میدانیم که معرفت چونانکه هست، در طبیعت یافت نمیشود و شناسایی از درون انسان امکانپذیر میگردد. این بدین معناست که طبیعت ناآگاه و انسان آگاه هر دو متعلق به یک عالم و یک فضایند؛ اما پاسخها و پرسشهای علمی در محدودة خود نمیتواند رابطه این دو را با یکدیگر روشن کند و یا ضرورت آن را دریابد. به عبارت دیگر چنانچه فلسفه به کمک علم نیاید، هیچ علمی نمیتواند حد و مرزی برای خود از درون خود جستجو کند و مرزهای علوم در یکدگر خواهد لغزید. میدانیم که شناختشناسی صرفاً به مثابه شاخهای از فلسفه مرزدار حدود دانشهای گوناگون میباشد. به صرف برخورداری از زمینههای مشترک مطالعات مربوط به انسان، دانشهای انسانی همچون سایر بخشهای دانش یعنی دانشهای طبیعی بیکمک فلسفه نمیتواند خود پیشاپیش مرزهای خود را شناسایی کند یا گسترش دهد.
برای مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی مایۀ بسی مباهات است که استاد احمد منزوی، سالها این مرکز را خانه و کاشانۀ خویش دانسته و آنچه را که برای ثبت و ضبط میراث زبان فارسی از سالیان دور در نیت داشته، از طریق این مرکز پی گرفته است. بدین مناسبت این مرکز بر آن شد تا به میمنت بیست سال همکاری، اثری خاص مشتمل بر نکته هایی از زندگی استاد و فهرستی از آثار او به دست دهد. کتاب «دانش و فرزانگی»سیری در زندگی و آثار استاد احمد منزوی ست که در سال 1390 توسط علی رفیعی علامرودشتی تدوین و تنظیم شد و با مقدمۀ علی بهرامیان توسط مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی چاپ و منتشر شد. آنچه در زیر می خوانید مقاله ای از زنده یاد استاد ایرج افشار است که در این کتاب آمده است
نزد ایرانیان تاریکی و ظلمت آفریده اهریمن و روز و روشنایی آفریده اهورامزدا انگاشته میشدند. این پنداره از باوری آمیخته با تفکر و نمودهای دوگانه در فرهنگ اندیشگی ایرانیان برمیخاسته است. بنابر این باور، از دیرباز سیاهی و تاریکی شب جولانگاه اهریمنان و دیوان زیانکار بوده است. دیوان اهریمن میکوشیدهاند که در عرصه تاریکی شب و در نبود و غیبت خورشید، بهویژه در شب یلدا، طولانیترین شبهای سال بر جهان کیهانی و آفریدگان آن بشورند و با پلیدی و زشتکاری به همه چیز زیان برسانند. به این سبب، قدمای ما از کهنترین دوران این شب دراز و تاریک را «شوم و نحس و نامبارک» میشمردند و گیتی و جهان و همصحبتی با حکام را شوم میدانستند و به شب یلدا تشبیه میکردهاند.
یلدا یکی از کهنترین آیینهایی است که در جهان شناخته شده و قدمت آن چندان زیاد است که بهواقع نمیتوان تاریخ دقیقی برای آن درنظرگرفت؛ ولی با این همه این جشن را به دو سابقه مربوط میکنند که یکی از سوابق بازمیگردد به آیین مهرپرستی یا میترایی و دیگری براساس تحقیقات اخیر منتسب است به تولد شخصی به نام مهر که این آیین را از او دانستهاند. ولی به هر صورت آنچه از هر دو منظر قابلتوجه است، اینکه در پایان ماهآذر یعنی در نخستین روز شروع زمستان که طویلترین شبسال است از دورترین ایام موردتوجه ایرانیان بوده و در فرهنگ ایرانی بهعنوان شب سیاهی که پایان آن سپید است
در سالهای نخستین که من دروس حوزوی را در مدرسه مروی در تهران شروع کرده بودم، دوستِ درسی به نام کمالالدین نوری داشتم – که بعداً خود را کیانوری نامید و یکی از قضات عالیرتبه در تهران گردید. پدر این دوست، در مدرسه مروی، حجره داشت و داماد شیخفضلالله نوری بود. من با این دوست کتاب «هدایه و انموذج»، در نحو، را مباحثه میکردیم و بیشتر مباحثه ما در پشت بام مدرسه صورت میگرفت – که در زمستان آفتاب گرمی هم داشت.
حکمت علمی نیست که بتوان با تشخیص موضوع و ذکر مسائل و روش حد آن را معین کرد. ما حکمت را از آن جهت که میتوانیم بهرهای از آن داشته باشیم یا به هر حال کسانی در طی تاریخ از آن بهره داشتهاند، میشناسیم البته کسانی از اهل نظر و معرفت درباره حکمت و در وصف آن سخنها گفتهاند. وقتی در وصف و بیان چیزی مطالب گوناگون گفته میشود باید درک آن بسیار دشوار باشد. معهذا برای نزدیکشدن به معنی حکمت راههایی وجود دارد. یکی اینکه ببینیم کسانی که به نام حکیم خوانده میشوند چه وصف یا اوصاف مشترکی دارند زیرا قاعدتاً باید این وصف مشترک باشد که آنها را شایسته نام و عنوان حکیم کرده است.
گذار از انحطاط تاریخی جز از مجرای اندیشیدن درباره آن امکان پذیر نخواهد شد و اگر تاکنون در این باره نیندیشیده ایم، به معنای آن نیست که خار انحطاط در سراسر پیکر تاریخ فرهنگ و تمدّن ایرانی نخلیده است، بلکه با توجه به تجربۀ مغرب زمین که از همان آغاز، یعنی از سپیده دم فرهنگ یونانی، در صورت های مختلف، به «انحطاط» اندیشیده است، میتوان گفت که فقدان مفهوم انحطاط در یک فرهنگ، نشانۀ عدم انحطاط نیست، بلکه عین آن است.
این مقاله در فصلنامهی مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی (شماره ۶۳) منتشر شده است. قسمت نخست این مقاله با عنوان «فقیه بهمنزلهی یک مهندس» در سایت منتشر شد. قسمت پایانی این مقاله در زیر آمده است:
یکی از مسائلی که در جامعه علمی ما مطرح شده، پژوهشهای دانشگاهی و بیکیفیتی آنها است. این مسأله عموماً حول نوعی آسیبشناسی در باب چرایی این بیکیفیتی، تحقیقات و ناکارآمدی و همچنین غیرمفید بودن آنها است. آسیبشناسیهای موجود عموماً حول چند موضوع کلیدی در این عرصه است: چرایی عدم ارتباط جامعه با نتایج تحقیقات، چرایی جدی گرفته نشدن تحقیقات توسط اجتماعات علمی و همچنین مسأله سرقت علمی از منابع داخلی و خارجی. نوعی مفروض ضمنی در این نوع آسیبشناسیها هست که گویی تحقیقات موجود به شیوه درست و با کیفیت تولید شدهاند، در نتیجه بیتوجهی جامعه و استفاده نکردن از آنها به نوعی بیحرمتی به علم و تحقیق است.
آنتوان ایساک سیلوستر دوساسی (Silvestre de Sacy)، از معدود ایرانشناسان فرانسوی است که در تکوین خاورشناسی علمی در ربع اول قرن نوزدهم نقش بسزایی در فرانسه و به طور کلی در اروپا داشته است. وی در ۲۱ سپتامبر ۱۷۵۸ در پاریس از خانوادهای کاتولیک به دنیا آمد و در ۲۱ فوریه ۱۸۳۸ در این شهر وفات یافت. تحصیلات مقدماتی شامل ادبیات یونانی و رومی باستان را با موفقیت به پایان آورد. در ۱۲سالگی، در پی آشنایی با یکی از علمای مذهبی متخصص در زبان عربی، علاقهمند به فراگرفتن زبانهای شرقی شد و این تقریباً همزمان بود با انتشار ترجمة اوستا به زبان فرانسه(۱۷۷۱) به قلم آنکتیل دوپرون، که آن را مبدأ تاریخ مطالعات ایرانشناسی در اروپا دانستهاند.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید