روشنفکرِ دلیر / حمیدرضا محمدی

1394/3/17 ۱۰:۱۳

روشنفکرِ دلیر / حمیدرضا محمدی

فلسفه خوانده بود اما تاریخ را خوب می‌دانست؛ اصلاً خود، زبان گویای تاریخ بود. گذشته‌اش هم سندی بر همین مدعا است. در جوانی شیفته «چپ» آن هم از نوع روسی اش بود. او کمونیسم استالینی را با گوشت و پوست و خون لمس کرده بود و می‌دانست در پس پرده آهنین شوروی - که برای چپگراهای ایرانی یا همان توده‌ای‌ها، «بهشت» محسوب می‌شد - چه می‌گذشت.

 

فلسفه خوانده بود اما تاریخ را خوب می‌دانست؛ اصلاً خود، زبان گویای تاریخ بود. گذشته‌اش هم سندی بر همین مدعا است. در جوانی شیفته «چپ» آن هم از نوع روسی اش بود. او کمونیسم استالینی را با گوشت و پوست  و خون  لمس کرده بود و می‌دانست در پس پرده آهنین شوروی - که برای چپگراهای ایرانی یا همان توده‌ای‌ها، «بهشت» محسوب می‌شد - چه می‌گذشت. زمانی که به واسطه برادرش؛ «فضل الله رضا» از آن بهشت موعود! توانست بگریزد و به وطن‌اش بازگردد، هنوز فضای روشنفکری ایران، جو چپ زده‌ای را می‌گذراند. اما او همه آن چیزی را که برای خیلی‌ها آرزو بود تجربه کرده بود و حتی در جایی گفته بود: «این نظام که شما به آن دل بسته اید، جز تباهی جان انسان‌ها چیزی در بر ندارد.» در همین باره «عبدالحسین آذرنگ» که یکی از تدوین کنندگان کتاب «ناگفته‌ها»ی رضا (به کوشش علی همدانی، علی بهرامیان، صادق سجادی و عبدالحسین آذرنگ، نشر نامک، 1391) است، پس از درگذشت او در جایی نوشت: « دکتر رضا می‌گوید از ایران که می‌گریختند، می‌پنداشتند از رود ارس که بگذرند، بهشت آنها را در آغوش می‌کشد، صحنه‌هایی را وصف می‌کند که نخستین برخوردهای میان پندار و واقعیت است. از نخستین موهبت‌های بهشت که نصیب دکتر رضا و رفقا و خانواده‌های آنها شد، سرما، بی‌غذایی، نبود پوشاک، سرپناه، وسایل گرم‌کننده، بهداشت، شپش، بیماری، عفونت، تبعیض، فساد، دروغ، جاسوسی و چیزهای دیگری از این دست [بود] .» اما آنگاه که رضا به ایران بازگشت، از آن آرمان‌ها و آرزوها که در روزگار جوانی دل در گروشان داشت بیزار شده بود. رفقای به اصطلاح حزبی‌اش او را آماج حملات خود قرار دادند. «سیروس علی نژاد» در این‌باره می‌نویسد: «عنایت‌الله رضا تنها روشنفکر ایرانی بود که از میان چپ‌های پناهنده به شوروی برخاست. از آن مهاجرت عظیم، جز او هیچ متفکر و روشنفکر برجسته‌ای بیرون نیامد. رضا با درس خواندن در خود شوروی به روشنفکری یگانه بدل شد. او تنها روشنفکر ایرانی بود که همچون کولاکوفسکی و سولژنیتسین و میلان کوندرا و دیگرانی چون آنها به افشای کمونیسم، بویژه کمونیسم روسی پرداخت.» یکی از محصولات این سال‌ها هم ترجمه کتاب «ریشه‌های کمونیسم روسی و مفهوم آن» بود که در سال 1360 منتشر شد. جز این، نوشته هایش درباره نام آذربایجان هم، محل حمله خیلی‌ها شد. پژوهشی که حاصل‌اش کتاب « آذربایجان و اران (آلبانیای قفقاز)» در سال 1360 شد. دیگر آنکه او نسبت به نام دریای مازندران هم بسیار حساس بود و مخالف سرسخت اطلاق نام «خزر» بر این پهنه آبی شمال ایران؛ کاری که منتج به کتاب «نام دریای شمال» در سال 1387 شد. کاظم موسوی بجنوردی در سال 1365، هوشمندانه از او دعوت کرد تا به مرکز دایرئ المعارف بزرگ اسلامی آمده و مدیریت بخش جغرافیا و عضویت در شورای عالی علمی را بر عهده بگیرد. آنچه در این سال ها، به‌دست آمد، بیش از 120 مقاله شد و البته کتاب‌های «شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان» و «اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سده‌های چهارم تا ششم میلادی» اش هم برنده کتاب سال شدند. آنان که با او مراوده و مناظره داشتند، می‌گویند که اگرچه گوشه گیر بود اما نزاکتی مثال زدنی داشت و حافظه و اطلاعاتی که در خاطر داشت، رشک برانگیز بود. همین دانش اش هم او را مردی دلیر ساخته بود.

روزنامه ایران

 

 

 

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: