فکر میکنم آنچه من، بیآنکه بدانم اصلا ممکن است یا نه، به دنبالش هستم، جهشی است از فراز میدانهای نبرد مدرنیستی به آن بازکشف امر پسامدرن، جهشی که عمل نمادین مقدماش بلهگفتن به روندهایی است همچون همین روند تند و پر پیچ و خمی که اینک شما گرفتارش هستید. «بوث» در سرراستترین معنای ممکن، پسامدرنیسم نامی است برای گرایشی که در حدود ۱۹۷۰ به وجود آمد و بنا داشت به انگارههای مدرنیسم شک کند. در علم اقتصاد پسامدرنیسم علیه مدرنیسمِ والایی خواهد ایستاد که برای مثال در برنامههای پال ساموئلسن میبینیم. اگرچه پسامدرنیسم را عموما نویسندگانی به کار بستهاند که دستشان از اقتصاد یا آمار و ریاضیات شسته است، اما این جدایی پسامدرنیسم از اقتصاد امری بدیهی نیست. آنچه میخواهم بگویم این است که یک اقتصاد که میخواهد رویکردی پسامدرن اتخاذ بکند، نباید نگران دستدرازیهای منتقدان ادبی، روانکاوان و مصححان سیاسی باشد. میتوان خوانشی سیاسی و لیبرال کلاسیک از پسامدرنیسم کرد—و نمیگویم خوانشی «محافظهکار» یا «ارتجاعی.»
کتاب خاطرات دکتر «امير اصلان افشار» براي من بسيار جالب بود. يکي به خاطر نکات مهمي که در آن آمده است، و ديگر به دليل کنجکاوي شخصي، زيرا زماني که ديپلماتي جوان در واشينگتن بودم، او سفير و رئيس من بود. در اينجا قصد من فقط بازگويي يکي دو نکته بسيار جالب از آن کتاب در باره خاطره اي از سفر مرحوم دکتر مصدق به لاهه و حضورش در دادگاه لاهه در تابستان 1331 است.
ارسطو (۳۲۲-۳۸۴ ق.م) در استاجیرا، شهر ساحلی کوچکی در مقدونیه، متولد شد. در حالی که نوجوانی بیش نبود راهی آتن شد و در اکادمی افلاطون ثبتنام کرد و تقریباً بیست سال در آن مکان رحل اقامت گزید. نفوذ افلاطون بر ارسطو عمیق بود اما تفاوتهای مهمی هم بین آنها وجود داشت. برای نمونه، ارسطو از تاکید افلاطون بر همسانی انتقاد میکرد و در پاسخ به فراخوانِ افلاطون برای نهادینه کردن مالکیت اشتراکی در میان سپاهیان (طبقهی نخبهی حاکمان)، ارسطو از مالکیت خصوصی دفاع میکرد و این دفاع با استدلالهای صورت گرفت که برای قرنهای متوالی مورد استفاده و ارجاع بود.
در فرهنگ ایرانی تغییر سال در اول زمستان با شب و سیاهی ، و نیز در اول تابستان با روز و روشنی توصیف شده است بدین سبب در اوستا تیشتر ستاره ای درخشان و نیز در ادب پارسی شب یلدا بصورت سیاه و سیاهی توصیف شده است. یا اینکه در ادب پارسی از روز تیرگان بصورت " روز تیر روز " و یا از روز خور " روز خور روز " نیز یاد میشود....
متنی که در ادامه این مقدمه کوتاه میخوانید، متن پیادهشده سخنرانی دکتر مقصود فراستخواه، استاد دانشگاههای تهران، شهیدبهشتی، علامهطباطبایی و... پژوهشگر و صاحبنظر در حوزه مطالعات فرهنگی و اجتماعی است. فراستخواه درجهدکتری برنامهریزی توسعه آموزشعالی دارد و سالهای طولانی است که در حوزه آموزشعالی و موانع توسعه آن در ایران به کوشندگی مشغول است اما یکی از دلمشغولیهای جدیاش، مطالعات فرهنگی و اجتماعی خاصه در حوزه دین و عرفان ایرانی اسلامی است؛ اغلب مخاطبان آثارش او را یک نواندیش دینی میدانند و بسیاری از جوانان و دانشجویان ایرانی که دلی در گرو فرهنگ و جامعه ایرانی دارند، رد پای او را در رسانههای کشور جستوجو میکنند.
میدانیم که معرفت چونانکه هست، در طبیعت یافت نمیشود و شناسایی از درون انسان امکانپذیر میگردد. این بدین معناست که طبیعت ناآگاه و انسان آگاه هر دو متعلق به یک عالم و یک فضایند؛ اما پاسخها و پرسشهای علمی در محدودة خود نمیتواند رابطه این دو را با یکدیگر روشن کند و یا ضرورت آن را دریابد. به عبارت دیگر چنانچه فلسفه به کمک علم نیاید، هیچ علمی نمیتواند حد و مرزی برای خود از درون خود جستجو کند و مرزهای علوم در یکدگر خواهد لغزید. میدانیم که شناختشناسی صرفاً به مثابه شاخهای از فلسفه مرزدار حدود دانشهای گوناگون میباشد. به صرف برخورداری از زمینههای مشترک مطالعات مربوط به انسان، دانشهای انسانی همچون سایر بخشهای دانش یعنی دانشهای طبیعی بیکمک فلسفه نمیتواند خود پیشاپیش مرزهای خود را شناسایی کند یا گسترش دهد.
برای مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی مایۀ بسی مباهات است که استاد احمد منزوی، سالها این مرکز را خانه و کاشانۀ خویش دانسته و آنچه را که برای ثبت و ضبط میراث زبان فارسی از سالیان دور در نیت داشته، از طریق این مرکز پی گرفته است. بدین مناسبت این مرکز بر آن شد تا به میمنت بیست سال همکاری، اثری خاص مشتمل بر نکته هایی از زندگی استاد و فهرستی از آثار او به دست دهد. کتاب «دانش و فرزانگی»سیری در زندگی و آثار استاد احمد منزوی ست که در سال 1390 توسط علی رفیعی علامرودشتی تدوین و تنظیم شد و با مقدمۀ علی بهرامیان توسط مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی چاپ و منتشر شد. آنچه در زیر می خوانید مقاله ای از زنده یاد استاد ایرج افشار است که در این کتاب آمده است
نزد ایرانیان تاریکی و ظلمت آفریده اهریمن و روز و روشنایی آفریده اهورامزدا انگاشته میشدند. این پنداره از باوری آمیخته با تفکر و نمودهای دوگانه در فرهنگ اندیشگی ایرانیان برمیخاسته است. بنابر این باور، از دیرباز سیاهی و تاریکی شب جولانگاه اهریمنان و دیوان زیانکار بوده است. دیوان اهریمن میکوشیدهاند که در عرصه تاریکی شب و در نبود و غیبت خورشید، بهویژه در شب یلدا، طولانیترین شبهای سال بر جهان کیهانی و آفریدگان آن بشورند و با پلیدی و زشتکاری به همه چیز زیان برسانند. به این سبب، قدمای ما از کهنترین دوران این شب دراز و تاریک را «شوم و نحس و نامبارک» میشمردند و گیتی و جهان و همصحبتی با حکام را شوم میدانستند و به شب یلدا تشبیه میکردهاند.
یلدا یکی از کهنترین آیینهایی است که در جهان شناخته شده و قدمت آن چندان زیاد است که بهواقع نمیتوان تاریخ دقیقی برای آن درنظرگرفت؛ ولی با این همه این جشن را به دو سابقه مربوط میکنند که یکی از سوابق بازمیگردد به آیین مهرپرستی یا میترایی و دیگری براساس تحقیقات اخیر منتسب است به تولد شخصی به نام مهر که این آیین را از او دانستهاند. ولی به هر صورت آنچه از هر دو منظر قابلتوجه است، اینکه در پایان ماهآذر یعنی در نخستین روز شروع زمستان که طویلترین شبسال است از دورترین ایام موردتوجه ایرانیان بوده و در فرهنگ ایرانی بهعنوان شب سیاهی که پایان آن سپید است
در سالهای نخستین که من دروس حوزوی را در مدرسه مروی در تهران شروع کرده بودم، دوستِ درسی به نام کمالالدین نوری داشتم – که بعداً خود را کیانوری نامید و یکی از قضات عالیرتبه در تهران گردید. پدر این دوست، در مدرسه مروی، حجره داشت و داماد شیخفضلالله نوری بود. من با این دوست کتاب «هدایه و انموذج»، در نحو، را مباحثه میکردیم و بیشتر مباحثه ما در پشت بام مدرسه صورت میگرفت – که در زمستان آفتاب گرمی هم داشت.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید