صادق زيباكلام : بازرگان با توصيه شهيد مطهري نخست وزير شد

1392/11/15 ۱۰:۰۲

صادق زيباكلام : بازرگان با توصيه شهيد مطهري نخست وزير شد

هومان دورانديش: در نيمه‌ بهمن ماه 35 سال پيش، مهندس مهدي بازرگان با حكم امام خميني به عنوان نخستين نخست وزير در آستانه سقوط شاه آغاز به كار كرد. چرايي نخست ‌وزيري بازرگان، با وجود اختلافات نظري و عملي فراوان ميان بازرگان و امام خميني، از سوالات اساسي تاريخ انقلاب اسلامي است. صادق زيباكلام در اين گفت‌وگو مي‌كوشد تا به اين سوال پاسخ دهد. در مقام تحليل چرايي نخست‌­وزيري بازرگان، محسن رضايي چند سال قبل اين ايده را مطرح كرد كه بنيانگذار جمهوري اسلامي، بازرگان را از باب فريب‌دادن امريكايي ها به نخست وزيري دولت پساپهلوي منصوب كرد. زيباكلام معتقد است اين تحليل چيزي است همرديف اين ادعا كه «خسن و خسين دختران مغاويه بودند! » گفت‌وگو با زيباكلام در پايان به نقد عملكرد بازرگان هم كشيده شد. خواندن پاسخ زيباكلام به برخي از منتقدان عملكرد بازرگان نيز شايد خالي از لطف نباشد.

 

هومان دورانديش: در نيمه‌ بهمن ماه 35 سال پيش، مهندس مهدي بازرگان با حكم امام خميني به عنوان نخستين نخست وزير در آستانه سقوط شاه آغاز به كار كرد. چرايي نخست ‌وزيري بازرگان، با وجود اختلافات نظري و عملي فراوان ميان بازرگان و امام خميني، از سوالات اساسي تاريخ انقلاب اسلامي است. صادق زيباكلام در اين گفت‌وگو مي‌كوشد تا به اين سوال پاسخ دهد. در مقام تحليل چرايي نخست‌­وزيري بازرگان، محسن رضايي چند سال قبل اين ايده را مطرح كرد كه بنيانگذار جمهوري اسلامي، بازرگان را از باب فريب‌دادن امريكايي ها به نخست وزيري دولت پساپهلوي منصوب كرد. زيباكلام معتقد است اين تحليل چيزي است همرديف اين ادعا كه «خسن و خسين دختران مغاويه بودند! » گفت‌وگو با زيباكلام در پايان به نقد عملكرد بازرگان هم كشيده شد. خواندن پاسخ زيباكلام به برخي از منتقدان عملكرد بازرگان نيز شايد خالي از لطف نباشد.

 

 

چرا امام در بهمن ماه 57، مهندس بازرگان را به عنوان نخست‌وزير انقلاب برگزيد؟

من ابتدا بايد به اين كلي اشاره كنم كه با وجود گذشت 35 سال از انقلاب اسلامي، متاسفانه تاكنون كارهاي تاريخي و تحليلي منسجمي درباره حوادث سال‌هاي 56 و 57 صورت نگرفته است. مطالبي كه تا به امروز در اين باره منتشر شده است، عمدتا خصلت شعاري داشته و تكرار كليشه‌هاي رايج بوده است. به اين سوال هم كه چرا مرحوم امام خميني مهندس بازرگان را به عنوان نخست‌وزير برگزيدند، مثل خيلي از سوالات ديگر مربوط به اين انقلاب، چندان پرداخته نشده است. امام خميني در جريان رهبري انقلاب اگر حركتي را قبول نداشتند، ديگر هيچ‌كس نمي‌توانست نظر خودش را به ايشان تحميل كند. بگذاريد در اين خصوص دو مثال ارائه كنم. مثال اول، شعار «شاه بايد برود» بود. امام اين شعار را از همان سال 56 مطرح كردند. در آن سال خيلي از مبارزين مخالف طرح اين شعار بودند زيرا آنها نگران بودند كه اين شعار منجر به بسيج همه توان رژيم عليه نيروهاي انقلابي شود. مرحوم بازرگان هم معتقد بود كه شعارها بايد مرحله به مرحله جلو بيايند. مثال دوم مربوط به بازگشت امام به ايران است. در 12 بهمن 57، تقريبا هيچ يك از دست اندركاران نهضت، چه در پاريس و چه در ايران، موافق بازگشت امام به ايران نبودند؛ زيرا بختيار گفته بود من نمي‌توانم هيچ ضمانتي از جانب نيروهاي انتظامي و امنيتي براي حفظ جان آيت‌الله خميني بدهم. بختيار مهلتي جهت تامين امنيت امام خواسته بود و به همين دليل، كميته موسوم به كميته استقبال و نيز ياران امام در پاريس، به امام توصيه مي‌كردند كه اصرار و عجله‌يي براي بازگشت به ايران نداشته باشد. اما امام اين توصيه را نپذيرفتند. با اينكه خود امام هم احتمال وقوع اتفاقاتي ناخوشايند را مي‌دادند و به همين دليل خانواده و اهل بيت خودشان را با آن پرواز همراه خودشان به ايران نياوردند. امام در پاسخ خانم‌هاي بيت خودشان كه مي‌خواستند با ايشان به ايران بيايند، گفتند كه بيم اسارت مي‌رود. به هر حال امام در خصوص مسائل كلان و مهم انقلاب، راي خودشان را داشتند و اگر اين راي در مخالفت با نظر ديگران قرار مي‌گرفت، امام توجهي به آراي مخالف نمي‌كردند. البته مواردي وجود داشت كه امام نظر قاطعي از خودشان نداشتند. در چنين مواردي به نظر ديگران توجه مي‌كردند. به هر حال در باب انتصاب مهندس بازرگان به نخست‌وزيري، بايد گفت كه فكر اين انتصاب متعلق به امام نبود. اين ايده بيشتر از سوي شهيد مطهري مطرح شد كه سابقه ديرينه آشنايي و همكاري با مهندس بازرگان داشت. علاوه بر اين، مرحوم مطهري به مهندس بازرگان علاقه جدي داشت. برخي از مشاورين امام در پاريس نيز، مثل دكتر يزدي، با اين پيشنهاد موافق بودند. به علاوه مهندس بازرگان به دليل وجه تكنوكراتيك شخصيتش، تحقيقات اسلامي‌اش و نيز مبارزات سياسي‌اش، نزد دانشگاهيان و علما و مبارزان سياسي اعتبار و منزلتي داشتند. در جريان اعتصاب كارگران به ويژه شركت نفت، به دليل مشكلاتي كه در امر اداره جامعه به وجود آمده بود، امام مهندس بازرگان، مرحوم سحابي، هاشم صباغيان و اكبر هاشمي‌رفسنجاني را به عنوان مسوولان رسيدگي به اعتصاب‌ها منصوب مي‌كنند. اين حكم به‌خوبي نشان مي‌دهد كه امام به هيچ‌وجه نسبت به مهندس بازرگان نظر منفي نداشتند. به هر حال نخست‌وزيري مرحوم بازرگان بيش از هر چيز محصول توصيه مرحوم مطهري بود. البته مرحوم طالقاني به مهندس بازرگان توصيه مي‌كند كه اين مسووليت را نپذيرد ولي مرحوم بازرگان من‌حيث‌المجموع صلاح كار را در پذيرش حكم نخست‌وزيري مي‌بيند.

 

شما فرموديد كه امام با بازرگان مخالفتي نداشت ولي امام در نامه عزل آيت‌الله منتظري قسم مي‌خورد كه از آغاز بازرگان را قبول نداشت.

چنان كه گفتم، واقع مطلب اين است كه افرادي مثل مرحوم مطهري و آيت‌الله منتظري نقش اصلي را در صدور حكم نخست‌وزيري مهندس بازرگان داشتند.

 

پس شما مي‌فرماييد امام، با وجود مخالفتش با بازرگان، در اثر اصرار اين دو نفر بازرگان را به نخست‌وزيري منصوب كرد؟

به نظر من اگر امام واقعا با چيزي مخالف مي‌بودند، بعيد مي‌دانم كه به پذيرش آن چيز تن مي‌دادند.

 

پس شما آن جمله امام در نامه عزل آيت‌الله منتظري را چطور توجيه مي‌كنيد؟

شايد مقصود امام اين بوده كه با نخست‌وزيري بازرگان موافق نبودند و‌گرنه وقتي كه امام به صورت قرص و محكم و قاطع نظر مخالف داشتند، ممكن نبود كه چيزي را به ايشان تحميل كرد. آقاي هاشمي خودشان به من گفتند كه در مساله رياست‌جمهوري شهيد بهشتي، ما چند نفري رفتيم قم تا امام را راضي كنيم كه با رياست‌جمهوري شهيد بهشتي موافقت كنند. آقاي هاشمي حتي مي‌گويد كه من در برابر امام گريه كردم ولي امام باز هم راضي به پذيرش خواسته ما نشد و گفت من با دخالت روحانيان در امور اجرايي خيلي موافق نيستم و آقاي بهشتي بهتر است كه در همان امر قضا باقي بمانند. بنابراين وقتي امام خودش به نظر صريح و قاطعي مي‌رسيد، تسليم حرف كسي نمي‌شد. شايد منظور امام از آن جمله در نامه عزل آيت‌الله منتظري اين بوده كه با نخست‌وزيري بازرگان «موافق» نبوده‌اند ولي اين‌گونه هم نبوده كه به‌طور قاطع و شديد با اين امر مخالف بوده باشند.

 

برخي افراد معتقدند كه امام با نخست‌وزيري بازرگان موافقت كرد تا پس از بسامان شدن امور، انقلابيون به‌تدريج به سمت دولت اسلامي حركت كنند. مطابق اين نگاه، انتصاب بازرگان محصول رويكردي اصلاح‌طلبانه و نه انقلابي از سوي امام خميني بود. شما در اين باره چه نظري داريد؟

اين تحليل را به اين صورت مطرح كرده‌اند كه امام لاعلاج و از روي طرح و نقشه با انتصاب بازرگان موافقت مي‌كند زيرا در آن زمان افراد مورد تاييد امام نمي‌توانستند زمام امور مملكت را در دست بگيرند و به همين دليل نخست‌وزيري بازرگان اجنتاب ناپذير بوده است. من اين تحليل را قبول ندارم زيرا امام هيچ كاري را به صورت تاكتيكي انجام نمي‌داد. اين نظر اصلا درست نيست كه فكر كنيم امام در بهمن 57 چنين مي‌انديشيد كه من الان نمي‌توانم حكومت كنم و بنابراين بهتر است مدتي بازرگان حكومت كند تا ما سر فرصت بتوانيم حكومت كنيم. در رد اين نظر بايد به اين نكته اشاره كرد كه امام بعد از رفراندوم جمهوري اسلامي در 12 فروردين سال 58 به قم رفت. اگر امام مي‌خواست حكومت كند قطعا در تهران مي‌ماند زيرا به خوبي مي‌دانست كه مركز حكومت در تهران است. من خودم شاهد بودم كه وقتي امام مي‌خواست به قم برود، دولت موقت كاملا مخالف اين امر بود. اين‌طور نبود كه امام بگويد ما مي‌خواهيم حكومت كنيم و براي رسيدن به اين هدف، فعلا بايد حكومت را به دست بازرگان بسپاريم.

 

در واقع شما مي‌فرماييد كه امام استراتژي خاصي نداشت.

اين‌گونه نبود كه امام بگويد اطرافيان من فعلا نمي‌توانند مملكت را بچرخانند و به همين دليل بهتر است كه فعلا بازرگان و يارانش بر سر كار بيايند تا ما شش ماه يا يك سال ديگر كه قادر به اداره امور مملكت شديم اينها را كنار بگذاريم و خودمان اداره امور مملكت را در دست بگيريم.

 

چند سال قبل محسن رضايي گفت مهندس بازرگان بزرگ‌ترين كلاهي بود كه امام بر سر امريكا گذاشت زيرا امام مي‌خواست كسي را نخست‌وزير كند كه امريكا احساس خطر نكند. نظر شما درباره اين تحليل چيست؟

اين حرف آقاي محسن رضايي مصداق همان ادعاي «خسن و خسين خواهران مغاويه‌اند» است. يعني اين تحليل يكي دو ايراد ندارد بلكه از صدر تا ذيلش ايراد دارد.

 

چرا؟

آخر در 22 بهمن 57، مگر امريكا قدرتي در ايران داشت كه امام بخواهد كلاه بر سر امريكايي‌ها بگذارد. اگر امام مي‌خواست سر امريكايي‌ها را كلاه بگذارد، چرا شاپور بختيار را نمي‌پذيرفت و با ادامه نخست‌وزيري او موافقت نمي‌كرد؟ اين حرف محسن رضايي از اساس باطل است و تنها فكري كه در مخيله امام و شوراي انقلاب نبود اين بود كه بازرگان نخست‌وزير شود تا امريكايي‌ها ببينند يكي از طرفداران و وابستگان‌شان به قدرت رسيده و به اين ترتيب فريب بخورند.

 

به مهندس بازرگان اين نقد هم وارد شده كه چرا از آيت‌الله مرعشي نجفي كه مرجع تقليدش بود اجازه گرفت تا مقام نخست‌وزيري را قبول كند. به نظر شما چنين اقدامي از يك سياستمدار مدرن قابل قبول است؟

مهندس بازرگان هر چند كه اساسا يك رجل سياسي بود ولي به نظر من، وي بيش از آنكه رجل سياسي باشد، يك انسان متقي، مومن و شريعتمدار بود. بازرگان از آيت‌الله مرعشي نجفي تقليد مي‌كرد و به عنوان مقلد يك مرجع تقليد اين امر را بر خودش فرض مي‌دانست كه حداقل از باب احترام هم كه شده، از مرجع تقليدش براي پذيرش چنين حكم و سمتي اذن بگيرد.

 

اين اجازه خواستن در تضاد با داعيه‌هاي روشنفكري ديني نبود؟

مهندس بازرگان خودش هيچ‌وقت نمي‌گفت من يك روشنفكر ديني‌ام. به علاوه در سال 57 خيلي‌هاي ديگر نيز در اين زمينه مثل مهندس بازرگان بودند. شما اين سوال را با معرفت بهمن 92 طرح مي‌كنيد ولي شما بايد برگرديد به معرفت حاكم بر انديشه خيلي از اسلامگرايان در بهمن 57.

 

اگر از منظر سال 57 به اين ماجرا نگاه كنيم، مي‌توان با مهندس بازرگان همدلي كرد ولي سوال من اين بود كه اساسا چنين كنشي از يك سياستمدار مدرن قابل قبول است يا نه؟ يعني اين نكته را مي‌توان به عنوان نقدي بر بازرگان مطرح كرد؟

نه، به نظر من اين نقد قابل قبول نيست. اين اذن‌خواهي وقتي قابل نقد بود كه آيت‌الله مرعشي نجفي به مهندس بازرگان اذن نخست‌وزيري نمي‌داد و بازرگان هم نخست‌وزيري را قبول نمي‌كرد. در اين صورت ما مي‌توانستيم اين اذن­‌خواهي را به عنوان نقدي بر بازرگان بپذيريم. من فكر مي‌كنم استعلام مهندس بازرگان از آيت‌الله مرعشي نجفي، بيشتر عملي از سر ادب و احترام بود تا كسب اجازه‌يي جدي و حقوقي.

 

برخي هم اين نقد را به بازرگان وارد كرده‌اند كه وي در چيدن كابينه‌اش توجهي به تركيب نيروهاي سياسي در جامعه ايران نكرد و اكثر اعضاي كابينه دولت موقت را از بين نيروهاي ملي مذهبي برگزيد. نظر شما در اين باره چيست؟

من چندين پاسخ براي اين نقد دارم. من فكر مي‌كنم اساسا كساني كه سفارت امريكا را در سال 58 اشغال كردند و چنين نقدي به مهندس بازرگان دارند، هيچ‌وقت نتوانستند با جريان ليبرال يا ملي مذهبي كنار بيايند. يعني تفكر و جهان‌بيني انقلابي و راديكال اين دوستان، چاره‌يي براي آنها باقي نمي‌گذارد كه يا اشغال سفارت را يا اينكه بازرگان را محكوم كنند. اين منتقدان راه دوم را انتخاب كرده‌اند. شما نمي‌توانيد دولت بازرگان و جهان‌بيني ليبرال دموكراتيك او را در كنار اشغال سفارتخانه تاييد كنيد. به نظر من، اين دوستان هنوز حاضر نيستند اشغال سفارت امريكا را محكوم كنند. بنابراين ناگزيرند دولت موقت را نفي كنند و به همين دليل انواع و اقسام ايرادها را به مهندس بازرگان و دولت موقت وارد مي‌كنند. ايراد مورد اشاره شما هم از همين ايرادهاست. سوال من اين است كه مگر ديگران غير از اين مي‌كنند. اگر امروز همين دوستان در كشوري مامور تشكيل كابينه شوند، چه مي‌كنند؟ علي‌القاعده كابينه خودشان را از بين كساني انتخاب مي‌كنند كه آنها را مي‌شناسند و با آنها كار كرده‌اند.

 

اين منتقدان مي‌گويند در آن دوره همه غير دموكرات بودند از جمله بازرگان. مطابق اين نگاه، بازرگان از حيث منش دموكراتيك و پرهيز از انحصارطلبي، فرق چنداني با ساير نيروهاي سياسي آن دوره نداشت.

فرق بازرگان با ديگران اين بود كه به يكسري اصول و مفاهيم دموكراتيك اعتقاد داشت و بر سر اين اصول ايستادگي كرد. مهندس بازرگان با احكام صادره از دادگاه‌هاي انقلاب جدا مشكل داشت در حالي كه چپگرايان اسلامي اعدام‌هاي اوايل انقلاب را به‌شدت تاييد مي‌كردند و آن عملكرد مورد تمجيدشان بود.

 

البته وقتي كه كسي عيب بازرگان را مطرح مي‌كند، شما در رد سخن او، منطقا نمي‌توانيد به حسن بازرگان اشاره كنيد. شما يا بايد نشان دهيد كه بازرگان آن عيب را نداشته يا اينكه آن عيب را در عملكرد او بپذيريد.

نقد چپگرايان دهه 60، به بازرگان وارد نيست زيرا بازرگان به جز كساني كه از آنها دعوت به كار كرد، از كس ديگري نمي‌توانست دعوت به كار كند. كساني كه در آن زمان تكنوكرات بودند و به امور فني و اجرايي وارد بودند، متعلق به دو گروه سلطنت‌طلبان و چپ‌ها بودند. اين گروه‌ها در صورت ورود به كابينه، دولت بازرگان را با مشكل مواجه مي‌كردند. اتفاقا يكي از بزرگ‌ترين ايرادهايي كه اين دوستان در سال 58 به مهندس بازرگان وارد مي‌كردند اين بود كه بازرگان خيلي از مديران به اصطلاح طاغوتي را بر سر كار نگه داشته است. مهندس بازرگان استدلالش اين بود كه اينها طاغوتي نيستند بلكه مديراني هستند كه در زمان شاه نه به دليل وابستگي به دربار بلكه به دليل متخصص بودن‌شان مسووليت داشتند. بنابراين انتقاد اين قبيل منتقدان به بازرگان، انتقاد واردي نيست زيرا خيلي از اعضاي دولت بازرگان، مديران رژيم سابق بودند نه نيروهاي ملي مذهبي. در بسياري از موارد، نيروهاي انقلابي كسي را كه از سوي دولت موقت به عنوان استاندار، مدير كارخانه يا مديرعامل شركت‌هاي بزرگ دولتي تعيين شده بود، به محل كار و مسووليتش راه نمي‌دادند چرا كه مي‌گفتند اين فرد طاغوتي است يا اينكه با شاه عكس گرفته يا دست فرح را بوسيده است. بنابراين بايد گفت كه اين ايراد به دولت مهندس بازرگان وارد نيست.

اين نظر اصلا درست نيست كه فكر كنيم امام در بهمن 57 چنين مي‌انديشيد كه من الان نمي‌توانم حكومت كنم و بنابراين بهتر است مدتي بازرگان حكومت كند تا ما سر فرصت بتوانيم حكومت كنيم

منبع: جست و جو شماره 2890

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: