اخبار

نتیجه جستجو برای

در شهر ما یک کتاب‌فروشی بود به اسم «سعادت» که کتاب کرایه می‌داد. شبی یک ریال. دو قفسه پر از کتاب‌های جیبی و رقعی که اغلب هم روی کاغذ کاهی چاپ شده بود و خیلی هم ارزان بود. اما برای ما که پول قلم و کاغذ مدرسه را هم نداشتیم، چاره دیگری جز کرایه کتاب نبود. «کلود ولگرد»، از ویکتور هوگو، را از کتاب‌فروشی کرایه کردم و شب نشده آن را تمام کردم و برگرداندم و «آخرین روز یک محکوم» را گرفتم و خواندم. این کتاب‌ها با آنکه جزء اولین ترجمه‌های قاضی بود، آن‌قدر روان ترجمه شده بود و چنان داستان‌های جذابی داشت که هنوز آنها را از یاد نبرده‌ام.

( ادامه مطلب )

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: