1394/5/3 ۱۰:۲۵
«احمد قوام» ملقب به قوام السلطنه، دولتمردی بود که بیش از شش دهه – از پیش از مشروطه تا اوایل دهه 1330 - به فعالیت سیاسی پرداخت. اگرچه بیشتر مطالبی که درباره او گفته شده و میشود، قوام را وابسته به فلان قدرت نوشتهاند اما وقتی آنها را با اطلاعات دقیق از منابع همزمان تطبیق میدهیم، همخوانی ندارد. اما باید شخصیت سیاسی قوام السلطنه را با وجود شرایطی که در آن زمان زیست میکرد، بررسی کرد.
شصت سال از مرگ «احمد قوام» (قوام السلطنه) گذشت
«احمد قوام» ملقب به قوام السلطنه، دولتمردی بود که بیش از شش دهه – از پیش از مشروطه تا اوایل دهه 1330 - به فعالیت سیاسی پرداخت. اگرچه بیشتر مطالبی که درباره او گفته شده و میشود، قوام را وابسته به فلان قدرت نوشتهاند اما وقتی آنها را با اطلاعات دقیق از منابع همزمان تطبیق میدهیم، همخوانی ندارد. اما باید شخصیت سیاسی قوام السلطنه را با وجود شرایطی که در آن زمان زیست میکرد، بررسی کرد. او میکوشید، با ابزارهایی که داشت، از پس مسئولیت اش برآید؛ پیش از مشروطه در سمت منشی حضورِ دربار مظفرالدین شاه فعالیت میکرد و متن فرمان مشروطه را به رشته تحریر درآورد. او باوجود اینکه تا هنگامه جنگ جهانی اول، چند بار پست وزارت و معاون وزارت را در اختیار داشت، اما در زمان رئیس الوزرایی برادرش (وثوق الدوله)، به سمت والیگری خراسان منصوب شد. آن هم در زمانی که بلشویک ها، هر آینه ممکن بود به ایران سرازیر شوند اما از پس مسئولیتاش، برآمد. پس از کودتای 1299، نخستین بار بود که قوامالسلطنه به نخست وزیری ایران رسید. آن هم در شرایطی که ایران 1300 با ایرانِ 1296 تفاوت بسیار داشت. در این زمان، او کوشید انسجام کشور را حفظ کند و به عنوان محلل، قرائت تازهای را از کشورداری پیاده کند. قوامالسلطنه، در خرداد ماهِ یک سال بعد، دوباره در این سمت ابقا شد و این بار، رقیبی به عنوان رضاخان سردارسپه را داشت. توطئهای، به اتهام کودتا، علیه اش ایجاد شد و از سال 1302 تا 19 سال بعد، در عمل از صحنه سیاسی ایران کنار رفت، اگرچه تأثیرگذاری اش محفوظ ماند. چراکه ساختار کشور، شبه نظامی شد و او حاضر به تمکین نبود. اما پس از شهریور 1320، بار دیگر سیاستمداران و دولت سالاران روی کار آمدند. قوام السلطنه که در سال 1321، نخست وزیر شد، ایران در قحطی جنگ جهانی دوم به سر میبرد اما توانست کشور را جمع کند. سه سال بعد، باز هم نوبت اش شد.
ابراهیم حکیمی (حکیمالملک)، توانایی اداره امور را نداشت و قوام در لندن، مصاحبه تأثیرگذار و مهمی کرد. پس از دریافت حکم، به مسکو رفت و غائله آذربایجان را، همگام با روند بینالمللی که در دیگر کشورهای آسیایی شکل گرفته بود، حل و فصل کرد. زیرا اتوریته سیاسی لازم را داشت؛ هم نیرویهای داخلی را انتظام بخشید و هم سران شوروی را اقناع کرد و حرف اش را به کرسی نشاند. دیگر اقدام مهم - و چه بسا مهم تر - او در این دوره، اصلاحات گستردهای بود که آغاز کرد و سازمان اداری کشور را متحول و روند امور را تسهیل کرد. اما در برگزاری انتخابات مجلس پانزدهم، در سامان دادن نیروها و حتی کانونهای قدرت، توفیق نیافت. سکانس پایانی زندگی سیاسی قوام السلطنه، تیرماه 1331 بود؛ جایی که او وارد بازی پیچیدهای شد و البته قربانی هم شد.چراکه او در 79 سالگی، دیگر برآیندِ گذشته را در سپهر سیاسی و صحنه قدرت داخلی ایران نداشت و به واقع در این ماجرا، بازیچه بود و نه بازیگر. او در سال 1327 که نامههای موهنی به شاه نوشت، به فهرست سیاه او آمد تا جایی که شاه و دربار حاضر به حذف قوام شدند، حتی به این قیمت که دکتر مصدق، بر سر کار بیاید.
او در دوران اوج، یکی از مهرههای قابل اتکای حکومت به حساب میآمد و شاید بتوان او را سیاستمداری دولتگرا و تمامیت خواه دانست.
روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید