بازتاب فرهنگ باستانی ایران در ادب فارسی / جلیل دوستخواه

1392/11/28 ۱۲:۰۶

بازتاب فرهنگ باستانی ایران در ادب فارسی / جلیل دوستخواه

یرانیان در روزگار باستان، پدیدآورندگان ِ فرهنگ و ادبی گسترده و گران مایه بودند كه امروز بخشی از داده های آن را در دست داریم و از بخش های ناپدیدشده ی آن نیز نشانه ها و اشاره ها و نام ها و گاه گُزینه هایی به ما رسیده است.

 

 

ایرانیان در روزگار باستان، پدیدآورندگان ِ فرهنگ و ادبی گسترده و گران مایه بودند كه امروز بخشی از داده های آن را در دست داریم و از بخش های ناپدیدشده ی آن نیز نشانه ها و اشاره ها و نام ها و گاه گُزینه هایی به ما رسیده است.

مجموعه ی نام بُردار به اوستا، بزرگ ترین و كهن ترین یادمان ِ فرهنگی ِ نیاكان ماست كه در آن، همه ی سرودهای پنج گانه ی گاهان و نیز بخش وی دیو داد (مشهور به وندیداد) به همان اندازه و ساختار روزگار باستان در دست است؛ امّا از دیگر بخش های آن، بیش از یك چهارم آن چه را كه در دوره ی ساسانیان بوده است، در اختیار نداریم. خوشبختانه همه ی این بازمانده ها به زبان فارسی دری و دیگر زبان های زنده ی جهان برگردانیده شده است.

از سده ی هیجدهم میلادی بدین سو، دانشمندان زبان شناس و فرهنگ پژوه بسیاری از سرزمین های گوناگون از هندوستان تا اروپا و آمریكا و سپس خود ِ ایران به كاوش و پژوهش در این مرده ریگ ِ ارجمند ِ كهن پرداخته و انبوهی از گفتارها و كتاب ها و گزارش های دانشگاهی را در این راستا نشر داده اند.

امّا در همه ی این كوشش ها و كُنِش ها، افزون بر شناخت ِ گنجینه ی بازمانده از فراسوی ِ هزاره ها، یك نكته ی ِ كلیدی، ویژگی دارد كه اثربخشی ی آن در فرهنگ پسین ایرانی و ادب ِ فارسی ِ دَری تا چه پایه بوده است و رشته های پیوند ِ میان دو بخش از فرهنگ ِ دیرینه بُنیاد ِ ایرانیان در دو سوی مرز ِ تاریخی ِ تازش ِ تازیان، چه نمودهایی داشته است و دارد؟

در این راستا، در دوره ی ما پژوهش های روشنگر و رهنمونی نشریافته است كه در این گفتار كوتاه تنها می توانم از كلیدی ترین آن ها نام ببرم و خواننده ی جویای دانش ِ فراگیر و گسترده را به روی آوری بدان ها و جُستار برای یافتن ِ دیگر كارها فراخوانم.

دوره ی هشت جلدی ی گزارش اوستای ِ استاد ِ زنده یادم ابراهیم پورداود، همراه با گفتارها و جُستارهای بسیار سودمند و آموزنده، همچنین اثر بدیع و درخشان استاد زنده یادم دكتر محمّد مُعین با عنوان ِ مَزدَیسنا و ادب ِ فارسی و نیز حماسه سرایی در ایران از قدیم ترین عهد تاریخی تا سده ی چهاردهم هجری اثر استاد زنده یادم دكتر ذبیح الله صفا و فرهنگ ایرانی ِ پیش از اسلام، پژوهش ِ گران مایه ی ِ استاد دكتر محمّد محمّدی ِ مَلایری از جمله ی این پژوهش هاست.

بررسی و شناخت ِ اندازه و چه گونگی ی اثرگذاری ی فرهنگ كهن ایرانی در فرهنگ و ادب ایرانی ی هزاره ی اخیر، كاری ست گسترده و دامنه دار كه در تنگنای این گقتار كوتاه نمی گنجد و تنها می توان با خواندن و پژوهیدن كتاب هایی كه برشمردم و نیز صدها كتاب و گفتار دیگر به زبان فارسی و دیگر زبان ها كه در مجموعه ها و نشریه های دانشگاهی و فرهنگی ی دو سده ی اخیر و به تازگی در پاره ای از تارنماها در شبكه ی رسانه ی الكترونیك جهانی نشریافته است، چشم اندازی روشن از آن به دست آورد.

در این جا تنها نمونه وار از ادب پهلوانی ی ایرانیان و فرازگاه آن شاهنامه ی فردوسی یاد می كنم كه آیینه ی تمام نمای مُرده ریگ والای نیاكان ما در هزاره های دور دست و رشته ی استوار پیوند میان دو بخش از تاریخ فرهنگ ایرانی است.

ژرف نگری در سرتاسر متن شاهنامه و كاوش و پژوهش ساختارشناختی در هزارتوهای این اثر ِ والا، به پژوهنده نشان خواهد داد كه رشته رشته ی تار و پود ِ این زَربَفت ِ اندیشه و خِرَد و آزادگی و آدمی خویی، با لایه لایه ی آن گنج شایگان باستانی پیوند دارد و هر واژه و هر سطر آن، سویه ای از هستی شناسی و جهان نگری ی دیرینگان ِ زیسته در این میهن را بازمی تاباند.

كهن ترین و بنیادی ترین بخش در مجموعه ی اوستا، سرودهای اندیشه ورانه و خِرَدوَرزانه ی پنجگانه ی زرتشت ِ بزرگ به نام گاهان یا گاثه ها یا گات ها ست. ما در همان نخستین بیت شاهنامه و دنباله ی آن در دیباچه ی این حماسه، پژواك ِ بانگ ِ بلند ِ دلكش ِ زرتشت ِ گاهان سرای را به گوش ِ جان می شنویم:

"به نام ِ خداوند ِ جان و خِرَد/ كزین برتر اندیشه برنگذرد"

آن گاه می رسیم به متن ِ حماسه و گزارش زندگی و كارنامه ی شهریاران و پهلوانان ِ روزگاران ِ كهن. در همان نخستین بخش ِ این سرود ِ بلند، از جمشید شهریار و روزگار ِ زرّین ِ او و سرانجام، تیره روزی ِ او در پی ِ برتنی و گزافه گویی و برتری جویی ی بی بند و بار او سخن به میان می آید. (شاهنامه، دفتر یكم، برگ های ٤٤ –٤٥) بی درنگ گزارش كار جم پسر ویوَنگَهان در گاهان را فرایاد می آوریم كه به گناه ِ دهان به دروغ آلودن و خودآفریدگارپنداری و فروگذاشتن ِ خویشكاری ی ِ فروتنانه ی انسانی اش، دچار شوربختی و تیره روزی می شود. (اوستا، ج ١، برگ ٢٥).

در پی گیری ِ این جُستار، به دیگر بخش های اوستا می رسیم كه نشانه های آشكارتری از درون مایه های آن ها در شاهنامه بر جا مانده است. از جمله در یسنَه، جدا از جمشید – كه گفتیم – چهره ی ایزدینه ی هَئومَه را (همراه با نمود ِ گیاهی ِ آن و آشامیدنی ِ آیینی كه از افشره ی آن برمی ساختند) می بینیم كه نماد ِ جاودانگی و زندگی در گُستره ی گیهان و گیتی است. (اوستا، همان.،برگ های ١٣٦- ١٥٤ و دوستخواه، حماسه.، برگ های ۲۸۳- ۳۰۰).

دیگردیسه همین ایزد یا خدای كهن آریایی را – كه در وِداها، متن های كهن ِ دینی ِ هندوان سَومَه نامیده می شود -- با نام ِ هَوم و در كالبَد ِ آدمی وار ِ یك پَریستار (/پارسا/ پرهیزگار) در شاهنامه می یابیم كه همان خویشكاری ی ِ مینَوی ِ دیرینه، یعنی پاس داری از زندگی در برابر مرگ و تباهی را دارد و در فرآیند ِ رویدادی خطیر و سرنوشت ساز، نقشی كلیدی می وَرزَد. (شاهنامه، دفتر ٤، برگ های٣١٢ – ٣١٨ و دوستخواه: حماسه ...، برگ های ٢٨٣ – ٢٩٦). كلیدواژه های "اَنوش" و "نوش" در زبان فارسی ِ دَری، یادآور  همین خویشكاری ایزدینه ی هَئومَه/هَوم است. (دوستخواه: فرآیند...).

در همین بخش از اوستا (یعنی یسنَه)، به اسطوره ی ثرَئِتَئونَه (/ ثریتَه) پسر ِ آثویه و نبرد شگرف  او با پَتیاره ای اهریمنی به نام اَژَی دَهاكَ، دارنده ی سه كَلّه و سه پوزه و شش چشم برمی خوریم كه به تباهی ِ جهان ِ اَشَه (راستی و داد ِ اهورایی) برگماشته شده است و ثرَئتَئونَه بر او چیره می شود و جهان ِ اَشَه و اَشَونان (رهروان ِ راه ِ اَشَه) را از گزند او رهایی می بخشد (اوستا، همان.، برگ های ١٣٧- ١٣٨).

بار دیگر به شاهنامه روی می آوریم و دیگردیسه ی ِ همان استوره را در گزارش ِ كارنامه ی فریدون پسر ِ آبتین می یابیم كه در كارزاری سهمگین بر ضَحّاك ماردوش (= اَژَی دَهاكَ) پیروز می شود و به هزاره ی آشوب و گزند و كشتار و تباه كاری ی اهریمنی ی او پایان می بخشد (شاهنامه، دفتر یكم، برگ های ٥٥- ٨٦).

در همان سرود اوستایی (یسنَه ٩- ١١ = هَئومَه یشت)، چهره ی شگفت ِ استورگی ِ كِرِساسپَه پسر ِ اَترَت را می بینیم و گزارش ِ زنجیره ای از نبردهای گیهانی ِ او با پتیارگان ِ اهریمنی را می خوانیم. این اَبَرپهلوان استوره های كهن در حماسه ی ایران با نام ِ سام (= گرشاسپ ِ نَریمان از دودمان سام) حضوری چشم گیر دارد و گزارش ِ نبردهای سهمگین او را با نمودهایی از همان ساختار و درون مایه و خیال نقش های بُنیادین در پرداختی همخوان با تار و پود ِ حماسه، در این اثر می خوانیم (شاهنامه، دفتر یكم، برگ های ١٣٢- ٢٩٤).

یكی از نمایان ترین چهره ها در استوره های كهن ِ ایرانی كه اوستای بازمانده و برخی از متن های فارسی ی میانه به ما می شناسانند، ایزد سرَئوشَه است (اوستا، همان.، برگ های ٢١٨- ٢٢٨). در شاهنامه نیز این چهره ی ایزدینه را -- هرچند با اندكی دوری از نمود ِ ایزدینه اش – كم و بیش با همان خویشكاری ی بنیادین می یابیم. دامنه ی این تاثیرگذاری را می توان تا ادب ِ غنایی و عرفانی ِ پس از دوران ِ تدوین ِ حماسه نیز پی گرفت (كویاجی، برگ های ١٦٣- ١٨٣).

در یشت ها، سرودهای بلندآوازه و شكوهمند ِ اوستای پسین در ستایش ایزدان و ایزدبانوان ِ باستانی نیز به نام و گزارش ِ كارنامه ی بسیاری از شهریاران و پهلوانان ِ روزگاران ِ كهن برمی خوریم و در یك بررسی ی ِ سنجشی میان ِ آنان و هم نامان و هم كُنِشان ایشان در سروده های فردوسی، به ریشه های ژرف فرورفته ی آن ها در زمین ِ فرهنگ ِ دیرینه ی ایرانیان پی می بریم. گَیومَرت، هوشنگ، تهمورَت، جمشید، فریدون، شهرناز، اَرنَواز، سلم، تور، ایرج، منوچهر، نوذر، توس، گُستَهم، كاووس، سیاوش، كیخسرو، فرود، افراسیاب، اغریرت، كَرسیوَز، فَریگیس، آرش، پیران ویسه، لهراسپ، زریر، گُشتاسپ، اسفندیار و كسانی دیگر، در این شمارند.

افزون بر متن های اوستایی، از ادب ِ فارسی ی ِ میانه در هر دو بخش ِ آن یعنی پهلَویك (/ پارتی/ پهلوی ی اشكانی) و پارسیك (/ پهلوی ی ِ ساسانی) نیز در فرهنگ ایرانی ی پسین و ادب فارسی دَری تاثیرهای بسیار بر جا مانده است.

هرچند از دوران ِ اشكانیان هیچ نوشته ی ادبی به زبان اصلی در دست نداریم و فردوسی نیز هنگام رسیدن به گزارش شهریاری ی پارتیان، می گوید: "از ایشان جز از نام نشنیده ام / نه در نامه ی خسروان دیده ام"، نشانه های زیادی حكایت از آن دارند كه در آن زمان داستان ها و سرودهای گوناگون غنایی و پهلوانی، به گونه ی زبانی و سینه به سینه نقل و بازگفته می شده است (بویس). همین روایت ها و سرودهاست كه بعدها در خوتای نامَگ (خدای نامه) دوره ی ساسانیان به نگارش درآمد و از آن جا به ترجمه های عربی و فارسی راه یافت و سرانجام به شاهنامه های پیش از فردوسی و شاهنامه ی حكیم ِ توس رسید. این همه "شنیدم" كه در آغاز ِ گزارش داستان ها و میانوَردها (Episodes) در شاهنامه به چشم می خورد، به راستی سر ِ نخ هایی است رهنمون به سرودهای گوسان های ِ پارتی (بویس).

یكی از بلندآوازه ترین اثرهای برجامانده از ادب پارتی، داستان غنایی ی ِ ویس و رامین است كه فخرالدّین اسعد گرگانی در سده ی پنجم هجری، آن را از پهلوی (پارتی) به فارسی ِ دری برگردانید و در منظومه ی شیوایی از خود به یادگار گذاشت. در میانه ی متن ِ غنایی ِ این سرود بلند، ردّ ِ پایِ پاره ای از روایت های پهلوانی و نام داران ِ حماسه را می یابیم كه گاه مانند ِ آرش كمانگیر (شیواتیر) حتّا در شاهنامه نیز حضور ندارند.

برخی از پژوهندگان معاصر برآنند كه همه ی داستان ها و روایت های خاندان های گودرز و زال و رستم در شاهنامه، برگرفته از بازمانده های ادب پارتی است كه سپس با زنجیره داستان های دودمان كهن كیانیان درآمیخته و هم زمان انگاشته شده است. (كویاجی،برگ های  ١٨٥-٢١٨)

منظومه ی پهلوی ِ یادگار ِ زریران نیز – كه گرته ای از آن در شاهنامه آمده است و در دهه های اخیر چندین ترجمه ی كامل از آن به زبان فارسی نشر یافته – از جمله بازمانده های ادب ِ پارتی است.

از ادب پهلوی ِ جنوبی (/پارسیك / پهلوی ِ ساسانی) هم نمونه ها و نشانه های بسیار در ادب فارسی می یابیم. این بازمانده ها، طیف ِ گسترده ای از درون مایه ها را در بر می گیرند و در كارهای شاعران و سرایندگان و داستان پردازان و تاریخ نگاران ِ هزاره ی اخیر، نمود یافته اند. كلیله و دمنه، هزار و یك شب، خسرو و شیرین، هفت گنبد (بهرام نامه) و اسكندرنامه از آن جمله اند. (كویاجی، برگ های ٣٠٧-٣٤٥)

پاره ای از كتاب های آموزشی و دینی مانند دینكرد، بُندَهش، گزیده های زادسپَرَم، مینوی ِ خِرَد، روایت ِ پهلوی و جز آن نیز كه در نخستین سده های پس از فروپاشی ِ شهریاری ِ ساسانیان به وسیله ی موبدان و هیربَدان زرتشتی به زبان پهلوی نگاشته و یا از نوشته های پیشین برگزیده و فراهم آورده شدند ، نقش به سزایی در انتقال ِ فرهنگ و ادب باستانی به دوره ی جدید تاریخ ایران داشتند.

خوشبختانه در دو سده ی اخیر با كوشش و كُنِش ِ دانشوران غربی و ایرانی، بیش تر ِ این فراهم آورده ها و نوشته ها به زبان های زنده ی این زمان (از زبان های اروپایی تا فارسی) برگردانده شده و با پژوهش های افزوده ی زبان شناختی و جامعه شناختی و ادبی و فرهنگی و دینی نشر یافته اند (بهار، تفضّلی، راشد محصّل، میرفخرایی).

این گروه از كتاب ها، گاه پاره ای از بخش های گم شده ی اوستای روزگار كهن را در بر دارند و یا – دست كم – آگاهی های رهنمون و ارزشمندی در باره ی چیستی و چه گونگی ی آن ها به پژوهشگر ِ امروزین ِ فرهنگ و ادب باستانی می دهند و در واقع، پل های پیوندی میان امروز و گذشته های بسیار دور به شمار می آیند.

در پاره ای ازكتاب های عربی ی نگاشته و تدوین یافته در سده های پس از اسلام نیز تمام یا بخش هایی از كتاب ها یا سروده های باستانی و یا – دست ِ كم – بازبُردهایی بدان ها را می توان یافت. از آن جمله اند الحكمة الخالده از ابن مسكویه كه ترجمه ی اندرزنامه ی باستانی ی جاویدان خِرَد است و یا الفهرست از ابن ندیم كه انبوهی از آگاهی های (گاه یگانه ی) رهنمون به فرهنگ باستانی را در بر دارد. آثار الباقیه عن القرون الخالیه فراهم آورده ی ابوریحان بیرونی و سِیرُالملوك (ترجمه ی خوتای نامگ پهلوی) از روزبه پسر دادویه، نام بُردار به ابن مقفّع كه بعدها در شاهنامه ی ابومنصوری به فارسی درآمد و از آن جا به شاهنامه ی فردوسی رسید (تفضّلی، ١٣٧٧، برگ های ٢٠٦- ٢٠٧، صفا، ١٣٣٣، برگ های ٥٨- ٧٣ و محمّدی، ١٣٧٤، برگ های ١٥٣-١٥٧).

در جمع بندی ی این گفتار كوتاه، باید بگویم كه هرچند امروز با دریغ بسیار به از دست رفته های فرهنگ باستانی نیاكانمان می اندیشیم و افسوس می خوریم، جای خوشوقتی است كه در پی این همه رویدادهای سهمگین و بنیان كن در تاریخ ما، بخش هایی از آن مُرده ریگ ارجمند به كوشش دانشوران و فرهیختگان ِ هزاره ی اخیر و به ویژه در فرآیند ِ گونه ای نوزایش ِ فرهنگی در روزگار ما، از دستبرد زمانه و تاراج تباه كاران در امان مانده و در این دوران، سامان و هنجار ِ درستی در نشر آن ها به كار گرفته شده است. به گفته ی حافظ بزرگمان: "از این سَموم كه بر طرف ِ بوستان بگذشت / عجب كه رنگ ِ گلی ماند و بوی یاسَمنی!"

امروز می توانیم با خشنودی نسبی بگوییم كه در زمینه ی شناخت ِ رشته های پیوند ِ فرهنگ و ادب كنونی با سرچشمه های كهن ِ آن ها و بررسی ِ چه گونگی ی تاثیرگذاری ِ آن گنجینه های دیرینه در آفریده های پسین، حتّا از روزگار فردوسی هم توانگرتر و آگاه تریم و این برآیند ِ كوشش های نسل های پی در پی از دانشوران و فرهیختگان در درازنای بیش از یك هزاره است.

بر ماست كه نام و یاد ِ همه ی كوشندگان دور و نزدیك را گرامی بداریم و بر ایشان درود و آفرین بگوییم.

مهرگان ١٣٨٤ (اكتبر ٢٠٠٥)

 

كتاب شناخت:

١. اوستا، گزارش و پژوهش ابراهیم پورداود (هشت جلد)، بمبئی و تهران، ۱۳۰۷-۱۳۴۳.

۲. اوستا، كهن ترین سرودها و متن های ایرانی، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، ٢ جلد، انتشارات مروارید، چاپ هشتم، تهران – ۱۳۸۲. (همه ی بازبُردهای به اوستا در متن ِ گفتار، بدین چاپ است.)

۳. بویس، مِری: گوسان ِ پارتی و سنّت خُنیاگری ایرانی، ترجمه ی بهزاد باشی، آگاه ، تهران - ۱۳۶۸

۴. دادگی، فَرنبَغ: بُندهش، گزارش و پژوهش مهرداد بهار، توس، تهران -۱۳۶۹

۵. دوستخواه، جلیل: حماسه ی ایران، یادمانی از فراسوی هزاره ها، سوئد، باران - ۱۳۷۷، تهران، آگه ۱۳۸۰

۶. ---------------: فرآیند تكوین حماسه ی ایرن از آغاز تا روزگار فردوسی، دفتر پژوهش های فرهنگی، تهران – ۱۳۸۴

۷. ---------------: شناخت نامه ی فردوسی و شاهنامه، همان ناشر، همان زمان .

۸. روایت پهلوی، متنی به زبان فارسی ی میانه، ترجمه ی مهشید میرفخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی، تهران –۱۳۶۷

۹. زادسپرم جوان جم، گزیده های زادسپرم، متن پهلوی، ترجمه ی محمّد تقی راشد محصّل، همان ناشر، تهران –۱۳۶۶

۱۰. شاهنامه ی فردوسی، به كوشش جلال خالقی مطلق، پنج دفتر متن و دو دفتر یادداشت ها، بیبلیوتكا پرسیكا، نیویورك- كالیفرنیا، ۱۳۶۶-۱۳۸۰

۱۱. صفا، دكتر ذبیح الله، حماسه سرایی در ایران، امیركبیر، تهران – ۱۳۳۳

۱۲. كویاجی، ج. ك.، بنیادهای استوره و حماسه ی ایران، گزارش جلیل دوستخواه، آگه، تهران-۱۳۸۰

۱۳. محمّدی ملایری، محمّد، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدّن اسلامی و ادبیات عربی، توس،تهران – ۱۳۷۴

۱۴.مُعین، دكتر محمّد، مزدیسنا و ادب فارسی، ۲ جلد، دانشگاه تهران ۱۳۳۸ و ۱۳۶۳

۱۵. مینوی ِ خِرَد، متن پهلوی، ترجمه ی دكتر احمد تفضّلی، توس، تهران – ۱۳۷۹

 

کانون پژوهش های ایران شناختی

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: