در قسمتهای پیش گفتیم که شرقشناسی از دل مواجههاسلام و غرب متولد شد و کودکیاش را در دوران جنگهای صلیبی گذراند و در دورهاستعمار بود که رشد کرد و قدرت گرفت، ولی به رغم آنکه سر و شکل و نضج یافته بود، همچنان دشمن اسلام باقی ماند چراکه فرزند خلف غرب و اهداف استعماری آن به شمار میرفت. ولی کمی پس از پایان عصر استعمار، ناگهان امر غافلگیرکنندهای رخ داد که عبارت بود از اعلان «مرگ شرقشناسی»! اما قضیه از چه قرار بود؟
در یکی از جلسات سخنرانی سیدسهیل رضایی روان تحلیلگر یونگی داستانی را تعریف کرد که دستمایه نگارش این مقاله شد و به پرسشی که درباره شاملو سالها در ذهنم جوانه زده بود پاسخی قابل قبول داد. داستان اینگونه شروع میشود که پادشاهی به همراه سربازانش عازم شکار میشوند. در میان جنگل پادشاه به دنبال گوزنی با اسبش میتاخت که خود را در میان جنگل تنها دید و متوجه شد که سربازانش را گم کرده و به هر راهی میرفت نتیجهای برای او نداشت. نمیتوانست به درستی راه را پیدا کند، آنقدر در جنگل گشت تا به کلبهای برخورد.
اسطورهها در جامعه بشری تاثیرات مختلفی دارند. یعنی میتوانند بر بخشهای مختلف اجتماع (ادبیات، فرهنگ، هنر و ...) تأثیر بگذارند. یکی از این تاثیرات میتواند تأثیر بر زیست اخلاقی باشد. برای دانستن تأثیر اسطورهها در زیست اخلاقی، نخست باید دانست که اسطوره چیست و چه تعریفی دارد زیرا غالبا میبینیم که برخی اسطوره را با افسانههای تاریخی اشتباه میگیرند و گمان میکنند که اسطوره از نوع افسانه است. حال آنکه اسطوره افسانهای است که یک جامعه، آرمانهای خود را در آن قالب شکل داده است.
محمود استادمحمد را اولینبار در کار «شهر قصه» بیژن مفید دیدم و خیلی در جریان فعالیتهای پیش از آن ایشان نیستم. آن زمان در اداره پیشاهنگی مشغول تمرین نمایش بود.
احمد شاملو شاعر نوپرداز و آوانگارد و پیشرو ایرانی در 21/ آذر/ 1304 خورشیدی در تهران خیابان صفیعلیشاه خانه شماره 134 نزدیک خانقاه درویشان و صوفیان به دنیا آمد. بهدلیل شغل پدرش به شهرستانهای مختلف انتقال یافت و در آن سکونتگاهها با فرهنگ و رسوم و آیینهای مردمان آن سامان آشنایی یافت. ابتدا از پیروان نیما یوشیج (علی اسفندیاری) بود، تخلص شعریاش را ابتدا «الف - صبح» و سپس «الف - بامداد» برگزیده بود.
فرهنگ، هنر و ادب ایران زمین در سالهای پس از انقلاب مشروطیت با پایمردی شخصیتهای ممتازی روبهرو بود که در کسوت ادب و هنر، خدمت به آزادی خواهی و قانونگرایی را هدف خود قرار داده بودند تا از این رهگذر بتوانند ملک و ملت را که از هرج و مرج و آشوب و ناامنی به تنگ آمده بود، یک بار دیگر به ریل پیشرفت و تحول و تجدد بازگردانند و صفحه دیگری از تاریخ این سرزمین را به نام خود ثبت کنند.
«احمد قوام» ملقب به قوام السلطنه، دولتمردی بود که بیش از شش دهه – از پیش از مشروطه تا اوایل دهه 1330 - به فعالیت سیاسی پرداخت. اگرچه بیشتر مطالبی که درباره او گفته شده و میشود، قوام را وابسته به فلان قدرت نوشتهاند اما وقتی آنها را با اطلاعات دقیق از منابع همزمان تطبیق میدهیم، همخوانی ندارد. اما باید شخصیت سیاسی قوام السلطنه را با وجود شرایطی که در آن زمان زیست میکرد، بررسی کرد.
در این مقاله قصد داریم از خود علم و عالم یا دانشمند در قرن بیستم و ارتباط آن با حوزه سیاستگذاری و سیاستگذار صحبت کنیم. بهطور کلی، میتوان گفت در قرن بیستم با سه سویه کلی در مورد علم روبهرو هستیم: سویه اول که ریشه خود را به «بیکن» میرساند و بعد از آن در اندیشههای هیوم و استوارت میل و راسل و آینشتاین نمو مییابد، خود را بهمثابه معرفتیتجربی معرفی میکند که از هرگونه حوزه معرفت غیرتجربی مجزا است.
برگزاری آیین نکوداشت استاد دکتر میرجلالالدین کزازی در فرهنگسرای ارسباران تهران۱ (خرداد ۹۴) مایه خرسندی دوستداران استاد و همه کسانی شد که به پایایی و پیرایی زبان شیرین پارسی دل بستهاند.
در این نوشتار، این بحث تاریخی ـ ترجمهای به میان آمده است که قرآنپژوهان قدیم که عمده آنان مفسّران و گاه متکلمان مذاهب کهن اسلامیاند، درباره جواز یا عدم جواز ترجمه قرآن چه رأیی یا فتوایی داشتهاند. از همان قرن اول هجری، پس از فتح کشورهای متعدد، و تفاوت و تنوع زبانها، بحث ضرورت و فایده ترجمه قرآن پیش آمد. چون قرآن اعجاز زبانی و ادبی دارد، در سدههای اول کسی رأی به جواز ترجمه قرآن نمیداد.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید