احوال و آثار حکیم محمد حسین عرشی امرتسری/ محمد حسین تسبیحی

1392/11/9 ۰۸:۱۵

احوال و آثار حکیم محمد حسین عرشی امرتسری/ محمد حسین تسبیحی

علامه حکیم محمد حسین عرشی امر تسری (ولادت 1310 ه‍‌ ق/1892 م وفات 1406 ه‍ ق/1985 م) یکی از طبیبان طبّ سنّتی و یکی از برجسته‌ترین شاعران فارسی و اردو و پنجابی و عربی بود. در امر تسر (هندوستان به دنیا آمد و در لاهور (پاکستان) درگذشت. وی نخست پیشۀ زرگری داشت و لیکن با هوش سرشار و خرد کامل خود به مطالعه پرداخت و در مدارس علمی و طبّی درس خواند و با بزرگان و دانشمندان و اندیشمندان هم‌نشین و همدل و همکار شد، مانند: حکیم طغرایی امرتسری، مولانا ظفرعلی‌خان، علّامه دکتر محمد اقبال، حکیم محمد موسی امرتسری، صوفی غلام مصطفی تبسم، وارث سرهندی کنجروری، سرهنگ دکتر عبدالرشید، پرفسور عبدالرشید فاضل احمد ندیم قاسمی و غیرهم. دیوان اردو (رسواکیا مجهی) و دیوان فارسی (نقش‌های رنگ‌رنگ) و کتابها و مقالات بسیار از او به یادگار مانده است.

 

علامه حکیم محمد حسین عرشی امر تسری (ولادت 1310 ه‍‌ ق/1892 م وفات 1406 ه‍ ق/1985 م) یکی از طبیبان طبّ سنّتی و یکی از برجسته‌ترین شاعران فارسی و اردو و پنجابی و عربی بود. در امر تسر (هندوستان به دنیا آمد و در لاهور (پاکستان) درگذشت. وی نخست پیشۀ زرگری داشت و لیکن با هوش سرشار و خرد کامل خود به مطالعه پرداخت و در مدارس علمی و طبّی درس خواند و با بزرگان و دانشمندان و اندیشمندان هم‌نشین و همدل و همکار شد، مانند: حکیم طغرایی امرتسری، مولانا ظفرعلی‌خان، علّامه دکتر محمد اقبال، حکیم محمد موسی امرتسری، صوفی غلام مصطفی تبسم، وارث سرهندی کنجروری، سرهنگ دکتر عبدالرشید، پرفسور عبدالرشید فاضل احمد ندیم قاسمی و غیرهم. دیوان اردو (رسواکیا مجهی) و دیوان فارسی (نقش‌های رنگ‌رنگ) و کتابها و مقالات بسیار از او به یادگار مانده است. مدیریت (البلاغ) امرتسر و «فیض‌الاسلام» راولپندی را برعهده داشت. در میان مردم مسلمان و هند و دیگر مذاهب محترم بود. ولیکن در مسائل اعتقادی و قرآنی مستحکم و استوار عقیدۀ خود را ابراز می‌داشت. به مسائل مادّی توجه نداشت و همواره در مسائل معنوی و روحانی غور و خوض می‌کرد.

‌‌آشنایی:   یکی از روزهای اردیبهشت ماه 1353 خورشیدی در مطب مرحوم حکیم نیّر واسطی لاهور بودم. گفت و گو از طبّ و طبابت و شعر و ادب فارسی بود. در کنار حکیم نیّر واسطی شخصیتی نشسته بود که به زبان فارسی فصیح سخن می‌گفت. ایشان مرحوم حکیم محمدحسین عرشی امرتسری بودند که چهره‌یی آگاه و چشمانی نافذ و لبخندی دلپذیر داشتند. مرحوم نیّر واسطی بیشتر ایشان را به من معرفی کرد و گفت: این بزرگوار حکیم و ادیب و زرگر و طبیب و شاعر و سخنور هستند و در میان طبقۀ دانشوران و شاعران و بزرگان ادب، مقامی شامخ و درجه‌یی والا دارند. حکیم محمّدحسین عرشی، همان وقت شروع کردند به خواندن اشعار فارسی که خودشان سروده بودند و با تلفّظ خاصّ ادبی و آهنگ روحانی و معنوی می‌خواندند. من با گوش‌جان و چشم دل شعرشان را شنیدم و به دل و جان پسندیدم و بیشتر جویای احوال و اشعار و آثارشان گشتم و متوجّه شدم و دریافت کردم که او شاعر فارسی و حکیم و طبیب اردو زبان و زرگر پنجابی‌گوی و استاد عربی و معلّم اخلاق و آداب اجتماع است.

زبان فارسی در دل و جان مردم مسلمان پاکستان:   اکنون شاید مورد اعجاب و شگفتی باشد اگر بگویم و بنویسم که قدرت و دوام بقای زبان فارسی در دل و جان مردم پاکستان است و بستگی به شاعران و سخنورانی دارد که همواره در گمنامی و گوشه‌نشینی به سر می‌برند اگر فارسی را فرا می‌گیرند، فقط برای دل خود و برای مکنونات قلبی خود می‌باشد و گاهی اظهار آن برای دوستان یکدل.

برگ سبزی است تحفۀ درویشی: در شهرها و شهرک‌ها و روستاها با ادیبان و شاعران و دانشمندانی روبرو می‌شویم که هرگاه بخواهیم با آنان همنشین می‌گردیم، شعر فارسی خود را می‌گویند و می‌نویسند و می‌گذرند، و اگر روزی علاقه‌مندی و یا گم کرده راهی با آنان مصاحب و مجالس گردد، شعرشان را می‌خوانند، اگر خواهنده و جویندۀ شعر بخواهد، آن را با ترنِّم انشاد می‌کنند، باز اگر خواستار بخواهد، آن را می‌نویسند به خطّ و امضای خود به او می‌دهند و یا به صورت هدیّه ناقابل اهدا می‌کنند و امضاء می‌نمایند، مثلاً: «عرشی به قلم خود عفی‌عنه»، «گر قبول افتد زهی عزّ و شرف»، یا: «چه کند بی‌نواهمین دارد؟» یا: «برگ سبزی است تحفۀ درویش»، یا: «هدیّۀ خاکسار»

علّامه عرشی امرتسری:   یکی از روزهای دیگر که با علامه حکیم محمدحسین عرشی امرتسری بیشتر آشنا گشتم، در لاهور بازار گوالمندی (بازار شیرفروشان) در مطبّ حکیم محمدموسی امرتسری بود. اشعارش را که در ذهن داشت برایم خواند. متوجّه شدم که با شاعری سوخته و پخته و سرد و گرم چشیده روبرو گشته‌ام. چهرۀ چروکیده و موهای سفید و محاسن سفید ترش، حکایت از یک تاریخ هشتادساله می‌نمود. اتفاقاً وقتی احوالش را پرسیدم و کنار او نشستم و با او بیشتر هم دل و همراه گشتم، سال عمرش را  85 سال گفت و من هم یادداشت کردم.

ولادت عرشی:   مرحوم حکیم نیّر واسطی نوشته‌اند که: «حکیم محمدحسین عرشی که الحال عمرش 85 سال است، در این چنین شهر و حکومت در انتخاب هفت کشور در سال 1892 میلادی / 1310 ه‍ ق چشم به جهان گشود و در ضیای علم و حکمت، ظلمت‌آباد گیتی را منوّر ساخت، علامه عرشی خودش اینگونه خود را معرفی کرده است به زبان فارسی ساده و روان:

پدر و مادر و اولاد عرشی:   «من از پدری به نام میان دین محمد و از مادری به نام رحمت‌بی‌بی هستم. همسرم حسین‌بی‌بی نام دارد. دخترانم سکینه‌بی‌بی و معراج بی‌بی، و پسری به نام سعید در شیرخوارگی درگذشت.

شغل زرگری:   سال‌ها کارم در امر تسر دهندم شغل زرگری بوده، بعد از آن به شغل تصنیف و تألیف پرداختم. تحصیلات من در مکاتب قدیم بو.ده، و استادان من در رشته‌های مختلف علوم اسلامی و شعر و ادب و تاریخ بدین شرح بودند:

استادان علامه عرشی:   1. حکیم فیروزالدّین احمد فیروز طغرایی (متوفی 1931 م/1350 ه‍ ق) ملقب به حکیم‌الشّعرا، استاد فارسی و عربی و علوم بلاغت و عروض و صرف و نحو و قافیه و لغت.

2. حکیم زاهد علی‌اکبر آبادی که سند اجتهاد از نجف‌اشرف به دست آورده بود، و سال‌ها در ایران و بلاد مختلفۀ برّ صغیر به سیاحت و تحصیل پرداخته بود و خدمت طب کرده بود. وی استاد طب و نحو عربی و منطق و فلسفه بود.

3. علامه محمدعالم آسی امرتسری (متوفی 1363 ه‍ ق/1944 م)، استاد ادبیات عرب بود و در عین حال استاد مدرسة‌المسلمین امرتسر بود، و در ادب عرب یگانه بود. من از او استفادۀ علمی فراوان نمودم.

4. خواجه احمدالدین امر تسری، استاد تفسیر قرآن شریف بود. وی مصنف تفسیر بیان للنّاس (صفت مُنْزِل) و دیگر کتب متعدده بود. از تلمذّ در خدمت او بسیار بهره‌مند گشتم، و در اصلاح و اخلاق و عادات خویش از وی مستفیض شدم. او در علوم اسلامی و روحانی تا زندگی هشتادساله‌اش فرد فرید بود.

5. استاد مهایشه هری رام، استاد زبان هندی، از وی مسائل مهمه آموختم، و از آداب و رسوم و اخلاق علمی و دینی هندوی آگاهی‌های بسیار به دست آوردم.

6. استاد دکتر علامه محمد اقبال (1289-1357 ق/1873-1938 م) مرا در زندگی اجتماعی و خدمات عمومی نفع عظیم رسانید، و از افکار علمی و ادبی و تاریخی و سیاسی خود مرا بهره‌مند گرداندو در میان او کاوش‌ها و گفت و گوها بر قرار بود

آثار و تألیفات عرشی:    علامه عرشی خودش به نگارندۀ این سطور نوشت:

پس از تحصیل و تشکیل زندگی به تألیف و تصنیف پرداختم و به نگارش مقالات و سرودن اشعار روی آوردم، و کتب و رسایل بسیار از عربی به اردو و از فارسی به اردو ترجمه کردم، مثلاً:

مقدمۀ حیات محمد (ص) که تصنیف محمد حسنین هیکل مصری بود، و در ایران به زبان فارسی ترجمه شده بود، به زبان اردو درآوردم.

2. مقاله‌یی که جرجی زیدان در شرح لفظ «دین» در مجلۀ الهلال نوشته و چاپ کرده بود و در قاهره (مصر) منتشر شده بود، از عربی به اردو درآوردم و چاپ کردم.

3. ملت ابراهیم خلیل که همه مطالب آن از آیات قرآن حکیم مأخوذ است و مشتمل بر احوال اوست، ترجمه و تألیف نمودم.

4. احوال «جنّ» و حقیقت جنّ: بدین شرح که «جن ابلیسی» و یا «جنّ انسانی» است و این هر دو را با تحقیق از روی قرآن کریم و تفاسیر و تواریخ به قلم آوردم.

به همین ترتیب آثار دیگر را بدین شرح نگاشتم:

علوم اسلامی و انکار حجیت حدیث در جواب بعضی معترضین.

پیشگویی‌های اقبال به زبان اردو، «اقبال کی پیشگوئیان».

  1. تحقیق قربانی: از روی تاریخ و صحف‌اولی و قرآن حکیم

8. تأویل تنزیل در ردّ بهائیان، و بحث در این موضوع با دلایل و براهین علمی اسلامی و قرآنی.

9. نقوش اقبال:   مقالات متعلّق به علامه اقبال و مفاهیم فکری و اجتماعی و سیاسی و ادبی علامه اقبال و تأثیر همۀ اینها در جوامع اسلامی شبه قاره و کشورهای فارسی زبان مانند: افغانستان و ایران و آسیای میانه.

10. در آغوش مسیحیّت:   نقش و تأثیر مسیحیت در شبه‌قارّه و پاکستان در جامعۀ اسلامی و آثار آن در کلیۀ امور زندگی مردم و محله‌هایی و کوچه‌هایی که آنان برای خود شهرها و قصبه‌ها به وجود آورده‌اند.

11. مثنوی «جنّت کاگهنا» مشتمل بر مطالب اخلاقی و اجتماعی برای دختران و جوانان که آمادۀ زندگی شده‌اند.

12. پیشگویی‌های قرآن حکیم:   پس از سال‌ها مطالعه در قرآن حکیم و خواندن تفسیر و ترجمه‌های آن کتاب عظیم، با تحقیق و تجسس بسیار نگاشته‌ام و در یک مجموعۀ بزرگ گردآورده‌ام.

13. از قرآن تا قرآن (قرآن سی قرآن تک) در 400 صفحه. این کتاب در حقیقت تلخیص «هفت منزل» و تفسیر قرآن و «بیان للنّاس» می‌باشد که با اضافات بسیار و اصلاحات گوناگون در بعضی مسائل تفسیرهای قدیم و جدید به دست داده‌ام. این اثر مورد توجه جامعۀ مذهبی قرارگرفت و همواره دربارۀ آن بحث می‌کنند، و اظهارنظر می‌نمایند.

14. تلخیص تفسیر دکتر عبدالحکیم پتیالوی به زبان اردو.

15. تلخیص تفسیر مولوی عبدالله چکرالوی به زبان اردو: این هر دو تلخیص بسیار مورد پسند مسلمانان واقع شد.

16. مقالات بسیار نگاشته‌ام که آنها را به صورت مجموعه درآورده و آمادۀ طبع و نشر کرده‌ام.

سردبیری و مدیریت ماهنامه‌ها:   علامه عرشی دربارۀ زندگی 85 سالۀ علمی و خدمات فرهنگی و مطبوعاتی خود اینگونه نگاشته‌اند: «من سردبیری و مدیریت چند مجلۀ ماهنامه و هفته‌نامه را داشته‌‌ام، از جمله:

1. ماهنامۀ «بلاغ» امر تسر.

2. ماهنامۀ «البیان» امر تسر.

3. ماهنامۀ «فیض‌الاسلام» راولپندی

در این ماهنامه‌ها، علاوه بر سر مقاله، مقالات گوناگون هم در متن ماهنامه‌ها می‌نوشتم و چاپ می‌کردم».

شاعری علامه عرشی:   «من از روزگار جوانی تاکنون شعر بسیار گفته‌ام به زبان‌های اردو، فارسی، پنجابی و عربی و در مجلات و روزنامه‌های زمیندار به سردبیری مولانا ظفرعلی‌خان، «مدینه» بجنور، «پرواز» راولپندی، «سروش» و «نظام المشایخ» دهلی، «ادبی دنیا» لاهور، «شاهکار» لاهور، «نگار» کراچی، «پنج دریا» لاهور، «اقبال ریویو» کراچی، «هلال» به زبان فارسی، کراچی، «امروز» لاهور، و چندین روزنامه و ماهنامۀ دیگر.

اینک نمونۀ اشعار فارسی علامه عرشی:   نگارندۀ این سطور در حضور مرحوم علامه عرشی در لاهور در مطب حکیم محمدموسی امرتسری نشسته بودم و همواره از او درخواست خواندن اشعارش را به زبان خودش می‌نمودم، تا اینکه در همان حال این غزل را به ترنم، یعنی به آواز دلنواز خودش، از زبان و حرکات و چهرۀ عارفانۀ او شنیدم و یادداشت کردم:

به نیروی قلم یا بیم در بزمت رسایی‌ها

به حرف اندر نهان کردیم، اندوه جدایی‌ها

چمن در نغمه خیزی‌ها، قفس در ناله‌ریزی‌ها

از آن سو خوش‌نوایی‌ها، از این سو بی‌آوایی‌ها

چه درگاه است یا ربّ حلقۀ رندان بی‌پروا

که شاهان جهان دانند فخر اینجا گدایی‌ها

به راه‌ دوستی پویم، ز «بیدل» نکته‌یی گویم

که در بیتی ودیعت کرده صد عقده گشایی‌ها

به دل گفتم: کدامین شیوه دشوار است انجامش؟

نفس در خونه تپید و گفت: پاس آشنایی‌ها

 

متاع رایگان:   آنگاه که این غزل را خواند، و درود و آفرین و شادباش نثارش کردم، و در بی‌حالی، حالی یافتم و از او درخواست کردم که  از اشعارش، آن چه که دوست دارد در اختیارم قرار دهد، ولیکن بازهم شادمانه و شایقانه در پاسخم این ابیات را مترنّم شد:

در این غربت‌کده گلدسته‌یی بر طاق نسیانم

محال است اینکه یابم باز شاخ گلستانی را

خوشا آن کس کزین بی‌رنگ و بو هم رنگ و بو گیرد

خوشا آن کس که بردارد متاع رایگانی را

سرایم از «نظیری» نغمه و بر خویش می‌بالم

که جان تازه بخشد شعر او افسرده جانی را

به هر نرخی که می‌گیرند کالای وفا خوب است

پس از عمری گذار افتاد بر ما کاروانی را

 

نکتۀ نغز صاحبدل:

باز هم بر او ثنا و ستایش گفتم و خواهش خود را در مورد دریافت اشعارش تکرار کردم. در پاسخ من اینگونه بیان فرمود با ترنّم:

من زصاحب دلی آورده‌ام این نکتۀ نغز

معنی اهل دل این است که بیدل باشی

سجده‌ها ریز سرتربت حافظ عرشی

ذرّه هستی و به خورشید مقابل باشی

دوستان مخلص:   علامه عرشی، متوجه شد که این خادم فارسی، عاشق و شیفتۀ او شده‌ام، و به قول خودش «اخلاص دارم» بنابراین به سخنانش اینگونه ادامه داد:

«من دوستان مخلص بسیار داشته‌ام و همه از علمای معاصر اسلام در سرزمین پاک و شبه‌قارّه و دیگر ممالک هستند. و بسیاری از آنها به عالم باقی شتافته‌اند، و بعضی از آنها زنده هستند. ازجمله: علامه دکتر محمد اقبال، چراغ حسن حسرت، محمددین تأثیر، حفیظ هشیارپوری، ابوالاثر حفیظ جالندهری، مولوی محمدابراهیم سشن جج (قاضی عالی رتبه) امرتسری، مولوی محمد دین غریب امرتسری، سایین فیروز شاعر مشهور امرتسری، استاد کرم شاعر مشهور امرتسری، حاجی حیات شاعر پنجابی امرتسری، فخرالدین فخر امرتسری، ما ستر کریم‌بخش کراچی، مستر خالد اسحاق وکیل کراچی، صوفی غلام مصطفی تبسّم لاهور خواجه تاش و یار عزیز من، ملا واحدی دهلوی کراچوی، علامه حکیم نیر واسطی (لاهور)، تبسم قریشی (گجرات)، حکیم محمدموسی امرتسری، مولانا سیدمحمد شاه‌پهلواروی، ضیاء محمدضیاء پسروری، پسرور (سیالکوت)، قمر رعینی راولپندی معاون مدیر ماهنامۀ فیض‌الاسلام، سرهنگ حیات‌بخش مدیر و مؤسس مدرسۀ فیض‌الاسلام، راولپندی، فضل‌الرحمن عظیمی شاعر فارسی و اردو، استاد بشیر حسین ناظم راولپندی، سیدصفی‌ حیدر، دانش، رالپندی، و صدها دیگر دوستان و عزیزان).

عقیدۀ ثابت مخلصانه:   علامه عرشی به سخنان خود ادامه داد و فرمود: اکنون که شما علاقه‌مند شده‌اید، مطالبی برای شما بیان می‌کنم:

بدان که: من عقیدۀ ثابت و مخلصانه دارم و دربارۀ کلیۀ فرق اسلامی و حتّی غیرمسلمانان هم‌مطلب نوشته و تحقیق کرده‌ام و از تَحَزُّب و تفرقه کاملاً دور هستم. در تصوّف و عرفان تحقیق کرده‌ام، و در سلاسل متصوفه، مانند: نوشاهیّه، قادریّه، چشتیه، نقشبندیّه، کبرویّه، سهروردیّه، همدانیّه، مهریّه، صابریّه، و حتّی جوگیه و سیکه‌ها (تنکانه صاحب)، تفحّص و مطالعۀ وسیع کرده‌ام و به‌واسطۀ مولانا حسین علی نقشبندی مجدّدی دیوبندی، بدین‌ سلسلۀ شریفه پیوسته‌ام و در آن وقت که من به خدمت مولانا حسین‌علی رسیدم، ایشان 90 سال داشتند و از محضر انور ایشان بسیار بهره‌مند گشتم.

سفرهای عرشی:    علامه عرشی به سخنان خود ادامه دادند و گفتند: من سیر و سفر را بسیار دوست دارم و تقریباً همۀ شبه‌قارّه را پیموده‌ام و چون در هر شهر و قصبه و دهکده، دوستان داشته‌ام و دارم، با سادگی و بی‌پیرایگی به خدمت آنان می‌رسیدم، و با آنان نشست و برخاست می‌کردم و گفت و گو و مصاحبت می‌نمودم. من از مجالست با مردم فایده‌های بسیار برده‌ام. آداب و رسوم مردم را یک فرهنگ می‌دانم، سخنان آنان را می‌شنوم و خود نیز اظهار عقیده می‌کنم و روایات دینی و عرفانی و کلام شیرین آنان را یادداشت می‌کنم».

عاشقی در طریق عرفان و تصوّف به یاد امرتسر:   علامه عرشی همواره به یاد امر تسر بوده و پیوسته بدان شهر دل‌بستگی خود را اظهار می‌داشته است. مرحوم پرفسور حکیم نیرواسطی به مناسبت هم‌نشینی و همدلی با علامه عرشی اینگونه نوشته است:

«یادش به خیر امرتسر، نزدیک لاهور است. در ایام پیشین یک شهر زیبای ارباب علم و ادب، آشنا به زبان‌های اردو و پنجابی و عربی و فارسی، و مرکز اهل فضل و کمال بود، و عَلَم صیتِ شهرت علماء و شعرای نامی و گرامی زبان اردو و عربی و فارسی و پنجابی **** شهر در تمام شبه قارۀ هند و پاکستان برافراشته بود حتّی مولانا ابوالکلام آزاد از همین شهرستان عَلمَ دانش و ادب و روزنامه‌‌نگاری، با روزنامۀ «وکیل» برافروخت. سیدعطاء‌الله شاه‌بخاری از همین میدان علم‌البیان، نوای خطابت بلند فرمود. حکیم فیروز‌الدین احمد فیروز طغرایی که در 1882 م/1300 ه‍ ق در امرتسر به منصّۀ ظهور آمد، و در همین شهر در شعر نقش طغرا بست. اختر شیرانی در همین بهارستان، در «اوتل شیرازی» نغمه‌هایی چون نغمه‌های حافظ و خیام سرود. جلوۀ جمال زیبا رویانش، رونق بزم کاینات بود، و گرمی بازار حُسنش افسانۀ محفل حیات. همانند شهر طراز در خراسان و شهر شیراز در فارس، بر جهان شعر و غزل در شبه قاره حکومت می‌کرد.

شهر علم و حکمت و افسانه:    حکیم محمدحسین عرشی امرتسری در این چنین شهر علم و حکمت و افسانه و زیبایی که خال رخ هفت کشور است در سال 1892 م/1310 ه‍ ق به دنیا آمد و چشم به جهان گشود و در ضیای علم و حکمت، ظلمت آباد گیتی را منور ساخت. و در اشعارش به زبان فارسی چنین سروده است:

عاشقی کفر است و ایمان نیز هم

کافر عشقم، مسلمان نیز هم

عاشقم، رندم، نظربازم و لیکچ

آگهم از سرّ عرفان نیز هم

جور مهرویان ندارد غایتی

صبر ما را نیست پایان نیز هم

زُهد و رندی‌گر، به هم‌سازی خوش است

من خود این ورزیده‌ام، آن نیز هم

ای که عُمری بوده‌ای با اهل هوش

ساعتی بنشین به مستان نیز هم

از حقیقت در مجاز افتاده‌ام

نیستم با این پشیمان نیز هم

«عرشی» ما ساده‌رویی در براست

بر زبان تفسیر قرآن نیز هم

 

وفات علامه عرشی (4 ژوئن 1985 م/1406 ه‍ ق): همان‌گونه که هر کس بنا بر امر «إنا للّه و إنا الیه راجعون» و «کلّ نَفْس ذائقة‌الموت و یرجع إلی أصله به سوی معبود حقیقی رهسپار می‌گردد، علامۀ محمد حسین عرشی هم در 4 ژوئن 1985م/1406 ه‍ ق به سوی حق شتافت و دعوت حق را لبیک گفت، و در شهر لاهوز مدفون گشت.

زر تازرگری شعر:   یادش به خیر باد، آقای دکتر علی‌اکبر جعفری نخستین مدیر مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان در سال 1353‌ه‍ ش/1975 م

دربارۀ حکیم محمدحسین عرشی اینگونه نوشته‌اند:   «می‌گویند محمدحسین عرشی، زرگری، پیشه می‌داشت، ولی چندی بعد، ناگهان از آن بیزار گردیده، فریاد بر آورد و اینگونه سرود:

مال و زر نمی‌خواهم، دولت یقین خواهم

ای مکوّن هستی، من زتو همین خواهم

زیب و زینت فقرم، غیر تو نمی‌آید

من به خاتم دل در  نام تو نگین خواهم

 

و از زرگری زر روی برگردانید و به زرگری ادب روی آورد و پی خواسته‌یی همی گشت:

سی‌سال رفت کاین مس دل بر کف من است

کو عارفی که صحبت او نقد کیما است

 

زبان هفت آسمان:   و در این مدت به زرنگاری پرداخته، بسی گفتار گفت و جُستار جُست، تا آن که نگارشش به سُرایشش واداشت، و برای این زرسُرایی به زبانی روی آورد که:

زبان سعدی و خیام و صائب

کلیم و خواجو و سلمان و طالب

زبانی داده‌اند اهل جهان را

که آرد بر زمین هفت آسمان را

 

زبانی که هفت آسمان را بر زمین آورد، ولیکن محمدحسین را چنان برفراز بُرد که «عرشی» نام گرفت، در دست جام گرفت، از دل کام گرفت، و به جان آرام گرفت و اینگونه دربارۀ ایران و شاعران محبوب خود سرود:

سیر ایران به چشم تصور عرشی:

به این پیری ره ایران گرفتم

چمن زادم ره بستان گرفتم

به خاک پاک سعدی بوسه دادم

پرستارانه در پایش فتادم

مزار حافظ شیراز دیدم

چو طوفان به گرد او دویدم

به کاوش‌های عُرفی غور کردم

که مدفون نجف شد بی‌غم و همّ

به‌ طوس از یاد فردوسی رسیدم

گُل فردوس از خاکش بچیدم

نظامی آن نظام شعر و حکمت

شد از خمسه امام شعر و حکمت

زجامی جام عرفانی چشیدم

زصائب نکته‌ها نادر شنیدم

نظیری کان نظیر خود ندارد

زمانه مثل او دیگر نیارد

به خاک پاک خیام ایستادم

لب و دست دعاها برگشادم

فغانی چون نوا و نغمه سرزد

نوای نو به آهنگ دگر زد

ز پیر روم و عطار و سنایی

جهانی یافته نور و بهایی

ظهیر و انوری تزیین دربار

ز اشعار روان افروز دُربار

نوای رودکی آید به گوشم

ازو «آید همی» خوش می‌ نیوشم

چو خاقانی که می‌دارد روانی

که شد مشهور خلاق المعانی

قم و تهران، صفاهان و نشابور

همه‌جاها ز علم و فضل موفور

زبان سعدی و خیام و صائب

کلیم و خواجو و سلمان و طالب

زبانی داده‌اند اهل جهان را

که آرد بر زمین هفت آسمان را

حکیمان هم به خاک پاک ایران

کلیمان هم فزون از حد و مکان

خردمندان و شمشیر آزمایان

جهان با نان و هم کشور گشایان

درخشان روشنی‌بخشان تاریخ

زفرّ و جاه ایشان شان تاریخ

فقیهان نیز اینجا بی‌شمارند

که همت‌ها به سِرّ دین گمارند

از این جا بازگردیدن نخواهم

جز این، مُلکِ دگر، دیدن نخواهم

بلی «عرشی» بهشت این سرزمین است

مُراد او همین است و همین است

 

نقد فکر و کلام عرشی:   مرحوم حکیم وارث سرهندی کنجروی، شاعر و ادیب و طبیب و حکیم، از دوستان صمیمی و یاران یک دل علامه عرشی بود، وی دربارۀ اندیشه و خلقیات و کلام و نوشتارهای عرشی اینگونه نوشته‌اند:

«علامه عرشی» شخصی است در جهان علم و ادب معروف و در حلقه‌های ادبا و شعرا، اشهب خامۀ ایشان، نه محض در میدان نظم فارسی، بل در صحنۀ نثر هم داد جولان داده است، و در زبان فارسی و و اردو یکسان با مهارت تامه شعر می‌گوید. شعر او ادبای با کمال شبه قارّۀ پاک و هند از مشاقی و پخته‌کاری و خوش‌گویی ایشان در شعر گویی معترف شده‌‌اند. در گروه شعرا کمتر اشخاصی جامع این صفات بوده‌اند.

اوج بلندی فکر و خیال در شعر عرشی:   می‌گوییم و در گفتن حق باکی نداریم که شعر عرشی از پرتو «الشعراء یتّبعهم الغاوون الم ترأنّهم فی کل وادٍ یهیمون» بسیار دور است، و از تفکر و دعوت به عمل بهرۀ وافر دارد. شاید این صفت از تأثیر صحبت علامه اقبال پیدا شده باشد که اشعار ایشان با وصف اینکه بر بلندی فکر و خیال رسیده، از بیان حقایق زندگی هر روزه عاری نیست، و نیز از بیان حقیقت شعر او، اصل مصداق «دندان تو جمله در دهانند» نشده.

گذشته از این در عین بیان حقیقت، مهارت فن و قدرت زبان ایشان، مضامین خشکار و بی‌مزه را، رنگینی و لطفی خاص بخشیده است. به‌ویژه رعنایی خیال و رنگینی بیان، کلام ایشان را به غایت دلکش و دل‌نشین ساخته است.

تصوف حقیقی و تصوف خانقاهی:   عرشی مردی است حقیقت پسند، و ماهیت غزل غیر از تصور و خیال چیزی نیست، بل غزل او گاهی محض دارای اشارات لطیفه باشد، نیز بعضی مضامین غزل، تابِ فاش گفتن هم نیارند، بنابراین عرشی شاعر غزل نیست، شاعر نظم است که بیان هرگونه مضامین را به آسانی می‌تواند کرد. و سبب دیگر از اجتناب غزل این است که در غزل، مضامین هوس بر مضامین عشق غلبه دارد. هم‌چنین ایشان آن چه در تصوف گفته است، آن هم بیان تصوف حقیقی است نه که بیان تصوف خانقاهی. و الحق شخصی که سرشت پاک و طبع بلند و دانشجو دارد، با تصوف خانقاهی و مضامین هوس‌انگیز غزل سروکاری ندارد.

تعالیم اسلام در شعر عرشی:   علامه عرشی در همه اصناف شعر، دادِ سخن‌سرایی داده است. صداقت جذبه و عمق مشاهده، اشعار او را دارای کششی عجیب. جاذبیتی غریب ساخته است. او بی‌مقصد، شعر گفتن را دوست ندارد. سخن‌گویی او را مقصدی و مرادی و نصب العینی هست، و آن نشر و اشاعت تعلیم اسلام و تمنای ترقی و تعالی ملت اسلامیه است، ولی در فکر پیش رفت مقصد خود، هیچ‌وقت از مقتضیات و لوازم فن شعر غفلت نورزیده است.

وجد و شوق در شعر عرشی:   همین است که شعرگویی او تبلیغ یا بس و وعظ بی‌روح نگشته، یعنی در کلام او صنایع و بدایع شعر و رنگینی و رعنایی سخن به آن مرتبه است که از مطالعۀ کلام او دل را از کیف نشاط و سرورِ لطف در حالت وَجد و شوق می‌آورد.

علامه عرشی، شاعر سُکر و مستی نیست، ترجمان محو و جمال هستی است. خوانندۀ شعر او در نشئۀ کیف و نشاط از خود نمی‌رود، بل از کلام او تحریص عمل یافته، سرگرم کار می‌شود.

نقش‌های رنگ‌رنگ شعر عرشی:   فارسی عرشی به قول غالب دهلوی، «نقش‌های رنگ‌رنگ» دارد، .و با وصف این همه کمالات، از نمود و نمایش و خواهش و شهرت خیلی دور است. و ما می‌گوییم این صفت، اگرچه فضیلتی است، بسیار ارجمند، ولی یک نقصان عظیم را هم باعث گردیده است. یعنی او را از گردآوری و نگهداشت تخلیقات ادبی خویش بی‌نیاز گردانیده، چنان‌که بسیاری از آن تخلیقات گران ارز بر باد رفته است، و این مختصر دیوان اشعار او که در دست ماست، نتیجۀ کوشش‌های احباب اوست، که جمع‌آوری منظومات او را برعهده گرفته‌اند و با سعی تمام از گوشه و کنار کتاب‌ها و مجله‌ها و روزنامه به دست آورده‌اند و اکنون به دست رس ما می‌باشد.

عرشی گمان مدار که پیمانه‌ام شکست:   مرحوم سرهنگ خواجه دکتر عبدالرشید، از دوستان علامه عرشی بود و در خانه‌اش که در لاهور و گجرات بود، همواره یکدیگر را ملاقات می‌کردند. وی از فکر و شعر عرشی بهره‌بر می‌گرفت و نظرات ارزنده ابراز می‌داشت و می‌گفت: «کلام عرشی بحری است متلاطم از واردات قلب او، هر شعر که از طبع و قاد او صادر شده به زبان حال می‌گوید:

«قلندر هر چه گوید دیده گوید»

تبحر عرشی در علوم اسلامی:   تدبر ایشان بر کلام «الله» و تبحر او در علوم اسلامی، اشعار ایشان را مؤثر و مفید و با مقاصد و نتایج اعلی هم آهنگ ساخته است. در فارسی ایشان، با وصف عمق لطافتی است که خواننده را به جانب خود جذب می‌کند. شعر گویان فارسی را قحط نیست، ولی عمق فکر و لطف زبان بهرۀ هر کس نیست، چنان‌که تحت عنوان «انکشاف» این ابیات را سروده است که می‌توان آن را «اعتراف عرشی » گفت.

 

اعتراف عرشی:  

صد هزاران کتاب برخواندم

محرم راز یک الف نشدم

نگشودند سر حق بر من!

تا به میخانه معتکف نشدم

گشت کونین منکشف بر من

من به کونین منکشف نشدم"

در تو ای بحر غرقه گشتم لیک

به صفات تو متصف نشدم

دانم از دستگیری لطفت

گر ز راه تو منحرف نشدم

ساعتی باش متفق با من

هیچ گه از تو مختلف نشدم

به همین نکته عذر من بپذیر

که به غیر تو معترف نشدم

 

سبک شعر عرشی:   مجموعۀ کلام او از «سبک هندی» قدری انحراف نموده، به «سبک خراسانی» هم‌آهنگ محسوس می‌شود. اگر چه در این مجموعه پرتو غالب و بیدل و نظیری به نظر می‌آید، اما بادۀ حافظ شیراز و نصایح سعدی شیراز هم تراوش می‌گردد، لطفاً توجه فرمایید:

من ز صاحبدلی آورده‌ام این نکتۀ نغز

معنی اهل دل این است که بیدل باشی

سجده‌ها ریز سر تربت حافظ، عرشی

ذره هستی و به خورشید مقابل باشی

 

تأثیر عمیق شعر عرشی در خواننده:   زبان فارسی او، صاف و سلیس و واضح است، و از اغلاق و ابهام پاک و منزه، فکر ایشان همه‌‌گیر است، خاصه شعرشان این است که به محض استماع در قلب و فکر کیفیتی مطلوبه پیدا می‌کند و تأثیری عمیق بر جای می‌گذارد، مثلاً:

عرشیا! ناصحی پی دگران

خویش را هم یکی نصیحت کن

هرزه گفتار و شاعری تا کی؟

در عمل کوش و خیز و طاعت کن

 

منازل مجاز و حقیقت:   همۀ اشعار عرشی پر از جذبات است که عهد شباب را به عروج خود جلوه می‌دهد. با این همه امتزاج، تصوف به ادوار مختلفۀ عمر ایشان نیز در اشعار تأثیری عجیب پیدا کرده است. معلوم می‌شود که حضرت عرشی از منازل مجاز و حقیقت گذشته، همه‌ادوار را تحریک کرده است. این شرف و سعادتی است نایاب، و اکثر شعرا از این سعادت محروم، و تحت عنوان «نه این نه آن» اینگونه سروده است:

نه این نه آن

چندی به عشق صورت و چندی به جلب زر

عمر عزیز رفته و حاصل نه این نه آن

گاهی به عزم کعبه و گاهی به راه دیر

صد مرحله سپردم و منزل نه این نه آن

برخیز و دین طلب کن و دنیاست در پیش

گر مرد راه گشته‌ای مشکل نه این نه آن

بحر فرنگ و لُجۀ اقوام و فُلْکِ ما

ای ناخدا! به هوش که ساحل نه این نه آن

گو مُرشد طریقت و گو شیخ شرع باش

نزدیک پیر میکده کامل نه این نه آن

صد رنگ صحن گلشن و صد نغمۀ طیور

باشد علاج طایر بسمل نه این نه آن

فکر جدید مغرب و رسم قدیم شرق

تعمیر آدمی کند از گل نه این نه آن

 

درجۀ ولایت در شعر عرشی:   از اشعار علامه عرشی واضح می‌شود که در تصوف مرتبۀ عالی دارند، اگر بگویم که به درجۀ ولایت رسیده‌اند، راه مبالغه نپیموده باشم. نیز از اشعار او این امر هم آشکار می‌شود که عرشی به ذوق و سرور عبادت الهی هم آشنایی دارد و این مرتبۀ عبودیت، نصیب هر کس نمی‌شود. از این تأثیر و خوبی اشعار ایشان است که علامه دکتر محمد اقبال هم به جانب آن التفات نموده‌اند. آنگاه که حضرت علامه اقبال این دو بیت عرشی را خواند:

خیز و صوت خود به آهنگ رجز تبدیل کن

قطره‌یی داری بیاور، در شرر تحلیل کن

خیز از کُنج متانت، جلوه‌یی بر ما فکن

هان بیا، همچون سنایی، گویی در میدان بزن

 

علامه اقبال ارتجالاً این اشعار بر زبانش جاری شد:

دانی که چیست شیوۀ مستان پخته کار

عرشی گمان مدار که پیمانه‌ام شکست

دانا که دید شعبدۀ چرخ حقه باز

هنگامه باز چید و در گفت و گو ببست

 

و نیز فرمود:

تیغ لا در پنجۀ این کافر دیرینه ده باز بنگر در جهان هنگامۀ الای حق

عرشی فارسی گوی بلندمقام:   سرهنگ دکتر عبدالرشید در پایان سخن خود اینگونه می‌فرمایند:

«من یقین دارم و با اطمینان می‌گویم که علامه عرشی در زمرۀ شعرای فارسی‌گوی بلند نام به‌شمار می‌رود. آن عالی قدر شعرا که تعداد ایشان در این قرن بسیار کم شده است. مرحوم استاد پروفسور سید عبدالرشید فاضل اهل کراچی دربارۀ علامّه عرشی اینگونه نوشته‌اند:

«مولانا محمد حسین عرشی از رهروان قافلۀ مولانا الطاف حسین حالی و علامّه شبلی نعمانی و طغرایی و عظامی و علامه دکتر محمد اقبال است و مخصوصاً از فیض صحبت علامه اقبال، کلام ایشان با وصف اینکه مقصدی و نصب‌العینی مخصوص دارد، از لحاظ محاسن شعری، به درجۀ کمال رسیده است. چنان‌که تحت عنوان «تربت اقبال» اینگونه سروده است:

معتکف بر تربت اقبال و خواب عرشی:

ره نوردی فارغ از هنگامه شد

معتکف بر تربت علامّه شد

با تب و تاب و گداز و درد و سوز

روز و شب می‌خواند «اسرار و رموز»

شرح الفاظ و معانی می‌نمود

نکته‌یی از علم او پنهان نبود

یک شبی خواب‌گران هوشش ربود

چشم زین سو بسته و آن سو گشود

اجتماعی دید در خُلد برین

صدر محفل رَحْمَةٌ لِلْعالَمین(ص)

آمد اقبال و فغانی ساز کرد

نعره‌یی زد، ناله‌یی آغاز کرد:

کای مُطاع اولین و آخرین

عشق تو سرمایۀ جان حزین

گر قیامت سر برآوری از زمین

این قیامت در میان خلق بین

روح پیغام مرا نشناختند

پیکرم را صورت بُت ساختند

شعر من خوانند و جوشنده آه آه!

استخوانم می‌فروشند آه آه

من سراغ منزلم، منزل نیم

ز ورق این قوم را ساحل نیم

گوهر دریای قرآن سفته‌ام

شرح رمز صبغة الله گفته‌ام

مصطفی(ص) از سوز دل آهی کشید

چشم وا کرد و سوی اقبال (رح) دید

گفت: مسلم را ز من پیغام ده

تشنه را از کوثرم این جام ده

عصر حاضر فتنه‌ها اندر بر است

شش جهت معمورۀ شور و شر است

قلعۀ محفوظ، قرآن است و بس

رشد او مأوای انسان است و بس

جاهل است از صولتش ملّا و پیر

غافل است از حکمتش میر و وزیر

از تخرّب بر جمالش صد نقاب

ابرها مِقْنَع به روی آفتاب!

باز گیر از حجره و از خانقاه

تا درخشد دهر از این نور اِله

دگر تو می‌خواهی مسلمان زیستن

نیست ممکن جز به قرآن زیستن»

 

شعر عرشی بر دل می‌نشیند:

پرفسور سید عبدالرشید فاضل در توضیحات خود راجع به شعر علامه عرشی، اینگونه می‌فرمایند که:

«مشاهده کرده‌ایم که کلام شاعران که در علم و فضل بالخصوص در علوم دینی و اخلاقی تبحّری دارند، و شعر را وسیلۀ تبلیغ اقرار دینی و اخلاقی سازند، از لطف و تأثیر شاعرانه عاری می‌گردد، ولی کلام مولانا عرشی با وصف این صفات از لحاظ لطف و تأثیر بر مرتبۀ بسیار بلند فائز گشته است. بعضی اشعار او در اثر انگیزی و دل‌نشینی کار و تأثیر نشتر و شمشیر می‌کند، و بعضی اشعار او با وجود سلاست و سادگی و صفای معنوی، بر وجه نزاکت خیال، تاب شرح و بیان هم نمی‌آرند، زیرا که از شرح کردن، خوبی و فریبایی شعر غارت می‌گردد. و از بعضی اشعار به سبب بیان حقایق و معارف در فهم مطالب از خوانندۀ اشعار، وقتِ فکر و وسعت نظر را تقاضا می‌کند و چون به وقت فکر مطالب و معانی بر او منکشف شوند، فرحتی و انبساطی که حاصل شود، در حیطۀ بیان نمی‌آید، مثلاً این اشعار را اگر بخوانیم، بهتر است و در دل بیشتر می‌نشیند، تا اینکه به شرح و بسط و غور و فکر دربارۀ آن بپردازیم، مولانا عرشی در «حدیث دل» می‌فرمایند:

 

حدیث دل

دریغا دل من، دریغا دل من:

تویی دردِ دل، هم دوای دل من!

تویی حلّ مشکل، تویی مشکل من

منم داخل تو، تویی شامل من

بر این هم شکیبا نباشد دل من

بمیرد زبار تن بسمل من

دریغا دل من، دریغا دل من

کجا می‌بری ساربان محمل من

که نبود به مُلک جهان منزل من

به تو هستم و سوی تو می‌گریزم

تویی کشتی من، تویی ساحل من

ز من ذرّه‌یی نیست در من، تو دانی

ز تُست آتش و باد و آب و گِل من

ترا جویم اکنون که خود را بجویم!

ز خود رفت در جست‌وجویت دل من

خیال تو دارد، دل مستمندم

سؤال تو دارد لب سایل من

نه روی تو دیدم، نه کوی تو دانم

ضمیر است عشقت در آب و گِل من

به این نارسایی زراهت نگردم

خوشا لذّت سعی بی‌حاصل من

 

زبان حال ایرانیان در شعر عرشی:

باز هم پرفسور سید عبدالرشیدفاضل در بحث خود راجع به اشعار و سبک سرایندگی او می‌نویسد:

«همین طور زبان مولانا عرشی مطابق محاورۀ شعرای متقدمیّن شبه قارّه واقع شده است، ولی او از محاورۀ زبان حال ایران بیگانه و نابلد نیست. گاه‌گاهی از تحاور اهل زبان هم کلام کرده است، و از این امتزاج قدیم و جدید، لطفی دیگر حاصل شود، که در تحریر و بیان نمی‌آید، و این گونه امتزاج در کمتر شعرا یافته می‌شود. مثلاً در این غزل تحت عنوان «داشی داری»:

 

صدق و صفای عرشی:

به لب نوید شفایی که داشتی داری

به چشم رمز حیایی که داشتی داری

جهان اهل نظر تیره زیر سایۀ زلفت

به چهره نور و ضیایی که داشتی داری

من و گمان وفایی که داشتم دارم

تو و طریق جفایی که داشتی داری

وفاشناس نگاهی نیافتی ز نهار

هوس‌نواز ادایی که داشتی داری

به گریه ابر بهاری که داشتم دارم

به خنده برق بلایی که داشتی داری

نصیب دست تمنّا ست دامن حرمان

نظر به بند قبایی که داشتی داری

چه دیده‌ها و چه دل‌ها که هست فرش رهت

قدم به ناز به جایی که داشتی داری

دکان دلبری و کار و بار عشوه‌گری

هزار شیوه ادایی که داشتی داری

به کامیابی خود عشق نازها دارد

نگاه لطف و عطایی که داشتی داری

اثرپذیر حوادث نگشته‌ای «عرشی»

به سینه صدق و صفایی که داشتی داری

 

علامه عرشی دربارۀ تصوّف می‌فرماید:

تصوّف چیست؟ عندالله تقرّب

تصوّف چیست؟ با قرآن تعلّق

ز حکم ما سوی القرآن تجنّب

به اخلاق خداوندی تخلّق

ز من پرسید اسرار تصوّف

منم بلبل به گلزار تصوّف

 

دربارۀ قرآن می‌فرماید:

إهدنی رَبّی صراطاً مستقیم

فَاعطِنی أسرار قرآن الحکیم

رَبِّ وفقنی بتوفیق العَمَل

رَبَّ هَب لی منک صحّة للعمل

بنده را در بندگی پاینده‌دار

در رضایت زندگی پاینده دار

جان او باب صفا قرآن تُست

جوهر ارض و سما قرآن تُست

نور قرآن مشعلی اندر سُبُل

نور قرآن سرمۀ چشم رُسل

از دلم برداشت قرآن صد حجب

کرد مستغنی ز اسفار و کتب

 

دو یار یک دل حکیم محمد موسی امرتسری و حکیم محمدحسین عرشی امرتسری:

مرحوم حکیم محمد موسی امرتسری از دوستان صمیمی و یاران یک دل و معاون و همراه مرحوم علامه عرشی بود و در گردآوری اشعار و ماده تاریخ‌های علامه عرشی همواره کوشان و جوشان بود و بسیار استوار و پای بر جا می‌گفت: این ماده تاریخ‌های علامه عرشی از لحاظ زبان فارسی و تاریخ شعر و علما و ادبا و به طور کلی یک تاریخ منظوم جاویدان است و باید آنها را محفوظ و مکتوب و مطبوع کرد، اما بسیاری از این ماده تاریخ‌ها گم شده و یا درست گردآوری نشده است و آن چه باقی مانده و در دسترس است، بسیار ارزنده است.

ماده تاریخ‌های عرشی:

این ماده تاریخ‌ها از 1346ه‍ ق/ 1928 م تا 1396ه‍ ق/1974 م را شامل می‌شود، و از لحاظ تاریخ پاکستان و مسلمانان هند و پاک و تأسیس پاکستان و مخصوصاً به عنوان زنده نگاه‌داشتن زبان فارسی در شبه قارۀ پاکستان و هند بسیار ارزنده است و مشتمل بر وفیات علما و شعرا و حکمای معاصر علامه عرشی است:

قطعۀ تاریخ چاپ کتاب «مجرّبات جیلانی»

تصنیف استاد اطبّا حکیم حاجی غلام جیلانی امرتسری مرحوم و مغفور، مدفون در راولپندی: تاریخ هجری قمری، 1346ه‍ ق:

یافتم این مجرّات که من

نفس ابن مریم آوردم

از حکیم غلام جیلانی

جوهر ساغرجم آوردم

ز آستان طبیب عیسی دم

دل خوش جان خرّم آوردم

نسخه‌های مجرّب اسلاف

عطر عالم ز عالم آوردم

سر به زانو شدم پی تاریخ

«لوح اکسیر اعظم»(1346 ه‍ ق) آوردم

 

قطعۀ تاریخ میلادی، 1928م:

کامل الفّن غلام جیلانی

کش ارسطو نهاد می‌گویند

به لحاظ کمال تجربتش

اهل طبّ او‌ستاد می‌گویند

دل شکافید و نذر یاران کرد

این عمل را جهاد می‌گویند

قدسیان این کتاب را بر عرش

«نخل باغ مُراد»/ «1928م» می‌گویند

 

قطعۀ تاریخ وفات مولانا محمد دین غریب چشتی صابری امرتسری، 1350ه‍ ق:

روح پاکی گذشت از این عالم

کز تقدّس رسید بر معراج

سادگی بود زینت خلقش

بر سرش داشت زین فضیلت تاج

سال ترحیل ملهم ملکوت

گفت: «وای غریب ساده مزاج»/ «1350 ه‍ ق»

 

قطعۀ تاریخ وفات استادی حکیم الشعراء حکیم فیروزالدین فیروز طغرایی (رح) 8 فوریه 1931م:

تربت فیروز طغرایی که باد

جلوه‌افکن اندر او نور خدا

جستمش سال وفات از عارفی

بی‌تأمل گفت: «مغفور خدا»‌/ «1931م»

 

قطعۀ تاریخ چاپ و نشر «مجرّبات جیلانی» حصّه دوم، چاپ دوم تصنیف استاد اطباء حکیم غلام جیلانی امرتسری مرحوم، 1938م:

یا طبیب لبیب و انیس خاطر خلق

ترا سزا ست به مُلک هنر جهانبانی

تو چاره ساز و زبیچارگی منم نالان

تو نوح کشتی و من اشک ریز طوفانی

اگرچه نیست نصیبم گلی ز گلشن تو

اگر چه نیست حصولم ز مهر تابانی

ز مطر علم تو سر سبز گلستان کمال

ز تست تازه بهار طباعت ثانی

رمطر/90 و علم/30 دل به دست آورد و باز شمار

«مجربات‌حکیم‌غلامجیلانی»/«1938=39+1899 م»

 

قطعۀ دیگر عربی برای مجرّبات جیلانی، 1356ه‍ ق:

کتابٌ نافِعٌ لِلعالِم

شفاءٌ فیه للمرضی

اذا ماشئت تاریخُهُ

فَخُذ «بالعروة الوثقى»

 

قطعۀ تاریخ وفات منشی غلام قادر فرّخ امرتسری (مدفون در لاهور)، 1958م:

حضرت فرّخ که از فکر رسا

در رموز شعر استاد آمده

رفت از دنیای فانی سوی خُلد

بر کمالش از ملک داد آمده

سال رحلت جُستم از آواز غیب

«هست فرّخ در جنان شاه»/ «1958م» آمده

 

قطعۀ تاریخ وفات استاد استادان فاضل جلیل القدر علامه محمدعالم آسی امر تسری (مدفون در امرتسر)، 1363ه‍ ق:

فوت شد مرجع کرم آسی

آن که از علم و فضل دُر سفته

سال ترحیل جستم از هاتف

«فوت شد مرجع کرم»/ «1363‌ه‍ ق » گفتا

 

قطعۀ دیگر، 1363ه‍ ق:

فاضل دهر آسی آن استاد ما

گشت از دنیای فانی راحل آه

فکر کردم بهر سال رحلتش

نطق هاتف گفت: «موت فاضل آه» «1363‌ه‍ ق»

 

قطعۀ تاریخ وفات حکیم سردارخان نشاط، (سپتامبر 1944 م)، 1362ه‍ ق:

نشاط من چو در باغ جنان رفت

از او باغ جنان باغ نشاط است

دم فکرم ندا در داد هاتف

که سال رحلتش «باغ نشاط» است

 

(ماهنامۀ البیان امرتسر).

 

قطعۀ ماده تاریخ وفات حکیم محمد جلال‌الدین امرتسری مرحوم (مدفون در پاکپتن شریف)، خلف الرشید فخرالاطباء حکیم فقیر محمدچشتی نظامی امرتسری رحمة الله علیه، 1367ه‍ ق:

سرآمد روزگار آن برادر

زبان غیب پیغام اجل گفت

چو پرسیدم ز هاتف سال فوتش

«جلال الدّین فی الجنّت دخل» «1367‌ه‍ ق» گفت

 

قطعۀ دیگر ماده تاریخ: «جلال الدّین خجسته خصال» «1938م».

قطعۀ مادّه تاریخ ارتحال فخرالاطبّاء حکیم فقیر محمدچشتی نظامی امرتسری ملرفون به جوار حضرت میان میر، (لاهور)، 1952 م/1371 ه‍ ق:

چون فقیر محمد آن فقیر خدا

آن حق‌اندیش و حق‌گو و حق‌شنو

رخت بر بست از این کارگاه فنا

جانب ملک جاوید شد راه رو

جستم سال رحلتش ز روح الامین

گفت: «ثم نُنَجّی الذّین اتّقوا»/«1952م»‌

 

قطعۀ دیگر، 1371ه‍ ق:

حاذق عصر آگه فقرِ آن فقیر

کرد سوی دار عقبی ارتحال

بود ذاتش چشمۀ فیض و نوال

«فات فیض»/ «1371‌ه‍ ق‌» آمد به دل از بهر سال

 

قطعات ماده تاریخ وفات محمود نظامی مرحوم، 1960 م/1379 ه‍ ق:

به یک جست طی کرده راه دراز

ز دنیای فانی به جنّت شده

پی سال‌تر‌حیلش از مُلک غیب

شنیدم «نظامی به رحمت شده»/ «1960م»

 

دیگر قطعۀ تاریخ وفات به هجری قمری، 1379ه‍ ق:

دریغا که دارای علم و ادب

نظامی سوی دار عقبی بشد

چو پرسیدم از هاتفش سال فوت

بگفتا «نظامی ز دنیا بشد»/ «1379‌ه‍ ق‌»

 

قطعۀ تاریخ وفات استاد کرم امر تسری در تاریخ 13 ژانویه 1959 م و 1378ه‍ ق:

رفت استاد زین جهان فنا

دُرّ معنی به عمر خود سُفتا!

سال ترحیل جستم از هاتف

«دَخَل الجنّة کَرَم»/ «1378‌ه‍ ق‌» گفتا

 

قطعۀ دیگر، 1378 ه‍ ق:

ز مرگ آن سخن گستر

به دل‌ها درد و غم آمد

ز هاتف سال ترحیلش

«سخن پرور کرم» آمد

 

قطعۀ تاریخ وفات پیر محمدشاه اندرابی امر‌تسری ثمّ لاهوری، 1382ه‍ ق:

سوی جنّت شد محمد شاه پیر

شیوه‌اش یزدان‌پرستی بوده است

از سر یاسین سال رحلتش

گفت هاتف «رحلت یزدان‌پرست»/«1382=10+1378ه‍ ق»

 

قطعۀ تاریخ وفات مولوی محمد داود وکیل قصور به میلادی و هجری قمری، 1383ه‍ ق/1963 م:

مولوی داود آن قدسی صفات

سیر گشت از سیر گلزار حیات

فکر کردم بهرسال رحلتش

گفت هاتف «رحلت قدسی صفات»/ «1383‌ه‍ ق‌»

 

قطعۀ مادّۀ تاریخ دیگر، 1963‌م:

نکو نام داود قدسی سرشت

به حکم خداداد دنیا بهشت

پی سال رحلت نواسنج غیب

بفرمود «در بزم باغ بهشت»/ «1963م»

 

قطعۀ ماده تاریخ وفات «فیروز» که مرحوم حکیم محمد موسی امرتسری، الفاظ ماده تاریخ هجری و میلادی یافته بود و علامه محمدحسین عرشی آنها را به لباس نظم پوشانیده است، قطعۀ هجری قمری، 1384ه‍ ق:

چو شد فیروز سایین سوی جنّت

ز قرب حق روانش گشت مسرور

ز خوی دلنوازش بود محبوب

شده تاریخ او «محبوب مغفور»/ «1384 ه‍ ق‌»

 

قطعه دیگر به هجری قمری، 1384ه‍ ق:

شاعر عارف آن فیروز

کرد چون عزم باغ ارم

سال وفاتش گفت سروش

«داخل جنّت اهل کرم»/ «1384‌ ه‍ ق‌»‌

قطعه ماده تاریخ دیگر به میلادی، 1964م:

فیروز چو برد رخت از این دار

رویش ز جهانیان نهفته

جُستم ز سروش سال ترحیل

«مغفور خدای پاک»/ «1964‌‌ه‍ ق‌» گفته

 

قطعۀ ماده تاریخ وفات غلام فریدالدّین ابن حکیم شمس‌الدین ابن فخر الاطباء حکیم فقیر محمد چشتی نظامی امرتسری که مرقدش در پاکپتن شریف است، 1384ه‍ ق:

آن فروزان جمال فرد فرید

صورتش نور و هم‌نشین هم نور

گفت: تاریخ رحلتش هاتف

«آه اجمل فرید شد مستور»

 

قطعۀ تاریخ وفات پیر رحمت شاه چند مهلو، راولپندی، 1387ه‍ ق:

پیر نیکو سرشت رحمت شاه

گشت راهی به سوی منزل دور

از سر آه گفت: هاتف غیب

سال ترحیل: «بندۀ مغفور»/‌«1387‌‌ه‍ ق‌»

 

قطعۀ تاریخ وفات مولوی محمد شمس‌الدین تاجر کتب نادره، مدفون به جوار حضرت طاهر بندگی (لاهور)، 1387ه‍ ق:

چون شمس سمای علم و عرفان

در غرب فنا نهفته طلعت

تاریخ وفات گفت هاتف

«مشهور زمان نمود رحلت»/ «1387‌ ه‍ ق‌»

 

قطعۀ تاریخ دیگر، 1387ه‍ ق:

بر دهر خازن کتب نادرۀ شهیر

آن شمس دین ز ملک جهان رخت بست وای

ز بهر سال رحلت او از زبان غیب

«هاتف گشته نهان شمس علم های»/ «1387‌ ه‍ ق‌»

 

قطعۀ تاریخ وفات حکیم پیر محمد شاه، راولپندی، 1969 م:

در ابر اجل نهضت رویش

انجم همه اهل طبّ و مه پیر

گفت از سر آه هاتف غیب

«غفران پناه فتح شه پیر»/ «1969م»

 

قطعۀ تاریخ وفات مولوی محمد اقبال، شاه کوت، 1387ه‍ ق:

غم نامه ز شاه کوت آمد

عالم داد اطلاع ناگاه

بدرود جهان محمد اقبال

پیمود به سوی آخرت راه

تاریخ وفات گفت هاتف:

«مستور صفا و صدق شد آه»/ «1387‌ ه‍ ق‌»

 

قطعۀ تاریخ وفات مولانا پیر سید امانت علی شاه چشتی نظامی متخلص به نظامی (لاهور)، 1391 ه‍ ق:

چو پیر سید امانت علی نظامی شاه

ز دهر کرده سفر، سوی کبریا آمد

برای سال رحیلش ز هاتف غیبی

«شهید عشق امانت علی»/ «1391‌‌ه‍ ق‌» ندا آمد

 

قطعۀ تاریخ وفات حکیم عبدالمجید عتیقی مرحوم مدفون در گورستان میان میر (لاهور)، 1391ه‍ ق:

آن عتیقی، آن حکیم نامور

رخت خود بر بست از حکم اِله

سال ترحیلش ز هاتف آمده

«شد حکیم نامور مستور آه»/ «1391‌‌ه‍ ق‌»

 

قطعۀ ماده تاریخ دیگر، 1971م:

از رحلت عتیقی شام غم است شامم

یا ویلتی حبیبی، یا وِیلتی رفیقی

امیدها شکستم، در کنج غم نشستم

هاتف بگفت سالش: «شام غم عتیقی»/ «1971م»

 

قطعۀ تاریخ وفات پدر بزرگوار حکیم محمدحسین عرشی یعنی «میان دین محمد» رحمة الله علیه، 6 مارس 1971 م/1391 ه‍ ق:

«جنّت نصیب پدر عرشی»/ «1391‌ ه‍ ق‌»

او مغفور خدای پاک/ «1971م»

«جلوه ریز باغ بهشت»/ «1371‌ ه‍ ق‌»

حمیده صفات از دنیا رفت

 

چوهدری محمد عالم تهیکیدار مؤلف کتاب «دونگی وینان»

و مولوی غلام رسول که هر دو از معاصران حکیم محمدحسین عرشی بودند:

قطعۀ ماده تاریخ شاعر شهیر پنجابی پیرفضل حسین فضل گجراتی (مرحوم)، 1392ه‍ ق:

پیر فضل آن شاعر پنجاب استاد غزل

 

رفت از این دنیا و سوی خلد شد اقدام فضل

چون نشستم بهر سال رحلتش در کنج فکر                                                      

گفت هاتف «فات فاضل»/ «1392‌ ه‍ ق‌» نیز گفت «اتمام فضل»/ «1392‌ ه‍ ق‌»

 

قطعۀ تاریخ وفات محترمه غلام فاطمه مرحومۀ مغفوره اهلیّۀ محترمۀ فخرالاطباء حکیم فقیر محمد چشتی نظامی امر‌تسری رحمة الله علیه والدۀ ماجدۀ حکیم محمد موسی امرتسری، مدفون در گورستان میان میر، لاهور، 1392ه‍ ق:

عارفۀ طیبّه، نیکوخصال

از نظر اهل جهان دور شد

سال رحیل آمده از نطق غیب

«عارفۀ طیبّه مستور شد»/ «1392‌ه‍ ق‌»

 

قطعۀ تاریخ وفات فیلد مارشال (= سپهبد) محمد ایوب خان ریاست اسبق جمهوری اسلامی پاکستان، 1394ه‍ ق:

صدر ایوب خان آن شجاع جری

شهرۀ شهرها بود احوال او

چون شد از بزم دنیا سوی عقب

«زینت رزم رفت»/ «1394‌‌ه‍ ق‌» آمده سال او

 

قطعۀ تاریخ چاپ و انتشار کتاب مستطاب ترجمۀ انگلیسی «سلوک الملوک» (فارسی) توسط استاد دکتر محمد اسلم، استاد تاریخ دانشگاه پنجاب، لاهور، 1394ه‍ ق:

سلوک الملوک است باغ معارف

ز سیرش شوی از گل علم، عارف

پی سال تکمیل آن خُلد معنی

ز رضوان شنیدم که «باغ معارف»/ «1394‌ه‍ ق‌»

 

قطعۀ تاریخ دیگر، 1394ه‍ ق:

استاد محمد اسلم اینک

در ترجمه گوهر هنر سُفت

هاتف از بهر سال طبعش

«مرغوب ملوک آمده»/ «1394‌‌ه‍ ق‌» گفت

 

قطعۀ تاریخ وصال (= وفات) حضرت پیر سید غلام محی‌الدین گولروی، گولره شریف (اسلام‌آباد)، 1396ه‍ ق:

عالی گوهر، نیکوسیرت، پیر غلام محی‌الدّین

                                              سوی بقا از منزل فانی رفت و سلام رخصت گفت

فکر سخن در گوشۀ خلوت جانب هاتف راجع شد

                            سال غم آن نیکو سیرت «رحلت نیکو سیرت»/ «1396‌‌ه‍ ق‌»  گفت

 

قطعۀ تاریخ وفات مولانا محمد سلیمان فاروقی مرحوم ابن حضرت مولانا نور احمد نقشبندی امرتسری (رح)، متوّفی 6 اوت 1974 م، مدفون در لاهور 1974 م/1394ه‍ ق:

شد آن مرد مؤمن به باغ جنان

که اهل ادب راست دارالامان

به پای ادب رفت، هاتف سرود:                                                                  

«محمد سلیمان به باغ جنان»/ «1394=2+1392ه‍ ق»

 

قطعۀ ماده تاریخ دیگر، 1394ه‍ ق:

فاروقی خوش کلام آخ

در گوشۀ مرقدی بیاسود

تاریخ وفات، نطق هاتف

«فاروقی خوش کلام»/ «1394‌‌ه‍ ق‌» فرمود

 

قطعۀ تاریخ وفات دیگر، 1974م:

سلیمان به دنیا بسی بود مغموم

به عقبی به باغ جنان باد مسرور

ز هاتف چو ترحیل را سال جستم

ز غیب آمد آواز «ترحیل مغفور»/ «1374‌‌م‌»

 

قطعۀ ماده تاریخ وفات والدۀ ماجدۀ جناب آقای خالد اسحاق وکیل پایۀ یک دادگستری (= ایدوکیت)، کراچی، 1974م:

امّ خالد بشد در خُلد

رخت ز ملک دنیا بست

هاتف گفتا در تاریخ

«امّ خالد در خُلد است»/ «1974‌‌م»

 

قطعۀ تاریخ وفات مولانا محمود احمد عباسی: «عباسی خاموش شد»، 1394 ه‍ ق:

رفت محمود عباسی از دار دون

سوی مُلک بقا آن فرید زَمَن

بهر تاریخ ترحیل از سوز دل

گفته شد «ای محمود شیرین سخن»/ «1394‌‌ه‍ ق‌»

 

قطعۀ تاریخ وفات دیگر، 1394ه‍ ق:

محترم محمود عباسی که بود

فاضل تاریخ و اثار اُمَم

رفت از این دنیا و هاتف در غمش

گفت: «وا محمود فرخنده شیم»/ «1394‌‌ه‍ ق‌»

 

قطعۀ ماده تاریخ ارتحال شفاء الملک حکیم محمدحسن قرشی لاهوری، متوفّی 6 دسامبر 1974م، مدفون در لاهور، 1394ه‍ ق:

کامل نکو از دهر رفت

حاذق جهان مغفور شد

هاتف فلک فریاد زد

«نادر الزّمان مستور شد»/ «1394‌‌ه‍ ق‌»

 

قطعۀ ماده تاریخ چاپ و نشر مجموعۀ اشعار فارسی به عنوان «نقش‌های رنگ رنگ» 1395ه‍ ق: سرودۀ مرحوم مغفور مبرور مولانا علامه حکیم محمدحسین عرشی امرتسری (متوفی 1406 ه‍‍ ق).

گفته‌ام شعر و معترف که منم

از نکات علوم ناواقف

سال تاریخ طبع او آمد

«نسخۀ یمن عرشی»/ «1395‌‌ه‍ ق‌» از هاتف

قطعۀ تاریخ طبع دیگر، 1395 ق:

 

قلندر منش زندگی می‌گذارم

به آزادگی همچو سرو و صنوبر

گلستان من هست این نغمۀ من

بُوَد سال طبعش «ریاض قلندر»/ «1395‌‌ه‍ ق‌»

 

آن گاه که این مجموعۀ اشعار حکیم محمدحسین عرشی تحت عنوان «نقش‌های رنگارنگ به کوشش نگارندۀ این سطور «محمدحسین تسبیحی» چاپ شده آوازۀ آن به امر تسر در هندوستان رسید. مرحوم چو دهری بر هم ناتهر قاصر امرتسری تلمیذ حکیم طغرایی امرتسری، قطعۀ مادۀ تاریخ طبع و نشر آن را فرستاد، بدین‌گونه، 1395 ه‍ ق:

کوشش آقای تسبیحی نگر

کآمد این مجموعۀ نادر به چنگ

سال او سرمایۀ سوز آمده

هم بیفزا «نقش‌های رنگ رنگ»/«1395 = 389+1006 ه‍ ق»

 

البته قطعات ماده تاریخ‌های دیگر را نیز مرحوم علامه عرشی سروده بوده است که متأسفانه از بین رفته است و خود آن مرحوم متذکر شده که در جابه‌جا شدن و نقل مکان کردن از امر تسر و کشمیر به لاهور و راولپندی در میان راه تلف شده است و دوستان و خود کوشش‌ها کرده‌اند ولیکن آنها را نیافته‌اند!

 

مناظرۀ منظوم عرشی، اقبال، ظفر، طغرایی

آنگاه که در سال 1918 م/1337ه‍ ق جنگ اول بزرگ جهانی پایان یافته بود، بنابراین بر همۀ دنیای اسلام، ممالک متحدّه، بی‌واسطه یا باواسطه مسلّط شده بودند. سلطان عثمانی (ترکیه) ــ که خلیفۀ مسلمانان نیز بود ــ در دست متحّدان غربی اسیر شده بود. بر آسیای صغیر سمرنا، تهریس، و استانبول (قسطنطنیه) پرچم متحّدان به اهتزاز درآمده بود، کشورهای عربی در چنگال انگلستان گرفتار شده بودند، مصر و ایران و افغانستان توانایی نداشتند. این حالات بسیار اندوهناک و طاقت‌فرسا بود. اندیشمندان دنیا به این نتیجه رسیده بودند که حکومت‌های اسلام و مسلمانان پایان یافته‌اند. در این حالت سخت، هر مسلمانی مضطرب و ناراحت و بی‌قرار بود و کافر و مشرک در تمسخر ایستاده بودند. بدین معنی که مذهب اسلام نیز همانند مذاهب گذشته عمر طبیعی خود را به پایان رسانیده و از دنیا رخت بربسته است. در این حالات دردناک، علامه حکیم محمدحسین عرشی امرتسری، در روزنامۀ زمیندار به نام علامه اقبال یک پیغام منظوم چاپ و منتشر کرد که متأثر از این حالات بود، بدین شرح:

 

پیغام عرشی امر تسری به علامه دکتر محمد اقبال:

ای ترنم‌های رنگینت گلستان سخن

معنی عیسی دمت بخشندۀ جان سخن

ای حیات تازه دادی نغمه را از نطق خویش

گشته‌ای شورافکن ارض و سما از نطق خویش

از عروس طبع بر ما جلوه‌ها پاشیده‌ای

وز چمن زار معانی تازه گل‌ها چیده‌ای

شعله‌سوز اندوز از آتش نوایی‌های تو

باده کیف آموز از تخییل ذوق افزای تو

یافت از تو مرکزی هنگامۀ بی‌تاب‌ها

ریختی تخم سکون در مزرع سیماب‌ها

لیکن ای اقبال این رنگین نوایی تا به کی؟

از نفس گرمی و از دل شعله‌زایی تا به کی؟

ای تویی در آشیان و گلشنت بر باد رفت

نغمه‌یی ماندی و پرواز تو با صیّاد رفت

خیز و گلبانگ دُهُل در گنبد خضرا فکن

از قبور آیند خلقی شور صور آسافکن

خیز و صوت خود به آهنگ رجز تبدیل کن

قطره‌یی داری، بیاور، در شرر تحلیل کن

خیز از این کنج متانت جلوه‌یی بر ما فکن

هان بیا! «همچو سنایی گوی در میدان فکن»

 

آن گاه که این پیغام افسوسناک عرشی، در روزنامۀ زمیندار چاپ و منتشر شد، مولانا ظفر علی خان، آن شمارۀ زمیندار را خودش پیش علامه اقبال برده است و در حضور او پیغام عرشی را تقدیم کرده است. علامه اقبال در پاسخ فرموده است که: من پیغام خود را در مثنوی «اسرار و رموز» داده بودم، با وجود این، اشعار زیر را برای چاپ و نشر ارائه داده بود:

پیغام علامه اقبال:

دانی که چیست شیوۀ مستان پخته کار

عرشی گمان مدار که پیمانه‌ام شکست

دارم هنوز از کرم ساقی حجاز

آهی درونه تاب که خیزد ز سینه مست

از شاخسار فطرت من، می‌دمد هنوز

آن لاله‌یی که موج نسیمی دلش نخست

لیکن شنیده‌ای که دم گردش شراب؟

پیر عجم چه گفت به رندان می پرست؟

دانا که دید شعبدۀ چرخ حقّه باز

هنگامه باز چید و در گفت و گو بست

از این پاسخ علامه اقبال، افراد غمگسار و دردمند ملت بسیار مضطرب شدند، هدف این بود که علامه اقبال زبان دل بگشایند و در جسم مردۀ ملت روح تازه بدمند، و دل‌های هراسناک نوجوانان را نیرومندی ببخشند و آنها را برای مبارزه به میدان شهادت تشویق فرمایند. ولیکن علامه اقبال فرمود که: این عمل وقت می‌خواهد با حرف و سخن انجام نمی‌شود. در این موضوع، مولانا ظفر علی خان، با این اشعار اردو، موضوع را گسترش داد:

پیغام مولانا ظفرعلی خان:

بنده نواز هم سی نهین کچه‍ چهچی پیوئی

پیر فلک کی شعبده‌بازی کی بود و هست

مانا که آسمان سی شمس و قمر کی فوج

پیهم‌اثر رهی هی که ظلمت کودی شکست

مانا که ان کوجو نظر آتی هیس سربلند

چرخ ستیز کار کردگا زبون و پست

لیکن نه قول سعدی شیراز بهولئی

چهوتانهین جوها ته‍ سی سر رشتۀ الست:

«رفتن به پای مردی همسایه در بهشت

حقّا که با عقوبت دوزخ برابر است»

 

دربارۀ این موضوع حکیم فیروزالدین طغرایی امر تسری نیز، به تأیید مولانا ظفر علی خان و عرشی امرتسری، نظرات خود را تقدیم کرده است و آن را در روزنامۀ زمیندار چاپ و نشر نموده است، بدین شرح:

امروز در فضای زمیندار دیده‌ام

ز اقبال پاسخی که دل آرزوبجست

نادیده خاطرم به خطاب تو وارسید

نشنیده مدّعای تو در ذهن من نشست

خواهم که نکته‌یی بسرایم در این خصوص

هر چند غم نوای نشاط مرا شکست

عالِم به صد هزار زبان کنج خاموشی است

شاعر در آن میانه لب نطق پرور است

باشد برای دیدۀ بینا مقام حیف

گر کور چاه دید و صدایش نداد دست

گیرم که گنج فلسفه و حکمت است کس

اما چه سود مهر سکوت از لبش ببست

بپذیر اعتذار ز طغرایی حزین

دانی که او ز بند اَلَم هیچ‌گاه نرست

 

مولانا ظفر علی خان و حکیم طغرایی امر تسری بسیار اصرار ورزیدند تااین کع علامه اقبال قبول کرد تا بالاخره یک منظومه در این موضوع نگاشت که سه بیت آن تقدیم می شود:

پیغام پاسخ علامه اقبال:

شعله در آغوش دارد عشق بی‌پروای من

بر نخیزد یک شرار از قسمت ناز ای من

تیغ «لا» در پنجۀ این کافر دیرینه ده

باز بنگر در جهان هنگامۀ «الّای من

بهر دهلیز تو از هندوستان آورده‌ام

سجدۀ شوقی که خون گردید در سیمای من

 

آقای دکتر ظهورالدّین احمد استاد دانشمند و بزرگوار دانشگاه خاورشناسی لاهور در مجلّد ششم (ص 114-122) «پاکستان مین فارسی ادب» تحت عنوان «محمد حسین عرشی» داد سخن داده‌اند و دربارۀ علامه عرشی، حق مطلب را اداه کرده‌اند و شواهد شعر و نثر و آثار و احوال او را بسیار خوب به دست داده‌اند.

آقای دکتر رشید نثار ساکن راولپندی تحت عنوان «هم جلیس علامه اقبال علامه عرشی» در «ماهنامۀ اقبال» در ژانویه 1994 م، شخصیت فکری و علمی و ادبی و دینی و شعر و شاعری علامه عرشی را بسیار خوب آورده است و چون با علامه عرشی آشنا و دوست بوده است مطالب و مباحث ارزندهنگاشته است.

منابع علامه عرشی:

1. «نقش‌های رنگ رنگ»، سرودۀ حکیم محمد حسین عرشی، به کوشش دکتر محمدحسین تسبیحی (رها)، چاپ راولپندی، 1353ه‍ ش/1975 م، 165 ص.

2. ماهنامۀ فیض الاسلام، راولپندی (شماره‌های مختلف به سردبیری علامه عرشی) از 1948 م تا 1985 م.

3. زمیندار (روزنامه)، به سردبیری مولانا ظفر علی خان (مرحوم)

4. ماهنامۀ بلاغ، امرتسر، به سردبیری علامه عرشی.

5. روزنامۀ فردا، شماره 1402، 26 تیر ماه 1353ه‍ ش، سردبیر مرحوم باقر نیک‌انجام.

6. فارسی پاکستانی و مطالب پاکستان‌شناسی، تألیف دکتر محمدحسین تسبیحی (رها)، ج 2، ص 186-189

7. ماهنامۀ البیان، امر تسر،

8. ماهنامۀ مدینه (بجنور)

9. پرواز (هفتگی)، راولپندی.

10. سروش، دهلی.

11. نظام المشایخ، دهلی

12. ادبی دنیا، لاهور.

13. شاهکار، لاهور.

14. نگار، کراچی.

15. پنج دریا، لاهور.

16. اقبال ریویو، کراچی.

17. هلال (به زبان فارسی)، کراچی، به سردبیرس دکتر خواجه عبدالحمید عرفانی (مرحوم).

18. فارن، کراچی،

19. امروز، لاهور،

20. پاکستان مین فارسی ادب کی تاریخ، ج 6، تألیف، دکتر ظهورالدین احمد، چاپ اسلام‌آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، صص 114-122، چاپ 1384 ه‍ ش/2005م.

21. اقبال (مقالۀ دکتر رشید نثار)، ژانویه 1994 م.

22. کلیات اشعار طغرایی (اردو و فارسی)، به کوشش: تبّسم، چاپ لاهور، ص 27-36

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: