1392/11/5 ۰۸:۵۸
حکایت مشروطه، مانند تمام حکایتهای دیگر تاریخی عرصه کشمکش روایتهای تحلیلی متضادی است که بعضاً با هم تفاوت بنیادی دارند. بنابراین مشروطه را از زوایای مختلف میتوان و باید مورد واکاوی قرار داد و در این راه باید اندیشههای مختلف را به مدد گرفت. <ایران> درباره نقش گروههای مرجع در انقلاب مشروطه و دستاوردهای این انقلاب، به گفتوگو با لطفالله آجدانی، از مورخان و پژوهشگران این حوزه نشسته است.
ایمان ملکا: حکایت مشروطه، مانند تمام حکایتهای دیگر تاریخی عرصه کشمکش روایتهای تحلیلی متضادی است که بعضاً با هم تفاوت بنیادی دارند. بنابراین مشروطه را از زوایای مختلف میتوان و باید مورد واکاوی قرار داد و در این راه باید اندیشههای مختلف را به مدد گرفت. <ایران> درباره نقش گروههای مرجع در انقلاب مشروطه و دستاوردهای این انقلاب، به گفتوگو با لطفالله آجدانی، از مورخان و پژوهشگران این حوزه نشسته است.
از مهمترین پیامدهای انقلاب مشروطیت در ایران چالشهای فکری میان سنت و تجدد بود. واکنش علما و روحانیان عصر مشروطه در برابر تجدد و چالشهای آن در ایران چه بود؟
در چالشهای میان سنت و تجدد، تلقی و مواضع علمای دینی و روحانیان عصر مشروطه از وضعیت یکسانی برخوردار نبود. گروهی از روحانیان در چارچوب افکار و تمایلات سنتگرایانه از هرگونه تجدد طلبی روی برگرداندند و بعضی از آنها به ستیز با آن برخاستند.
این مواضع تجدد گریز و تجدد ستیز، از علل و انگیزههای متعدد و مختلفی نشأت میگرفت. مخالفت گروهی از روحانیان با تجددطلبی تا حدود زیادی نتیجه و نشانه نوعی قرائت از دین بود که بر اساس آن هیچ پیوندی میان دین و اندیشههای تجددطلبانه نمیتوانسته وجود داشته باشد.
از دیدگاه این گروه از علما، اندیشههای تجدد طلبانه که تا حدود زیادی برگرفته از تحولات و فلسفه سیاسی جدید در غرب بود، یکسره مغایر با مصالح اسلام و مسلمین به نظر میآمد و میتوانست خطر سلطه «کفار» بر جامعه اسلامی را به دنبال داشته باشد.
علیرغم این موضوع ولی ما مشاهده میکنیم که طیفی از علما مانند آخوند خراسانی یا آیتالله طباطبایی وجود دارند که مواضع آنها همراهی با مشروطهخواهان است. پس ارزیابی شما از عملکرد این طیف اخیر چیست؟
درمقابل علما و روحانیان تجددگریز و تجددستیز، گروهی از روحانیان قرار داشتند که به طور نسبی و با درجات متفاوتی از آگاهیها، با به رسمیت شناختن ضرورت برخی اصلاحات در سنتها، از خود برای پذیرش پارهای نوگرایی و اصلاحات، آمادگی و علاقهمندی نشان دادند. مورخان و پژوهشگران تاریخ مشروطیت ایران به اعتبار موافقت یا مخالفت روحانیان با مشروطیت، علما و روحانیان عصر مشروطه را به دو گروه روحانیان تجددگرا و ضد تجدد تقسیم کردهاند.
در این تقسیم بندی، روحانیان مشروطه طلب، تجددگرا و آزادیخواه و دموکراسی طلب معرفی شدهاند. اما به نظر میرسد که این شیوه از تحلیل هر چند رایج، به رغم آنکه بخشی از واقعیت را توضیح میدهد، اما تحلیل گمراهکنندهای است که خالی از پارهای بد فهمی از تاریخ نیست.
درست است که نظام سیاسی مشروطیت، پارلمان، قانون، آزادیها و برابریهایی که در یک نظام سیاسی مشروطه وجود دارد، مفاهیم و نهادهای جدیدی را به ایران معرفی کرد که نه در ذهن و زبان و نه در تجربه تاریخی ایران تا پیش از عصر قاجار و مشروطه سابقهای نداشت؛ درست است که آن مفاهیم و نهادهای جدید از سوی گروهی از علما و روحانیان عصر مشروطه بشدت مورد جانبداری و پشتیبانی قرارگرفت، اما بسیاری از آن مفاهیم و نهادهای جدید در تلقی روحانیان مشروطهطلب در یک چارچوب دموکراتیک آن به شیوه پذیرفته شده در فلسفه سیاسی جدید غرب و جوامع غربی مورد ارزیابی و حمایت قرار نگرفت.
یعنی تلاشهای نظری صورت گرفته توسط علمای مشروطهخواه که در نوع خود بدیع هم به نظر میرسد هیچ تأثیر مثبتی بر جریانات فکری مشروطه نداشت؟
تلاش آنان برای هماهنگ نشان دادن دموکراسی غربی و اسلام، بر شالوده تقلیل مفاهیم و نهادهای جدید قرار داشت. همین تقلیلها و همانند سازیها موجب شد تا آنچه از مفاهیم و نهادهای جدید که روحانیان مشروطهطلب به آنها دلبستگی نشان دادهاند در بسیاری از موارد و تا حدود زیادی از ارزشهای مورد نظر در فلسفه سیاسی جدید غرب و جوامع غربی تهی گردد.
بر همین اساس بودکه آیتالله نجفی اصفهانی مشروطهطلب معتقد بود «مشروطه عین اسلام و اسلام همان مشروطه است و مشروطه خواهی اسلامخواهی است.» و حاج سید نصرالله تقوی، بزرگترین فایده مشروطیت را « حفظ اساس مذهب» دانست و ملاعبدالرسول کاشانی مدعی شد که « اگر وقت و همت باشد برای هر یک از اصول و قواعد مشروطیت و فروع آن میتوان یک کتاب مفصل نوشت که جز از قواعد شریعت ما برنداشتهاند» و عماد العلمای خلخالی نیز ادعا کرد که «اگر خوب به دقت ملاحظه کنید معلوم ومنکشف میشود که اصول قانون اروپاییان مأخوذ از قرآن مجید و از کلمات ائمه و از کتب فقهای امامیه است.»
لذا به نظر میرسد که روحانیان مشروطه طلب و تجددگرا در واقع بسیاری از مفاهیم ونهادهای جدید را نه بر پایه واقعیت آن مفاهیم و نهادها، بلکه بر وفق قرائتهای دینی و سیاسی خود دریافتهاند.
فهم و تفسیری که آنان از مفاهیم و نهادهای جدید به دست دادند، در بسیاری از موارد، پیوند چندان نزدیکی با واقعیت آن مفاهیم و نهادها در یک چارچوب دموکراتیک نداشت.
تلاش تئوریک علمای شیعه برای مشروعیت بخشیدن به حکومت در زمان غیبت امام معصوم(ع) که به یک معنا از زمان صفویه در ایران آغاز میشود، در زمان انقلاب مشروطه به اوج خود میرسد. این دستاورد کوچکی نیست. نظر شما راجع به این تلاشها چیست؟
مهمترین جنبه تحول اندیشههای سیاسی سنتی در میان گروهی از علما و روحانیان عصر مشروطیت چهره خود را در تأویل جدید از مفهوم سنتی اصل حکومت در زمان غیبت معصوم(ع) نشان داد. هر چند اعتقاد سنتی تشیع به اصل نامشروع دانستن و غاصب انگاشتن همه حکومتها در زمان غیبت معصوم (ع) در میان این گروه از روحانیان همچنان محفوظ باقی مانده بود، اما ضرورت حمایت از حکومتی که با ظلم و غصب کمتری همراه باشد مورد حمایت قرار گرفت. حاصل چنین تفکری، مخالفت با حکومت استبدادی بود. اما از سوی دیگر، روحانیانی چون حاج شیخ ابوالحسن نجفی مرندی در رساله «دلایل براهین الفرقان فی بطلان قوانین نواسخ محکمات القرآن» خود و محمد حسین بن علی اکبر تبریزی در رساله «کشف المراد من المشروطه و الاستبداد» خود با مشروطیت به مخالفت برخاستند. از دیدگاه این گروه از روحانیان خطری که سلطنت استبدادی مطلقه میتوانست برای شریعت اسلامی به دنبال داشته باشد به مراتب کمتر از خطرات مشروطیت برای اسلام و شریعت دینی بود.
در میان گروه علما و روحانیان مخالف استبداد مطلقه قاجاریه، به تدریج دو گرایش سیاسی پدید آمد. گروهی از آنان به رهبری شیخ فضلالله نوری به دفاع از مشروطه مشروعه و علما و روحانیانی چون آقا سیدعبدالله بهبهانی و آقاسیدمحمد طباطبایی به حمایت از مشروطه برخاستند.
ضرورت محدود کردن استبداد مطلقه حکومت و جلوگیری از ظلم و ستم کارگزاران حکومتی به مردم، وجه مشترکی بود که با درجات متفاوتی، علما و روحانیان مشروطهطلب و مشروطه مشروعهطلب را با یکدیگر پیوند میداد. ضرورت مخالف نبودن مشروطیت با شریعت اسلامی نیز اصل مشترکی بود که هم روحانیان مشروطه مشروعهطلب و هم روحانیان مشروطهطلب بر آن تأکید و اشتراک نظر داشتند.
آنچه موجب و مورد اختلاف میان روحانیان مشروطه مشروعه طلب و روحانیان مشروطه خواه بود، از مغایر بودن یا مغایر نبودن مشروطیت و مجلس شورای ملی به وجود آمده در ایران با قوانین اسلامی ریشه میگرفت. شیخ فضلالله نوری که خود در مراحل اولیه انقلاب از جنبش مشروطه طلبی حمایت میکرد، به تدریج اما بشدت، تحت لوای مشروطه مشروعه به مخالفت
با مشروطیت پرداخت.
چرا شیخ فضلالله به این تحلیل رسید؟ چه اتفاقی افتاد که او از یک همراه مشروطه به مخالف آن تبدیل شد؟
شیخ فضلالله نوری مشروطه مشروعهطلب با برداشتی که از مشروطیت غربی به مثابه تضاد اصلی و مهمترین خطر برای مذهب داشت به مخالفت با آن برخاست. نمیتوان از برابر این واقعیت فرار کرد که مخالفت شیخ فضلالله با مشروطیت که تا حدود زیادی برآیند تعلقات و دغدغههای دینی و نیز برخی آگاهیهای واقعبینانه او درباره وجود برخی تعارضات ماهوی میان دموکراسی غربی و اسلام بود.
چرا بقیه علما به این جمعبندی نرسیدند؟
علما و روحانیان مشروطه طلب، چون میان اصول و مبانی فکری و کارکردهای نظام مشروطیت و مجلس شورای ملی به وجود آمده در ایران با مبانی تئوریک و احکام شریعت اسلامی تناقض چندانی نمیدیدند، وجود برخی تضادهای موجود میان مشروطیت و اسلام را در مواردی قابل حل و در مواردی نیز تحت تأثیر فشار نیرومند موج مشروطهطلبی در ایران درخور تسامح و اغماض یافتند و به پشتیبانی خود از مشروطیت و مجلس شورای ملی ادامه دادند.
آنان با تکیه بر اعتقاد به اولویت دگرگونیهای سیاسی- اجتماعی و مبارزه با استبداد داخلی به مثابه تضاد اصلی، به توجیه شرعی مشروطیت و اقدام خود در حمایت از آن پرداختند.
این واقعیت را نمیتوان نادیده گرفت که علما و روحانیان مشروطه طلب در شرایطی به حمایت خود از مشروطیت ادامه دادند که در تلاش خود در راه استقرار و حفظ نظام مشروطیت پارلمانی، تحقق یک نظام سیاسی به شیوه متداول آن در مغرب زمین را در سر نمیپروراندند.
ارزیابی شما از نقش و عملکرد روشنفکران عصر مشروطیت چیست؟دستاوردها و ناکامیهای آنان چیست؟
از آن جایی که کلیت جریان روشنفکری ایران در عصر مشروطه قابل تجزیه به طیفهای مختلف فکری و سیاسی است، لاجرم نمیتوان بر اساس یک مبنای یکسان درباره آنان داوری کرد. به رغم پارهای اشتراک نظرها و میان اغلب روشنفکران، پارهای تفاوتها و گاه برخی تضادها نیز در میان گروههای مختلف دارای افکار و تمایلات روشنفکرانه وجود داشت. برخی روشنفکران و از جمله میرزا فتحعلی آخوندزاده و سیدحسن تقیزاده دارای پارهای افکار و مواضع سیاسی رادیکال بودند، در حالی که روشنفکرانی چون ملکم خان و مستشارالدوله را نمیتوان رادیکال محسوب کرد. قدر مشترک همه روشنفکران تجددخواهی، اندیشه ترقی، اصلاحات دینی، مشروطه طلبی و رویکرد ضد استبدادی بود. اما مفاهیمی چون تجدد در حوزههای مختلف سیاست و فرهنگ، به رغم اشتراک آنان در تجددخواهی، با درجات متفاوتی میتوانست با تأویل دینمدارانه یا رویکرد غیر دینی و گاه ضد دینی همراه باشد. آنچه در آن تردیدی نمیتوان داشت این واقعیت است که روشنفکران پیشگامان آشنایی جامعه ایرانی با بسیاری از مفاهیم و نهادهای جدید هستند، هر چند برداشت بسیاری از آنان از آن مفاهیم که خاستگاه غربی داشت چندان دقیق نبود و گاه با برخی تقلیل دادنهای آن مفاهیم همراه شد.
حضور روشنفکران با درجات متفاوتی در افزایش بیداری نسبی و تدریجی گروههایی از جامعه ایرانی و اعتلای آگاهیهای نوین و تمایلات اصلاحطلبانه و ترقیخواهانه در ایران مؤثر بود. افراطیگری برخی روشنفکران در مواضع فکری و سیاسی آنان نسبت به غرب و تجدد غربی و دین، قابل نقد است. آنچه را که میتوان آن را تاریکاندیشیهای روشنفکرانه خواند به تفصیل در کتاب «روشنفکران ایران در عصر مشروطیت» نقد کردهام. اما ضرورت درستاندیشی درباره نقش روشنفکران در تاریخ معاصر ایران از این واقعیت خبر میدهد که نقش آنان در بردارنده مجموعهای از نقاط قوت و ضعف و در برآیند آن قوتها و ضعفها دارای دستاوردها و ناکامیهایی است که به دور از افراط و تفریط نیازمند بازکاوی علمی است.
در مورد عملکرد احزاب سیاسی مشروطهطلب چه میتوان گفت. آیا عملکرد آنها یکسره بیعیب و نقص است؟ آیا کنش آنها در جهت تثبیت و تحکیم نظام حکومتی مشروطه و مشارکت ملت در حکومت و نحوه توزیع قدرت سیاسی بود؟
مدارک و مستندات تاریخی نشان میدهد فعالیتهای حزبی عصر مشروطه، غالباً با ایجاد جنجال و آشوبطلبی و ایجاد موانع در مسیر تداوم و تکامل جنبش، از نهادینه شدن خود و نیز آرمانهای انقلاب و حکومت مشروطه جلوگیری کرده و به تشدید نابسامانی و گسترش آشفتگیهای سیاسی ایران انجامید. غالباً جناح بندی پارلمانی احزاب و دسته بندی نمایندگان به گروههای اقلیت و اکثریت، نتیجه و برآیند دسته بندیهای سیاسی نیروهای اجتماعی در بیرون از پارلمان و در داخل جامعه نبود. حزب دموکرات که خود را پشتیبان منافع اقشاری چون کشاورزان، پیشهوران و خرده بورژوازی شهری معرفی میکرد، به سبب فقدان توازن لازم و کافی میان آن حزب با نیروهای اجتماعی، نتوانست به شیوهای تأثیرگذار حافظ منافع پیشهوران و کشاورزان و قشرهای پایین اجتماعی باشد. افراطیگریهای توأم با قدرت طلبی و خشونتگرایی دموکراتها که از گذرگاه غفلت از مصالح و منافع ملی عبور میکرد، عامل مهمی در ناکامی سیاسی و اجتماعی حکومت مشروطه بود. در این تراژدی سیاسی و اجتماعی، اعتدالیون نیز سهم مهمی داشتند. درست است که اعتدالیون عصر مشروطه بر خلاف دموکراتها غالباً معتقد به فعالیتهای سیاسی صلح جویانه بودند، اما فعالیتهای سیاسی آنان نیز به طور عمده مطابق با اصول پارلمانتاریستی نبود. بیشتر اعضای فرقه اعتدالیون که تحت نفوذ و مورد حمایت خوانین و تجار ثروتمند بودند، به اقتضای خواستههای اقلیت صاحب نفوذ و منافع، با آنکه اکثریت مجلس را که خانه ملت بود در دست داشتند، در جهت حفظ منافع همان اقلیت ثروتمند، خواهان حفظ وضع موجود و توقف انقلاب بودند. اکثریتی که در مجلس شکل گرفت در واقع نماینده منافع اکثریت جامعه نبود.
آرمانهای انقلاب مشروطه واقعاً چقدر در عرصه عمل محقق شد؟
عدالت و برابریهای اجتماعی یکی از مهمترین آرمانهای اولیه انقلاب مشروطه بود که این امید را در طبقات پایین و محروم اجتماعی برانگیخته بود که مشروطیت تغییرات اساسی و بنیادی را به دنبال خواهد داشت که یکی ازآنها تغییرات معطوف به بهبود موقعیت و منافع اجتماعی و اقتصادی زارعان وخرده مالکان خواهد بود. هر چند در مجلس اول شورای ملی، رسم تیولداری برانداخته شد و چنین وانمود شد که یکی از موانع رشد تولید و سرمایه و یکی از ارکان حاکمیت استبدادی سلطنت در ایران برچیده شد، اما در عمل چنین نبود. نه تنها تغییرات و تحولات بنیادی در راستای بهبود زندگی زارعان و خرده مالکان که از نقش مهمی در ارتقای سطح تولید در کشور برخوردار بودند به وجود نیامد، بلکه نفوذ و قدرت اقتصادی زمینداران بزرگ تقویت گردید و اعتراضها و جنبشهای دهقانی نیز از سوی حکومت و مجلس مشروطه محکوم و سرکوب گردید. نمایندگان ملاکان که در مجلس اول 21 درصد را شامل میشدند، در مجلس دوم 30 درصد و در مجلس سوم 49 درصد مجلس را در اختیار گرفتند. در حالی که تعداد نمایندگان اصناف بازار که در مجلس اول 37 درصد بودند، در مجلس دوم به 7 درصد و در مجلس سوم به 5 درصد کاهش یافتند. این تغییر به خوبی نشان میدهد که حکومت مشروطیت بشدت زیر سایه نفوذ و قدرت اشرافیت زمیندار قرار گرفت. بدین ترتیب اشرافیت زمیندار با در دست گرفتن بخش مهمی از حکومت و مجلس قانونگذاری مشروطیت، یکی از مهمترین عوامل انحراف و ناکامی مشروطه از آرمانهای اولیه و به وجود آمدن بیثباتیهای سیاسی در ایران گردید. آمار سقوط کابینهها در حکومت مشروطه نشان دهنده میزان و عمق بیثباتی و نابسامانیهای سیاسی ایران در عصر مشروطه است. از اول مرداد 1285 تا 1299 شمسی، 51 سقوط کابینه رخ داده است. در این دوره 14 ساله تقریباً هر سه ماه یک تغییر کابینه پیش آمده است. بیثباتی آن قدر زیاد بود که اذهان عمومی را نه تنها از حکومت مشروطه سرخورده و ناامیدساخت، بلکه بتدریج بسیاری از مردم را آماده پذیرش هر اتفاقی که دلالت بر آوردن درجهای از ثبات و امنیت و رفاه داشته باشد کرده و بدین سان زمینه برای روی کار آمدن رضاخان و تشکیل دولت پهلوی در ایران تسهیل و تسریع گردید.
با توجه به نقاط ضعف در انقلاب مشروطه در ایران و ناکامیهای بسیاری از اهداف و آرمانهای مشروطه، ارزیابی شما از دستاوردها و اهمیت انقلاب مشروطیت در تاریخ ایران چیست؟
به رغم همه کاستیها و ناکامیهای انقلاب مشروطه، این انقلاب دارای دستاوردها و اهمیت فراوانی است.
با آغاز و شکلگیری انقلاب مشروطه، تاریخ ایران به طور هر چه جدیتر وارد مرحله جدیدی از تحولات و حیات و مطالبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شد. اگرچه نخستین آگاهیهای نوگرایانه و اندیشه اصلاحات و ترقی در ایران را میتوان در اوایل سده نوزدهم میلادی و در آثار مکتوب اندیشه گرانی چون عبداللطیف موسوی شوشتری، میرزا ابوالحسن ایلچی، سلطان الواعظین، آقا احمد بهبهانی، زینالعابدین شیروانی، میرزا صالح شیرازی و در تلاشهای اصلاحطلبانه، تجددخواهانه و عملگرایانه کسانی چون عباس میرزا، قائم مقامها، امیرکبیر، خاندان مجدالملک و سپهسالار باز یافت، اما این تلاشها چه در حوزه تفکر و چه در حوزه عمل بسیار محدود و ابتدایی بود. در واقع با انقلاب مشروطیت در ایران است که چالشهای سنت و تجدد به طور هر چه جدی تر و گستردهتر تبدیل به مهمترین ویژگی سیاست، اقتصاد، فرهنگ، مذهب و جامعه ایران گردید. با انقلاب مشروطیت ایران، برای اولین بار و به طور جدی و گسترده آگاهی به عقب ماندگی انباشته شده و ناکارآمدی بخشهایی از ساختار و نهادهای سنتی در ایران و نیز ضرورت اندیشه ترقی و تجدد که تا پیش از آن محدود به درک عده معدودی از نخبگان و اندیشهگران ایرانی بود، به صورت نسبتاً همگانی تبدیل به یک وفاق سیاسی و اجتماعی به عنوان وجه غالب گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی ایران گردید. هر چند این آگاهیها و تمایلات اصلاحطلبانه و تجددگرایانه هنوز چندان عمیق نبود، اما نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران به شمار میآید، با انقلاب مشروطیت، برای اولین بار در تاریخ ایران است که به طور هر چه گستردهتر مفاهیم و نهادهای جدیدی چون دموکراسی، پارلمان، قانون، آزادی، عدالت و برابریهای اجتماعی، مفهوم جدید ملت، جامعه مدنی و حقوق شهروندی به عنوان اصلیترین مطالبات سیاسی و اجتماعی در میان بسیاری از متفکران و گروههای اجتماعی مختلف جامعه ایرانی مطرح وکوششهای عملی نیز در جهت استقرار نهادهای جدید در ایران شکل گرفت.
با انقلاب مشروطیت، چه تحولی در زمینه گفتمان سیاسی در ایران به وجود آمد؟
با انقلاب مشروطیت ایران گفتمانهای سیاسی درباره حکومت به طور جدی وارد مرحله جدیدی شد. استبداد مطلقه همواره یکی از پایدارترین ویژگیها و مؤلفههای ساخت قدرت در طول تاریخ ایران بوده است. استبداد به معنای تمرکز قدرت در دست پادشاهی خودکامه بدون هیچ گونه محدودیت قانونی که در قبال حکومت شوندگان هیچ گونه پاسخگو نبود، ویژگی اصلی حکومت در جامعه بود. تأکیدعلمای شیعی بر لزوم عدالت سلطان و سلطنت در برابر مردم که رعایایی بدون حقوق شهروندی بودند نیز بیشتر جنبه اندرز و اخلاقی و ارشادی داشت که هیچ الزام و تعهدی را برای حکومتکنندگان نسبت به حکومتشوندگان ایجاد نمیکرد. اما در شیوه نگرش جدید، مشروطه خواهان، دولتی را به رسمیت میشناختند که قانونی و نهادهای سیاسی و اجتماعی آن برخاسته از اراده عمومی و حاکمیت ملی در مفهوم جدید آن باشد. مبنای مشروعیت حکومت دیگر وابسته به موروثی بودن یا حق حاکمیت بدون دخالت اراده عمومی نبود، بلکه ریشه در نوعی قرارداد اجتماعی داشت. هر چند گفتمان سیاسی جدید به وجود آمده در عصر مشروطه درباره حکومت، هم در مقام نظر از پارهای بدخوانیها و ضعفهای فکری تهی نبود و هم در مقام عمل در مواردی نتوانست به تغییرات چندان اساسی در ساخت قدرت و حکومت و تحقق آرمانهای مردمسالارانه بینجامد، اما تحول نسبی به وجود آمده، مبنای فکری نظریه سنتی درباره قدرت و حکومت را به طور جدی با چالشهای اساسی روبهرو ساخت.
آیا شما پروژه مشروطه ایرانی را ناتمام میدانید؟ آیا آرمانهای مشروطه همچنان زنده است؟
مشروطیت در ایران اگر چه تا حدود زیادی از غرب الگو میگرفت، اما در واقع نخستین تلاش جدی ایران و ایرانیان برای تغییر مناسبات قدرت و مشارکت سیاسی در چارچوب نظام حکومتی بود که از نظر شکل و محتوا در ایران سابقه نداشت. در واقع ایران با انقلاب مشروطه به دنیای جدیدی قدم گذاشت و در میراث مدرنیته سهیم شد. استبداد سنتی به مدد قانون تا حدودی مهار شد و در بستر جامعه سنتی ایران نهادها و سازمانهای مردمسالارانهای با هدف حاکمیت قانون و آزادیها و برابریهای اجتماعی پدیدار گشت. بدین ترتیب با نهضت مشروطه، فرایند چرخه قدرت سیاسی و شکل و بنیاد دولت و حکومت دستخوش تحول و دگرگونی نسبی اما مهمی شد. با نهضت مشروطیت در ایران، پرسشها و مطالبات جدیدی مطرح شد که گرچه بسیاری از آن پرسشها و مطالبات بدون پاسخ و بر نیامده باقی ماند، اما طرح همچنان آن پرسشها و مطالبات، پس از انقلاب مشروطیت تاکنون خود نتیجه و نشانی از ماندگاری و زنده بودن و اهمیت انقلاب مشروطه در تاریخ ایران است. از این رو، نهضت مشروطه با همه ضعفها و کاستیها و ناکامیهایش، نه فقط مهمترین تحول سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عصر قاجاریه، بلکه یکی از برجستهترین رخدادهای تاریخ ایران است که هنوز و همچنان نیازمند بررسی و نقد هر چه بیشتر و
آگاهانهتر است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید