«ماناى قرقیز»ها داراى یک میلیون بیت شعر است. در این اثر، از تکوین عالم، اساطیر و از مجموعه افسانههاى محلى سخن به میان آمده و سه داستان جداگانه هم درباره سه نسل از پهلوانان: مانا، فرزندش سمتى و نوهاش سیتک، روایت شده است. مانا، قهرمانى است که به عنوان رئیس قبیله، قدرت کافى براى دفاع از قرقیزها را دارد و با متحد کردن آنان و اتخاذ روشى دوراندیشانه، سرتاسر سرزمینهاى مجاور را به تصرف افراد این قوم درمیآورد. مانا، با مشت بسته و پر از خون دلمه شده، و در حال نعوظ به دنیا آمده، و اینها همه نشانه و نماد مجسمى از قدرت و کمال مردانگى اوست. مادرش هم براى اینکه در حق وى سنگ تمام گذاشته باشد، در حین آبستنى دل ببر میخورده است.
ایران سرزمین تاریخ، افسانه و اسطوره میباشد و آثار باستانیاش همواره مورد توجه قرار گرفته است. از جمله این آثار مهم، محوطه باستانی و تاریخی تختسلیمان یا همان شهر «شیز»، کرسی دیرینة آذربایجان است؛ شهری آکنده از افسانه، اسطوره و تاریخ که خاک پاکش از گذشته بسیار سخن دارد. در تختسلیمان یا شیز باستان که قدمتش به اسطورهها میرسد، بناها و آثار تاریخی گوناگونی قرار دارد که معروفترینش «آتشکده آذرگشسب» است که بنابر آنچه در روایات ملی و مذهبی باستان آمده، بانیاش کیخسرو ـ شاه اسطورهای ایران ـ است.
دامنه وسیع علاقه مرحوم زرینکوب موضوع تاریخ و تاریخنگاری، بهخصوص موضوع ایران بود. مرحوم زرینکوب درباره مسائل و موضوعات متعددی تحقیق میکرد اما ازجمله موضوعاتی که از دوره جوانی برایش بسیار اهمیت داشت، مساله ایران بود. البته در بعضی از آثار، ایشان به تاریخ و تمدن اسلام و مسائل مربوط به آن هم پرداخته است.
فبک از بزرگترین مشکلات نظام تعلیم و تربیت ما حافظهمحوری است. برنامهی فلسفه برای کودکان در تلاش برای تغییر این الگوست تا تأملمحوری را جایگزین حافظهمحوری کند، این گامی بلند بهسوی تربیت جوانانی خلاق و مبتکر برای پیشبرد هرچه بیشتر علم و معرفت در نظام آموزشی خواهد بود.
جان لاک در دوران شکوفایى حقوق طبیعی، قانون طبیعى به معناى احکامى بود که خداوند براى بندگان خود مقرر فرموده بود؛ ...استقلال حقوق طبیعى از قوانین وضعی به جهت کاربرد آن در منازعات سیاسی از حساسیت خاصى برخوردار بود، یعنى حتى اگر دولت و قانونموضوعه هرگز به وجود نمیآمد، هر مرد و زنی قبل از پیمانهای سیاسى یا تکالیف حقوقی، مستقلاً از حقوق طبیعى برخوردار بودند.
بسیاری از کسان با توجه به تکرار رویدادهای تاریخی در میان ایرانیان بر این عقیدهاند که آنان فاقد حافظه تاریخی بوده و آزمودهها را باز میآزمایند، ولی بهعکس، ایرانیان را میتوان با درنظرگرفتن ناگواریهایی که در طول تاریخ تحمل کردند و آنها را با بزرگمنشی به دیده اغماض نگریستند، مصداق این گفته معروف ماندلا دانست که «میبخشم ولی فراموش نمیکنم». البته بزرگمنشی و بخشیدن هم حدی دارد و از آنجا که تاکنون بسیار چشمپوشی کردهایم، جای آن است که از این پس، به خود بیاییم و عنان عاطفه را به دست عقل بسپاریم.
مرحوم استاد حسین لرزاده به سال 1283شمسی در بخش پنج قدیم تهران کوچه قلمستان چشم به جهان گشود و در بیست وچهارم شهریور سال 1383نعمت وجودش از انحصار تن به درآمد و متعالی شد و این بندگان را درحسرت روزگاران تلمذ وانهاد. بهیاد میآورم سخنان استاد را در مراسم مرحوم حاج محمد کاشانی که میگفت: اینان دست و بازوی مایند که یکایک قطع میشوند. دریغا که اینک سر و سرکرده ماست که از میانمان رفته است.
دو سال میشود که از سرآمدن عمر صد ساله دکتر محمد حسن گنجی (۱۲۹۲ـ۱۳۹۲ش) میگذرد. بیست و نهم تاریخی است که بر سنگ تربت او در بیرجند نقش شده، اما دو سال پیش که استاد گنجی زمین خورد و دیگر برنخاست، سخن از ۲۸ تیر میرفت. شاید این تاریخ دوم شتابزده زمانی اعلام شده که استاد هنوز در حالت اغما بود. یکی از نویسندگان به قول خودش «فیس بوکی» ۳۰ تیر را روز فوت گنجی نوشته است! بعید نیست که شرح حال نویسان در آینده سه تاریخ درگذشت برای استاد گزارش کنند. سهولت و سرعت بیسابقه در خبررسانی دیگر فرصتی برای سبک سنگین کردن گفتهها و شنیدهها باقی نمیگذارد و مخصوصاً با انبوه امکانات اینترنتی که فنّاوری پیشرفته در اختیار گذاشته است، گاه کار دست آدم میدهد. خروار ها اطلاعات ناقص یا نادرستی که هر دقیقه در شبکه های مجازی ظاهر میشود ثمره بی مبالاتی و شتابزدگی در استفاده از همین امکانات سهل الحصول است.
در غالب موارد انسان برای داوری در مورد دنیای اطراف خود چارهای از تشکیل جامعه آماری ندارد؛ اما شگفت آن است که بیشتر آدمیان، خود، جامعه آماری خویش هستند و با توجه به احوال و اندیشههای شخصیشان، در مورد همه انسانهای دیگر داوری میکنند. معنی قیاس به نفس (فرافکنی) همین است که آدمی بر اساس جامعه آماریی که تنها یک عضو دارد و آن هم خود اوست، دست به تعمیم در مورد دیگران میزند. به نظر مولوی داوری غالب آدمیان در مورد پیامبران و اولیای خدا نیز از همین مقوله است؛ آنها چون خود غذا میخورند، میخوابند، کار میکنند و ارتباطی با عالم غیب ندارند، گمان میکنند که انبیا و اولیا نیز همین گونه هستند (مثنوی، دفتر۱ر ابیات۲۶۷ـ۲۶۴). در داستان «اعرابی و همسرش» نیز میبینیم که زن، اعرابی را طمعکار، مارگیر و فریبکار میخواند، و اعرابی به او میگوید: «من آن گونه که تو میگویی، نیستم، تو خود چنینی و مرا هم این چنین میپنداری. تو مانند کسی هستی که بر اثر چرخیدن، دچار سرگیجه شده است و فکر میکند که خانه به دور سرش میچرخد!» (مثنوی، د۱ر ب۲۳۶۴ـ۲۳۶۳)
موضوع سخن خود را در محدوده یک پرسش با خوانندگان در میان میگذارم: «پربارترین و زیباترین نامههایی که در زبان فارسی خواندهاید یا شنیدهاید، کدامند؟» چنین نامهها میباید به ظاهر کوتاه، ولی در معنی فراگیر و اثرگذار باشند. شرح خاطرات خصوصی اهل قلم به صورت داستان، یا مقاله و خطابه اخلاقی و پند و اندرز، از زیبایی و کوتاهی نامه میکاهد. تأکید بر صفات گنگ و ناشناخته نیز، مانند پرباترین و زیباترین، گزینش را دشوارتر میکند. کار آسانی نیست که صاحب قلمی، پس از سالیان دراز از میان انبوه نامهها و پیامها که در ادب فارسی خوانده یا شنیده، چندتایی را برگزیند و آنها را زیر ذرهبین پژوهش بگذارد و سرانجام نمونههایی را برای پاسخ به پرسش مطرح شده در میان بیاورد.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید