سلسله علمي و عرفاني صفويان کردستان / دكتر محمدعلي سلطاني ـ بخش دوم

1392/12/6 ۰۹:۵۴

سلسله علمي و عرفاني صفويان کردستان / دكتر محمدعلي سلطاني ـ بخش دوم

«... تيمور شيفته و معتقد به شيخ خواجه علي مي‌شود و کليه اسيران رومي را که به عنوان غنائم جنگي به همراه خود داشته است، به خواجه علي مي‌بخشد. و به فرمان خواجه علي منازلي براي سکونت آنان در مجاور محل زندگي شيخ تعيين مي‌شود و نسلهاي بعدي ايشان به صوفيان روملو مشهور مي‌گردند.»(سلسله‌النسب صفويه، ص49؛ عالم‌آراي صفوي ص23؛ دين و مذهب در عصر صفوي، ص43)و بدين گونه علاءالدين علي نهضت علويان زاگرس را از آذربايجان تا خوزستان که روح فکري و اتحاد نظري بطني داشتند، يکپارچه ساخت.

 

 

«... تيمور شيفته و معتقد به شيخ خواجه علي مي‌شود و کليه اسيران رومي را که به عنوان غنائم جنگي به همراه خود داشته است، به خواجه علي مي‌بخشد. و به فرمان خواجه علي منازلي براي سکونت آنان در مجاور محل زندگي شيخ تعيين مي‌شود و نسلهاي بعدي ايشان به صوفيان روملو مشهور مي‌گردند.»(سلسله‌النسب صفويه، ص49؛ عالم‌آراي صفوي ص23؛ دين و مذهب در عصر صفوي، ص43)و بدين گونه علاءالدين علي نهضت علويان زاگرس را از آذربايجان تا خوزستان که روح فکري و اتحاد نظري بطني داشتند، يکپارچه ساخت.

شيخ خواجه علي از ميان سه پسر خود (جعفر، عبدالرحمن و ابراهيم)، ابراهيم مشهور به شيخ شاه (مرگ 851) را جانشين خود کرد. ابراهيم قدرت و توانايي معنوي پدر را نداشت و احتمالاً به همين دليل است که مورخان شيخ جنيد را فرزند خواجه علي دانسته‌اند و ابراهيم را از قلم انداخته‌اند. (عالم آراي صفوي، ص26؛ دين و مذهب در عصر صفوي، ص 44)

 

ظهور شيخ جنيد

اطلاعي در دست نداريم که شيخ جنيد در سال 1447م/ 851ق چندساله بود، اما به هر تقدير ظاهراً به عنوان ششمين فرزند پدرش که راجع به او هيچ گونه خبر به ما نرسيده، در آن هنگام نسبتاً جوان بود؛ از اين گذشته گويا شيخ جعفر (عمويش) نسبت به او سمت قيوميت داشت. جنيد مردي بود ناراحت و بي‌ آرام و قرار. او نه تنها در تعاليم مخفي و سرّي طريقت خود که تازه از زمان جدش ـ خواجه علي ـ کاملاً تحت تأثير مذهب تشيع قرار گرفته بود، تغييراتي داد و آن را تکميل نمود، بلکه همچنين با جلب بسياري از مريدان و پيروان تازه، نقشه‌هايي براي به دست گرفتن قدرت در سر طرح کرد.

تعداد زياد صوفيان و پيروان که گرد شيخ جنيد فراهم آمده بودند، باعث ناراحتي و سوءظن شديد جهانشاه ـ فرمانرواي قبيله قره قوينلو ـ و ساير امراي آذربايجان در آن روزگار گرديد؛ زيرا چون پيروان شيخ با کليه افراد خانواده و مايملک خود در جوار او مي‌زيستند، اردبيل به صورت لشکرگاهي عظيم درآمده بود، هر چند که اسلحة اينان معتنابه نبود. جهانشاه شايسته نمي‌دانست که با قواي جنگي با مردي روحاني که پيرو مذهب تشيع بود، به نبرد برخيزد، مضافاً اينکه خود شيعه متعصبي بود. بدين ملاحظات او مصمم شد به نوشتن نامه‌اي به شيخ جعفر اکتفا کند و از او بخواهد که بدون تأخير برادرزاده خود را از آن سرزمين براند. اين فرمانرواي ترکمن از اختلافي که بين شيخ جنيد و شيخ جعفر بود، با کمال دقت آگاهي داشت؛ زيرا او يکي از دختران خود را به دومين پسر جعفر (به نام سيد قاسم‌خان) به زني داده بود.

شيخ جعفر با کمال ميل به اين تقاضاي پدرزن پسرش روي خوش نشان داد، به خصوص که با اين عمل، اداره بقعه و خانقاه يکسره به دست خود او مي‌افتاد. بالاخره چون او علي‌الدوام جنيد را تهديد مي‌کرد که در صورت تأخير ممکن است قبيله قره‌قوينلو به صورتي مسلح وارد ميدان شود و از طرف ديگر جهانشاه بدون وقفه پشت سر هم پيکهاي مخصوص براي عملي کردن تقاضاي خود به اردبيل مي‌فرستاد، شيخ جنيد ناگزير در مشايعت جمعي از وفادارترين پيروانش از اردبيل خارج شد. اين اتفاق بايد قاعدتاً به سال 1448م/2ـ851 ق رخ داده باشد.1

 

قلمرو تبليغات

در دوران ارشاد و تبليغ شيخ جنيد که از مرز کردستان تجاوز کرد و سرزمين روم را در بر گرفت، فقها و متشرعان آن سو از بيم ترويج نهضت علويان، به مقابله و بدگويي درباره آداب علويان صفوي پرداختند. بر حسب حدس و گمان مي‌توان تاريخ ورود شيخ را به قره‌مان تقريباً سال 1450م/ 845 ق دانست. اين طور آشکار است که او مدت درازي در قونيه نماند؛ زيرا در پي اجتماعات مذهبي که بين او و رئيس سني‌مذهب زاويه‌اي که پناهگاه او بود (يعني عبداللطيف) روي داد، به زودي خصوصيات و جزئيات عقايد و افکار مذهبي او برملا گرديد. به طور آشکارا عقايد خاص جنيد در آن روزگار از حدود مذهب شيعه نيز تجاوز مي‌کرد و چنين مذکور است که شيخ عبداللطيف ميهمان خود را به خاطر عقايد خاص و عجيبش مورد لعن و ملامت شديد قرار داده و او را ملحد ناميده است. (تواريخ آل عثمان، تاليف عاشق پاشازاده، ص265؛ بدرالدين، ص81، ترجمه بابينگر)‏

بنابراين شيخ جنيد به سوريه گريخت و در آنجا براي مدتي طولاني اقدامات وسيع مؤثري را براي به دست آوردن پيروان تازه آغاز کرد. صوفيان متعددي از سوريه و همچنين از روم و بين‌النهرين بر او گرد آمدند (تواريخ آل عثماني تاليف عاشق پاشازاده، ص 266؛ نسخ جهان‌آرا تاليف قاضي غفاري، ص‏b‏47). در بين اين جماعت پيروان سابق شيخ بدرالدين که به الحاد متهم بود، در سال 1416م/ 9ـ 818 ق از روم ايلي توانست نهضت بزرگي از درويشان ترتيب دهد که سلطان محمد اول ـ پادشاه عثماني ـ با جهد بسيار توانست بر آن غلبه کند و آن را از بين برد. (بابينگر، ص55 تا 64)‏

 

اوزون حسن و شيخ جنيد

شيخ جنيد پس از جنگ و گريزها و کشتن همراهان در جنگ با حاکم حلب که از سوي حاکم مأمور بود، و برخوردي که ايلات ترکمن و کرد با او کردند، در 1456م/1ـ860 ق به اوزون حسن پيوست تا اتحادي عليه جهانشاه قره قوينلو به وجود آورد.

درباره برخورد اين دو (اوزون حسن و شيخ جنيد) و روابطشان مآخذ موجود اخبار کاملاً متناقضي مي‌دهند؛ اما همه بر اين عقيده هستند که شيخ جنيد پس از خروج از طرابوزان (يعني پايان سال 1456م/ 861 ق) به حصن کيف واقع در کردستان رفت که البته بايد در نظر داشت مراد منطقه حصن کيف است، نه شهر تجاري واقع در کنار دجله و قلعه واقع در آن که در آن روزگار هنوز تحت نظر يکي از اعقاب مستقل ايوبي (از خاندان صلاح‌الدين) با استقلال اداره مي‌شد. طبق خبر مندرج در احسن‌التواريخ، اوزون حسن که از اختلافات و دشمني بين جنيد و فرمانرواي قره‌قوينلو مطلع بود، نامه‌اي به شيخ در حصن کيف نوشت و ضمن آن مراتب صميمت و تکريم خود را به وي متذکر شد؛ شيخ جنيد طبق گفتة احسن‌التواريخ از دريافت اين پيغام بسيار خوشحال شد. طبق گفته مورخ ترک (عاشق پاشازاده) اوزون حسن در بدو امر با شيخ سر دشمني داشت و حتي او را اسير کرد؛ اما هنگامي که جنيد ثابت کرد که مي‌تواند در نبرد با دشمن مشترکشان جهانشاه، همدست و متفق او باشد، اوزون حسن به او اعتماد نمود.

مشکل بتوان گفت حقيقت امر از چه قرار بوده است. با در نظر گرفتن اينکه اوزون حسن با درويشان بر سر مهر بوده است، مي‌توان به اخبار مآخذ فارسي راجع به برخورد با شيخ جنيد بيشتر باور داشت. (تشکيل دولت ملي در ايران، صص 17،21،23،36) سفرها و ديدار سياسي مذهبي بزرگان صفوي به ويژه علاءالدين علي و جنيد به سرزمين اصلي خاندان صفويه (کردستان) موجب ايجاد دو نحلة بسيار توانمند شريعتي و طريقتي در منطقه مزبور گرديد؛ چنان که نشانه‌هاي طريقتي آن را آورديم؛ سفر شيخ جنيد به ديار بکر علاوه بر اشاعه طريقت صفوي، خالي از فوائد سياسي براي خاندان صفوي نيز نبود. جنيد قبل از رسيدن به ديار بکر، (راجع به چگونگي تصميم سفر وي به ديار بکر، ر.ک به: عالم آراي صفوي، ص29) مدتي را در اربل نزد يکي از مشايخ صفوي به نام شيخ محمد بن اويس اربلي ماند و با دختر شيخ ازدواج کرد. وي همچنين مدتي را در کلر (نزديک حلب) و در حلب گذرانيد و از آن ديار متوجه جبل موسي (انطاکيه) شد.

فعاليت تبليغاتي شيخ که هم جنبه معنوي و هم زمينه سياسي داشت، از «اربل» آغاز شد و همين فعاليتها بود که تشکيلات شيعي را نضج بخشيد. اتخاذ اين روش منجر به اختلاف بين وي و شيخ اويس اربلي شد و دامنه اين اختلاف حتي به زندگي خصوصي شيخ جنيد نيز کشيده شد و به جدايي وي از همسرش (دختر شيخ اويس اربلي) انجاميد. تبليغات غاليانه نه تنها بر شيخ اويس اربلي، بلکه براي جامعه حلب نيز خوشايند نبود، بخصوص که شيخ در شام چندين بار مردم را عليه حکمران شورانده بود. (تاريخ سياسي و اجتماعي ايران، از مرگ تيمور تا مرگ شاه عباس، ص136) به هر حال پس از تشکيل جلسه فقها و محکوم شدن او (861ق/1456م) بر وي شوريدند و بسياري از پيروانش را به قتل رساندند. پس از اين واقعه بود که شيخ جنيد عازم ديار بکر شد. در ديار بکر با اوزون حسن آق قوينلو که اين منطقه را تحت نفوذ خود داشت، آشنا شد. در همين سفر بود که با خواهر اوزون حسن ـ خديجه بيگم ـ ازدواج کرد. حقيقت اين است که زعامت معنوي شيخ صفي‌الدين که در زمان پسرش شيخ صدرالدين به نوعي با زعامت سياسي عجين گشته بود، در طول زندگاني پر مبارزة شيخ جنيد، به جنبشي تبديل شد که جنبه سياسي‌اش قوت بسيار داشت: «چون نوبت ارشاد به حضرت سلطان جنيد.... رسيد، آن حضرت داعية سلطنت صوري فرمود.» (زينت‌المجالس؛ دين و مذهب در عصر صفوي، ص45)‏

 

سلسله علماي صفوي کُرد

خاندان علمي علويان صفوي کردستان بر پايه همين پيشينة توانمند و ريشه‌دار در زادگاه خويش، سلسله علماي صفوي کرد را در کردستان بنياد نهادند و قرنها از اعاظم حوزه‌هاي علميه شافعيان سرزمين مزبور به شمار مي‌رفتند، اگرچه صاحب کتاب «بنه‌ماله زانياران»، معتقد است که اين سلسله از دوران حکومت شاه اسماعيل صفوي در سرزمين آبايي خود (کردستان) اقامت مجدد نموده‌اند؛ اما سيري در آنچه گذشت، مي‌نماياند که ايجاد و استقرار اين رشته از علويان صفوي بايد مربوط به دوران سفر شيخ جنيد به کردستان و وصلت او با دختر شيخ اويس اربلي بوده باشد و به خاطر عقايد و تندروي جنيد، فرزندان متشرع او سلسله خود را اين گونه تنظيم کرده باشند.

 

سلسله نسب خاندان حيدري

استاد ملا عبدالکريم مدرس درباره سلسله علمي و مذهبي علويان صفوي در کردستان مي‌نويسد: «بنابر نوشته تواريخ، نياي اين خاندان در زمان خود در بغداد و بصره مي‌زيسته‌اند و قسمتي از خمس الخمس را برداشته‌اند، پس از مدتي به ماوراءالنهر کوچيده‌اند، و در آنجا تا حدود سالهاي 909 مي‌زيسته‌اند، در آن زمان به سبب ايجاد اختلاف سياسي که در بين اسماعيل صفوي و فرزندانش به وجود آمد (؟!)... نياي اين خاندان از ماوراءالنهر به منطقه عثماني کوچيده‌اند، و در هه‌ولير ساکن شده‌اند.‏

اولين کسي که از منطقه ماوراءالنهر به کردستان بازگشته است، شيخ محمد فرزند حيدر پيرالدين بوده است. محمد بن حيدر (پيرالدين) پس از استقرار، با دختري از خانداني که به فرزندان عبدالله بن عمر اشتهار دارند، ازدواج مي‌کند. سلسله نسب خاندان حيدري که به وسيله ابراهيم فصيح حيدري در سال 1286ق نوشته شده است، به شرح زير است:‏

الشيخ ابراهيم فصيح، ابن الشيخ صبغه الله، ابن الشيخ اسعد، ابن الشيخ عبدالله، ابن الشيخ صبغه‌الله العلامه الکبير مرجع اجازات‌العلماء، ابن الشيخ ابراهيم، ابن الشيخ حيدر، ابن الشيخ احمد ابن الشيخ حيدر، ابن شيخ محمد، ابن شيخ حيدر پيرالدين، ابن الشيخ ابراهيم برهان‌الدين، ابن الشيخ علي علاءالدين ابن الشيخ صدرالدين، ابن الشيخ صفي‌الدين، ابن الشيخ امين‌الدين، ابن الشيخ صالح، ابن الشيخ قطب‌الدين، ابن الشيخ صلاح‌الدين، ابن الشيخ محمد الحافظ، ابن الشيخ عوض، ابن فيروزشاه، ابن شرفشاه، ابن الشيخ محمد، ابن الشيخ حسن، ابن الشيخ محمد، ابن الشيخ ابراهيم المقلب بالا دهم،ابن الشيخ جعفر، ابن الشيخ محمد، ابن الشيخ اسماعيل، ابن الشيخ احمد الاعرابي المحدث الحافظ، ابن الشيخ محمد المحدث الحافظ، ابن الشيخ الامام ابي محمد القاسم، ابن الامام ابي القاسم حمزه، ابن الامام موسي الکاظم، ابن الامام جعفر الصادق، ابن الامام محمد الباقر، ابن الامام علي زين‌العابدين، ابن الامام الحسين السبط، ابن الامام علي ابن ابي‌طالب و فاطمه‌الزهراء بنت حضره الرسول المختار سيدنا محمد صلي الله عليه و علي آله و صحبه و سلم.

حيدري صفوي

حيدر بن محمد (حيدري صفوي)، نواده حيدر پيرالدين: حيدر بن محمد مقدمات علوم را در مدرسه خاندان خود فراگرفت و پس از تحصيل سطوح، به خدمت زين‌الدين بلاتي در ناحيه بلات ـ از نواحي پشدر ـ رسيد و اجازه افتاء از وي دريافت داشت و سپس به مدرسه خاندان خود بازگشت و به تدريس علوم ديني پرداخت و به سبب تسلط در اين علوم، طلاب بسياري در محضر درسش حاضر مي‌شدند. حيدر بن محمد صفوي، عالمي ممتاز و مؤدب و زاهدي وارع و صاحب کرامت بود که او را محرر مذهب شافعي دانسته‌اند. وي معاصر شيخ احمد ابن حجر بود و حاشيه‌اي بر تحفه ابن حجر عسقلاني دارد. او در اواخر عمر به شهر «هه ولير» کردستان کوچ کرد و در سال 1070ق در همانجا بدرود حيات گفته. ‏ مزار او در نزديکي مقبره امير مسلمانان و دانشمند، «مظفر کوکبوري» بنيانگذار آيين مولودي (ميلاد پيامبر (ص)) در کردستان مي‌باشد.

احمد بن حيدر (حيدري صفوي): اين شخصيت علمي تحصيل را در نزد پدرش به پايان برد و به دريافت اجازه تدريس و افتاء نائل شد. وي در امر تدريس زبردست بود و تأليفات عديده‌اي دارد؛ از جمله:

1ـ حاشيه‌اي بر شرح عقايد ملاجلال دواني که «محاکمات» نام دارد و وجه تسميه‌اش اين است که تمامي حواشي نويسان بر شرح عقايد را محاکمه و نوشته‌هاي آنان را نقد و بررسي و رد و قبول کرده است. محاکمات در مدارس و حوزه‌هاي علوم ديني کردستان از کتابهاي تحصيلي به شمار مي‌رفته است و همچنين طلاب هندي در هندوستان در تدريس و تحصيل از آن استفاده مي‌کرده‌اند.

2ـ رساله‌اي در تفسير آيه شريفة «الله نورالسموات و الارض»،

3ـ حاشيه مفصل بر کتاب «شفا»ي ابن سينا.

ابراهيم فصيح حيدري (صفوي) مي‌گويد: نياي من احمد بن حيدر در سفر بيت الله اتفاق همراهي در سفر دريايي با عبدالحکيم هندي داشته‌اند که در کشتي با يکديگر آشنا مي‌شوند، پس از بازگشت به کردستان نسخه‌اي از کتاب محاکمات خود را به رسم يادبود براي عبدالحکيم به هندوستان مي‌فرستد که او نيز نسخه‌اي از کتاب «مطول» (تأليف سعدالدين تفتازاني) را به خط مؤلف و با حاشيه خودش (عبدالحکيم) به کردستان براي پدربزرگم مي‌فرستد. آن مطول نزد يکي از بني اعمام موجود است و حاشيه عبدالحکيم بر مطول، اولين نسخه رسيده به کردستان است.

احمد حيدري صفوي از يگانه‌هاي عصر خود بوده و روزگار را در بحث و تدريس و مطالعه سپري کرد.

حيدر دوم فرزند احمد اول (صفوي): بر اساس يادداشت ابراهيم فصيح حيدري صفوي احمد بن حيدر اول شش فرزند پسر داشت. حيدر دوم نيز در حوزه علميه حيدري‌هاي صفوي کردستان به تحصيل پرداخت و پس از طي مراحل و مراتب، به دريافت اجازه افتاء و تدريس نائل شد. وي در تسلط بر فقه و اصول و علوم وابسته، يگانة حوزه‌هاي کردستان و در تدريس علوم ديني زبانزد اهل فضل بود. از او آثاري ارزشمند به يادگار مانده است؛ از جمله:

1ـ حاشيه بر شرح مختصر منتهي در اصول فقه، 2ـ حاشيه بر شرح تجريد در علم کلام، 3ـ حاشيه بر شرح حکمت العين در حکمت، 4ـ حاشيه بر عقايد عضديه ملاجلال دواني، 5ـ حاشيه‌اي بر حاشية خيالي بر شرح عقايد نسفي علامه سعدالدين تفتازاني، 6ـ حاشيه بر (اشکال التأسيس) در علم هندسه، 7ـ حاشيه بر رساله اثبات الواجب و حاشيه‌هاي آن... و اضافه بر اينها نوشته‌ها و رسالات متعدد فراوان دارد.

ابراهيم فصيح حيدري (صفوي) مي‌گويد: به درستي که کتابهاي ياد شده بدون حاشيه‌هاي حيدر دوم قابل فهم نيستند. تدريس و تحصيل اين حواشي در حوزه‌هاي علميه علوم ديني کردستان رواج دارد و همچنين در کتاب «عنوان المجد» (ص 128) مي‌نويسد: «اللعلامه الفهامه الولي الشريف خالد الحيدري، و العلامه الشريف عمر الحيدري، و العلامه الشريف محمد الحيدري، و العلامه عباس الحيدري، و العلامه الشريف حسين الحيدري، اخوه جدنا حيدر بن احمد صاحب المحکمات.... حواشي دقيقه علي کتب علم المنقول. و لحسين المذکور ايضاً حواشي دقيقه علي حاشيه مير ابي الفتح في آداب البحث...» از حيدر دوم فرزندان متعددي به جا ماندند از جمله: احمد و عبدالله.

ابراهيم ابن حيدر دوم (صفوي): اول شخصيت علمي که در محل کنوني خاندان صفوي کردستان استقرار يافته است و پس از طي مراتب علمي و دريافت اجازه افتاء و اجتهاد، به تدريس در حوزه علميه کردستان پرداخته و داراي آثار متعددي است، از جمله:

1ـ حاشيه بر تحفة ابن حجر در شرع، 2ـ شرح زوراء جلال دواني 3ـ الالهامات الربانيه في کل فن (اين کتاب بسيار ناياب و مفيد است)، 4ـ تفسير قرآن شامل احکام ظاهري و اسرار باطني که دو جلدش هنوز چاپ نشده است، 5ـ شرح تشريح الافلاک در علم هيئت، 6ـ حاشيه‌اي زيبا و دقيق بر حاشيه قول احمد بر فناوري در علم منطق، 7ـ حاشيه‌اي بر حاشية الغ‌بيگ بر شرح مسعودي در آداب البحث، 8 ـ حاشيه‌اي بر حاشيه ميرزا جان بر حاشيه سيد شريف بر شرح مطالع در منطق، 9ـ حاشيه بر جمع‌الجوامع در اصول فقه، 10ـ حاشيه بر شرح عصام الدين بر رساله بيان. 11ـ حاشيه بر کتاب «الکواکب الدريه في قواعد الجفريه» و... کتابها و مقالات متعدد ديگر. گفته شده وي حاشيه‌اي نيز بر حاشيه عبدالحکيم در شرح شمسيه دارد.

اين بزرگمرد دانشمند و عالم يگانه صفوي کردستان پس از عمري تدريس و اداره حوزه علوم ديني بدرود حيات گفت و از وي پنج فرزند به جاي ماند: صبغه‌الله، عاصم، فتح‌الله، فضل‌الله، اسماعيل؛ اما قبل از فرزندان او، برادرانش احمد و عبدالله را معرفي مي‌کنيم:

احمد ابن حيدر ابن احمد ابن حيدر ابن محمد علوي صفوي: از علماي بزرگ صفوي کردستان در حوزه علوم دينيه که حواشي متعدد بر کتب عقلي و نقلي چون حاشيه مدون بر عصام الدين در استعاره دارد. او سه فرزند عالم (عبدالله و عبدالعزيز و خضر) دارد، که هر سه داراي تأليفات و حواشي در علوم عقلي هستند. عبدالعزيز بسيار زيرک بوده و به «المعي» شهرت داشته است. او حاشيه‌اي دقيق بر قول احمد فناري دارد، و شيخ خضر برادرش حاشيه بر تحفه ابن حجر نوشته است.

 

پي‌نوشت:

1ـ تاريخ اسمعيل، ص 14؛ احسن التواريخ، قسمت نهم، ص 986؛ سلسله النسب صفويه، ص50؛ نسخ جهان آرا، تاليف قاضي غفاري، صف ‏b‏ 47؛ صحائف الاخبار تأليف منجم باشي، جلد سوم، ص180؛ تاريخ عالم آراي عباسي، ص 13؛ جواهر الاخبار، تأليف منشي بوداق، صفحه ‏b‏281؛ تاريخ حيدري، تاليف، حيدر ابن علي حسيني رازي، ص ‏a‏574.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: