1392/12/6 ۰۹:۲۷
از نخستین مدعیان دروغین نبوت در عصر پیامبر(ص( عَبهلة بن کعب بن عوف/ غوث از تیره بنیعنس و از زیرشاخههای قبیله یمنی مَذْحِج بود. از نخستین مدعیان دروغین نبوت در عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله) عَبهلة بن کعب بن عوف[1]/ غوث[2]از تیره بنیعنس و از زیرشاخههای قبیله یمنی مَذْحِج بود. ذوالحمار به معنای صاحب الاغ تعلیم یافته؛ و ذوالخمار به معنای کسی که همیشه سر و صورتش را میپوشاند، به عنوان القاب[3]او یاد شده است.
از نخستین مدعیان دروغین نبوت در عصر پیامبر(ص( عَبهلة بن کعب بن عوف/ غوث از تیره بنیعنس و از زیرشاخههای قبیله یمنی مَذْحِج بود.
از نخستین مدعیان دروغین نبوت در عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله) عَبهلة بن کعب بن عوف[1]/ غوث[2]از تیره بنیعنس و از زیرشاخههای قبیله یمنی مَذْحِج بود. ذوالحمار به معنای صاحب الاغ تعلیم یافته؛ و ذوالخمار به معنای کسی که همیشه سر و صورتش را میپوشاند، به عنوان القاب[3]او یاد شده است.
وی از بزرگان یمن و در زمره بازماندگان خاندان شاهی[4]عباهله بود که نسبشان به حِمیَر میرسید.[5]وی میان مردم نجران، به ویژه مذحج، نفوذ بسیار داشت.[6]وی در کهف (غار) خُبّان نزدیک نجران، زاده گشت و همان جا بزرگ شد[7]و دانا و سخنور قوم خود بود. او در کهانت و نیرنگبازی نیز دستی داشت و با کردار، سخنان و کارهای شگفت انگیزش مردم را به سوی خود جذب میکرد.[8]اعشی، شاعر بزرگ جاهلی، او را در قصیدهای ستود و از وی جایزهای بسیار گرانبها ستاند.[9]هیچ گزارشی از اسلام آوردن وی در منابع تاریخی نیامده؛ اما برخی از ارتداد او سخن راندهاند.[10]بلاذری آنگاه که از اعزام جریر بن عبدالله بجلی در سال 11ق. به فرمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) به سوی اسود با هدف دعوت او به اسلام خبر میدهد، به عدم پذیرش اسلام از سوی اسود اشاره دارد.[11]
اسود که نبوت را با نگاهی دنیایی، وسیلهای برای کسب قدرت و احیای حکومت از دست رفته نیاکان خود میپنداشت، در اواخر زندگانی رسول خدا، با آگاهی از گسترش دعوت و حکومت پیامبر(صلی الله علیه و آله) در شبه جزیره، ادعای پیغمبری کرد و خود را «رحمان یمن»[12]نامید. او اعلان کرد که دو فرشته به نامهای «سُحیق» و «شُریق»[13]مأمور نزول وحی بر او هستند و در پاسخ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را کذاب خواند.[14]به گزارش طبری و ماوردی، آیه 93 انعام/6 در پاسخ این ادعای اسود نازل شد و او را به سبب ادعای دروغینش نکوهش کرد: {وَمَن أَظلَمُ مِمَّنِ افتَرَی عَلَی اللهِ کَذِبًا أَو قَالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَلَم یُوحَ إِلَیهِ شَیءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثلَ مَا أَنَزلَ اللهُ}.[15]
وی تبلیغات خود را پنهانی[16]آغاز کرد و با گفتاری دلفریب و کارهایی فراعادی، مردم را جذب کرد. بیشتر قبیله مذحج و شماری فراوان از مردم نجران[17]به او پیوستند. پس از بازگشت پیامبر(صلی الله علیه و آله) از حجة الوداع در ذیحجه سال 10ق. وی دعوت خویش را آشکار کرد و در زادگاهش سر به شورش برداشت و در روز دهم شورش، نجران را تصرف کرد و حکمران منصوب پیامبر(صلی الله علیه و آله) را از آنجا بیرون راند.[18]سپس دیگر شهرهای یمن را یکی پس از دیگری گرفت و به سوی صنعا، پایتخت آن سرزمین، پیش رفت. شهر بن باذام/ باذان[19]حاکم ایرانی صنعا که پس از پذیرش اسلام، از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مقام خود ابقا شده بود، به رویارویی با او برخاست و در نبرد با وی به شهادت رسید. این رویداد پس از آن بود که اسود صنعا را در بیست و پنجمین روز شورش به تصرّف درآورد و مرزبانه، همسر مسلمان و ایرانی شهر بن باذان، را به اجبار همسر خویش ساخت.[20]در این میان، دیگر فرمانداران پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مناطق یمن که حدود 10 تن بودند، به رویارویی با اسود برنخاستند و از هراس جان خود به سرزمینهای کوهستانی پناه بردند. از این رو، در مدتی کوتاه سراسر یمن به فرمان اسود درآمد.[21]
پیامبر(صلی الله علیه و آله) چون از شورش اسود آگاهی شد، با اعزام قیس بن مکشوح مرادی برای نبرد با اسود، در نامههایی به فرمانداران خود در یمن فرمان داد تا مسلمانان را برای نبرد بسیج کنند. فیروز و دادویه، دولتمردان مسلمان ایرانی که پس از تسلط اسود بر صنعا در دربار او خدمت میکردند، در پی دریافت نامه پیامبر(صلی الله علیه و آله) با همکاری مرزبانه و قیس، شبانه به کاخ اسود وارد شدند. فیروز یا قیس را قاتلان اسود دانستهاند.[22]شورش اسود از آغاز تا انجام سه تا چهار ماه به درازا کشید و سرانجام پنج روز پیش از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) به هلاکت رسید. ایشان خبر مرگ او را به اصحاب خود داد.[23]
منابع
الاستیعاب:ابن عبدالبر (م.463ق.)، به کوشش علی البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق؛الاغانی:ابوالفرج الاصفهانی (م.356ق.)، به کوشش علی مهنّا و سمیر جابر، بیروت، دار الفکر؛البدء و التاریخ:المطهر المقدسی (م.355.ق)، بیروت، دار صادر، 1903م؛البدایة و النهایه:ابن کثیر (م.774ق.)، بیروت، دار الفکر، 1407ق؛تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک):الطبری (م.310ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق؛تاریخ مدینة دمشق:ابن عساکر (م.571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛تفسیر ماوردی (النکت و العیون):الماوردی (م.450ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق؛التنبیه و الاشراف:المسعودی (م.346ق.)، ترجمه: پاینده، علمی فرهنگی، 1365ش؛جامع البیان:الطبری (م.310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛جمهرة انساب العرب:ابن حزم (م.456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛روض الانف:السهیلی (م.581ق.)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ق؛روض الجنان:ابوالفتوح الرازی (م.554ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش؛صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان:علی بن بلبان الفارسی (م.739ق.)، به کوشش الارنؤوط، الرساله، 1414ق؛فتح الباری:ابن الحجر العسقلانی (م.852ق.)، بیروت، دار المعرفه؛فتوح البلدان:البلاذری (م.279ق.)، به کوشش محمد رضوان، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1398ق؛کتاب الحیوان: الجاحظ (م.255ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1424ق؛المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام:جواد علی، بیروت، دار العلم للملایین، 1976م.
پی نوشتها
[1]. فتوحالبلدان، ص113؛ تاریخ طبری، ج2، ص224؛ جمهرة انساب العرب، ص405.
[2]. جمهرة انساب العرب، ص405.
[3]. فتوح البلدان، ص113؛ فتح الباری، ج8، ص72-73؛ ج12، ص369؛ الاستیعاب، ج3، ص1266.
[4]. روضالجنان، ج7، ص2.
[5]. کتاب الحیوان، ج1، ص66؛ ج7، ص61.
[6]. تاریخ طبری، ج2، ص430، 460؛ المفصل، ج4، ص191- 192.
[7]. تاریخ طبری، ج2، ص224؛ تاریخ دمشق، ج49، ص483.
[8]. فتوح البلدان، ص113؛ تاریخ طبری، ج2، ص224؛ التنبیه و الاشراف، ص255.
[9]. الاغانی، ج9، ص141.
[10]. تاریخ طبری، ج2، ص224، 253؛ البدء و التاریخ، ج5، ص154.
[11]. فتوح البلدان، ص113؛ تاریخ دمشق، ج49، ص483.
[12]. فتوح البلدان، ص113.
[13]. البدء و التاریخ، ج5، ص154؛ روضالانف، ج4، ص226.
[14]. جامع البیان، ج7، ص356؛ صحیح ابن حبان، ج15، ص26.
[15]. جامع البیان، ج7، ص356؛ تفسیر ماوردی، ج2، ص143-144.
[16]. تاریخ طبری، ج2، ص252.
[17]. تاریخ طبری، ج2، ص224-225؛ المفصل، ج4، ص191.
[18]. فتوح البلدان، ج1، ص125؛ فتح الباری، ج8، ص73.
[19]. روض الجنان، ج7، ص2.
[20]. روض الجنان، ج7، ص3؛ تاریخ طبری، ج2، ص247- 248؛ البدء و التاریخ، ج5، ص153- 154.
[21]. تاریخ طبری، ج3، ص230؛ البدایة و النهایه، ج6، ص307.
[22]. فتوحالبلدان، ج1، ص126؛ تاریخ طبری، ج2، ص247، 251-252؛ فتح الباری، ج8، ص73.
[23]. فتوح البلدان، ج1، ص127؛ تاریخ طبری، ج2، ص252؛ الاستیعاب، ج3، ص1266.
منبع: دانشنامه حج و حرمین.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید