نقد دکتر سروش

1385/9/21 ۰۳:۳۰

نقد دکتر سروش

روشنفکرى دينى از آن دسته مقولاتى است که همواره چالش‌هاى فراوانى را درجامعه ما خصوصا در ميان دانشگاهيان برانگيخته است. شايد بتوان ادعا کرد که جناب دکترعبدالکريم سروش، جايگاه يکه‌اى را در اين حوزه داراست و البته مباحثات و مجادلات کثيرى را هم سبب شده است.



محمد مقصود علي
..........................
اشاره :
روشنفکرى دينى از آن دسته مقولاتى است که همواره چالش‌هاى فراوانى را درجامعه ما خصوصا در ميان دانشگاهيان برانگيخته است. شايد بتوان ادعا کرد که جناب دکترعبدالکريم سروش، جايگاه يکه‌اى را در اين حوزه داراست و البته مباحثات و مجادلات کثيرى را هم سبب شده است. متن حاضر، حاصل رويکردى تحليلي- انتقادى به صحبت‌هاى ايشان است تحت عنوان “روشنفکرى دينى همپاى نهضت معتزله”(1) محتواى بحث ايشان را مى‌توان در 6 بخش خلاصه کرد؛

1- نقد روشنفکرى برسنت
2-ارتزاق روحانيت از دين
3- اجتهاد در اصول
4-سياليت کلام ديني
5- خدمات روشنفکري
6- تفسير اسطوره‌اى از سنت
1- نقد روشنفکرى بر سنت
ايشان چنين بيان مى‌کنند:”روشنفکرى دينى نقد سنت مى‌کند، نقد قدرت ديني، اخلاق، انديشه و معرفت دينى مى‌کند. پايگاه نقادى روشنفکرى ديني، مدرنيته است”. نقد در سنت ما قدمتى ديرينه دارد. تعداد کثيرى از بزرگان و انديشمندان شرح‌نويس، حاشيه‌نويس و تعليقه‌نويس که آثار سترگى را به ميراث نهاده‌اند کاشف از جايگاه بالا و عميق سنت حسنه نقادى در فرهنگ اسلامى است. اما نقد مدرن، کما اينکه فلسفه کانت را فلسفه نقادى مى‌نامند. نگاهى انتقادى است با پيش فرض‌هاى مشخص که اهم آن پيش فرض‌ها، خارج دانستن ما بعدالطبيعه از دسترس عقل، خود بسنده دانستن جهان مادي،‌ارجاع دين به حوزه زيبايى‌شناسى و اخلاق و حتى ذوقيات بشر مى‌باشد. “روشنفکرى ديني” با تعبير دکتر سروش، نه به طور آزاد بلکه در بند يکسرى پيش فرض‌هاى دگماتيک به کار انتقادى مى‌پردازد و همين امر موجب تقليل ارزش انتقادى آن مى‌شود

. 2- ارتزاق روحانيت ازدين
پيرامون اين امر، دکتر سروش عنوان مى دارد: “روشنفکران دينى بدون استثنا سقف معيشتشان را بر ستون شريعت نزده‌اند و اين افتخارى بزرگ براى روشنفکرى دينى است. درد دين دارند، درس دين مى‌دهند اما از دين ارتزاق نمى‌کنند. روحانيون بپسندند يا نه، عنصرى روحانى محسوب مى‌شوند که از طريق دين و ديانت و دين‌ورزى ارتزاق مى‌کنند”.
الف: ادعاى کلى ايشان مبنى بر عدم ارتزاق تمامى روشنفکران دينى از دين، محل تامل است. چه اينکه ادعايى چنين تام ابتدا نيازمند استقرايى تام است که بعيد به نظر مى‌رسد چنين امري،‌از سوى مدعى محقق شده باشد. اگر ادعاى آقاى سروش براساس استقراى ناقص بيان شده باشد آنگاه فاقد ارزش استدلالى است.
ب: مصاديق ارتزاق روحانيت به واسطه دين در نظر آقاى سروش مى‌تواند دو چيز باشد 1- شهريه دريافتى از سوى طلاب علوم دينى 2- مبلغى که متدينين به واعظان و مبلغان دينى مى‌پردازند.
صورت اول که عبارت است از پرداخت شهريه از سوى مراجع عظام تقليد به طلاب علوم ديني، کاشف از انديشه پويا و فکر بلند روحانيت اصيل است که از ساليان دور و از بدو شکل‌گيرى حوزه‌هاى علميه که ملجا و پناه دينى و علمى مردم بوده‌اند، سامانه‌اى را طراحى نموده‌اند تا طلاب علوم ديني، با کمک هزينه‌اى اندک اما کاملا مستقل از دولت‌ها و حکومت‌ها فرصت بيشترى يابند تا با غور و فحص عميق‌تر در منابع علمي، خدمات فزون‌تر و مفيدتر به جامعه ارائه دهند. شيوه‌اى نظير اين را در دانشگاه‌ها و آکادمى‌ها تحت عنوان بورسيه در مقياسى مضاعف‌تر مشاهده مى‌کنيم هر چند آن، وابسته به دولت است. درمورد صورت دوم که عبارت است از پرداخت اجرت از سوى مردم به مبلغين ديني، بايد چند نکته را مد نظر گرفت. اول آنکه اين امر بدان جهت است که متدينين اهميت حضور روحانيت رادر جامعه و مجالس مذهبى به جهت نشر معارف اصيل اسلامى درک کرده‌اند. لذا از روى ميل، رضا و رغبت اين مبالغ را پرداخت مى‌کنند تا روحانيون و طلاب علوم دينى فرصت بيشترى يابند و به نحو بهتر و بيشتر و با مطالعه اى عميق‌تر، به تبليغ دين و نشر معارف‌اسلامى بپردازند.
دوم آنکه جامعه روشنفکرى نتوانسته است چنين ارتباطى را با توده مردم و حتى خواص جامعه برقرار کند و نيازهاى حقيقى آنان را ارضا کند تاجامعه نيز آن‌گونه که پذيراى روحانيت و معارف اصيل اسلامى است، پذيراى آنان باشد. چه بسا يکى از ادله اين امر، نداشتن فرصت کافى از سوى آنان براى غور در منابع اسلامى است و آنان براى تامين معيشت خود،‌مجبورند به طور عمده براى شغلى متناسب با تخصصشان وقت بگذارند و در نتيجه از زمان مطالعه ريشه‌اى و عميق منابع دينى بکاهند.
ج: ارتزاق از طريق دين، علت تامه براى عدم نقد کافى نيست تا آقاى سروش چنين بگويند: “کسى که وابستگى‌هاى معيشتى داشته باشد نمى‌تواند با وجود آن غل و زنجيرها نقد کافى بکند و در مقام مخالفت تا نهايت پيش برود”. علت تامه، آن علتى است که لايتخلف و لايختلف. بنابراين مى‌توان نتيجه گرفت که روحانيت به خاطر مسائل معيشتي، عقايد و باورهاى واقعى خويش را کنار مى‌گذارند و از نقد دين متداول سرباز مى‌زند و به وظيفه خود در قبال اخلاق حرفه‌اى عمل نمى‌کند. چه بسا بسيارى از متفکرين و انديشمندان روحانى چونان شهيد مطهري، شهيد بهشتى و ... در راه آرمان، هدف و وظيفه خويش به نقدهاى عميق عليه باورهاى کج در دين پرداختند و مشقتها را به جان خريدند.

3- اجتهاد در اصول
ايشان با اشاره به يکى از آموزه‌هاى روشنفکرى دينى مى‌گويد:از اجتهاد در فروع بايد گذشت. بايد از آن فراتر رفت و به اجتهاد در اصول پرداخت. اجتهاد در اصول همين فراتر رفتن از فقه و حقوق، وارد عرصه فلسفه و کلام،‌ اخلاق و معرفت شناسى شدن. اجتهاد در اصول دست بردن به آن مبادى دست نخورده‌اى است که جرات دست زدن به آنها نبود”.
روشن و آشکار است که باب اجتهاد در اصول از قديم الايام مفتوح بوده است و در ميان پيروان حقيقى اسلامى مبتنى بر مبانى اصيل قرآن و آموزه‌هاى ائمه اطهار (ع) هيچ کس از بحث‌هاى اصولى نگريخته و ايمان کورکورانه را جايگزين تحقيق و بحث قرار نداده است و حتى در رساله‌هاى عمليه تاکيد شده است که تقليد در اصول مجزى نيست و درمنابع علمى بزرگان دين در طول تاريخ در علوم مختلف از جمله فلسفه و کلام و اخلاق و معرفت‌شناسى که محصول روحيه نقاد، فکر جوان و ذهن پوياى آنان است، آثار سترگى پديد آمده که منشا خير و برکات علمى و معنوى فراوان و مبدا جهش‌هاى علمى خارق‌العاده واقع شده‌اند. اما روشنفکرى دينى پيرامون اجتهاد در اصول يا فروع بايد به يک نکته مهم و اساسى عميقا و مجدانه عنايت داشته باشد: اينکه در انتخاب گروه مخاطب وسواس و دقت شايسته داشته باشد و مخاطبين خودرابه طور صحيح و اصولى بيابد و در انتخاب گروه مخاطب و لحن خطاب به گونه‌اى عمل نکند که ايمان عمومى جامعه مخدوش گردد. اگر حقيقتا روشنفکرى دينى به دنبال کارى اجتهادى در اصول و فروع و در صدد انکشاف حقيقت است، بحث‌هاى عميق کلامى و فلسفى خود را با خبرگان آن رشته در حوزه‌هاى علميه مطرح کند تا پاسخ‌هاى لازم و شايسته را دريافت کند و بدين وسيله،‌ به گفتمان علمى غنا بخشيده شود. روشنفکران براى پيگيرى صحيح عقايد و آرا خود و تنوير افکار پيروان خود،‌بايد در پاسخگويى به نقدهايى که برآراء و افکار روشنفکران دينى صورت مى‌گيرد، کوشا باشند تاره آورد اين تضارب آراء، مفاخر ارزشمند علمى را براى جامعه علمى و دينى به ارمغان آورد. آن هنگام که “سلسله مقالات قبض و بسط تئوريک شريعت” انتشار يافتند و پاسخ هاى آيت‌الله جوادى آملى تحت عنوان “شريعت در آينه معرفت” ارائه شد، ساليان سال گذشت و هيچ پاسخى به نقدهاى ايشان داده نشد (تنها به چند تعريض در مقدمه کوتاه بسنده شد()2) اين شيوه برخورد، مع‌الاسف از واقعيتى تلخ حکايت مى‌کند؛ اينکه برخى روشنفکران،‌ تنها خود را عالم و دانشمند فرض مى‌کنند و به نقدهاى اين و آن اهميت نمى‌دهند تا آنها را مطالعه کنند چه برسد به اينکه پاسخش دهند!
شايد به همين جهت باشد که روشنفکرى دينى در ايران بسيار سطحى است و در نقد و بررسى تشکيکات، گاه تنها به طريقه ادبى و شاعرانه بسنده مى‌کند.

4- سياليت کلام ديني
ايشان در تبيين مباحث مبتنى بر اجتهاد در اصول چنين بيان مى‌کنند: “فقه ما به فرض اينکه سيال بوده است اما در دل يک کلام منجمد، اين سياليت صورت مى‌گرفته است. اگر اين پنجره‌ها به روى علم کلام باز شود و ما در خداشناسى و پيامبرشناسى خود باز تعريف و در آنها تجديد نظر کنيم آنگاه آن سياليت ما فقه را هم مشعوف خواهد کرد”.
سياليت فقه که ايشان مدعى آن هستند، محل تامل است. ابتدا بايد تعريف ايشان از فقه و کلام تبيين شود. آيا نگاه ايشان به فقه براساس اصول و ثابتات شريعت است يا براساس مبانى سکولار به فقه مى‌نگرند يا نگاه ويرايشى نسبت به فقه دارند؟ فقه،‌ بخش سيال و غيرسيال دارد و بخش سيال مبتنى بر ثابتات است: نکته قابل توجه و حائز اهميت آن است که ماهيت فقه و کلام با هم کاملا متفاوت است و آقاى سروش قياسشان مع‌الفارق است. چيزى که با براهين و ادله اثبات مى‌شود تغيير و تبدل ندارد و سياليت را نمى‌پذيرد. البته دراينکه کلام بايد مبسوط‌تر شود و پروسه تکامل را طى کند مورد تاييد است.

5- خدمات روشنفکري
آقاى سروش، ديگر خدمت بزرگ روشنفکران دينى را عدم استخراج مدرنيته از علوم دينى بيان مى‌کند و معتقد است “اين دامى بود که با مدد روشنفکران توانستيم از آن بيرون بياييم و بايد قدرش را بدانيم. امروز ديگر، قرون وسطى روشنفکران دينى و عصر استخراج به پايان رسيده است. هر چند در روحانيت کسانى هستند که به پيروى از روحانيون آن مسير قرون وسطايى را دنبال مى‌کنند اما بيرون جهيدن از آن ظلمت قرون وسطايى را بايد به فال نيک گرفت و اين يک عيد بزرگ براى روشنفکران دينى است”.
حقيقتا در اين بخش، منظور از قرون وسطى روشنفکران دينى چيست؟ مگر بنابر مدعيات روشنفکران ديني، روشنفکرى دينى به جهت اصلاح و مبارزه با تفکر قرون وسطايى و نفى سنت شکل نگرفته است؟ اگر چنين است چرا خود در برهه‌اى گرفتار شده است؟ آيا روشنفکرى دينى گرفتار جهل مرکب نشده و در حال حاضر گرفتار اين دام قرون وسطايى درهمان شکل يادر پوششى ديگر نيست؟
واقعا منظور از استخراج يا عدم استخراج مدرنيته از علوم دينى چيست؟ اگر از افتخارات و خدمات بزرگ روشنفکران دينى عدم استخراج مدرنيته از علوم دينى است پس چرا زير پرچم “روشنفکرى ديني” حرکت مى‌کنيد؟ لازم است ايشان يا علوم دينى راتعريف و تبيين کنند ياتعريف مشخصى از مفردات و روشنفکرى دينى ارائه دهند؟ آنچه بر ذهن نگارنده تبادر مى‌کند آن است که عبارات ايشان در اين بخش، ريتوريکى بيش نيست و فقط بازى با الفاظ است که يکسرى تمثيل‌هاى مع‌الفارق ارائه کرده‌اند. منطبق کردن تاريخ و فرهنگ کاملا متفاوت اروپا و مسيحيت برتاريخ وفرهنگ ايران واسلام شديدا محل ترديد است و بايد مورد تامل جدى واقع شود.

6- تفسير اسطوره‌اى از سنت
ايشان بيان مى‌کنند: “درس ديگرى که ما از روشنفکران دينى گرفته‌ايم و اين درس پس از انقلاب هر چه عميق‌تر شده، اين است که ديگر ما به دين نه به صورت يک اسطوره نگاه مى‌کنيم و نه يک اتوپيا. تفسير اسطوره‌اى از آن سنتى‌هاست. به همين خاطر که امام حسين خودشان را دارند، پيامبر و امام زمان خودشان را دارند. اگر در روشنفکرى دينى حرف تازه‌اى زده مى‌شود مبتنى بر درک تازه‌اى است که در اين حوزه‌ها وجود دارد. بازگشت به آنجاها به نظر من بازگشتى فاجعه‌آميز است”.
اولا: ايشان براساس کدام شواهد و چه ادله‌اى ادعا مى‌کنند تفسير اسطوره‌اى از آن سنتى‌ها است؟ آيا واقعا روشنفکرى دينى در تعريف از سنت به اجماع دست يافته است؟ و به چه دليل و براساس کدام مبانى متقن منطقى درک سنتى از پيامبر و ائمه معصومين (ع) اسطوره‌اى است؟
ثانيا :اشکالى برحرف تازه و جديد مبتنى بر درک تازه از مسائل وارد نيست چه بسا پسنديده و شايان تقدير است. اما نکته مهم اينجاست آيا اين حرف‌هاى نو و درک‌هاى جديد از مسائل دينى براساس قواعد و اصول سازگار با قرآن است يا خير؟ آيا ممکن نيست روشنفکرى دينى در درک تازه‌اى که از مقولات دينى ارائه مى‌دهد خوددچار نگاه اسطور‌ه‌اى يا اتوپيايى شده باشد؟
ثالثا: در نظر ايشان نگاه اسطوره‌اى به مقولات دينى متعلق به عوام وتوده مردم است يا متعلق به متفکرين و انديشمندان سنتي؟ اگر منظور آقاى سروش، متفکرين و انديشمندان شيعه باشد، اين امر ناصحيح و خلاف واقع است. واضح و آشکار است که در ميان انديشمندان و متفکرين اصيل و پرورش يافته در مکتب قرآن و عترت چنين رويکردى وجود ندارد. و اگر منظور جناب سروش عوام و توده مردم است، چه بسا ممکن است که دسته‌اى از عوام و توده مردم چنين فهمى را داشته باشند، اما حقيقتا جناب سروش قياس مع‌الفارقى را دچار شده‌اند چرا که ايشان در مقام نقد نگاهشان معطوف به عوام و توده مردم بوده و در مقام تمجيد و تحسين نگاهشان معطوف برخى از خواص جامعه بوده است. اميد است روشنفکرى دينى با پردازش منطقى استدلالات و پرهيز از اوهام، خيالات و با تفکرى صحيح و بهره‌مند از اصول منطق و ادله متقن، آينده روشنفکرى دينى را تضمين کنند.

پى‌نوشتها:
1- روزنامه اعتماد ملي، يکشنبه 14/8/85 ، ش 220، ص 8
2- آيت‌الله جوادى آملي، شريعت در آينه معرفت، اسراء
چاپ سوم، 1381 ، صص 26 و 27
3- روزنامه رسالت


خان احمدی
نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: