در اوایل آبان ماه سال 1342 کار اعزام من به فرانسه درست شد و در همان ماه من راهی فرانسه شدم. سال تحصیلی در فرانسه یک ماه بعد از سال تحصیلی ایران شروع می شود؛ بنابراین وقتی به پاریس رسیدم یک هفته ای از آغاز کار دانشگاه ها در آنجا گذشته بود. درست از فردای روزی که وارد پاریس شدم، در کلاس های درس مارتینه که در مدرسۀ تحقیقات عالیۀ فرانسه تشکیل می شد شرکت کردم. آن کلاس ها در واقع سمینار زبان شناسی بود و شرکت در آنها برای همه آزاد بود و البته کسی هم هیچ مدرکی جهت شرکت در کلاس دریافت نمی کرد.
روزگار غریبی است، گویی همین دیروز بود که استاد را زیارت کرده و حکم سرپرستی مرکز گویششناسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در استان اصفهان را به ایشان تقدیم کردم. محل استقرار، خانة اهدایی مرحوم جلال همایی بود. فرهنگستان به مرمت و تجهیز بنای فرسوده پرداخت و بدینسان محل رفت و آمد علاقهمندان به زبان و گویشهای محلی شد و از سوی دیگر کلاسهای کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان، به استادی دکتر مهدی محقق نیز در همان محل برگزار شد.
پوپر توطئهها به ندرت موفق هستند، نتایج حاصله معمولاً به شدت متفاوت از نتایج مورد نظر است. چرا نتایج حاصلهی توطئهها معمولاً به شدت متفاوت از نتایج مورد نظر هستند؟ چون این چیزی است که معمولاً در زندگی اجتماعی رخ میدهد، چه برحسب توطئهها باشد و چه نباشد. این تذکر فرصتی را به ما میدهد که وظیفهی اصلی علوم اجتماعی تئوریکی را تعیین کنیم. باید واکنشهای اجتماعی غیرعمدی کنشهای عمدی انسانها را دنبال کرد.
انتشار ترجمۀ فارسی فلسفۀ آلمانی تری پینکارد، استاد فلسفۀ آلمانی در دانشگاه جُرج تاون در ایالات متحده فرصت مغتنمی برای علاقهمندان به فلسفۀ جدید اروپایی است تا با برخی از مهمترین نویسندگانی که در صدسالۀ ۱۷۶۰ تا ۱۸۶۰ آشنایی کمابیش دقیقی به هم رسانند. در ایران، از میان فیلسوفان این دوره تنها کانت و هگل شناخته شده هستند،
استاد ابوالحسن نجفی تا آخرین روزهای عمرش به عروض میاندیشید و بیش از آنکه در فکر ثبت آراء و نظراتش باشد، میکوشید تا گرهِ نکات جدیدی را بگشاید که در این حوزه با آنها مواجه شده بود. در اینجا بهاختصار به چند نکته در عروض نجفی اشاره میکنم که تصور میکنم توجه به آنها برای درک هرچه بیشتر آراءِ جدید او لازم باشد. ابتدا بحث میکنم که چرا قاعدۀ قلب را نباید از زُمرۀ اختیارات شاعری دانست، سپس دو راه تازه یافتۀ نجفی را در گسترشبخشیدن به تعداد اوزان فارسی شرح میدهم، و در پایان دربارۀ دو شیوۀ طبقهبندی اوزان، و مخصوصاً دایرۀ نجفی که این روزها بسیار دربارۀ آن سخن میگویند، بحث خواهم کرد.
برای این جلسه قصیده «ایوان مدائن» خاقانی را انتخاب کردهام؛ برای اینکه در حافظه مردم هست. همه بحث من روی این قصیده است: «هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هانر ایوان مدائن را آینه عبرت دان». از سه منظر به این قصیده نگاه کردهام. یکی وجه ساختاری آن است. شاعر در سفر خود بر کناره رود دجله حرکت کرده، چشمش به منظره باشکوه، اما مخروبه ایوان مدائن افتاده، متأثر شده و این قصیده را گفته است. با اینکه گفتهاند خاقانی در سرودن قصیده «ایوان مدائن» متأثر از قصیدهای از «بُحتری» بوده، به نظر میآید اینجا بحث تأثیر و تأثر مطرح نیست.
باید دید که اکنون ما چه نسبتی با علم و عقل داریم؟ ما عادت کردهایم که لفظ علم و عقل را به معنای مشهورش مطلق علم و عقل بدانیم و درباره آنها بی هیچ نقد و نقادی حکم کنیم. ما معمولاً نمیپرسیم عقلی که هم اکنون از آن بهره داریم و راهنمای ما در کار علم و عمل است، کدام عقل است و چه راهنماییهایی از آن گرفتهایم و میگیریم؟ یا علمی که داریم، چیست و چگونه حاصل شده و چه دستاوردی داشته است؟ ما نام علم و عقل را دوست میداریم و کاری نداریم که اینها کجا هستند و ما چه بهرهای از آنها داریم! عقل صرف یک مفهوم یا یکی از قوای نفسانی نیست، بلکه آن را در تفکر و زبان مردمان و در نظم امور و در علم و فرهنگ و تعلیم و تربیت و سازماندهی و در صنعت و کشاورزی و آیندهبینی باید یافت و بازشناخت.
نوشتههای دکتر محمد علی اسلامی ندوشن هر خواننده را بر سر وجد میآورد. آثاری همچون: «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه»، «ایران را از یاد نبریم»، «بدنبال سایه همای»، «صفیرسیمرغ»، «جام جهان بین»، «پنجرههای بسته» و دهها کتاب و مقاله دیگر و اکنون هم «روزها» که سرگذشت و یادبودهای از 4 تا 14 سالگی وی را طی سالهای 1304 تا 1318 در بر میگیرد. در گذشته از راه کتاب «پنجرههای بسته» وی با سه داستان که از خاطرههای کودکی نویسنده در ندوشن سرچشمه گرفتهاند و «گوشههایی هستند از زندگی ساده و مشقت بار روستایی» آشنا شدیم.
معدود است شمار کسانی که در دوران زندگی بر جامعه و پیرامون خود رد و اثری سازنده و قابل درک برجای می گذارند. در راه کیفیت بخشیدن بر زندگی انسانها می کوشند تا به آن، معنا و محتوا و تعالی بخشند. به عبارت دیگر زندگی آنان پرورنده و مسئولانه است، بیآنکه کسی چنان مسئولیتی را به آنان واگذار کرده باشد. اینان تماشاگر جهان و طبیعت و ساکنانش نیستند، جهان را، انسانها را و طبیعت را می بینند و به آن می اندیشند.
این روزها مسائل پاریسیه را می خوانم، مجموعه ای از یادداشت های محمد قزوینی در بخشی از دوران اقامت طولانیش در پاریس. از زمان چاپ مسائل پاریسیه این بار دوم است که این کتاب را می خوانم. نخستین بار در دوران دبیرستان با نام محمد قزوینی آشنا شدم. نخست نامه های او به تقی زاده را خواندم. گمان می کنم دست کم پنج بار دیگر در طول همه این سالها این نامه ها را خوانده ام. در تهران نخستین بار که این کتاب را خواندم دل به قزوینی و شیوه اندیشه و پژوهشش دادم و مهمتر از آن قزوینی در مقام یک انسان به غایت اخلاقی و محققی متعهد به ادبیات و فرهنگ میهنش.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید