در بلندای قامت تاریخ و فرهنگ ایران کسی را سراغ نداریم که به اندازه استاد فقید دکتر لطفالله هنرفر در عرصه اصفهانشناسی سهمی داشته باشد. قریب نه سال از درگذشت استاد میگذرد و هنوز جامعه علمی ایران یاد این استاد از دسترفته را فراموش نکرده است؛ استادی که بیچشمداشت و صادقانه با جان و دل به تاریخ و فرهنگ کهنسرزمین ایران اسلامی خدمت کرد.
درست در 155 سال پیش جهان کسی را از دست داد که دیگر هیچ وقت نتوانست کسی را چون او باز بزاید. او وقتیکه در کمال صحت صبحانهاش را در صبح بیستویکم سپتامبر ۱۸۶۰ در شهر فرانکفورت به آرامی میخورد، ناگهان دار فانی را وداع گفت. باید گفت که او برای زمانه خود بسیار زود بود و در زمان مرگ نابهنگامش جهان هنوز ورود او را به خوبی درک نکرده بود و این بود که ارزش گوهری را که از دست میداد نمیدانست. او در زیر سایه فردریش هگل میزیست و کلاسهای درسش را در دانشگاه برلین درست همزمان با هگل قرار داد. هگل مورد ستایش اکثریت زمانهاش بود و همین موضوع باعش شد کلاسهای «آرتورشوپنهاور» با مخاطب کمی برگزار شود.
رویدادی که در تاریخ معاصر ایران از آن با عنوان جنبش مشروطیت نام برده میشود، بیش از آنکه دگرگونی در حوزه سیاست و ساخت سیاسی کشور باشد، تحولی در ساحت فرهنگ و ساخت اجتماعی شمرده میشود. این دگرگونی در آرمانهای خیزش مشروطهخواهان نیز تجلییافته است؛ تحولی که بیتردید دستاورد کار فرهنگی گروهی از نخبگان فرهنگی- سیاسی کشور بوده و ریشههای آن را میتوان در دوران فتحعلیشاه قاجار نیز بازشناخت.
روایتی از یکصدسال کوشش ایرانیان در برچیدن بساط یک بیماری همهگیر ماجرای پایتختنشینانی که برای فرار از ماموران آبلهکوبی در آبانبارها پنهان شدند زمانی که از آبله و آبلهکوبی در ایران سخن میرود، نام میرزا تقیخان فراهانی(امیرکبیر) صدراعظم ناصرالدینشاهقاجار بیتردید به ذهن پژوهشگران میآید؛ سیاستمداری که به روایت تاریخ، آنگاه که مردم سرزمینش در برابر تلقیح آبله ایستادند، گریست. جدا از اینکه رخداد یادشده تا چه اندازه درستی تاریخی داشتهباشد اما بیان چندباره آن، خود، وجود مخالفتهایی برای رواج آن را نشان میدهد.
هر چه زمان میگذرد سایه سنگین خشونت و افراطیگری و ناامنی بر جهان سنگینتر میشود و نیاز به گفتوگو و بازاندیشی در مفهوم و کارکردهای آن نیز بیشتر به چشم میخورد، وقتی مرگ، جنگ و آوارگی جان انسانها را میگیرد و به چهره مدارا و محبت در دین و فرهنگ، خون و خشم میپاشد، باید درباره ضرورت گفتوگوی فرهنگها و تمدنها سخن به میان آورد که نخستین بار در شهریور 1377 (سپتامبر 1998) با تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد وارد حوزه سیاست شد و نام جمهوری اسلامی ایران را با این واژگان پرآوازه کرد. از آن روز 17 سالی میگذرد ولی این مفهوم همچنان در جهان پیش رو معنا دارد، پس بیمناسبت نیست که چند نکته در این باب
سیام شهریور بنا به پیشنهاد جمهوری اسلامی ایران به نام روز گفتوگوی تمدنها نامگذاری شد و در سازمان ملل متحد به تصویب جهانیان رسید. این روز مبارک در تقویم ایران نیز گنجانده شد تا روز فخر ایرانیان در میان ایرانیان نیز خانهای داشته باشد.
خداد غمانگیز 11 سپتامبر در آغاز قرن بیستویکم، تاریخی را رقم زد که اگر بر اساس نظریه «برخورد تمدنها»ی ساموئل هانتینگتون به آن نگاه کنیم گریزناپذیر بود و اگر سخن مشهور آندره مالرو (قرن بیستویکم یا وجود نخواهد داشت یا اگر وجود داشته باشد قرن معنویت است) را در نظر داشته باشیم، باز هم گریزناپذیر بود! زیرا در جهانی که روز به روز کوچکتر میشود و با تشدید روزافزون روابط اجتماعی در آن مواجه هستیم، از یک سو، رقابتهای اقتصادی و تلاش برای دستیابی به توسعه اقتصادی، بزرگترین هدف پنداشته شده و در این مسیر خسارتهای روزافزونی به محیط زیست وارد میشود که گاهی جبرانناپذیر است و از سویی، رقابتهای سیاسی و برتریجوییهای قدرتهای جهانی و منطقهای نیز توسعه نظامی را در محور تلاشهای این قدرتها قرار داده است و ساخت و تولید روزافزون سلاحهای کشتار جمعی نیز محصول نهایی این رقابتها است که در نهایت، جان و جهان انسانها را تهدید میکند.
نعمت فاضلی در این مقاله با استناد به اندیشهی دبورا تنن دو رویکرد «نقد مناقشهانگیز» و «نقد سازنده» از هم متمایز شده است؛ رویکرد مناقشهانگیز اگرچه کاربردهای مفید و ضروری برای توسعهی علمی دارد اما مستلزم نوعی کنش قهرمانانه است و لزوماً همهی دانشگاهیان آمادگی انجام آن را ندارند. در مقابل رویکرد نقد سازنده با روحیهی مسالمتجو و فرهنگ آکادمیک کنونی ما سازگارتر است.
در منطقه ای از جهان که همواره، نه از نود سال پیش بلکه بیشتر و پیشتر از آن، یعنی از روزی که روزنامه پدید آمد و وارد شد، بالای سر هر روزنامه و روزنامه نگارش شمشیر تمام قد داموکلِِس، آماده به خدمت، به مویی آویخته و آویزان است و به فوت و آهی بر آمده از نفس یا کیش سیاست پیشگان و قدرت مدارانِ زودرنج بند است تا برگردنی فرود آید، 90 سال جان به دربردن هنر است و اطلاعات به هر تقدیر از این هنر بهره مند بوده است است، که اگر نبود، نبود! برای من اطلاعات بخشی از زندگی بوده است. یعنی از زمانی که چشم بازکردم زندگی را در چرخش «صبحانه، ناهار، اطلاعات، شام و خواب» می دیدم و از زمانی که به مدرسه رفتم، و پس از آنکه «مشهدی حسن آسیابان ده ما است» را خواندم و یاد گرفتم که با این حروف و نشانه ها می توان حرف زد و حرف دیگران را خواند، نخستین ابزار تمرین سواد بیرون از کتاب درس برایم اطلاعات بود.
من فرزند یک خانواده روحانی اصیل هستم. به دلیل اینکه جد مادری من موسس حوزه علمیه قم بودوبه قول سعدی همه قبیله من عالمان دین بودند. در دوران نوجوانی من در منزل ما اینگونه بود که اولا رادیو نداشتیم. چرا که در آن زمان یعنی حدود دهه سی رادیو را حرام می دانستند و به خصوص خانواده های متدینین رادیو نداشتند و گوش هم نمی کردند. اگر رادیویی در خانه بود بیشتر نشان روشنفکری تلقی می شد.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید