سالها پیش یکی از نخست وزیران دوره پهلوی از هوشنگ سیحون، معمار نامدار ایرانی خواسته بود که روستای دنج و زیبایی را برای سالیان بازنشستگی او در نظر بگیرد. سیحون پس از یک چند جست و جو و بررسی، روستای ابیانه را معرفی کرد اما آقای نخست وزیر نپذیرفت و گفت که آن نزدیکیها هیچ فرودگاهی نیست. سیحون پاسخ داد: اگر فرودگاه داشت که دیگر دنج نبود! سالها گذشت و ابیانهای که در دهه 1340 بسیار گمنام بود، به یکی از مهمترین روستاهای گردشگری ایران تبدیل شد. حالا دیگر جای دنجی نیست اما هنوز فرهنگ اصیل خود را از کف نداده و جلوههای معماری یا مردمشناختیاش آنقدر هست که سالانه دهها هزار گردشگر را به سوی خود جذب کند. اما همین داشتهها نیز در حال نابودی است. شماری از اهالی ابیانه که سالهاست یار و دیار خود را ترک کرده و به تهران و اصفهان و کاشان کوچیدهاند، در روزها و هفتههای معدودی از سال به روستای آبا و اجدادی میآیند تا لختی آرام گیرند اما آرامش را طوری تعریف کردهاند که تأمین آن جز با نابسامانی ابیانه ممکن نیست. مطالبات آنها برای ساخت و ساز جدید در روستا، چیزی شبیه به تمناهای آقای نخستوزیر است که هم جای دنج میخواست و هم فرودگاه!
آنچه میتوان در تکریم و ایضاح سخن سیدجواد طباطبایی گفت به این قرار است که ایشان حداقل بنا به پنج مولفه اساسی شایان تکریم و تحسین است. نخستین مولفه موثر در تحسین طباطبایی عبارت است از مسالهشناسی هوشمندانه و لبریز از صرافت و فراست یعنی برجستهسازی مفهوم انحطاط آن هم در ساحت اندیشهپردازی و فکرشناسی. طباطبایی به صرافت دریافته آنچه در خیال و عمل میگذرد، تجلی و تبلور فکر و شناخت ماست و تا زمانی که اندیشه ما نابسامان است، انتظار نظم و ارتقا در ساحت عمل یک دروغ بزرگ است. واقعیت این است که آنچه انجام میدهیم تابعی از برداشت و تفکر یکایک ماست و این امر نیک را طباطبایی تشخیص داده است. طباطبایی یک ایدئولوگ نیست، یک کارپرداز سیاسی هم نیست، مدیر بنگاه آموزشی و تجاری هم به شمار نمیآید. فکر او در عملش به وضوح متبلور است و چنین صفتی در روزگار ما فضیلتی است کمیاب
با استيلاي تمدن غربي بر شئون انساني و ارکان زندگي جهاني، سرنوشت و آينده جهان، انسانها، فرهنگها و دولتها هرچه بيشتر در سايه مخاطره چنين استيلايي قرار گرفته است. دانشهاي بشري ـ اعم از طبيعي يا انساني ـ ادامه اين استيلا و چيرگي را هر روز بيشتر از ديروز تمهيد و مقدمهچيني مينمايند. نميتوان کتمان نمود که در هيچ دورهاي از تاريخ تمدن بشر سرنوشت کليت تمدن به چنگ يک پاره از جهان، يعني پاره غربي آن نبوده است. تمدن خاص جهاني به تنهايي باقدرتتر و گستردهتر از تمدنهاي ديگر همعصر خود ظاهر شده است. درحال حاضر اين تمدن غربي مسلط بر جهان غربزده است که بيش از ديگر تمدنها دعوي رهبري دارد و پيشقراول جهان بشري بهسوي آينده مبهم آن است
همه آنچه نه به دست بشر ساخته شده و نه فعاليتهاي بشري در ساخت آن تأثيري داشته است، از ستيغ کوهها گرفته تا قعر اقيانوسها، از جلبکها تا فيلها، انسان نيز جزئي از اين طبيعت است و بدنش از همان قوانين فيزيکي و طبيعي پيروي ميکند که باقي جهان طبيعت؛ اما از آنجا که انسان براي مخالفت و يا شورش در مقابل خدا و همچنين بيحرمتي به طبيعت آزاد است، به لحاظ تکنيکي ميتوان گفت با ساير موجودات طبيعي يکسان نيست.
نویسندگان ایرانی چیزی از همتایان خارجی خود کم ندارند اما چون ایران به عضویت کپی رایت نپیوسته، ادبیات ما در دنیا شناخته شده نیست. ادبیات داستانی ما با وصف بر این که ادبیاتی درخشان است و در سطح جهانی نوشته می شود، هیچ گاه ترجمه نشده ، این آثار نه تنها به اروپا راه نیافته بلکه در میان کشورهای همسایه هم شناخته شده نیست.
این مقاله در فصلنامهی مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی (شماره ۶۳) منتشر شده است. از آنجا که چکیدهی مقاله در فصلنامه بر طبق استانداردهای آن نشریه تنظیم شده است، در این بازنشر، چکیدهی اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.
آنچه به موضوع این گفتار مربوط است، مختصّات تفسیر راستگرا از هگل و بهخصوص فلسفۀ تاریخ اوست و فهم اشکالات آن با عطف به دستگاه مفاهیم پیچیدۀ هگلی. نخست یادآوری میکنیم که تفسیر راستگرا به اعتبار تفسیر چپگرا تعریف شده است. با عطف به آراء و افکار نمایندگان این تفسیر میتوان چنین برداشت، که تفسیر راستگرا حکم هگلی «حقیقت کلّ است» را به عنوان هنجار تلقّی میکند، و فلسفۀ متعالیۀ هگل را مساوق الهیّات درمییابد.
۵۰ سال پیش جمعیت کشور یکسوم اکنون و درصد باسوادان نیز نصف اکنون بود، اما مردم کتابخوانتر بودند. بهراستی چرا این خصوصیت ضعیف شده است؟ عشق و عادت کتابخوانی جنبه اکتسابی دارد و فرهنگ خانواده در آن بسیار مهم است. پس از انقلاب، نهضت بزرگی برای مبارزه با بیسوادی آغاز شد، و در کنار دانشگاههای قدیمی و دولتی، ایجاد دانشگاه آزاد را که تدریجا شمار دانشجویانش به صدهاهزار نفر رسید میتوان از برجستهترین اقدامات ۳۰ سال اخیر ایران برشمرد. با ایجاد این دانشگاه که بعداً بدیلهای دیگری هم به آن افزوده شد، و با افزایش درصد تحصیلکردگان ایرانی در سطوح عالی انتظار میرفت میزان کتابخوانی نیز افزایش یابد، اما عملاً چنین نشد.
چند هفته از مراسم رسمی روز جهانی فلسفه (سومین پنجشنبه از ماه نوامبر) میگذرد اما همچنان دانشگاهها و مراكز آموزش عالی و موسسات فلسفی در جامعه در حال برگزاری روز جهانی فلسفهاند. به عبارت دیگر گویی روز جهانی فلسفه امسال به نامی و بهانهای بدل شده برای در میان گذاشتن دغدغههای بیپایان اهالی فلسفه در ایران. این نشانگر یك نكته مهم دیگر نیز هست، وضعیت بحرانی فلسفه در ایران. اتفاقات پارسال در نهادهای آموزشی این رشته در دانشگاهها شاید مهمترین تكانه بود برای همه درگیران كار فلسفی از دانشجویان و استادان گرفته تا نویسندگان و مترجمان و حتی ناشران. حالا انگار همه در یك سخن اتفاق نظر دارند و آن وخیم بودن حال فلسفه است و یك پرسش را محور كار خود قرار دادهاند
من شخصاً فکر میکنم که مهمترین شاعر بعد از حافظ در طی این ۶۵۰ سال، محمدتقی بهار بوده، لیکن چون مرد سیاسی بوده اظهارنظرهای متفاوت دربارهاش میشود، گاهی متناقض، ولی واقعیت آن است که باید دربارة این کسانی که در زندگی معاصر ایران مؤثر بودهاند، یک قضاوت «مجموعی» کرد، یعنی حاصل کار و عیار زندگی آنان را در نظر گرفت.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید