1395/7/25 ۰۹:۴۷
چنان که گفتیم، تعزیهگردانی و شبیهسازی به شیوه نمایشی و گفتگو (مخالفخوانی و موافقخوانی و…) یادگار دوره کریمخان زند است و «نعش و کتل و عماری» سیر تطور «سوگ سیاوش» است که چند و چون آن در تاریخ بخارا آمده است.۱۶ سایهـ روشن «پردهداری» و «معرکهگیری» را پیش از صفویه، در دوره تیموریان، در تألیف ملامحمدحسین واعظ کاشفی به نام فتوتنامه سلطانی میتوان یافت.
چنان که گفتیم، تعزیهگردانی و شبیهسازی به شیوه نمایشی و گفتگو (مخالفخوانی و موافقخوانی و…) یادگار دوره کریمخان زند است و «نعش و کتل و عماری» سیر تطور «سوگ سیاوش» است که چند و چون آن در تاریخ بخارا آمده است.۱۶ سایهـ روشن «پردهداری» و «معرکهگیری» را پیش از صفویه، در دوره تیموریان، در تألیف ملامحمدحسین واعظ کاشفی به نام فتوتنامه سلطانی میتوان یافت.۱۷
زنجیرزنی از ابداعات دوره قاجاریه است و توسط سوگواری مکتب آذربایجان به تهران و سپس به سایر نواحی ایران رسیده است.۱۸
استفاده از سنج و موزیک نظامی که همراه زنجیرزنی است، به هنگام آشنایی نیروی دفاعی ایران (حوزه نظامی) با شیوه تعلیم و نظام یکپارچه همراه شد و اولئاریوس در عهد شاهصفی از آن خبر داده است.
از همه مهمتر «قفلبندی» و «قمهزنی» است که مرحوم دکتر گفتهاند: «قفلزنی و سینهزنی، زنجیرزنی و تیغزنی حتی هم اکنون، به همین شکل در لورد (Louroes) سالیانه در سالروز شهادت مسیح برگزار میشود.»۱۹
باید گفت «سینهزنی» و «بازوزنی» در سوگواری شبهقاره هند و عراق مرسوم بوده و «زانوزنی» در سوگواریهای نشسته شیعیان آناتولی سابقه دارد. ضمن آنکه ردّش را میتوان در سوگواران ایرانی از عهد توّابین تا دوره سلاجقه و آلبویه نیز پیگیری کرد که تا امروز نیز انجام میشود.
«قفلزنی» کاری جمعی نیست، بلکه در جمعیت انبوه سوگواران به صورت فردی یا تعدادی انگشتشمار در حلقه جمعی دست به این عمل میزدهاند. در اینجا ضروری است که به این نکته پرداخته شود که اصولاً «تیغزنی» و به تبع آن قفلزنی، از آداب طریقت صفویه است؛ چنانکه در ترکیه بازماندگان حرکت صفویه، قزلباشان و بکتاشیه و ابدالهای رومی هنوز هم در مراسم عاشورا «قمهزنی» دارند. قفلزنی در طریقت صفوی نشان تجلی و نوعی توهم حلولی است که مرید صفوی در عالم خلسه و تلقین، به ضریح مجسم تبدیل شود و دلش مزار و مکان تجلی امام حسین(ع) میشود و خون حسینی در رگهایش میجوشد و بیشتر از آنکه جسم باشد، سراپا خون است.
مریدان این طریقت و سایر طرایق همسو (همانند رفاعیه و قادریه در اهل سنت و جلالی و قلندریه ایران از اهل تشیع)، در سراسر دوران تقیه و همچنین سختگیری حکام، مراسم سوگواری را هر شب جمعه با ذکر مرسوم خویش درمیآمیختند و در نهایت پس از شیدایی و شیفتگی و احساس وصال معنوی، برای بیان ندای باطنی و نیل به مرتبه قبول و درک دایره «چهلتنی» که از اصطلاحات خاص طریقت صفویه است، دست به کارهای شگفت در خصوص زجر و شکنجه جسمانی میزدند و آن را به پیروی از آنچه در کربلا بر حضرت خامس آلعبا(ع) و اصحاب و یاران و خاندانش گذشت، بر خود هموار میکردند.
درک راز
زمانی که رمز و راز مریدان از طرایق تصوف که یا سنیمذهب و شیعیمشرب بودند یا شیعیمذهب و علویمکتب (علوی به معنای باطنی آن) به این گونه اعمال دست میزدند یا میزنند، البته بعد از طی مراحلی از سیر و سلوک و…، کارشان بیانگر این واقعیت است که میخواهند یادآور شوند که مرید تنها با ارادت به خاندان نبوت و علویبودن و حسینیشدن (که هیچ یک از ابعاد شخصیت و قداست و اتصال عظمتی چون حسین بن علی(ع) و خاندان او را ندارند)، جسم خویش را در نهایت ناباوری اطرافیان، به سختترین نوع از زخم، تیر و تیغ آجین میکند و به سلامت از آن میرهد و نه تنها رنجی نمیبرد، بلکه برای خود نیز نوعی سبکباری و رهایی احساس میکند۲۰ و این زخمهای ظاهری را چه پایه و مایهای است که تعالی و تقدس شهیدان کربلا را خدشهدار سازد؟ از سوی دیگر مرید حسینی بر آن است که هر کس ارادت یافت و حسینی شد، خونش همان خون شهیدان کربلاست که تا قیام قیامت در رگ حسینیان میجوشد و در جهان جریان دارد.
«زهر خوردن» مشعشعیان نیز به چگونگی شهادت امام حسنبن علی(ع) بازمیگردد؛ زیرا طریقت صفوی و وابستگان فکری صفویان علوی در متون خویش، امام حسن(ع) را نیز در کربلا در کنار امام حسین حاضر میدانند و شعار و نوحه «حسن ـ حسین» که با هم ادا میشود، از این اندیشه برمیخیزد.
این نحلههای طریقتی ایرانی اسلامی به علیرغم غُلات عرب که میگفتند امام حسین به شهادت نرسیده و دیگری به جای او کشته شده است و…، معتقدند در همان جایی که نبوت، امامت، شجاعت، شهامت و اسلام مُجسم به شهادت رسید، صلح و مدارا نیز شهید شد و نور و ظلمت و اهوره و اهریمن نیز تا قیام قیامت در مبارزه خواهند بود و به همین علت با هر ظهور و تجلی و سپریشدن هر دوره، اولین ندای «انسان کامل»، انتقام خون حسین(ع) و شهیدان کربلا از آلسفیان و بیدادگران جهان است. و جان سخن اینکه درباره تیغزنی و قفلزنی و زهرخوری و…، پیران عالم به هیچ وجه حتی در تکایا و خانقاهها اجازه چنین کارهایی را به مریدان نداده و نمیدهند و شدیداً با این کارها برخورد میکنند؛ همان طور که علمای شیعه و سنی و مراجع عظام اغلب قمهزنی و اعمال مشابه را حرام دانستهاند و انجام آن را دون شأن حسینیان و سوگواران حسینی و خلاف عقل سلیم شمردهاند و نوعی استدراج میدانند.
دولت صفویه منقرض شد، پیروان و مریدان صفویه در ایران و عراق و ترکیه متفرق شدند، مرکزیت اردبیل و اصفهان کمرنگ و حتی بیرنگ شد؛ اما بازماندگان آن طریق که در آذربایجان باقی بودند، بدون توجه به فلسفه اصلی و سیر و سلوک، قمهزنی را امری همچون سایر امور سوگواری تلقی کردند و همچنان بر سیره خود ادامه دادند تا در دوره مشروطیت به همراه محمدعلی میرزا ولیعهد که خود نیز در جرگه آنان حضور مییافت (و شاید برای ایجاد رعب در اذهان عمومی)، دوباره کم و بیش در تهران و سایر شهرهای ایران انجام شد. در همین باره ناظمالاسلام کرمانی میگوید: «… [محمدعلی شاه] نسبت به حضرت سیدالشهدا امام حسین (ارواحنا فداه) اظهار ارادت و عقیدت میکرد؛ چنانچه در روز عاشورا، قمه و قداره به سر میزد و خون سرش را به روی و صورتش میمالید و در شب عاشورا هزار و یک شمع در اتاقش روشن میکرد و شمع چهل منبر را [هم] روشن میکرد…»۲۱
این آدابی که ناظمالاسلام کرمانی به محمدعلی شاه نسبت داده، همه مربوط به طریقت صفویه است. بعید نیست که چند تن از پادشاهان قاجار از جمله محمدعلی شاه به طریقت صفویه پیوسته باشند؛ زیرا چنان که در ابتدای این بررسی آمد، ما هنوز حتی ساختار طریقت صفویه را بهدرستی نمیشناسیم؛ اما از بازسازی و همبستگی قاجاریه با طریقت صفویه آگاهیم. تا جایی که فتحعلیشاه با دستور نگارش کتابهایی نسب خود را به سلاطین صفویه رسانید!
چهلتنان
از جمله آداب طریقت صفویه، یکی نیز ماجرای «چهلتن» است که در شهر تهران تکیهای به نام «چهلتن» هم داریم که حکایات و کرامات و خوارق عاداتی برایش در میان اهالی، ساری و جاری است و در نزد سوگواران احترام و اعتباری دارد و همان طور که میدانیم، نخستین بنیاد مسکونی تهران، مربوط به دوره صفویه است و البته تکیه چهلتن باید متأخرتر باشد. به هر حال این تکیه تقدس خاصی دارد. کتاب بویوروق (فرمایشات) که شاید یگانه رساله موجود در آرای صفویانِ اهل طریقت باشد،۲۲ بخشی راجع به چهلتنانِ گنبد خضرا دارد. بحث چهلتن در کتابهای آیینی طرایق موازی صفوی نیز آمده و جایگاهی خاص در متون و اندیشه اعتقادی آنها به خود اختصاص داده است.۲۳
در متن چهلتن که یکی از پردههای شب معراج حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) در معراجنامههای طریقتی است، درباره چهلتن آمده است: [حضرت پیامبر اکرم (ص) از چهلتن میپرسند:] «… بزرگتان کیست و کوچکتان [چه کسی است؟]» چهلتن [جواب میدهند]: «بزرگ ما کوچک ماست و کوچک ما بزرگ ما. ما چهل نفر یک تنیم و هر یک، چهل نفر[یم]». محمد(ص) پرسید: «پس آن یک نفرتان کجاست؟ یکی از شما کم است.» چهلتن [گفتند]: «آن یک سلمان است، به خارج از شهر رفته، به پارس؛ اما برای چه پرسیدی؟ سلمان هم اینجاست، او را در میان ما محسوب کن.» حضرت از چهلتن خواست که این موضوع را به او اثبات کنند. در این هنگام حضرت علی(ع) دست مبارکش را دراز کرد و به یکی از چهلتن دستور داد که به بازویش [تیغ] بزند. یکی از چهلتن به دستور علی(ع) به دست او [تیغ] زد. وقتی خون از بازوی علی(ع) جاری شد، همزمان بازوی هر چهلتن به خون آغشته شد، قطرهای خون از پنجره به داخل چکید؛ آن قطره، خون سلمان بود که در فارس آگاه شده بود. سپس یکی از چهل نفر بازوی علی را بست. آنگاه خونریزی دست هر چهلنفر متوقف شد و…»۲۴
تفسیر این افسانه و اسطوره را باید در عمق آمیختن تاریخ ایران و اسلام بهویژه خاندان نبوت (محمد(ص)، علی(ع)، سلمان(ره)) جستجو کرد. سپس ماجرای «یک مویز و چهل قلندر» مطرح میشود که دیگر از امثال سائره شده است.
باری، سررشته تمامی خودزنی و زخمکاریهایی که در تکایای مریدان طرایق شیعی و سنی انجام میگیرد، از اینجا آغاز میشود و فلسفه اش، ۱= ۴۰ و ۴۰ = ۱ است که بهطور تصاعدی تمامی علویان و حسینیان جهان را ـ از هر دین و آیین و ملت و مذهبی ـ در بر میگیرد. یکی از نکات قابل توجه و بسیار مهم طریقت صفویه که بدان نپرداختهایم، این است که بهطور کلی زبان و ادبیات مغلق و پیچ در پیچ تصوف ماقبل را به ماجراهای عمومی و زبان و ادبیات مردمی ساده و روان، اما رازآلود و ریشهدار تبدیل کرد تا در عصر و ارضی که اکثریت مردم از نعمت خواندن و نوشتن بیبهره و بیش از هفتاد درصد روستانشین بودند، همانند صحنههای دیداری به خاطر بسپارند و از نسلی به نسل دیگر منتقل کنند و جالب اینکه در سازماندهی تبلیغی و آگاهیرسانی خود چنان زیرکانه و دقیق عمل کردند و درختهایی ریشهدار و تنومند از باور خودخواسته در چارچوب دولت ملت به وجود آوردهاند۲۵ که نه تنها از باد و باران نیابد گزند، بلکه تا قیام قیامت نمود و ثمرهاش بدون نام و نشان همچنان برقرار خواهد بود. «چهل چراغ» و «جام چهل کلید» که بالغ بر پانصد سال است مورد تقدس و تبرک ماست و هنرمندان ایرانی شاهکارهای هنری از این دو نماد آفریدهاند و هنوز هم در جامعه رواج دارند، نشان و نماد «چهلتن» صفوی هستند.
بدین ترتیب مراسم تیغزنی (چهلتن) نیز بخشی از آداب مریدان طریقت صفویه گردید. البته چنان که یادآور شدیم، نظرات متفاوتی درباره منشأ قمهزنی و تیغزنی ابراز شده است؛ اما چون متون آداب صفویه را ندیدهاند و با طریقت صفویه آشنا نبودهاند، به بیراهه رفته و از سر حدس و گمان و تشابهات، اظهارنظر کردهاند؛ از جمله شادروان دکتر شریعتی و دیگران. اما در اینجا ریشه و منشأ حرکت و واقعیت امر برای نخستین بار بیان گردید.
گستره طریقت صفوی جغرافیای طریقت صفویه و سایر طرایق همسو ـ از شیعه و سنی ـ ابتدا آذربایجان (به مرکزیت اردبیل) بود و سپس کردستان و غرب ایران (به مرکزیت کرمانشاه)، و از این نواحی به سایر نقاط عراق، آناتولی و حتی هند رفته است؛ زیرا حتی در طریقه قلندریه که امروز مرکزش در پاکستان است و یکی از دو طرایق مؤتلف با طریقت صفویه است، با تمام شکنجههای جسمانی که در سلوک و سرکوبی نفس و غرایز دارند، مراسم قمهزنی مرسوم نیست.۲۶
دکتر یعقوب آژند با اینکه متون طریقت صفویه را در اختیار نداشته و به همین سبب منشأ مراسم قمهزنی را نمیدانسته، اما حدسی صائب زده است. وی پس از بررسی و ارائه گزارش برادران شرلی که سندی درباره تقدس و سیر و سلوک و دیدهداری قمهزنان عصر صفویه و مُهر تأییدی بر نوشتار حاضر است دال بر اینکه قمهزنی امری منحصر به مریدان سالک و راهروان اهل طریق است که در طرایق اسلامی (اعم از شیعه و سنی) راه سپردهاند و امری عمومی و همگانی نیست؛ اما متأسفانه به سبب عدم شناخت و ناآگاهیها، قمهزنی پس از انقراض صفویه نیز تا امروز برجا مانده است و عدهای بدون هیچ پیوند و پیوستگی و تسلیم و تعلیمی، به آن پرداخته و میپردازند و باز باید تکرار کرد که این کار به هیچوجه مقبول پیران آگاه و عالم طریقت و مراجع اعلم شریعت نبوده و نیست.
سخن برادران شرلی، حدس صائب دکتر آژند و گزارش الئارئوس از تقلید مراسم آسمانی چهلتن در سرزمین اردبیل بدین قرار است: «برادران شرلی که روزگار شاه عباس اول وارد ایران میشوند، به افرادی اشاره میکنند که «برهنه راه میروند و حتی پیراهنی ندارند و فقط لباسی از نمد آبیرنگ میپوشند و هر سال در روز قتل مرتضی علی با کارد خود را مجروح میکنند و طوری عذابهای سخت به خود میدهند که گاهی میمیرند» (شرلی، ۱۳۵۷، ص۸۹).
برادران شرلی این اطلاعات را در مورد افراد مقدس میدهند که مردم به آنها اعتماد زیادی دارند و وقتی میخواهند سفری بروند، از آنها استفاده میکنند و آنها خبر میدهند که در سفر چه پیش خواهد آمد۲۷ (همان، همانجا). سرکردگان آنها لباس سفید بر تن میکنند و هر روز جمعه با کمال خضوع نماز میگزارند و موعظه میکنند. [دکتر آژند در ادامه با بیان نتیجه برداشت خود میگوید:] از اطلاعات برادران شرلی پیداست که این افراد در زمره قمهزنان بودهاند و گروه خاصی را تشکیل میدادهاند که شاید جزو صوفیان صفوی محسوب میشدهاند.
اولئاریوس نخستین سیاحی است که گزارشی مبسوط از قمهزنی میدهد. او مینویسد: در اردبیل، پس از طلوع آفتاب روز عاشورا، شماری از مردمان جلوی مزار شیخصفی گرد میآیند و به تیغزنی میپردازند؛ بدین معنی که عدهای با چاقو بازوهای خود را خراش میدهند و مجروح میکنند و جمعی هم رگهای خود را میزنند تا از آنها خون جاری شود؛ طوری که تا حوالی ظهر، زمین این میدان را خون فرا میگیرد. عدهای از پسران و نوجوانان هم که بازوهای خود را خراش داده و مجروح کرده بودند، با مشت روی جراحات میکوبیدند و تمامی سر و صورت و دست خود را خونین و مالین میکردند. ایرانیان این کار را به یادبود شهادت حسین(ع) و یارانش میکنند و معتقدند با خونی که از آنها جاری میشود، گناهانشان شسته میشود و کسانی که در روز عاشورا و روز شهادت امام علی و عید قربان بمیرند، آمرزیده خواهند شد (الئاریوس، ۱۳۶۹، ۲ر۴۹۱؛ ۱۳۶۳، ص۱۱۸).۲۸ این مراسم عیناً بازسازی مجلس «چهلتنان گنبد خضر» است که در کتاب بویوروق آمده است.
حمل شمایل
درباره شمایل باید گفت که از دیرگاه مسیحیان پارسا و دلآگاه که ستمهای امویان و عباسیان را به چشم خویش دیدند و آنچه را بر خاندان پیامبر اسلام(ص) رفت، در بارگاه یزید و صحرای کربلا و مسیر عراق به شام شاهد بودند و نیز از علم و عدل و ایمان و دیگر صفات علی(ع) واقف بودند، پیش از آنکه نام و یادی از صفویان باشد، شمایل آن حضرت را همسان با شمایل عیسی مسیح(ع) در کلیسا و دیر نهاده بودند. ابن بطوطه (۷۰۳ـ۷۷۹ق) در سفرنامه خود آورده است: «[در سرزمین کرش: کرچ] چون کشتی نزدیک ساحل شد، من به کشتیبان گفتم: همین جا میخواهم پیاده شوم. او قبول کرد. پیاده شدم. کلیسایی در نظرم آمد و به سویش رفتم. راهبی دیدم، در یکی از دیوارهای کلیسا نقش مرد عربی بود که عمامهای بر سر و شمشیری به کمر و نیزهای بر دست داشت و پیش او چراغی افروخته بود. از راهب پرسیدم این نقش چیست؟ گفت تصویر علی پیغمبر است. من تعجب کردم. آن شب را در کلیسا به سر بردیم و…»۲۹
پیش از او نیز ابن ابیالحدید (۵۸۶ـ۶۵۶ق) در شرح نهجالبلاغه مینویسد: «پادشاهان روم و فرنگ صورت او [علی(ع)] را در کلیساها و پرسشتگاههای خود، در حالی که شمشیر حمایل کرده و برای جنگ دامن دامن به کهر زده است، تصویر میکنند. و پادشاهان ترک و دیلم صورت او را بر شمشیرهای خود نقش میزنند. بر شمشیر عضدالدوله بن بویه و شمشیر پدرش رکنالدوله و نیز بر شمشیر آلپارسلان و پسرش ملکشاه صورت علی(ع) منقوش بود؛ گویی با این کار برای نصرت و پیروزی فال نیک میزدهاند…»(جلوه تاریخ در شرح نهجالبلاغه، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، ج۱، ص۶۱)
خاندان اهل بیت(ع) از همان آغاز جایگاهی ویژه در اندیشه و اعتقاد مسیحیان خاورمیانه پیدا کردند که گزارش ابنابیالحدید و ابنبطوطه سند گویای آن است و اگر اندکی انصاف داشته باشیم، در حالی که تمامی مساجد قلمرو اسلامی در اختیار یزید بود و صدایی از کسی شنیده نمیشد، سوگواری شهیدان کربلا به تصریح مقاتل معتبر، نخستین بار در مسیر شام در کلیسا برگزار شد و دور نیست که برای همین امر، عناوین «کلیسا» و «کنشت» و «دیر» در ادبیات عرفانی ما در برابر مساجد خلفای جور، معنایی دیگر مییابد. در مقابل، توجه و اعتنای قرآن مجید و پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) به حضرت مسیح(ع) و عقاید و آرای آنان شایان ذکر است که مشهور است در زمان پاکسازی خانه کعبه از وجود بتهای جاهلی و تصاویر انبیای پیشین بر دیوار کعبه، تنها شمایلی را که به اشاره رسول خدا(ص) و اطاعت مولا علی(ع) بر دیوار کعبه باقی ماند، سیمای مریم مقدس(ع) و عیسی مسیح(ع) بود… و نیز نقطه پایان امامت از بطن مادری مسیحی (نرگس خاتون) است که هسته مسیحیت را با میوه اسلام درآمیخت و میوه ماندگار او رهاییبخش جهان هستی و مهدی موعود(ع) گردید.
شام غریبان
شام غریبان از دیگر مراسمی است که درباره برگزاری آن در منابع سکوتی تمام برقرار است و تا آنجا که بررسی شده، مصدر و مبنای این آداب سوگواری، حتی به اشاره یاد نشده است و امروزه در بعضی از مراکز استانها و حتی تهران مشاهده میشود که عزاداران صدیق و باصفای اهل بیت(ع) این مراسم را برای سایر ائمه هُدی علیهمالسلام برگزار میکنند، بهویژه در تذکار انوار آسمانی آرمیده در تربت بقیع مرسوم میدارند. گرچه این نیز پیرایهای دلنشین و انشاءالله مقبول است، اما این مراسم مخصوص شهدای کربلاست و دیگر آنکه شام غریبان یکی از عبادات اصلی پیروان طریقت صفویه است. در شرح این مراسم آمده است که: «در روز دهم ماه محرم، جهت کشته شدن امام حسین(ع) به عزاداری مشغول میشوند و برای احترام به روز عاشورا آن شب همه، کفشهایشان را درآورده و تا شب روز بعد با پای برهنه راه میروند.» (رک، قیام و نهضت علویان زاگرس، محمدعلی سلطانی، ج۱، ص۱۷۳) این شیوه شاید از زمان شیخ صدرالدین در بین صفویان مرسوم بوده است و پس از تشکیل دولت صفویه در قلمرو ایران شیعی، مراسمی سراسری شده و تا امروز ادامه یافته است.
صفویان و مسیحیان
پیوند طریقت صفویه نیز با مسیحیان و جهان مسیحیت برخلاف آنچه از کتاب «تشیع علوی و تشیع صفوی» نقل شد، امری خلقالساعه و به مقتضی سیاست روز نبود، بلکه مرشد کامل طریقت صفویه، شاهاسماعیل اول اساساً در رگهایش خون مسیحی و علوی درآمیخته بود. او در دامان مسیحیت پرورش یافت و گزارش ازدواج شیخ حیدر با شاهزاده خانم مارتا (مادر شاهاسماعیل) بدین شرح است که والتر هینتس آورده است: «[کالویوآنس، فرمانروای مسیحی طرابوزان] با این شرایط خرسند نبود؛ اما چون دید که بهتنهایی قادر به درآویختن با سلطان محمد فاتح نیست، سرانجام پیشنهادهای این امیر ترکمن (اوزون حسن) را پذیرفت [که یکی ازدواج با دختر او بود]؛ ولی این حق را نیز برای خود محفوظ داشت که کاترینا بتواند در دربار مسلمان ـ آمد ـ همچنان مسیحی بماند و به آداب آن دین عمل کند و همچنین مجاز باشد که جمعی از کشیشان، راهبان و ندیمان همکیش خود را به بینالنهرین ببرد.
اوزون حسن با این پیشنهادها ابراز موافقت کرد و قرارداد در سال ۱۴۵۸م (۳ر۸۶۲ق) به طور رسمی منعقد گردید. چون کالویو آنس در همان سال مُرد، برادر او داوید کومننوس(دوکاس، ص۴۹۰؛ راموزیو، ج۲، ص۸۴؛ آنجیوللو (Angiolello) در انتشارات هاکلیوت، ج۴۹، ص۷۳) کاترینا را درست بعد از مرگ پدرش به دیاربکر فرستاد و او که از این پس به لقب یونانی ترکیاش یعنی دسپینا خاتون(Despina Chatun) شهرت بیشتری پیدا کرد، در آن دیار سهمی اساسی به عهده گرفت.
در سرحد دولت طرابوزان، جمع زیادی از شاهزادگان و نجیبزادگان ترکمن به فرمان اوزونحسن به استقبال شاهزاده خانم رفتند. وی نیز تعداد بسیاری از دوشیزگان و نجیبزادگان یونانی را در التزام رکاب خود آورده بود که همواره در معیت او باقی ماندند. به خصوص او بسیاری از راهبران و روحانیان را با خود همراه داشت تا بتواند در «آمد» به صورتی صحیح به عبادتهای مرسوم در دین مسیح عمل کند؛ زیرا همچنان که کاترینوزنو (Caterino Zeno) سفیر ونیز اظهار میکند(راموزیو، ج۲، ص۲۲۱) او مسیحی متدین و مؤمنی بود که هرگز از شرکت در مراسم عشای ربانی غافل نمیشد. وی در سالهای بعد سه دختر برای شوهرش به دنیا آورد که یکی از آنها بعدها مادر شاهاسماعیل ـ بنیانگذار سلسله صفویه ـ شد. دسپینا دارای پسری نیز گردید که در ژانویه سال ۱۴۷۸ (محتملاً شوال ۸۸۲ق) به دست یکی از برادران ناتنی خود کشته شد. خود دسپینا در کلیسای ژرژ پایتخت دیاربکر به خاک سپرده شد. در سال ۱۵۰۷ (۳ر۹۱۲ق) یک بازرگان ونیزی از قبر او بازدید کرد و گفت که «زیر طاقی نزدیک در کلیسا» قرار دارد و بنایی بدون زر و زیور از خشت خام مشخص آن است.» (بازرگان ونیزی، ص۱۴۶)
پس بهرغم آنچه در کتاب تشیع علوی و صفوی آمده است، نخستین رویارویی صفویه با مسیحیت پیش از تشکیل سلسله صفویه صورت گرفته است. همچنین در آن کتاب میخوانیم: «اوزون حسن که دسپینا خاتون او را به کمک به هموطنان خود و نبرد با عثمانیها ترغیب میکرد (و پنهان نمیتوان ساخت که او [اوزون حسن] در خود چندان رغبتی به این کار نمیدید)، از نظر سلطان طرابوزان چندان قدرت و سطوت نداشت که بتواند با سواران ترکمن خود حملات سلطان محمد دوم را دفع کند. بالنتیجه داوید میکوشید طرحی را که برادرش کالویو آنس در سر داشت، عملی سازد. طبق این طرح میبایست به این اتحاد چنان توسعهای داده شود که همه ملل و قبایل بین قفقاز و دجله تا بورگوند ضد سلطان عثمانی قیام کنند. او با همین قصد و با استظهار به لودویکو با فرمانروای مینکرلی، پادشاه کارتیل و اتابک زمسخه واقع در منطقه علیای دره کورا و سایر امرای گرجی وارد مذاکره شده بود. همه این گروه سفرایی تعیین کردند که میبایست با این راهب فرانسیسکانی به اروپا سفر کنند.»(فالمرایر، ص۲۶۴)
اوزون حسن در برابر نماینده پاپ نخواست وانمود کند که به اتحاد با طرابوزان وقع زیادی نمیگذارد و به همین دلیل او نیز سفیری برای گسیل به دربارهای اروپایی تعیین نمود. لودویکو دا بولونیا پس از آنکه اسماعیل سینوبی، یعنی فرمانروایی «پرمکنت و کمدل» و همچنین امرای قرهمان را برای شرکت در این اتحاد بزرگ با خود همداستان کرد، در اواخر دسامبر ۱۴۶۰م(۵ر۸۶۴ق) در رأس سفرای مشرق زمین به رم وارد شد و… اهالی رم با کمال حیرت دیدند که نه تنها نمایندگان سلطان طرابوزان و شاهزادگان گرجی، بلکه نماینده اوزون حسن که از نظر آنها «کافر» بود، با لباسهای عجیب شرقی خود در شهر جاویدان رم ظاهر شدهاند. این نیز مزید علت شد که نماینده اوزون حسن بیش از سایر سفرا جلب توجه میکرد.
سفرا که در ماه مه ۱۴۶۱ (۶ر۸۶۵ق) به خدمت دوک بورگوند نیز شرفیاب شدند، به پیوس دوم که قبلاً در سال ۱۴۵۹ (۴ر۸۶۳ق) نیز جمعی را برای برپا کردن جنگ صلیبی به مانتوا فراخوانده بود
و همچنین به سایر امرا و شاهزادگان اروپایی اطمینان دادند که از جانب مشرق لشکر برای جنگ با عثمانیها خواهند فرستاد و البته اقدام خود را بدین شرط منوط کردند که همزمان با لشکرکشی آنها، مغرب زمین نیز به جنگ با دشمنان مسیحیت اقدام کند. (آوالوو (Avalov)، صص۳ر۲۴۲؛ پاستور (Pastor)، صص۲۲۵ـ۲۲۱)
ادامه دارد
پینوشتها:
۱۶ـ ابوبکر محمد نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد بن محمد قباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، به کوشش مدرس رضوی، انتشارات توس، تهران، ۱۳۶۳٫
۱۷ـ محمدحسین واعظ کاشفی، فتوتنامه سلطانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۵۰٫
۱۸ـ یعقوب آژند، همان، ص۸۰٫
۱۹ـ علی شریعتی، همان، ص۲۰۷٫
۲۰ـ البته این حرکات را نیز در گذشتههای دور تاریخ ایران باستان باید جست. ضمناً در طریقت صفویه، قمهزنی بر فرق سر بیشتر در ۲۱ رمضان صورت میگیرد.
۲۱ـ ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ۱ و ۲، آگاه و نوین، تهران، ۱۳۶۲، ج۱، ص۲۸۰٫
۲۲ـ این کتاب به زبان ترکی استانبولی است و چاپهای متفاوت دارد. چاپ قابل اعتنا و منقح و دانشگاهیاش، آن است که پروفسور فؤاد بوزکورت تصحیح و تنقیح کرده و تعلیقات مفیدی بر آن نوشته است. مریم سلطانی برای نخستین بار به اهتمام و سرپرستی این قلم آن را به فارسی ترجمه کرد و در تهران منتشر شد. (رک. فؤاد بوزکورت، فرمایشات (بویوروق) رساله آیینی قزلباشان صفوی (شبک) ترجمه مریم سلطانی، نشر سُها، ۱۳۹۳، تهران)
۲۳ـ فؤاد بوزکورت، فرمایشات (بویوروق) رساله آیینی قزلباشان صفوی (شبک)، ترجمه مریم سلطانی، نشر سها، ۱۳۹۳، ص۲۸٫
ـفؤاد بوزکورت، فرمایشات (بویوروق) رساله آیینی قزلباشان صفوی (شبک)، ترجمه مریم سلطانی، نشر سها، ۱۳۹۳، ص۲۸٫
۲۵ـ امید که فرصت سلسله نوشتاری در ساختار تعلیمات و تبلیغات زیربنایی طریقت صفویه برای آگاهی پژوهندگان و خواستاران بهویژه آیندگان و دانشگاهیان کشور میسر گردد.
۲۶ـ از افادات دوست دانشمندم دکتر حسنعلیخان از پژوهندگان نامآشنا و پرتلاش حوزه قلندریه در هند و پاکستان.
۲۷ـ همانند «کوچکها» در آیین کُردهای ایزدی، (رک. محمدعلی سلطانی، کُردهای ایزدی مهرپرستان ایرانی، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۹۴، ص۸۷٫)
۲۸ـ یعقوب آژند، همان، ص۶۴٫
۲۹ـ سفرنامه ابنبطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، ج اول، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۶۱، ص۳۵۹
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید