نقش اخلاق در فقه و حقوق / آیت‌الله سیدمحمد موسوی بجنوردی بخش اول

1393/12/24 ۰۸:۰۰

نقش اخلاق در فقه و حقوق / آیت‌الله سیدمحمد موسوی بجنوردی بخش اول

یکی از اصول مسلّم اسلام این است که قوانین اسلام همواره در بستر تأمین و تضمین عدالت اجتماعی حرکت کند. این زیربنای فقه و حقوق ماست. غیر از عدالت اجتماعی، اخلاق نیز زیربنای فقه و حقوق اسلامی می‌باشد. پیامبر(ص) می‌فرمایند: «انّی بُعثتُ لاتمّم مکارمَ الاخلاق: من برانگیخته شدم تا مکارم اخلاق را به کمال برسانم.» آیا پیامبری که هدف بعثتش را تکوین مکارم اخلاق می‌داند، می‌تواند پرچمدار قوانینی برخلاف اخلاق باشد؟ مسلماً خیر. یکی از امتیازات بسیار بزرگ اسلام همین اصل تابعیت قوانین از اخلاق است.

 

یکی از اصول مسلّم اسلام این است که قوانین اسلام همواره در بستر تأمین و تضمین عدالت اجتماعی حرکت کند. این زیربنای فقه و حقوق ماست. غیر از عدالت اجتماعی، اخلاق نیز زیربنای فقه و حقوق اسلامی می‌باشد. پیامبر(ص) می‌فرمایند: «انّی بُعثتُ لاتمّم مکارمَ الاخلاق: من برانگیخته شدم تا مکارم اخلاق را به کمال برسانم.» آیا پیامبری که هدف بعثتش را تکوین مکارم اخلاق می‌داند، می‌تواند پرچمدار قوانینی برخلاف اخلاق باشد؟ مسلماً خیر. یکی از امتیازات بسیار بزرگ اسلام همین اصل تابعیت قوانین از اخلاق است.

اخلاق مذهبی ژرفترین، کاملترین، بهترین و مؤثرترین نوع اخلاق است و تأثیر شگرف دستورات دینی بر اخلاق، غیرقابل انکار است. هیچ بحثی نیست که تا امروز اخلاق بسیار از دین و مذهب مایه گرفته و آن را پشتوانه خود قرار داده است. پشتوانه‌ای که از دست دادن آن برای اخلاق بسی سخت و ناگوار خواهد بود. دین به دلیل نفوذ شگرف و ریشه‌های تاریخی‌اش، کار فیلسوفان اخلاق را تا حد زیادی آسان کرده است. هر نوع بحثی از اخلاق را می‌توان کاری سترگ و خطیر دانست که می‌تواند اهمیت و کارکردهای خاص خود را داشته باشد. مراد ما در این بحث تنها اخلاق دینی نیست، بلکه اخلاق اجتماعی را نیز شامل می‌شود؛ اما بدیهی است آنجا که از حقوق اسلام سخن می‌گوییم، مقصود ما از اخلاق، اخلاق دینی است.

 

اخلاق

واژه اخلاق از «خُلق» به معنای خوی و سرشت است، چنان‌که در مصباح‌المنیر‏ آمده است: «الخلق بضمتین السجیه» (فیومی‏ ۱۴۰۵: ۸۸). خُلُق (با دو ضمه) به معنی سرشت است و علمای اخلاق نیز تعریفی که در اصطلاح برای خلق و اخلاق کرده‌اند، قریب به معنایی است که اهل لغت نموده‌اند. ابوعلی مسکویه در این باره می‌گوید: «خلق حالی است برای جان انسانی که او را بدون فکر و تأمل به سوی کارهایی برمی‌انگیزد» (ابن مسکویه‏ ۱۳۷۵: ۵۱).

از بحث لغوی که بگذریم، اخلاق را علم دانسته‌اند. مرحوم نراقی در تعریف «علم اخلاق» می‌گوید: علم اخلاق دانش صفات مهلکه و منجیه و چگونگی موصوف شدن و متخلق گردیدن به صفات نجات بخش و رها شدن از صفات هلاک‌کننده می‌باشد. (نراقی۱۳۶۳ج۱: ۳۵ـ۳۴).

به نظر می‌رسد این تعریف جامعترین تعریفی است که علمای اخلاق درباره علم اخلاق کرده‌اند؛ زیرا در آن، روش از بین بردن اخلاقیات ناپسند و کیفیت به‌ دست آوردن صفات و ملکات خوب و زیبا، جزئی از علم اخلاق شمرده شده است. امر مهم نزد عالمان اخلاق اسلامی آراستن نفس به خلقهای پسندیده است که خود وسیله‌ای برای تحقق صفات راسخ نیکو در جان آدمی است.(ژکس‏: ۱۷)

ژکس، برخلاف برخی از فیلسوفان و دانشمندان غربی که علم اخلاق را مربوط به رفتار آدمی دانسته‌اند نه سجایای او، می‌گوید: «علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمی بدان گونه که باید باشد.» (ژکس‏: ۱۸). «موضوع» علم اخلاق صفات خوب و بدی است که از طریق کارهای اختیاری و ارادی در انسان ایجاد می‌شود.(ژکس‏: ۱۷). به نظر می‌رسد موضوع علم اخلاق، علاوه بر صفات و ملکات، شامل اندیشه‌ها، کردارها و گفتارهای انسان نیز باشد.

علمای اخلاق مهمترین «هدف» علم اخلاق را تغییر خلق انسانها و تحول روح آدمیان دانسته‌اند. به عبارت دیگر، غایت علم اخلاق مصون داشتن سلوک و رفتار انسانها از خطا و انحراف است؛ به نحوی که افعال و مقاصد انسان، معتدل و از تقلیدهای کورکورانه و هواهای نفسانی دور باشد (مغنیه‏: ۱۲).

منابع علم اخلاق در اسلام را نیز عبارت دانسته‌اند از: ۱) قرآن؛ ۲) سنّت معصومان(ع)؛ ۳) عقل؛ ۴) ‌فطرت (مغنیه‏: ۱۳). ‏

‏«فلسفه اخلاق» نیز علمی است که از مبادی تصوری و تصدیقی علم اخلاق بحث می‌کند. در فلسفه اخلاق هم تصورات و مفاهیمی را که در علم اخلاق و گزاره‌های آن به کار می‌رود و هم مسائلی را که تصدیقات و جمله‌های اخلاقی، متوقف بر بررسی و حل آنها می‌باشد، مورد بحث قرار می‌دهند (ژکس‏: ۱۸).

نکته نهایی اینکه اخلاق اسلامی عبارت است از اخلاقی که بر اساس وحی الهی و تعالیم انبیا و معصومان(ع) استوار بوده و دارای ویژگیهایی از قبیل: جامعیت، مطلق بودن، ضمانت اجرایی و… است. مطالعه درباره اخلاق اسلامی را علم اخلاق اسلامی بر عهده دارد.

 

‏فقه

فقه از نظر مشهور اهل لغت به معنای فهم است. برخی از دانشمندان همانند فخر رازی‏ بر آنند که مراد از فهم، غرض متکلم است و برخی دیگر همانند محمد ابوزهره‏ بر این عقیده‌اند که مراد از فهم، فهم دقیق و نافذ اشیاست. فقه در اصطلاح، از نظر مشهور اصولیین شیعه و اهل سنّت عبارت است از: «استنباط احکام شرعی و فرعی از راه ادله تفصیلی آن.» (شیخ حسن بن زین‌الدین‏: ۲۲؛ ابوزهره: ۴)

«موضوع» فقه عبارت است از افعال مکلفین و موضوعات خارجی که به نوعی با افعال مکلفین ارتباط پیدا می‌کند. همانند: نماز، روزه، حج و…(مشکینی‏: ۲۶۵، ۲۶۶) «هدف» فقه علاوه بر پرورش روح انسان در سایه تأمین سعادت دنیا و آخرت، اصلاح فرد و جامعه، ایجاد عدالت اجتماعی و حفظ حقوق امت اسلامی است. غزالی‏‏ می‌گوید: «احکام فقهی برای حفظ و نگهداری از پنج مصلحت، دین، نفس، عقل، عمل و ناموس است.» (ج۱: ۲۸۶). ‏

‏ «منابع» فقه امر یا اموری هستند که از طریق آنها احکام و مقررات اسلامی کشف و در اختیار افراد جامعه گذاشته می‌شود. عمده‌ترین آنها عبارتند از: ۱) قرآن؛ ۲) سنّت معصومان(ع)؛ ۳) عقل؛ ۴) اجماع٫

اندیشیدن درباره مبانی، اهداف، منابع احکام و تمهید دیدگاههای کلی در زمینه شیوه تحقیق و تفسیر در علم فقه را «فلسفه فقه» یا «فقه‌شناسی» می‌گویند که از خارج نگاه ثانوی به فقه داشته و به سؤال از چیستی علم فقه پاسخ می‌دهد (عابدی شاهرودی‏: ۵۷). ‏

سه مسأله مهم به فلسفه فقه مربوط می‌شود: ۱) موضوعات احکام فقهی؛ ۲) محمولات احکام فقهی؛ ۳) تصدیقات گزاره‌های فقهی.

 

حقوق

در «تعریف حقوق» آورده‌اند که واژه حقوق معانی متعددی دارد که مهمترین آنها عبارتند از: جمع حق یعنی راستی‌ها، بهره‌ها، مواجب، اموال و…. همین معنای لغوی در علم حقوق و فقه کاربرد فراوان دارد (معین‏ ج۱). یکی دیگر از معانی حقوق عبارت است از: مجموع قواعد الزامی حاکم بر روابط افراد جامعه. در تبیین این معنا از حقوق گفته‌اند: حقوق مجموع مقرراتی است که بر اشخاص از این جهت که در اجتماع هستند، حکومت می‌کند. (کاتوزیان‏: ۱) حقوق مجموع قواعد زندگی ماست. «علم حقوق» قواعدی را که باید بر روابط اجتماعی مردم حکومت کند، کشف و تهیه می‌کند. فن حقوق آن قواعد را به لباس قانون درمی‌آورد و طرز به کار بستن و اجرای آنها را تعیین می‌سازد.

برای تعیین حوزه «موضوع حقوق» تعریف آن مددرسان است. چنان‌که در تعریف حقوق گذشت، با کمک این عمل برای تنظیم روابط بین انسانها و جلوگیری از هرج و مرج یا رفع تنازع، قانون‌گذاری می‌شود. بنابراین موضوع این علم، روابط اجتماعی انسان است. در عین حال به خاطر گستردگی و پیچیدگی این روابط، موضوعاتی که حقوق در مورد آنها قانون‌گذاری کرده، بسیار زیاد است و گفته‌اند حقوق در همه زمینه‌های مورد نیاز انسان اجتماعی، دولتها، سازمانهای بین‌المللی و به طور کلی اشخاص حقیقی و حقوقی از جهات ملی و فراملی قانونگذاری کرده است (علومی‏: ۲۵).

در «فلسفه حقوق» سعی می‌شود به این سؤال پاسخ دهند که: حقوق چه قواعدی را بایست بپذیرد و مستقر دارد؟ به بیان دیگر، موضوع ویژه آن مسأله عدالت است. از آنجا که عدالت یکی از اصول اساسی اخلاق است، فلسفه حقوق شعبه‌ای از فلسفه اخلاق‏ را تشکیل می‌دهد و شیوه تحقیق در آن شیوه همین نظام است. هرگاه علم حقوق تنها به تحلیل و شناختن قواعد موجود قناعت نکند و در پی ریشه‌های واقعی آن قواعد باشد و بخواهد معیاری برای تمیز درست و نادرست فراهم سازد، دیگر نمی‌توان ادعا کرد که مسائل فلسفه حقوق در قلمرو این علم نیست و همچنین به اخلاق و فلسفه ارتباط ندارد.

مهمترین «منابع حقوق» در نظام حقوقی کامن‌لا و رومی ژرمنی عبارتند از: ۱) عرف؛۲) عقل؛ ۳) رویه قضایی؛ ۴) دکترین (مجموعه عقایدی که در باب آرایی که از طرف قضات صادر می‌شود و لازم‌الاجراست). توجیه و بیان و تفسیر قواعد حقوق از طرف علمای فن اظهار شده است (کاتوزیان‏: ۱۰۹). «هدف حقوق» نیز ایجاد نظم در جامعه و جلوگیری از هرج و مرج می‌باشد.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: