1395/11/19 ۰۷:۳۳
انگیزههای نیرومند و تابربای در هنرمند، و نیز شور و شیفتگی درویش به پیوند با او، با دوست نیروهای درونی و روانی را در او گرد میآورند؛ به هم در میپیوندند، فرو میافشرند و همسوی و همگرای میکنند.
همسویی و همگرایی نیروها
انگیزههای نیرومند و تابربای در هنرمند، و نیز شور و شیفتگی درویش به پیوند با او، با دوست نیروهای درونی و روانی را در او گرد میآورند؛ به هم در میپیوندند، فرو میافشرند و همسوی و همگرای میکنند. این همسویی و همگرایی است که سرانجام بیخویشتنی صوفیانه یا هنرمندانه را پدید میآورد. مایه توانها و کردارهایی شگفت و فراروانشناختی در درویش، یا آفرینش شگرف هنری، در هنرمند میشود، هم درویش بدین گونه خود را میکاود و بازمییابد، هم هنرمند.
این همسویی و همگرایی نیروها در هنرمند یا درویش او را با نیروهای برونی، با موجهای معنی که در کیهان بر هم میغلتند، همسویی و همگرایی میبخشد. چه آنکه اگر کسی نهان خود را یافت، نهان جهان را یافته است. از این نهان، به آن نهان میتوان راه بُرد. برخورد هنرمند و درویش با جهان، برخوردی است از درون؛ برخوردی است نابخود. نیز گزارشی که این هر دو از جهان میکنند، از این آزمون روانی، از این رویداد شگرف و رازناک، در ژرفای نهادشان برمیخیزد. گزارشی است بر بنیاد پیوندی همه سویه، همه رویه.
فنای هنرمند
هنرمند با جهان، با آنچه از آن مایه کار هنری خویش را میستاند، درمیآمیزد؛ خود را در آن میبازد. آن را بخشی از هستی خویش میکند؛ دیوار جدایی را در میانه فرو میریزد؛ رهاورد این آزمون شگفت، این پیوند جادویی، آفرینش هنری است. پیوند با جهان، چون از صافی جان هنرمند گذشت به پدیدهای هنری دگرگون میشود. هنرمند فنای صوفیانه را بدین گونه میآزماید. پدیدههای هنری پارههای جان هنرمند است؛ لخت لختهای دل اوست. او، صوفیوار، در هنر خویش رنگ میبازد، فنا میشود.
جوشش ناخودآگاه، در مثنوی
از این روی مثنوی مولانا نامه شور و شیفتگی است. رهاورد گشت و گذاری است صوفیانه در ژرفاهای جان. نشانه پیوندی است بیجدایی، در میانه مولانا و جهان؛ در میانه مولانا و آنچه از جهان ستانده است؛ آنچه از جهان که در پی بیخویشتنیها، در پی از خود تهی شدن و از او آکندن، در آیینه یاد و جان آن سرمست، آن رفته از دست بازتافته است. از آن است که مثنوی بخشی است کوتاه، اندک از جهان؛ از اندیشه خداوند که جهان را میسازد، در آیینه رخشان جان مولانا. بخشی که به ناگاه دریافت شده است و به ناگاه پایان پذیرفته است. تا پیوند هست، تا انگیزه هست، مثنوی هست. چون حسامالدین چلبی به سفر میرود، مثنوی پایان میگیرد. پستان شعر میخشکد؛ زیرا دیگر انگیزهای نیست که خون را شیر کند. حسامالدین چلبی بهانهای است برای پیر بلخ تا خود را بازیابد؛ روزنی است که نهفتههای درون، انباشتههای ناخودآگاه، جوششهای پیوند از آن به بیرون میتراوند؛ گاه نیز دمان و بیامان، فرو میریزند. حسامالدین چلبی انگیزهای است نیرومند که مولانا را با او آشتی میدهد؛ او را در رهگذار موجهای اندیشه مینشاند. از که مه، از قطره دریا میسازد.
از آن است که چه بسیار بیتها در مثنوی، آتشخیز و شررانگیز است. یکباره در دامان جانهای آشنا میگیرد. خامی را به پختگی و پختگی را به سوختگی میکشاند و فرا میبرد. هم از آن است که مثنوی، آن چنان که غزلهای شمس، سرودی آنسری است. موسیقی کیهانی را در آن باز میتوان شنید؛ رقص اختران را در فرازنای آسمان، رقص ذرهها را در ژرفنای ماده، در آن باز میتوان یافت. تپشهای دل هستی را در آن میتوان آزمود. ستونی را در قونیه نشان میدهند که مولوی بر گرد آن میچرخیده است و دستافشان، بیگانه از خود، یگانه با او، مثنوی را میسروده است؛ دیگرانش مینوشتهاند. آری، مثنوی جوش ناخودآگاه است. از ناکجا و بیزمان آغاز میگیرد؛ تا به ناکجا و بیزمان پایان پذیرد. نابی دمی در نای میدمد؛ نالهای دردآلود، شکوهای تلخ از جداییها برمیآید؛ سپس دیگر هیچ. شعر مولانا صورتهای دل را بازمیتابد:
بیا کامروز بیرون از جهانم
بیا کامروز من از خود نهانم
گرفتم دشنهای وز خود بریدم
نه آن خود، نه آن دیگرانم
غلط کردم، نببریدم من از خود
که این تدبیر بیمن کرد جانم
ندانم کاتش دل بر چه سان است
که دیگر شکل میسوزد زبانم
به صد صورت بدیدم خویشتن را
به هر صورت همی گفتم: من آنم
همی گفتم: مرا صد صورت آمد
و یا صورت نیام، من بینشانم
که صورتهای دل چون میهمانند
که میآیند و من چون خانهبانم۷۶
و در همان نامه نامآور درباره شعر در ایران باستان و شعر پس از اسلام بدرستی و راستی و زیبایی چنین آورده است که:
ایران در درازنای تاریخ و فرهنگ خود همواره سرزمین سپند سخن بوده است. نشانههایی چند پیشینه سخنسرایی را در ایران، به روزگار هخامنشیان، حتی پیش از آن، به روزگار ماد باز پس میبرد. کهنترین نوشته و نامهای که از فرهنگ و ادب دیرمان ایرانی بر جای مانده است، گاهان زرتشت است. وخشور بزرگ ایران، راز و نیازهای خویش را، با اهورامزدا، آن سرور فرزانه، درگاهان، سروده است. پیکره یشتها نیز که بنمایههای اندیشهای و بنیادهای باورشناختی در آن، به آیینهای پیش از زرتشت بازمیرسد، شعری است.
در ادب پهلوانیک و پارسیک نیز، در روزگار اشکانی و ساسانی، به نامههایی در پیوسته باز میخوریم، چون: «درخت آسوریک» که در آن ستیز و چالش در میانه خرمابُنی و بُزی که هر یک نازان و خویشتنستای خود را بر دیگری برتری میدهد سروده شده است؛ نیز «یادگار زریران» که در آن یکی از تلخترین و بشکوهترین رویدادها در افسانههای پهلوانی ایران، کشته شدن زریر درپیوسته شده است؛ یا «کارنامه اردشیر بابکان» که در آن چگونگی به پادشاهی رسیدن اردشیر بابکان بازنموده شده است. حتی میتوان انگاشت که شعر عروضی نیز در ایران ساسانی پیشینهای داشته است.
یکی از کالبدهای شعر پارسی، «ترانه» یا دوبیتی است. ترانه در بحر هزج ششتایی کوتاه شده، مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل، سروده میشود. این وزن در کالبدهای دیگر شعری نیز به کار گرفته میشود، اما وزن ویژه ترانه است. ترانه از کهنترین گونههای شعر پارسی است و از سرودههای بومی و مردمی شمرده میآید. ترانه را سخنوران روستایی، در گوشه و کنار ایران میسرودهاند. از بهترین نمونههای ترانه که آوازهای بلند یافته است، ترانههای دلانگیز باباطاهر همدانی است. زبان ترانه گویشهای بومی است که با زبان پهلوی پیوندی فزونتر و نزدیکتر دارند. از همین روی، ترانه را از دیرباز پیوسته با زبان و ادب پهلوی میدانستهاند و فهلویات (جمع فهلوی = پهلوی) مینامیدهاند.
از دیگر سوی، چامهای به زبان پهلوی یافته شده است که به چامههای پارسی دری میماند؛ چنان که در پایان پارههای دوم دارای قافیههای نونی است. بیتهایی از آغاز این چامه پارسیک چنین است:
کد بوات که پیکی آیذ هچ هندوکان
که مت آنی شه وهرام هچ دُوتی کیان
که پیل هست هزار، اور سرانسر هست پیلبان
که آراستک درفش دارد پت ادوین ی هوسروان
پیشی لشکر برند پت سپاه سرداران
مردی وسیل اپایذ کردن، زیرک ترگُمان
که شوذ او بگویذ پت هندوکان:
که اماه چه دیت هچ دشتی تاچیکان
برگردان:
کی باشد که پیکی آید از هندوستان
که رسید آن شاه بهرام از دودمان کیان،
که فیل هست هزار [و] سراسر دارد فیلبان،
که آراسته درفش دارد به آیین خسروان
پیش لشکر برند با سپاه سرداران.
مردی گسیل باید کردن، زیرک ترجمان،
که شود و بگوید به هندوستان،
که ما چه دیدیم از دشت تازیان!
روانشاد بهار درباره این چامه پارسیک نوشته است: این قصیده در عالم خود، بعد از اشعار مانی و رساله درخت آسوریک و قسمتهایی از ایاتکار زریران، قدیمیترین شعری است که به زبان ایرانی میانه، به دست ما رسیده است؛ و از قضا امتیازی که بر اشعار دیگر دارد آن است که کمتر دست خورده و هنوز استخوانبندی اصلی خود را از کف نداده است. (ترجمه چند متن پهلوی،۸۱)
آری! شعر همواره در ایران، این سرزمین سپند سخن، چونان یکی از برترین ویژگیها و هنجارهای فرهنگی ارجمند و ستوده بوده است و ایرانیان پیوسته در جهان، به شعر، نازش و نامآوری داشتهاند. بیهوده نیست که ایران سرزمین بزرگترین مردان سخن، بلندآوازگانی چون فردوسی، خیام، سعدی و حافظ است.۷۷
جلال دوم با اینکه تا اوجهای بیکرانه آسمان ادب به شکوه تمام پر گشود، اما هیچگاه عربستیز نبود و بدون هیچ تظاهر عربیدانی، او بر بسیاری از مدعیان رجحان دارد. این عشق و زیبایی را تا بیوت مراجع بزرگ عصر نیز پیش راند تا جایی که هرچند گاه یادگار امام، آقا سیدحسن خمینی که عالمی پویا و محققی جویاست، چنانکه در مطبوعات و رسانهها میبینیم، گعدهای همراه با جلال ادب پارسی میآراید. این زیباییها بدون پیرایة نوآئینی و در کمال تواضع و افتادگی و به دور از سیاست و سیاستزدگی بهدرستی واژه فرزانة فروتن را شایسته شأن علمی و ادبی این دانشی مرد کرمانشاهی کرده است.
نتیجه
۱ـ سرهگویی و سرهنویسی در هنگام جلال دوم به اوج رسید.
۲ـ جلال دوم پدیده متمایزی در زبان و ادبیات فارسی بعد از انقلاب اسلامی بود.
۳ـ نوشتهها و سخنرانیهای او، تندروان فرهنگی را به موج احساسات محکوم به سقوطشان متوجه کرد.
۴ـ با اینکه همانند نمونههای پیشین راهروی نیافت و یگانه بود، اما چنان توانا به حرکت خود ادامه داد که جاودان خواهد ماند.
۵ ـ حرکت جلال دوم تمامی حواشی و عوارض سرهگویی و سرهنویسی چون نوآئینی، عربستیزی، سیاستزدگی و… را از این تلاش نجاتبخش زدود.
۶ ـ سرهگویی به طور گسترده در قالب سخنرانی از نوآوریهای زبانی جلال دوم است.
۷ـ نوشتهها و پژوهشها و کندوکاوهای جلال دوم در حوزه سرهنویسی امروز برابر و بسی بیشتر از آثار بهجای مانده از پیشینیان است.
۸ ـ بیشترین از دانشمندان و دانشیمردان عرصه سرهگویی و سرهنویسی از سادات علوی بودند: ادیبالممالک فراهانی، فرصتالدوله شیرازی، سیداحمد دیوانبیگی شیرازی، سیداحمد کسروی شیرازی، میرجلالالدین کزازی [و مرحوم علامهطباطبایی در برخی از اشعار].
۹ـ سرهگویی و سرهنویسی پنجرهای تازه به جهان زبان و ادبیات فارسی است که با بازخوانی متون ایران باستان میتوان از بسیاری واژگان بیگانه بینیاز بود.
۱۰ـ سرهگویی و سرهنویسی به هیچ وجه معارض و مخالف و مقابل زبان عربی نبوده و نیست؛ زیرا ادبیات عرب با ادبیات اعتقادی و عرفانی ایرانیان درهم تنیده و به قول علامه دهخدا ـ شاعر و ادیب ایرانی ـ واژه عربی را از آن ادبیات فارسی کرده است.
۱۱ـ سرهگویی و سرهنویسی موجب نزدیکی و هماهنگی زبان و ادب پارسی با زبان و گویشهای مختلف در جغرافیای ایران فرهنگی است.
۱۲ـ کرمانشاه با نشانههای بارز از مراکز احیای زبان و ادب پارسی بوده و هست.
پینوشت:
۷۶ـ دُر دریای دری، نشر مرکز، تهران، ۱۳۶۸، ص۲۱ـ۲۲٫
۷۷ ـ میرجلالالدین کزازی، دُر دریای دری، نشر مرکز، تهران، ۱۳۶۸، ص۳۵ـ۳۶٫
کتابنامه
ـ آخوندزاده، فتحعلی: الفبای جدید و مکتوبات، باکو، ۱۹۶۳
ـــ ، تمثیلات، ترجمه میرزا جعفر قراجهداغی، مقدمه و حواشی باقر مؤمنی، نشر اندیشه، تهران، ۱۳۴۹
ـ آدمیت، فریدون: اندیشههای میرزاآقاخان کرمانی، چاپ دوم، انتشارات پیام، تهران، ۱۳۵۷
ـ آرینپور، یحیی: از صبا تا نیما، جلد دوم، انتشارات فرانکلین، تهران، ۱۳۵۵
ـــ از صبا تا نیما، جلد اول، انتشارات زوار، ۱۳۵۶
ـ آلداوود، سیدعلی: مجموعه آثار یغمای جندقی، جلد دوم (نامهها)، انتشارات توس،تهران، ۱۳۵۲
ـــ منشأت یغما، انتشارات طوس، تهران،
ـ استادی، کاظم: فعالان «اصلاح الفبا» و «تغییر خط» در دوران معاصر، نشر علم، تهران، ۱۳۹۱
ـ امام خمینی، روحالله: تفسیر سوره حمد، مؤسسه تنظیم آثار امام خمینی(س)، تهران، ۱۳۸۳
ـ بامداد، مهدی: شرح حال رجال ایران، جلد ۴، انتشارات زوار، تهران، ۱۳۵۷
ـ بهار، محمدتقی (ملکالشعرا): دیوان اشعار شادروان محمدتقی بهار، جلد دوم، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۶
ـــ سبکشناسی، جلد سوم، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۵
ـ بیدگلی، موبد: هنایش خرد (دیوان مؤبد)، به کوشش میرزا عباس خان، چاپخانه سیدمرتضی، چاپ سنگی، کاتب مرتضی نجمآبادی، تهران، ۱۳
ـ جعفری، احمد: سالنامه دبیرستان رازی، چاپ سعادت، کرمانشاه، ۱۳۴۶
ـ جهرمی، میرزانصیر: مثنوی پیرو جوان، به خط استاد کیخسرو خروش، انجمن خوشنویسان ایران، تهران، ۱۳۶۰
ـ دیوانبیگی شیرازی، سیداحمد: حدیقهالشعراء، جلد۱ـ۲، تصحیح و تکمیل و تحشیه دکتر عبدالحسین نوایی، انتشارات زرین،تهران، ۱۳۶۴، جلد سوم، تهران، ۱۳۶۵
ـ سلطانی، محمدعلی: تاریخ تشیع در کرمانشاه، انتشارات سُها، تهران، ۱۳۸۰
ـــ جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان، جلد اول، چاپ سوم، انتشارات سُها، تهران: ۱۳۷، جلد ۴ ـ ۵، نشر سها، تهران، ۱۳۸۱
ـــ حماسه ملی ایران در اعتقاد علویان یارسان، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۹۴
ـ شاکری، باقر: تذکره مختصر شعرای کرمانشاه و انجمنهای ادبی، مطبوعات، چاپ سعادت، کرمانشاه، ۱۳۳۷
ـ عسکری، حسین: درباره موبد بیدگلی کاشانی (چهره نامدار)، ویژه نامه فرهنگی، ضمیمه روزنامه اطلاعات، چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵
ـ فراهانی، ادیبالممالک: دیوان ادیبالممالک فراهانی، به تصحیح و حواشی و اهتمام وحید دستگردی، انتشارات کتابفروشی فروغی، تهران، ۱۳۵۵
ـ فراهی، ابونصر: نصابالصبیان، انتشارات مجمع علمی اسلامی، تهران، ۱۴۰۲ ه . ق
ـ فرصتالدوله، میرزا محمدنصیر: دبستان الفرصت (دیوان فرصتالدوله شیرازی)، انتشارات کتابفروشی محمودی، تهران، افست.
ـ فضایی، یوسف: شیخیگری، بابیگری، بهاییگری و کسرویگرایی، نشر آشیانه کتاب، تهران، ۱۳۸۷
ـ قاجار، جلالالدین میرزا: نامه خسروان، جلد اول، نگارش جلوه یزدی، چاپ سنگی، کارخانه استاد محمدتقی، تهران، ۱۲۸۵ق
ـ قاجار، جلالالدین میرزا: نامه خسروان، جلد دوم، نگارش جلوه یزدی، چاپ سنگی، کارخانه استاد محمدتقی، تهران، ۱۲۸۷ق
ـ کزازی، میرجلالالدین: دُر دریای دری، نشر مرکز، تهران، ۱۳۶۸
ـــ تقدیم به شهریار، نوروزنامه (ویژهنامه نوروزی روزنامه اطلاعات)، دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۴
ـ کسروی، احمد: آیین، چاپ رشدیه، نشر و پخش کتاب جار، ۱۳۵۶
ـــ دین و جهان، کتابفروشی پایدار، تهران، ۱۳۶۶
ـــ ما چه میخواهیم، چاپ رشدیه، تهران، ۱۳۵۸
ـــ ورجاوند بنیاد، بیجا، ۱۳۴۸
ـ مؤمنی، باقر: ادبیات مشروطه، نشر گلشایی، تهران، ۱۳۵۲
ـ مصاحب، غلامحسین: دائره المعارف مصاحب، جلد دوم، بخش دوم (م ـ ی)، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۸۳
ـ مقصودی، فریبا: آداب آلحق، نشر سُها، تهران، ۱۳۷۴
ـ نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف: خمسه نظامی، به اهتمام و تحریر حسن میرخانی (سراجالکتاب)، نشر رودکی، تهران، ۱۳۶۳
ـ نواب صفا، اسماعیل: قصه شمع، نشر البرز، تهران، ۱۳۷۷
ـ یزدانیان، حسین: نوشتههای کسروی در زمینه زبان فارسی، مرکز نشر سپهر، تهران، ۱۳۵۷
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید