعد، همانجاها؛ ابن‌اثیر، 1 / 461). 
حجر بن عدی مانند بسیاری از اعضای قبیلۀ کنده در کوفه ساکن شد و در دورۀ عثمان، همراه شخصیتهایی مانند عمرو بن حمق و سلیمان بن صرد خزاعی، بدون اینکه به‌نام خود تصریح کنند، در شکایت از والی اموی شهر، سعید بن عاص، به خلیفه نامه نوشت (بلاذری، انساب، 6 / 153؛ ابن‌شبه، 3 / 1142). در روایت نامشهوری، وی به هنگام مرگ ابوذر غفاری (ه‍ م)، در ربذه حضور یافت (ابن‌حجر، همانجا).
به روزگار خلافت امیرالمؤمنین علی (ع)، و در آستانۀ جنگ جمل، حجر بن عدی با اشتیاق بسیار به گردآوری نیرو پرداخت (مفید، همان، 255-256؛ نیز نک‍ : الامامة ... ، 1 / 182). او به‌عنوان سرور مذحجیان و اشعریان کوفه به سپاه آن حضرت پیوست (طبری، 4 / 500) و امام (ع) او را بر بخش قبایل و تیره‌های کنده و حضرموت و قضاعۀ سپاه گماشت (بلاذری، همان، 3 / 32؛ دینوری، 146؛ نیز نک‍ : مفید، همان، 320). احتمالاً مقارن نبرد صفین، امام علی (ع) به‌سبب بی‌اعتمادی به اشعث بن قیس (ه‍ م)، سرور قبیلۀ کنده، که از اواخر عهد عثمان در آذربایجان به‌سر می‌برد، قصد داشت حجر را به جای او بر کندیان بگمارد، اما حجر بر اعتبار و جایگاه ویژۀ اشعث و حضور او در کوفه تأکید کرد (بلاذری، همان، 3 / 80؛ دینوری، 224؛ ابن‌حبان، همان، 2 / 285). در جریان رویارویی صفین نیز حجر بر قبایل یمانی و به‌ویژه کِندی سروری داشت (نصر بن مزاحم، 117، 205؛ نیـز نک‍ : ابن‌عبدالبر، همانجا)، و امام علی (ع) او را به‌سبب اشتیاقی که در همراهی آن حضرت نشان می‌داد، دعای خیر فرمود (نصر بن مزاحم، 103-104؛ نیز نک‍ : دینوری، 165). 
در روزهای نبرد صفین، حجر همچون مالک اشتر از جنگاوران سرشناس محسوب می‌شد (نصر بن مزاحم، 195؛ طبری، 4 / 574؛ برای نبرد او با پسر عمویش در صفین، نک‍ : نصر بن مزاحم، 243؛ دینوری، 175). در سند متارکۀ جنگ پس از صفین، نام حجر بن عدی به‌عنوان یکی از گواهان، از سوی سپاه امام (ع) ثبت گردیده است (طبری، 5 / 54؛ دینوری، 196). پس از ماجرای حکمیت نیز، حجر از معدود اصحاب امام (ع) بود که برای نبرد دوباره با معاویه پیش‌قدم شد (همو، 213؛ ابراهیم، ثقفی، 332؛ نیز نک‍ : ابن ابی الحدید، 2 / 90). 
چون امیرالمؤمنین علی (ع) عزم نبرد نهروان کرد، حجر به ندای آن حضرت پاسخ مثبت داد (طبری، 5 / 79)؛ او در این نبرد از فرمـاندهـان سپـاه بود (همو، 5 / 85؛ نیز نک‍ : بلاذری، همان، 3 / 146؛ دینوری، 210؛ الامامة، 1 / 187). همچنین، آن‌گاه که معاویه ضحاک بن قیس را برای ایجاد ناامنی به نواحی عراق گسیل داشت، حجر بن عدی از سوی امام علی (ع) مأمور مقابله با او شد و سرانجام ضحاک شکست خورد و گریخت (بلاذری، همان، 3 / 198- 199؛ یعقوبی، 2 / 229؛ ابراهیم ثقفی، 293-294). بنابر روایت مهمی که در مجموعۀ روایات مربوط به توطئۀ قتل امیرالمؤمنین علی (ع) قابل توجه و بررسی است، حجر بن عدی، اندکی پیش از اقدام ابن‌ملجم در سوءقصد به آن حضرت، در مسجد کوفه شنید که اشعث بن قیس، ابن‌ملجم را به شتاب در مقصود خویش می‌خواند و پس از آن، حجر شهادت امام (ع) را به اشعث نسبت داد (ابن ابی الدنیا، 94؛ بلاذری، همان، 3 / 254؛ ابوالفرج، مقاتل ... ، 33؛ نیز نک‍ : مفید، الارشاد، 1 / 19-20؛ مسعودی، 3 / 165-166). 
پس از شهادت امام علی (ع)، چون معاویه قصد تصرف عراق کرد، حجر بن عدی از سوی امام حسن(ع)، مأموریت یافت تا سپاهی برای مقابله با او تدارک کند (بلاذری، همان، 3 / 280؛ مفید، همان، 2 / 10؛ ابوالفرج، همان، 60؛ نیز نک‍ : ابن ابی الحدید، 16 / 26، 38، به نقل از مدائنی). حجر بن عدی از ‌جملۀ شیعیانی بود که صلح با معاویه را برنتابید و نبرد با او را همچنان ممکن می‌دانست (بلاذری، همان، 5 / 251)؛ اما سخنان منسوب به او در این زمینه، در برابر امام حسن (ع) در روایات موجود متفاوت است (همان، 3 / 289، 365؛ نیز نک‍ : ابن‌رستم، 166؛ ابن شهرآشوب، 3 / 197؛ مجلسی، 44 / 28- 29؛ برای نظر یکی از علمای امامیه در باب قول منسوب به حجر، نک‍ : شوشتری، 3 / 131). به روایت مدائنی، وی به اشارۀ امام حسین (ع)، در برابر امام حسن (ع) خاموش شد (ابن ابی الحدید، 16 / 15) و حتى در بخشی از پاسخ منسوب به امام حسن (ع)، از اخلاص او ستایش شده است (بلاذری، همانجا). 
به روایتی، پس از آنکه معاویه به خلافت دست یافت، حجر و شماری دیگر از شیعیان، به نزد زیاد بن ابیه که از زمان امام علی (ع) حاکم نـاحیۀ فـارس در ایران بود (نک‍ : همان، 5 / 199)، رفتند و هم از طریق او، معاویه به آنان امان داد (ابوالعرب، 116؛ دربارۀ آشنایی حجر با زیاد، نک‍ : بلاذری، همان، 5 / 253؛ ابوالفرج، الاغانی، 17 / 100). بعید نیست که آنچه در نامۀ مشهور منسوب به امام حسین (ع) به معاویه در باب اعطای امان از سوی معاویه به حجر آمده است، مربوط به همین موضوع باشد (بلاذری، همان، 5 / 129؛ نیز نک‍ : کشی، 49؛ مقدسی، 5 / 108؛ الامامة، 1 / 224؛ نیز نک‍ : دنبالۀ مقاله). 
مهم‌ترین بخش از سرگذشت حجر بن عدی، به فعالیتهای او در دورۀ حکمرانی مغیرة بن شعبه و زیاد بن ابیه بر کوفه مربوط می‌شود که موضوع برخی تک نگاریهای طبقۀ نخست اخباریان و سپس مورخان ادوار بعدی قرارگرفته است. در فهرست آثار کسانی چون ابومخنف (ابن‌ندیم، 105؛ نجاشی، 320)، نصر بن مزاحم (ابن‌ندیم، 106) و هشام کلبی (ابوغالب، 169؛ برای نقل از آن، نیز نک‍ : بلاذری، همان، 5 / 259؛ برای تفصیل در باب این اثر هشام کلبی، نک‍ : انصاری، بش‍ (، عنوان «مقتل حجر بن عدی» یا «اخبار حجر بن عدی» از ابراهیم بن محمد ثقفی (ابن‌ندیم، 166) هست و مورخان بعدی، هریک به‌شیوۀ خود از این روایات استفاده کرده‌اند. مثلاً بلاذری (همان، 5 / 251) و طبری (5 / 253) و ابوالفرج اصفهانی (همان، 17 / 99 بب‍‌ ) از روایت بلند ابومخنف که حاوی جزئیات بیشتری از حوادث کوفه مقارن فعالیتهای حجر بن عدی است، به‌طور گسترده بهره برده‌اند؛ اگرچه گاه از دیگر راویان نیز مانند هیثم بن عدی (بلاذری، همان، 5 / 255)، مدائنی (همان، 5 / 263) و هشام کلبی (همان، 5 / 251؛ طبری، 5 / 255) استفاده شده است. 
روایت ابومعشر سِندی از فعالیتهای حجر که به احتمال بسیار از اثر بزرگ او در تاریخ خلفاء (نک‍ : ه‍ د، ابومعشر سندی) نقل شده (نک‍ : ابوالعرب، همانجا؛ ابن‌عساکر، 12 / 214 بب‍‌ )، در برخی از موارد مهم، با روایتهای دیگر متفاوت است (نک‍ : دنبالۀ مقاله). البته هیچ‌یک از این روایات، با وجود تفصیلی که دارند، اطلاعی از کمّ و کیف ارتباط حجر با یارانش و اهداف ایشان، به‌دست نمی‌دهند. روایتهای موجود از فعالیتهای حجر، یکی از معدود موارد در سدۀ نخست هجری است که در بررسی شیوه‌های روایتگری و تاریخ‌نگاری آن ادوار نیز جایگاه خاص دارد (برای تفصیل، نک‍ : کشک، 1-35)؛ و به احتمال بسیار، اجمال یا تفصیل روایات در آثار اخباریان و مورخان بعدی، در این زمینه، اتفاقی نبوده است. چنان‌که ملاحظه خواهد شد، ماجرای حجر، تناقضهای موجود در عقاید رایج در باب جایگاه خلیفه، به‌ویژه معاویه را به خوبی نشان می‌دهد.
بنابر روایات، حجر بن عدی در دورۀ ولایت مغیرة بن شعبه بر کوفه (41-50ق / 661-670م؛ نک‍ : بلاذری، همان، 5 / 253) بارها از دشنام و تعریض والی نسبت به امیرالمؤمنین علی (ع) و ستایش از عثمان، هنگام خطابه در برابر عموم برآشفته، و گاه با اشاره به آیاتی از قرآن کریم و گاه با لحن تهدیدآمیز، آشکارا بدان اعتراض کرده بود (همان، 5 / 261؛ طبری، 5 / 254؛ ابوالفرج، همان، 17 / 99؛ نیز نک‍ : یعقوبی، 2 / 273). حجر یک‌بار اعتراض به ناسزاگویی والی نسبت به امام علی (ع) را با هوشمندی با موضوع تأخیر در پرداخت عطایای مردم در‌آمیخت و این موضوع همراه نارضایی از ناسزاگویی والی، اعتراض شماری دیگر از کوفیان را در مسجد و در برابر والی در پی آورد (بلاذری، همان، 5 / 252؛طبری، ابوالفرج، همانجاها)، و به روایتی، حتى کار به سنگ‌اندازی به‌سوی والی کشید (دینوری، 223)؛ با این‌همه، مغیرة بن شعبه توجه چندانی نشان نمی‌داد و در برابر هواداران بنی‌امیه که خواهان ایستادگی و سخت‌گیری والی در برابر حجر بودند،کار او را به والی پس از خود که گویا می‌دانست زیاد بن ابیه خواهد بود، وا می‌گذاشت (بلاذری، همان، 5 / 253؛ طبری، 5 / 255؛ ابوالفرج، همان، 17 / 99- 100). گویا بی‌توجهی مغیره به‌سبب توصیۀ معاویه بود که از طریق او از فعالیتهای حجر آگاهی داشت، اما مغیره را فرد مناسبی برای مقابله با حجر نمی‌دانست (نک‍ : بلاذری، همان، 5 / 261). 
به هرحال، پس از مرگ مغیره، معاویه ولایت کوفه را به زیاد بن ابیه ــ والی بصره ــ سپرد (همان، 5 / 253) و والی جدید اگرچه در نخستین خطابۀ خویش ستایش از عثمان و ناسزا به قاتلان او را با زبان تهدید مخالفان در‌آمیخت، اما باز با عکس‌العمل حجر رو‌به‌رو شد (طبری، 5 / 256). البته اعتراضهای حجر جنبه‌های گوناگون داشت: مثلاً یک‌بار به طولانی شدن خطبۀ والی و تأخیر در اقامۀ نماز جمعه اعتراض کرد (ابوالعرب،120؛ طبری، همانجا؛ نیز نک‍ : حاکم، 3 / 469؛ ابن‌عدیم، 5 / 2113) و بنابر روایت جالبی، یک‌بار از اینکه والی از روی تعصب، میان مسلمان نبطی و مسلمان عرب عدالت را رعایت نکرده بود، برآشفت و چندان بر اصل تساوی میان مسلمانان ایستاد که سرانجام مرد عرب قصاص شد (بلاذری، همان، 5‌ / ‌261؛ ابن‌عساکر، 12 / 220- 221). سرانجام زیاد بن ابیه در باب حجر و اقدامات او، مانند مخالفت با احکام قضایی والی، به معاویه نامه نوشت و از او برای قتل حجر اجازه خواست و خلیفه که می‌دانست ادلۀ موجود ــ دست کم از حیث سیاسی ــ برای مقابلۀ جدی با حجر کافی نیست، زیاد را به مدارا خواند تا «حجت» برضد او به‌دست آید (بلاذری، همانجا). 
زیاد پس از امارت یافتن بر کوفه یا پس از دریافت نامۀ معاویه،کوشید تا حجر را به خود نزدیک گرداند؛ چندان که یک‌بار او را نزد خود خواند و حتى حجر را بر تخت امارت کنار خویش نشاند و با یادآوری سابقۀ خود در دوران امیرالمؤمنین علی (ع) و ترک دوستاری آن حضرت (یعقوبی، 2 / 273- 274) و تغییر زمانه، نخست به وی وعدۀ مال و مقام داد و سرانجام گفت که اگر دست و زبانش را کوتاه نکند، از ریختن خون وی پرهیز نخواهد کرد (بلاذری، همان، 5 / 251،253، 255؛ نیز نک‍ : ابن‌سعد، 6 / 218؛ ابوالفرج، همان، 17 / 100؛ حاکم، 3 / 468). 
ازآنجاکه زیاد قصد داشت مدتی از سال را به بصره رود و از جانب حجر آسوده خاطر نبود، از وی خواست تا با هم به بصره روند، اما حجر گفت که به‌سبب بیماری معذور است و زیاد باز به تهدید او پرداخت (بلاذری، همان، 5 / 278). در این میان، اقدامات حجر و ایستادگیهای او، اندک‌اندک موجب شد که دیگر شیعیان گرد وی فراهم آیند و برای اقدام برضد خلافت، در او به چشم رهبر بنگرند (همان، 5 / 256؛ نیز نک‍ : ابن‌سعد، همانجا). گفته شده است که حجر و شیعیان گرد می‌آمدند و مردم را به شورش تشویق می‌کردند و زیاد از این اقدامات آگاهی داشت (یعقوبی، 2 / 274). 
با رفتن زیاد به بصره، حجر و همراهان او، مجال بیشتری یافتند و شمار ایشان پیوسته در حال افزایش بود؛ چنان‌که وقتی حجر به مسجد کوفه می‌رفت، هواداران او اندک‌اندک سراسر مسجد را پُر می‌کردند (ابوالفرج، همانجا) و در حالی که سلاح با خود داشتند (ابن‌عساکر، 12 / 214، به‌نقل از ابومعشر)، آشکارا برضد شخص خلیفه و والی منصوب او سخن می‌گفتند (بلاذری، همان، 5 / ‌254). اگرچه ترکیب هواداران حجر چندان روشن نیست، اما جالب توجه است که گفته‌اند: شماری از هواداران حجر، «قُرّاء اهل الکوفة» بوده‌اند (همان، 5 / 279). سرانجام، در مدت غیبت زیاد از کوفه، کار میان عمرو بن حُریث ــ جانشین زیاد در کوفه ــ و هواداران حجر در مسجد، به ناسزاگویی و سپس درگیری کشید و او ناچار به قصر امارت شهر پناه بُرد و به زیاد پیغام داد که اگر خواهان کوفه است، درنگ نکند، زیرا او تنها دارالاماره را در اختیار دارد (همان، 5 / ‌254، 256؛ ابوالفرج، الاغانی، 17 / 100- 101؛ نیز نک‍ : ابن‌سعد، همانجا).
زیاد با دریافت پیغام والی، به شتاب به کوفه بازگشت (بلاذری، همان، 5 / 254- 255؛ دینوری، همانجا) و پس از خطابه‌ای تهدیدآمیز، نخست بزرگان شهر را نزد خود خواند و از ایشان خواست که از اقدامات حجر جلوگیری کنند و او را به نزد وی آورند (بلاذری، همان، 5 / ‌256، 258). یکی از کسانی که با حجر سخن گفت، عدی بن حاتِم، از اصحاب امام علی (ع) بود (برای تفصیل، نک‍ : ه‍ د، عدی بن حاتِم). وی در گفت‌و‌گو با حجر گفت که او را فرد مناسبی برای ابراز مخالفت نمی‌داند و بهتر است دست از اقدامات خود بردارد. جالب توجه است که حجر در این گفت‌و‌گو، با توجه به درکی که از تمایلات شیوخ کوفه داشت، از کسب «غنائم» در آیندۀ نزدیک سخن به میان آورد، اما عدی در پاسخ، در برابر ترک مخالفت، به او وعدۀ مالی نزدیک‌تر داد. سرانجام حجر خاموش ماند و این گفت‌و‌گوها به جایی نرسید (همان، 5 / 256؛ نیز نک‍ : ابن‌سعد،6 / 218- 219).
گفت‌و‌گوی حجر با عدی بن حاتم، تا حدی نشان‌دهندۀ تفاوت وی با برخی از دیگر شیعیان هم هست، و برخی از روایات دیگر نیز مربوط به زمانهای پیش، تا حدی مؤید تفاوت دیدگاههای او است؛ چنان‌که در اوایل نبرد صفین، ناسزاگویی او و عمرو بن حمق خزاعی به سپاه شام، موجب رنجش و نصیحت امام علی (ع) به ایشان شد (نصر بن مزاحم، 103- 104؛ دینوری، 165). یا پس از نبرد صفین و در زمانی که از نظر امام علی (ع) مناسب نبود، همراه عمرو بن حمق خزاعی و عبدالله بن وهب راسبی ــ که بعدهـا در نهروان از سـران مُحکّمه شد ــ نظر آن حضرت را دربارۀ ابوبکر و عمر جویا شد (بلاذری، همان، 3 / ‌155-156؛ نیز نک‍ : الامامة، 1 / 194). 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: