1394/12/10 ۰۸:۴۱
شهر فیضآباد هند اکنون در ایالت اوتارپرادش آباد و موجود است. این شهر بیش از ۱۳۰ سال (۱۱۳۶ـ۱۲۷۲قر۱۷۲۴ـ۱۸۵۶م) پایتخت مملکت اُودَه و مرکز حکومت دودمان برهانالملک بود «و فرمانروایان این کشور ابنیه فراوان و باغات و بازارها در آن کشور احداث کردند. شجاعالدوله (حکومت: ۱۷۵۶تا ۱۷۷۵م) بیشتر در لکهنو مقر داشت؛ ولی پس از شکست (۱۷۶۴م) از بریتانیاییها، فیضآباد را مقر خود ساخت.»۱۱۱
مطابق نوشته آقا احمد بهبهانی، شجاعالدوله نوه برهانالملک در جهت عمران و آبادی اُودَه تلاش فراوان کرد و به شهر فیضآباد رونق بخشید: «قریب ۲۰هزار خانه از قوم قزلباش را در فیضآباد سکونت داد و آن شهر، به سبب ازدحام و اجتماع قزلباشیه، نظیر یکی از بلاد عظیمه ایران شد… و آبادی و رونق آن به درجه اعلا رسید و اصل شهر ـ که اُودَه باشد ـ خراب و در جنب آن به منزله قریه گردید»؛ همو به شرح جنگ شجاعالدوله با انگریز (انگلیس) و خیانتهایی که به او شده و چگونگی از رونق افتادن شهر لکهنو، پس از فوت شجاعالدوله پرداخته است. شجاعالدوله در سال ۱۱۷۸ق از انگلیسیها شکست خورد و در سال ۱۱۸۸ق درگذشت.۱۱۲ اکنون فیضآباد از شهرهای نسبتاً عمده هند، در حدود ۴۰کیلومتری شرق شهر لکهنو ـ مرکز ایالت اوتارپرادش ـ موجود و از آثار تاریخی آن مقبره شجاعالدوله و همسر او «بهوبیگم» است.۱۱۳
دوره حکومت شاهان صفویان۲۴۱ سال(۹۰۷ـ ۱۱۴۸ق) در ایران یک قرن کمتر از مدت حکومت امپراتوران مغول ر تیموری
(۹۳۲ـ ۱۲۷۵ق) در هند است. روابط بین سلاطین دو کشور موجب تحکیم مناسبات سیاسی، فرهنگی و بازرگانی و افزایش مبادله کالاهای صنعتی و کشاورزی بین ایران و هند شده بود. شاه اسماعیل به بابُر پادشاه تیموری یاری رساند، شاه تهماسب به همایون شاه (ناصرالدین همایون، حکومت: ۹۳۷تا۹۶۳) پسر بابُر که در سال ۹۴۵ق به دربار ایران پناه آورده بود، کمک کرد و سلطنت را به او بازگرداند. همان طور که هزاران ایرانی در دوره تیموریان به هند مهاجرت کردند، ایران نیز پذیرای انبوه هندیان بود؛ مثلاً به نوشته الئاریوس در سال ۱۰۷۴هر۱۶۵۴م «در اصفهان ملل و اقوام گوناگونی هستند که به بازرگانی و پیلهوری اشتغال دارند. تعدادی از اینها تاجر عمده و دیگران خردهفروشاند. در کنار ایرانیها، هندیها، تاتارها، شاخههای مختلفی از ترکها، یهودیان، ارامنه، گرجیها، انگلیسها، هلندیها، ایتالیاییها و اسپانیاییها زندگی و کار میکنند. بیش از همه هندیان هستند که به پیلهوری و خرازیفروشی در بازار مشغولند… تعداد همیشگی آنها ۱۲هزار نفر در شهر اصفهان است.»۱۱۴ در دیگر بلاد ایران نیز جماعاتی از هندیان بود و باش داشتهاند که تعداد آنها بهدرستی معلوم نیست.
در دوره صفویه بازرگانی خارجی رونقی فوقالعاده پیدا کرد. بازرگانان در جامعه ایرانی احترامی ویژه داشتند. در جنگها و کشمکشهای داخلی و خارجی رفت و آمد کاروانهای مالالتجاره از هر بابت ایمن بود. کلیه راههای تجاری تحت مراقبت و امنیت شدید قرار داشت.۱۱۵ امنیت سرمایه و تأمین نیازهای خدماتی بازرگانان، موجب جلب تجار اروپایی گردید. در این میان ارامنه ایرانی در کار مبادلات و صادرات محصولات و فراوردههای ایران جایگاه ممتازی داشتند. شاهعباس گروهی از افراد لایق آنان را «که به واسطه مسیحی بودن در ممالک عیسوی بهتر میتوانستند تجارت بنمایند»، به خدمت گرفت و با تحویل محمولههای ابریشم ایران مأموریت فروش آن را پیدا کردند.
بدین وسیله ارامنه «داخل کار تجارت شدند» و به صادر کردن دیگر کالاها و محصولات ایران و هند چون خشکبار، پسته، زعفران، فلفل، جوز هندی و سایر ادویه را به ممالک مسیحی میبردند. آنها نه تنها به اروپا بلکه تا اقصی بلاد هندوستان، تنکن، جاوه و فیلیپین، مگر چین و ژاپن، میرفتند.۱۱۶ دامنه فعالیت بازرگانان ایرانی بیشتر محدود به ولایات داخلی و هندوستان بود، با این همه شاردن اضافه میکند که: «بعضی از تاجران ایرانی حتی در سوئد و چین عامل یا نمایندگی دارند».۱۱۷ تقریباً تمام روناس ایران به هندوستان میرفت، انواع ترشیهای میوه، گلاب و سایر عطرها در ظروف شیشهای به هند صادر میشد.
«دیگر امتعه و محصولات تجارتی ایران: پسته قزوین، بادام یزد و کرمان و آن نواحی، کشمش اغلب ولایات خصوصاً شیراز و آلوی معروف به آلوی بخاراست… تمام این محصولات از راه هرمز به هندوستان حمل میشود و بانیانها (از اقوام هندو مذهب) مصرفکننده این گونه میوهها و خوراکیها هستند؛ زیرا آنها مطلقاً گوشت نمیخورند».۱۱۸ به گفته شاردن: «اما مهمترین صادرات ایران به هند: تنباکو، انواع خشکبار، ترشیجات، مرباجات، مخصوصاً خرما، مربای به، شراب، عرقهای گیاهی، اسب، چینی آلات، قلم]نی]، چرم ساغری به رنگهای مختلف میباشد.»۱۱۹ از نکات قابل توجه پرهیز بانیانهای هندی از خوردن مرباهای تولید ایران بوده است، به آن دلیل که مبادا درون میوه یا وقت پختن آن حشرهای در آن افتاده باشد؛ همچنین پسته خندان را خریدار نبودند، از بیم آنکه مورچه یا حشرهای در درون آن باشد و نفهمیده موجب هلاک آن شوند، چرا که در مذهب آنان بیجان کردن جانداران اکیداً ممنوع شده است.۱۲۰
کشاورزی و مبادلات بازرگانی ایران در عهد شاهعباس رونقی فوقالعاده پیاده کرد. جهانگردان اروپایی پیاپی برای تشخیص محصولات و قابلیتهای این سرزمین و ایجاد باب تجارت (و البته مقاصد سیاسی و مذهبی) به ایران سفر میکردند. ایرانیان با زبانهای آنان آشنا شده بودند که در امور بازرگانی و صدور کالاها و مبادلات فرهنگی بسیار مؤثر بودند. اروپائیان نیز متقابلاً زبان فارسی را یاد گرفته و با زبان دیگر اقوام قلمروهای صفویان آشنا شده بودند. در اصفهان اکثر زبانهای آن روزگار ـ به جز انگلیسی که هنوز نفوذ بریتانیا در ایران و هند اندک بود ـ کم و بیش در بین صاحبان مشاغل بازرگانی و خدماتی و غیرآن رایج بود، که در جلب سیاحان ملل مختلف نیز تأثیر بهسزایی داشت؛ مثلاً دلاواله در سال ۱۶۱۷مر ۱۰۲۵ق در اصفهان، با اینکه به قول خودش خدمه معدودی (هفت خدمتکار زن و معدودی نوکر) در خانهاش داشت، آنها به زبانهای یونانی عامیانه، ترکی، عربی، ایرانی، گرجی، و ارمنی آشنا بودند. به گفته او، عده زیادی به شش زبان صحبت میکنند: «حتی کودنترین مستخدمین من، سه چهار زبان میدانند!»۱۲۱ اشاعه این زبانها در اصفهانِ آن روزگار دلالت بر توسعه اقتصادی و مبادلات فرهنگی ایرانِ عصر صفویان دارد که حتی خدمتکاران زن به چند زبان صحبت میکردند.
با اینکه هزاران هندی در اصفهان و دیگر بلاد ایران عصر صفوی بود و باش داشتند، میبینیم که زبان هندی در بین زبانهای مزبور مطرح نیست. دلیلش هم مشخص است، زیرا در هندِ عصرِ تیموریان فارسی زبان رایج بود و هندیها، چون وطن مألوف خود، به فارسی سخن میگفتند؛ اما نکته مایه حیرت و تأسف یکی آنکه در بین انبوه هندیان مقیم ایران شخصیتهای برجستهای در زمینههای مختلف علوم و فنون وجود نداشت و هیچ یک از آنان به مدارجی نرسیدند. همچنین صاحب تألیف یا آثار هنری و معماری و غیر آن نبودند و نمیتوان باغ و بوستانها یا آثاری از آنها در زمینه امور فلاحت و باغبانی در ایران سراغ گرفت. علت این امر نیز باید فرهنگ پایین و اشتغال آنان به اموری برای ارتزاق همچون پیلهوری یا فالگیری و اشاعه جفر و جادو و غیر آن باشد. حال اگر با مهاجران ایرانی که به هند رفتند، درصدد مقایسه برآییم، میبینیم که ایرانیان در اشاعه فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی و از جمله در انتقال فرهنگ باغبانی، کشاورزی، آبیاری ایران و دانشهای بومی در دوره تیموریان هند چه نقشی درخشان، ماندگار و قابل تحسین داشتهاند.
علل مهاجرت انبوه نخبگان ایرانی در رشتههای مختلف مستلزم بررسیهای دقیق و مستند جداگانه است. با نگاهی به فهرست دانشمندان، معماران، هنرمندان، شاعران و غیر آن از روی تاریخ مهاجرتشان درمییابیم که اکثر آنان بعد از شاهعباس (حکومت: ۹۹۵ـ ۱۰۳۷ق)، مخصوصاً در عصر سلطان بیرحم و خونریز یعنی شاه صفی (۱۰۳۷ تا ۱۱۰۵ق) که جنایات هولناکش (کشتن بهترین سرداران، حاکمان، دانشمندان و حتی زنده به گور کردن، مادرش) مایه ننگ و خجالت است،۱۲۲ و همچنین در دوره جهل و ننگ پادشاه خرافی و کمخرد، یعنی شاه سلطان حسین (۱۱۰۵ـ ۱۱۳۵ق) بسیاری از نخبگان ایرانی به هند رفتند؛ با فتنه افغان و سقوط اصفهان این گونه مهاجرتها به هند بالا گرفت، جماعاتی نیز به عثمانی مهاجرت کوچیدند، حتی دو پسر شاه سلطان حسین (ساممیرزا و صفیمیرزا) و یکی از دخترانش از ایران گریختند و به دربار عثمانی پناهیدند و بعداً پسران زندانی شدند و سرنوشت رقتباری داشتند.۱۲۳
آثار طبی و داروشناسی قدیم
خلیفگان و سلاطین حاکم بر قلمروهای جهان اسلام، علاوه بر توجه بلیغ و دقیق به آشپزخانه دربار، در تهیه خوراکهای مقوی، دلپذیر و متنوع به منظور کسب لذت بیشتر، و نیز تقویت قوای جسمی و جنسی خود، و خیل کنیزکان زیبارویشان مبذول میداشتند. افزون بر این برای تحریک و توانبخشی به نیروهای شهوانی خود، پزشکان و داروشناسانی در خدمت داشتند تا به نسخهها و توصیههای آنان بتوانند به عیش و نوشهای شورانگیز پرداخته، در کامجوییهای حرمسرا تلذذ بیشتری داشته باشند.
در آثار و نوشتههای طب و داروشناسی قدیم علاوه بر معرفی مفردات (گیاهی، جانوری و معدنی) با خواص محرک و باهانگیز، دستورالعملها و نسخههای بیشماری در باب چگونگی تهیه این داروهای ترکیبی (در ذیل عناوین: معاجین، مفرحات، سفوف، لعوق، حبوب، اقراص، فلونیا، جدوار، برش و برشعثا و غیرآن) برای تقویت این قوا مندرج است. در برخی از این نسخهها افیون نیز به منظور تسکین آلام یا ایجاد کیف و نشأه (نشئه: سرخوشی) نقش دارد؛ اما بهتدریج ترکیبات افیوندار بیشتر با اقبال سلاطین و بزرگان مواجه شده و جایی در منابع طب و داروشناسی باز کرده است.
در عصر تیموریان مصرف افیون و ترکیبات کیفآور رواج بیشتری پیدا کرد و مخصوصاً در بین دربار سلاطین گورکانی هند، و مقارن با آنان در دربار صفویان در ایران، استفاده از این گونه مواد و ترکیبات اوج میگیرد، به طوری که مباحثی از کتب طب و داروشناسی به شرح خواص، خصوصیات و چگونگی تهیه و عملآوری این گونه مواد و ترکیبات اختصاص یافته است! تألیفات این دوره به فارسی در عهد گورکانیان هند به مراتب بیشتر از این گونه آثار در ایران عهد صفوی است و صدها دانشمند و حکیم ایرانی و هندی در این باب تخصصی داشتند و آثار متعددی از خود بر جای گذاشتند. در این دوره بسیاری از فرهیختگان، دانشمندان و شاعران نیز به این گونه مواد معتاد شدند. ابداعاتی در تنوع بخشیدن و تأثیر هرچه بیشتر این گونه ترکیبات انجام گرفت.۱۲۴
انواع این گونه مواد و ترکیبات در منابع طب و داروشناسان عصر صفوی و تیموریان هند و چگونگی تهیه هر یک از آنها مندرج است،۱۲۵ و نمونههایی از انواع آن، با مواد و ترکیبات کمیاب و گرانقیمت در فرمان شاه تهماسب آمده است؛ وقتی در سال ۹۴۵ق همایون پادشاه گورکانی هند به دربار ایران پناهید، تهماسب فرمانی به حاکمان شهرهای مسیر همایون ـ چون هرات، خواف، باخرز و مشهد و غیره ـ صادر میکند که استقبال باشکوهی از او به عمل آورند و در تعقیب این فرمان دهها قطار شتر با انواع ملزومات، جامه، فرش، مقادیری انبوه مواد غذایی و دارویی برای پذیرایی از همایون (در مسیر سفرش به اصفهان) میفرستد، از جمله این مواد انواع مفرحات و ترکیبات بسیار محرک و مقوی نیروهای جسمانی و برانگیزاننده قوه باه و برخی از مواد نشأهآور و مخدر قوی بوده که در منابع ایرانی و هندی آن روزگار شرح مبسوط این پذیرایی پرهزینه و پرطمطراق و نیز انواع مواد غذایی، مخدر و مُبّهی مندرج است.
هزینه دربار گورکانیان و صفویان بابت تهیه مواد دارویی تقویتکننده قوای شهوانی و ترکیبات کیفآور مخدر، ارقام معتنابهی را در بر میگرفته، به خصوص که مواد کانی و گوهرهای گرانبها (چون یاقوت، مروارید و طلا) و مواد حیوانی کمیاب و ارزشمندی (چون سقنقور و جند بیدستر) و گیاهی (چون افیون و زعفران) از اجزای آنها به حساب میآمده است. در عصر آنان و در استمرارش در ایران دوره قاجاریه، استفاده از افیون، شراب با آمیختهای از مواد کیفآور و نشأهانگیز، در بین درباریان و طبقاتی از مردم مرفه کم و بیش رایج بود. شراب و تریاک از ایران به هند میرفت و چون زعفران محصول کشمیر تکافوی مصرف هندیان بهشدت معتاد به ادویه را نمیکرد، مقادیر معتنابهی زعفران از ایران به هند صادر میشد. آمارهای بازرگانی ایران نشان میدهد که هند تا قبل از استقلال، عمدهترین مشتری زعفران ایران بوده است.۱۲۶
یکی از علل انحطاط و سقوط سلسله گورکانی در هند و صفویان در ایران، گرفتاری آنان به تریاک بوده است؛ گو اینکه سیریل الگود میگوید: «یکی از مهمترین علل سقوط سلسله صفویه این است که پادشاهان اواخر این دوره اغلب دائمالخمر بودند و از اطرافیان خود نیز میخواستند که در این میگساری دائمی با ایشان هم پیاله شوند!»۱۲۷ این استدلال در مورد برخی از شاهان گورکانی هند نیز صدق میکند، و آن طور که جهانگیر در خاطرات خود میگوید، همواره پیاله همراه داشته و از میگساران قهار بوده و بارها از میگساریهای خود سخن گفته است. درباریان و امرای لشکر نیز اگر دائمالخمر نبودند، سر و سرّی با پیاله و ساغر داشتد؛ مثلاً ظفرخان احسن تربتی میگوید:
به کشمیر و کابل شبابم گذشت
به عیش و طرب یا شرابم گذشت
به کشمیر فصل بهار و خزان
گهی لاله چیدم، گهی زعفران۱۲۸
ادویه مخصوص هند
مطابق برخی از مستندات، مصرف ارقامی از ادویه مخصوص هند به عهد هخامنشیان میرسد. در فهرست طولانی مواد خوراکی روزانه دربار هخامنشی که پولیین (Polyene، نویسنده نظامی یونانی در قرن دوم میلادی) از روی لوحه مفرغی هخامنشیان ثبت کرده، نام مواد خوراکی بسیار، ادویه، چاشنیها، دانهها و گیاهان خوشبوی از جمله «رازیانه، سیاهدانه، گل شوید، زیره حبشی ]زیره سیاه[، دانه کرتم (هل)، دانه جعفری، دانههای معطر، بولاغ اوتی....» آمده است. نویسندگان غربی «دانه کرتم» را «هل» حدس زدهاند؛ اما به گمان نگارنده «کرتم» باید همان کافشه یا کاجیره معروف به گلرنگ (با نام علمی (Carthamus stinctorius L. باشد که عربی آن «قرطم»، احتمالاً معرّب نام پارسی کهن آن است.۱۳۰ گو اینکه استرابون، سده اول پیش از میلاد (کتاب ۱۵، باب ۳، بند ۱۸) درباره ایرانیان میگوید: «خوراک روزانه آنان پس از تمرینات ورزشی عبارت است از: کلوچه جووهل، اندکی نمک و گوشت آبپز یا کبابشده».۱۳۱ اگر در متن اصلی نوشته استرابون «کرتم» آمده باشد، همان احتمال «قرطم» بودن مطرح است، وگرنه واقعاً هل مصرفی هخامنشیان و پارتها از قلمرو آنها در نواحی شبهقاره میرسید.
در ایران عصرِ ساسانی اکثر ادویه و عقاقیر هندی را ـ که بعداً در نوشتههای رازی، ابنسینا، اخوینی بخاری و بیرونی آمده است، میشناختند و در آشپزخانههای شاه و ثروتمندان مصرف میشد؛ مثلاً به روایت تئوفانس، وقتی هراکلیوسر Heraclius (در منابع اسلامی «هرقل») قیصر روم در سال ۶۲۸م شهر دستگرد (واقع در بینالنهرین) را تصرف کرد، مقادیری انبوه گوهرها و کالاهای گرانبها، مواد خوراکی و معطر از جمله «شکر، زنجبیل، فلفل و غیره، مقدار بسیار عود و مواد معطره دیگر یافتند»؛۱۳۲ اما آیا بهراستی برخی از ادویه هندی چون هل در ایران عصر هخامنشی نبود؟ متأسفانه کمتر سندی در دست داریم که به وجود برخی از ادویه هندی در ایران اشاره شده باشد، مگر بر سبیل اتفاق و بسیار نادر درباره وجود این گونه ادویه در ایران یا امکان کشت و پرورش آنها سخنی رفته باشد. با این همه مستندات و شواهدی وجود دارد که برخی از ادویه و درختان شبهقاره هند در ایران وجود داشته و بعضی تجربه شده یا موجود است؛ اما گاهی به اشتباه نام گیاه یا پدیده دیگری به هند منسوب شده که در اینجا به اختصار به آنها اشاره میکنیم:
۱ـ کافور: ماده معطر مشهور که هنوز هم در حنوط مردگان در ایران کاربرد دارد. این ماده از چوب درخت کافور. (Cinnamomum camphora Nees) به دست میآید. پیشینه مصرف آن در تهیه بویهای خوش در ایران طولانی است. عربها هنگام فتح مداین با آن آشنا شدند.۱۳۳ در ادبیات فارسی همواره مطرح بوده و هر چیز سفید بهویژه برف بدان تشبیه شده است. با این حال هیچ گاه این درخت در ایران نبوده است. ابوریحان بیرونی میگوید: «به لغت هندی او را کپور گویند»؛۱۳۴ اما ابن فقیه همدانی در سال ۲۹۰ق در ذیل «گفتار درباره نهاوند» از جمله نوشته است: «... در نهاوند است قصب الذریره، که همان کافور است».۱۳۵
گیاه قصبالذریر، علفی، مجوّف با مادهای معطر و رویشگاه آن نیز هند است؛ اما هیچ نسبتی با درخت کافور ندارد.۱۳۶ به احتمال زیاد آنچه ابن فقیه از آن سخن گفته، باید همان گیاه علفی چند سالهای باشد که در منابع گیاهشناسی معاصر با نام کافوری (Camphorosma L.) آمده،۱۳۷ و ابوریحان بیرونی دربارهاش نوشته است: «کافوربویه. کافور یهودی را گویند. کَندی گوید کافور یهودی گیاهی است و چون در دست مالیده شود، بوی کافور از او به مشام رسد و قوت او به قوت کافور مشابهت دارد».۱۳۸ شاید این گیاه هنوز هم در نواحی همدان موجود باشد. اکنون پایههایی از درخت کافور در باغ کشاورزی لاهیجان کاشته شده است.۱۳۹
۲٫ دارچینر دارچینی: ادویه مشهور با پیشینه مصرف طولانی در ایران، پوست درختی همیشهسبز (نام علمی Cinnamomum zeylanicum Nees.) که نام پارسی آن (دار+ چینر چینی) منشأ درخت (دار) آن را مشخص میکند و معرّب آن دارصینی است. مؤلف ناشناخته حدودالعالم در سال ۳۷۲ق در ذیل «سخن اندر ناحیت کرمان و شهرهای وی» میگوید: «کرمان ناحیتی است... که هرچه به سوی دریاست، جایهای گرمسیر است و مردمانیاند اسمر ]گندمگون[ و جای بازرگانان است» و در معرفی شهرها و آبادیهای این ناحیه نوشته است: «ده کور و دارچین دو شهرکاند، میان بم و جیرفت، آبادان و با نعمت بسیار و از وی دارچینی خیزد».
نام دو شهرک «گور» و «دارچین» که به سیاق عربی نوشته شده، اکنون به نام «گور» و «دارزین» موجود است. دارزین در ۲۴کیلومتری باختر بم بر سر راه جیرفت واقع است، و «گور» نام یکی از دهستانهای بخش ساردوئیه جیرفت و مرکز آن ده گور بر سر راه دارزین به ساردوئیه است. بیتردید کشت درختان دارچین در این موضع مبتنی بر پیشینه طولانیتر بوده که وجه تسمیه «دارچین» برای این شهرک اتخاذ شده است. به نظر میرسد احیای کاشت درخت دارچین در این ناحیه قابل تحقیق و بررسی باشد که از عهده کارشناسان باغبانی وزارت جهاد کشاورزی ساخته است. خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی در
سال ۷۰۰ ق به چگونگی کاشت و پرورش درختان مختلف سرزمین هند، از جمله کافور، دارچین و فلفل اشاره کرده است.
۳٫ فلفل سیاه: یا فلفل هندی با پیشینه مصرف طولانی در ایران، در متون کهن فارسی نیز از دیرباز مطرح بوده است. از پرورش درختان فلفل (نام علمیPiper nigrum L.) تا عصر قاجاریه مستندی در دست نیست. رشیدالدین فضلالله همدانی در سال ۷۰۰ق ضمن معرفی آن، شرحی درباره کاشت و پرورشش نوشته است: «درخت فلفل سیاه: آن را به زبان هندویی نیل گویند... دراز عمر میباشد و چوب آن به کاری زیاده نیاید.» مطابق نوشته او درخت فلفل «مانند درخت تاک میو]مو[، و باریکی آن به همان قاعده...» برهمین اساس باید تکیهگاهی از درختان تناور و استوار، چون انبه، داشته باشد.۱۴۰ در یک مورد استثنایی اعتمادالسلطنه در سال ۱۳۰۰ق، ضمن شرح حاصلخیزی خاک ناحیه قشلاق (گرمسار کنونی، خوار قدیم معروف به خوارری)، شرحی درباره درخت فلفل سیاه کهنسالی، در کنار روستای یاتری (یاطری، در ۱۰کیلومتری شرق گرمسار، بر روی عرض جغرافیایی ۳۵ درجه و ۱۱دقیقه، طول ۵۲ درجه و ۲۹ دقیقه و ارتفاع از سطح دریا۸۳۸ متر) نوشته است:
این قلعه یاتری سابقاً هم آبادی داشته و جای معتبری بوده است. پایین هر چهار طرف قلعه هم آبادی بوده ]که[ جای قدیمش هست. از سمت شرقی اینجا ـ به فاصله صد و پنجاه قدم ـ درخت فلفلی است که خیلی غریب است؛ درختی است تقریباً پنجاه شاخه از زمین روییده و بیرون آمده و هر شاخه شاخههای زیادی دارد، اطرافش
ده دوازده ذرع میشود؛ ولی از خوشبختی این درخت، مردم اینجا آن را نظرکرده میدانند و دست تعدی را از دامانش کشیدهاند. میگویند اگر کسی شاخههای این درخت را بزند و ببرّد، صدمه خواهد خورد. به این واسطه محفوظ مانده است، شاخههای خشکشدهاش هم هست. تماشا و عجب در استعداد و قابلیت این زمین است که درختهای ییلاقی سردسیری را هم به عمل میآورد و درخت فلفل ـ که درخت گرمسیری و از نبات هند و افریقاست ـ در صحرای بیحفاظ به عمل آورده است. با این قابلیت محل کمتر دیده شده افسوس که بدبخت واقع شده و به دست این مردم که اکنون اینجا ساکناند افتاده است.۱۴۱
پینوشتها:
۱۱۱٫دایرهالمعارف فارسی، ج۲، ص۱۹۷۰، ذیل «فیضآباد».
۱۱۲٫ آقا احمد بهبهانی، همان کتاب، ص۴۷۷ تا ۴۸۱٫
۱۱۳٫ دایرهالمعارف فارسی، همان جا.
۱۱۴٫ آدام اولئاریوس، سفرنامه اولئاریوس، ترجمه احمد بهپور، تهران، ابتکار، ۱۳۶۳، ص۲۴۲٫
۱۱۵٫ شاردن، سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمائی، تهران، توس، ۱۳۷۴، ص۹۰۰ تا ۹۰۳٫
۱۱۶٫ ژان باتیست تاورنیه، سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، اصفهان تأیید، ۱۳۳۶، ص۴۰۵، ۶۰۲٫
۱۱۷٫ شاردن، همان کتاب، ص۹۰۲، ۹۰۴٫
۱۱۸٫ تاورنیه، همان کتاب، ص۶۰۲٫
۱۱۹٫ شاردن، همان کتاب، ص۹۰۳٫
۱۲۰٫ تاورنیه، همان کتاب، ص۶۰۲؛ ابریشمی، پسته از دیرباز تا امروز، در دست چاپ توسط مرکز نشر دانشگاهی، گفتار چهارم «تولید و تجارت پسته».
۱۲۱٫ پیترودلاواله، سفرنامه پیترودلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، تهران، قطره، ۱۳۸۰، ص۸۶۶٫
۱۲۲٫ اولئاریوس، اصفهان خونین شاه صفی، ص۷۲۳ تا ۷۳۹، گوشههایی از جنایات جنونآمیز شاه صفی را نقل کرده است.
۱۲۳٫ لین پل، همان کتاب، ص۵۶۴٫
۱۲۴٫ ابریشمی، زعفران از دیرباز، ص۴۶۲٫
۱۲۵٫ همان، ص۴۶۳ تا ۴۶۸ انواعی از این گونه مواد که در ترکیب آنها زعفران وارد است نقل شده.
۱۲۶٫ ابریشمی، شناخت زعفران ایران، تهران، توس، ۱۳۶۶، ص۲۵۹، ۲۶۰، همو، زعفران از دیرباز، ص۶۶۵٫
۱۲۷٫ سیریل الگود، طب در دوره صفویه، ترجمه محسن جاویدان، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۷، ص۴۶٫
۱۲۸٫ ابریشمی، زعفران ایران، ص۴۶۰٫
۱۳۰٫ ابریشمی، زعفران از دیرباز، ص۵۳، ۲۴۴ و مستندات آن، ص۲۸۸، یادداشت ۸ و ۱۷٫
۱۳۱٫ استرابو، جغرافیای استرابور سرزمینهای زیر فرمان هخامنشیان، ترجمه همایون صنعتیزاده، تهران، بنیاد موقوفات افشار، ۱۳۸۲، ص۳۶۲؛ خانم پروفسور هاید ماری کخ، از زبان داریوش، ترجمه پرویز رجبی، تهران، کارنگ، ۱۳۷۶، ص۳۱۹٫
۱۳۲٫ آرتورکریستنسن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران، ابن سینا، ۱۳۴۵، ص۴۹۰٫
۱۳۳٫ دایرهالمعارف فارسی، ج ۲، ص۲۴۱۵، ذیل «کافور».
۱۳۴٫ ابوریحان بیرونی، کتاب الصیدنه فیالطب، به کوشش عباس زریاب، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۰، ص۵۱۴٫
۱۳۵٫ ابن فقیه همدانی، البلدان، ترجمه ح. مسعود، تهران، بنیاد فرهنگ، ۱۳۴۹، ص۹۴٫
۱۳۶٫ در مورد قصب الذریره و کافور، رک. بیرونی، همان کتاب، ص۴۹۳، ۵۱۴٫
۱۳۷٫ ولی الله مظفریان، همان کتاب، ص۹۷٫
۱۳۸٫ بیرونی، همان کتاب، ص۵۱۵٫
۱۳۹٫ مظفریان، همان کتاب، ص۱۲۷٫
۱۴۰٫ رشیدالدین فضلالله همدانی، آثار و احیاء، ص۸۰، ۸۱٫
۱۴۱٫ اعتمادالسلطنه، مطلعالشمس، تهران، فرهنگسرا، ۱۳۶۳، ص۱۱۳۸٫
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید