1392/11/8 ۰۸:۲۶
25 جماديالاول سال 1326روزي بود كه قزاقان به فرماندهي لياخوف روسي، مجلس نوپاي شوراي ملي را به توپ بستند و ملكالمتكلمين و ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل را در حالي كه سخت زخمي شده بودند، دستگير كردند و با همان وضع اسفبار به حضور محمدعلي شاه بردند كه با ناسزاهاي فراوان پذيرايشان شد
25 جماديالاول سال 1326روزي بود كه قزاقان به فرماندهي لياخوف روسي، مجلس نوپاي شوراي ملي را به توپ بستند و ملكالمتكلمين و ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل را در حالي كه سخت زخمي شده بودند، دستگير كردند و با همان وضع اسفبار به حضور محمدعلي شاه بردند كه با ناسزاهاي فراوان پذيرايشان شد. ملكالمتكلمين به جاي عجز و لابه، خطابهاي غرّا دربارة آزادي و ظلم حكومت ايراد كرد و گفت: «از هر قطرة خون من نهالي براي آزادي خواهد روييد.» شاه بيدادگر در پاسخ گفت: «تو نوعي كشته خواهي شد كه خونت بر زمين ريخته نشود!» و دستور داد او را خفه كنند؛ ولي با مقاومت آن مرد بزرگ به اين كار توفيق نيافتند و سرانجام با ضرب شمشير و دشنه او را به شهادت رسانيدند؛ و به دنبالش ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل را نيز شهيد كردند.
ملكالمتكلمين چه كرد؟
حاج ميرزا نصرالله، كه به دليل فصاحت و بلاغت بيان و احاطه در فن خطابه او را «ملكالمتكلمين» لقب داده بودند، در رجب سال 1277ق در اصفهان زاده شد. پس از تحصيلات مقدماتي، به فرا گرفتن حكمت و فقه پرداخت. در 22 سالگي به مكه معظّمه مشرف شد و در هند رفت و دو سال به تحقيق و مطالعه پرداخت و براي ايرانيان مقيم بمبئي مدرسهاي به سبك جديد تأسيس نمود كه تا سالهاي اخير باقي بود.
حاصل اين سفر نگارش كتاب «من الخلق الي الحق» بود كه از ديدي فلسفي به منظور بيداري مسلمانان در جهت مفهوم آزادي و ضديّت با خرافات و بر ضد استعمار دولت انگليس نگاشته شد. اين كتاب به زودي با مخالفت انگليسها در هند روبرو شد و ملك را اخراج كردند. او پس از مراجعت به ايران، در بوشهر با سيدجمالالدين اسدآبادي كه در آن هنگام در اين شهر اقامت داشت، ملاقات كرد؛ ملاقاتي كه تبديل به علاقه و دوستي متقابل گرديد و همسلكي سياسي آن را تشديد نمود. آن دو، سه ماه در بوشهر با يكديگر زيستند و از آن پس با يكديگر به مكاتبه پرداختند. سپس ملك به اصفهان رفت و به كار تنوير افكار پرداخت. در مساجد معتبر شهر به وعظ ميپرداخت و هر روز بر تعداد مشتاقان و طرفدارانش افزوده ميشد.
در سال 1318ق به دنبال اقدامات مجدّدانه او، به منظور مبارزه با فقر و بيكاري، اولين شركت ملي به نام «شركت اسلاميّه» براي ايجاد كارخانة نسّاجي ايجاد شد و افراد بسياري به كار گماشته شدند و موجب رونق اقتصادي شهر گرديد. با اين ابتكار، در شهرهاي ديگر نيز از اين نوع شركتها و كارخانجات ايجاد گرديد. در همين سال او كتاب معروف «رؤياي صادقانه» را نگاشت كه در آن از اوضاع اسفبار سياسي، اقتصادي و فرهنگي و مخالفت با مستبّدان خبر ميداد. اين كتاب شهرت فراوان يافت، به طوري كه در شهر سنپترزبورگ روسيه و همچنين در هند چاپ و منتشر شد. در همين سال وي دبستاني به سبك جديد در اصفهان تأسيس نمود.
با رونق گرفتن مبارزات آزاديخواهانه و كارهاي فرهنگي و اقتصادي وي كه همه بر مبناي همان طرز انديشه پيريزي شده بود، مخالفان به رويارويي آشكار پرداختند و دبستانش را كه يگانه مدرسه اصفهان بود، غارت و ويران كردند و عرصه را چنان تنگ ساختند كه ناچار به تبريز رفت و به مبارزات خود ادامه داد و طرفداراني يافت و سپس به تهران سفر كرد.
به دنبال قتل ناصرالدينشاه، ملكالمتكلمين با آزادي بيشتري به احقاق حقوق مردم پرداخت؛ زيرا مظفرالدين شاه نه تنها با وي مخالفتي نداشت، بلكه با حضور در جلسات وعظ و خطابههاي او در تبريز و تهران، دوستدار انديشههاي وي گشته بود. معهذا شاهزاده ظلالسلطان ـ حاكم وقت اصفهان ـ و مخالفان وي در تهران كه كار حكومت را متزلزل ميديدند، به مخالفت با او برخاستند و از صدراعظم ابتدا خواستار ممانعت وي از رفتن بر منبر و سپس تبعيدش شدند. در اين زمان دو روحاني بلندپاية نهضت مشروطيت (طباطبايي و بهبهاني) به او پيوستند و اين سه دست اتحاد به يكديگر دادند.
طولي نكشيد كه موضوع استقراض دولت ايران از روسيه پيش آمد و ملكالمتكلمين به مخالفت با آن برخاست و مورد تعقيب قرار گرفت و سرانجام مجبور به ترك كشور گرديد و به بادكوبه رفت. در اين شهر نيز ياران فراواني يافت و دست از مبارزه برنداشت و حتي مدرسهاي براي ايرانيان مقيم باكو تأسيس كرد. پس از چندي عازم مشهد شد و به مبارزات خود ادامه داد. آنگاه به تهران و سپس به اصفهان و شيراز سفر كرد و در هر شهر به وعظ ميپرداخت و در تنوير افكار مردم براي آزادي ميپرداخت و بر طرفدارانش افزوده ميشد.
ملك و تني چند از روشنفكران به سال 1322ق در تهران به تأسيس كتابخانه ملي همت گماشتند كه هسته اولية «كتابخانه ملي» ايران گرديد. در همان سال، در خانه ميرزاسليمان خان ميكده مجمعي از مشروطهطلبها با شركت ملكالمتكلمين تشكيل شد و «كميتة انقلاب» ايجاد گرديد. سرانجام با تقويت نيروي مبارزان، مشروطهخواهان تقاضاي تشكيل «عدالتخانه» نمودند. در 27 جماديالثاني سال 1324 «مجلس شوراي ملي» تأسيس گرديد و او نيز وارد خانة ملت شد و در جلسة افتتاحيه، خطابة معروف خود را دربارة آزادي و ارادة ملت ايراد كرد.
پس از مرگ مظفرالدين شاه و روي كار آمدن محمدعليشاه، ستارة اقبال مشروطيت نيز رو به افول گذاشت و شاه از ترس، جان ناچار به ترك ارگ حكومتي و انتقال به باغشاه گرديد و هر روز فاصلهاش با مشروطهخواهان بيشتر شد تا اينكه سرانجام حكومتيان با كمك قزاقان روس و به فرماندهي لياخوف، مجلس را به توپ بستند و ملكالمتكلمين و صوراسرافيل را به باغشاه بردند و شاه دستور اعدامشان را داد.
صور اسرافیل
میرزا جهانگیرخان شيرازي معروف به «صور اسرافیل» روزنامه نگار دوره مشروطیت ایران است كه برخي او را پایهگذار روزنامهنگاری نوین در ایران ميدانند. وي در سال ۱۲۹۲ق در شیراز متولد شد و سال ۱۳۱۱ق در دارالفنون و دیگر مدارس عالیة تهران به تحصیل پرداخت. در این هنگام بود که نهضت مشروطهخواهی آغاز شده بود. وي با همکاری دهخدا روزنامه صوراسرافیل را ایجاد کرد. شايد جذابترین بخش آن نشريه، مطالب فکاهیاش بود که با عنوان «چرند و پرند» به قلم دهخدا (با امضای دخو) نوشته میشد.
دهخدا مطالب انتقادی و سیاسی را با روش فکاهی منتشر میکرد و سبک نگارشش كه در ادبیات فارسی بیسابقه بود، مکتب جديدی را در عالم روزنامهنگاری ایران و نثر معاصر پدید آورد. دهخدا شعر معروف «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» خود را به یاد صوراسرافيل سروده كه در بخشي از آن ميگويد:
ای مرغ سحر، چو این شب تار
بگذاشت ز سر سیاهکاری،
وز نفحه روحبخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماری،
بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبه نیلگون عماری،
یزدان به کمال شد پدیدار
و اهریمن زشتخو حصاری،
یاد آر ز شمع مرده یاد آر...
پيكر خونآلود ملكالمتكلمين و صوراسرافيل به دستور شاه مستبد در خندق بيرون باغشاه رها گرديد؛ اما همان شب عدهاي از مشروطهخواهان جسد آنان را در گورستاني كه در جنوب باغشاه واقع بود، به خاك سپردند؛ همان مكاني كهامروزه آرامگاه ملكالمتكلمين، ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل، قاضي ارداقي (مشروطهخواهي ديگر) و دو فرزند ملكالمتكلمين (مهدي و اسدالله) ميباشد.
تاريخنگار مشروطيت
مهدي فرزند ملكالمتكلمين و مؤلف «تاريخ انقلاب مشروطيت ايران» است كه به سال 1327ق (يك سال پس از شهادت پدر)، همراه دو تن از دوستانش دكتر اميراعلم و دكتر لقمانالدوله به ايران بازگشتند. اين سه، نخستين پزشكاني بودند كه با دانش پزشكي نوين در سطح جهاني، قدم بر خاك وطن نهادند. در سال 1297ش كه بخش پزشكي دارالفنون تبديل به دانشكده شد، دكتر مهدي ملكزاده را به استادي آن برگزيدند. در سال 1305ش مركزي به نام «مدرسه طب» واقع در خيابان لالهزار تشكيل گرديد كه دكتر ملكزاده از بانيانش بود و در سال 1313 با تأسيس دانشكده پزشكي دانشگاه تهران، او كه از بنيانگذاران آن بود، در اين دانشكده به مدت 25 سال به تدريس اشتغال ورزيد.
وي در پيشگيري امراض واگيردار كه از مرزها به ايران وارد ميشد، نقشي اساسي برعهده داشت؛ چنانكه زماني كه از مرز شرقي (پاكستان) وبا وارد ايران شد، او دو سال در آن نواحي، بهخصوص كرمان، كوششي خستگيناپذير مبذول داشت و با ايجاد قرنطينههايي توانست به جلوگيري آن توفيق يابد. از اين روي مورد لطف فراوان مردم، بهويژه كرمانيها قرار گرفت؛ و همين كوششها و آشناييها، سبب گرديد تا او را طي ساليان دراز به وكالت خود در مجلس شورا برگزينند.
دكتر ملكزاده در زمان جنگ جهاني اول، مدتي در زندان انگليسها و سپس روسها گرفتار آمد؛ به طوري كه روسها او و تني چند ديگر را به اسارت راهي روسيه نمودند؛ ولي چون به قزوين رسيدند، خبر آمد در روسيه انقلاب اكتبر اتفاق افتاده و نظام كشور به كلي دگرگون گشته، پس اسرا را در نيمة راه رها ساختند. دكتر ملكزاده به دليل مشغلة فراوان سياسي، در نيمة دوم عمر كارياش، طبابت و مطب را به كناري نهاد و تمام وقت و همّ خويش را مصروف سياست نمود؛ اما پس از چندي از آن نيز كناره گرفت.
مهمترين كار فرهنگي دكتر ملكزاده، نگارش كتاب «تاريخ انقلاب مشروطيت ايران» در شش جلد ميباشد كه هر جلد به نام و ياد يكي از شخصيتها و قهرمانان اين انقلاب نامگذاري شده است؛ به طوري كه اولين جلدش «به ياد ملكالمتكلمين» است و آخرين جلدش «به ياد ثقهالاسلام». در مقدمة ناشر بر دومين چاپ كتاب ميخوانيم: «مزيت اين تاريخ آن است كه نويسنده... از نوجواني ناظر وقايع بوده و كشمكشهاي ميان استبداد و آزادي را به چشم ديده است. همچنين به علت شركت در بعضي وقايع و به علت آشناييها و ارتباطاتي كه با سران و دستاندركاران مشروطه داشته، توانسته است مقداري اطلاعات دست اول دربارة تاريخ مشروطيت پيدا كند. » تاريخ مشروطيت ايران با قلمي شيوا، مؤثر و عالمانه نگاشته شده. او كتاب ديگري به نام «زندگينامة ملكالمتكلمين» نيز نگاشته است كه از منابع دست اول اين دوران به شمار ميرود. دكتري مهدي ملكزاده در سال 1334 دارفاني را وداع گفت و در جوار سه شهيد مشروطيت به خاك سپرده شد.
آرامگاه شهيدان مشروطيت
اين آرامگاه در خیابان مخصوص، جنب بیمارستان لقمان، کوچه شهید ابراهیمی در حیاط یک ملک قدیمی قرار گرفته است. با اجراي طرح گسترش فضاي بیمارستان لقمان، احتمالاً چيزي از این مقبرهها باقي نخواهد ماند؛ چنان كه پيشتر نيز بدون اجازة بازماندگان ملك، مقداري از زمين آرامگاه گرفته شده و به مهد كودكي در ضلع غربي و جنوبي بنا اختصاص يافته است. خانم دكتر شيرين بياني (اسلامي ندوشن) كه اكنون نامدارترين نوة ملكالمتكلمين است، ميگويد: «از دو سال پيش مشخص بود كه بنا نياز به مرمت دارد و از جانب خانواده، معماري به آنجا فرستاده شد تا اين كار صورت گيرد؛ ولي با ممانعت سرايدار مواجه شدند و در نتيجه آرامگاه تخريب گرديد!»
چند ماهي است كه از تخريب اين بنا ميگذرد، و بر مسئولان امر است كه با اقدام مقتضي هرچه سريعتر اين بناي كوچك مرمت شود. مكاني كه سه شخصيت مهم دوران مشروطيت كه به فيض شهادت نائل آمدهاند، آرميدهاند و تني چند از وابستگان ايشان نيز در آنجا خفتهاند. اين اثر، جزء آثار سازمان ميراث فرهنگي ثبت گرديده و امروز كه اهميت هويت فرهنگي بر همه كس آشكار شده، دريغ است اين مكان تاريخي به پارك يا پاركینگ یا تعميرگاه تبدیل شود و بلايي كه چند سال پيش بر سر مجسمه ملكالمتكلمین آمد، اين بار بر سر مدفنش نيز بيايد. گفتني است كه سالها پیش، تندیسی از ملك در میدان حسنآباد برپا بود که در دهة 50 برداشته شد و پس از انقلاب اسلامي كه قرار شد دوباره در همان محل نصب شود، معلوم شد که ناپدید شده است! مرحوم ملكالشعراي بهار كه خود از مبارزان مشروطيت بود، در قصيده مهمي ميگويد:
بهوش باش که ایران تو را پیام دهد
تو را پیام به صد عز و احترام دهد
نسیم صبح که بر سرزمین ما گذرد
ز خاک پاک نیاکان، تو را سلام دهد
تو پایبند زمینی و رشتهایست نهان
که با گذشته تو را ارتباط تام دهد
گذشته، پایه و بنیان حال و آیندهست
سوابق است که هر شغل را نظام دهد
کسی که از پدران ننگ داشت، ناخلف است
که مرد را شرف باب و مام، نام دهد
نگویمت که به ستخوان خاکخورده بناز
عظام بالیه کی رتبت عصام دهد؟
ولی ز سنت دیرین متاب رخ، زیراک
به ملک، سنت دیرینه احتشام دهد
شعائر پدران و معارف اجداد
حیات و قدرت اقوام را قوام دهد
کُنام شیران ويران شدهست، بچة شیر
کجاست کآمده، آرایش کنام دهد؟
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید