گفت‌و‌گو با محمد کاظم موسوی بجنوردی بنیانگذار حزب ملل اسلامی (بخش دوم و پایانی)

1392/10/30 ۰۹:۱۷

گفت‌و‌گو با محمد کاظم موسوی بجنوردی بنیانگذار حزب ملل اسلامی (بخش دوم و پایانی)

جواد محرمی ـ ایمان ملکا: می‌توان گفت شما از قدیمی‌ترین زندانیان سیاسی بودید که از سال 44 در زندان بودید و سال 57 آزاد شدید و قاعدتاً خاطرات زیادی از دوران زندان و مبارزات دارید. گویا پاره‌ای اتفاقات در زندان افتاد که کم‌اهمیت‌تر از حوادث بیرون زندان هم نبود. برای مثال گرایش زندانیان سیاسی به مارکسیسم در یک مقطع که ماجراهایی دارد و منجر به فتوای برخی علما شد و همچنین مراودات شما با مجاهدین خلق (منافقین) و از جمله افرادی چون مسعود رجوی که البته در محیط زندان غیر‌قابل اجتناب هم بوده.

 

                       

 

جواد محرمی ـ ایمان ملکا:

می‌توان گفت شما از قدیمی‌ترین زندانیان سیاسی بودید که از سال 44 در زندان بودید و سال 57 آزاد شدید و قاعدتاً خاطرات زیادی از دوران زندان و مبارزات دارید. گویا پاره‌ای اتفاقات در زندان افتاد که کم‌اهمیت‌تر از حوادث بیرون زندان هم نبود. برای مثال گرایش زندانیان سیاسی به مارکسیسم در یک مقطع که ماجراهایی دارد و منجر به فتوای برخی علما شد و همچنین مراودات شما با مجاهدین خلق (منافقین) و از جمله افرادی چون مسعود رجوی که البته در محیط زندان غیر‌قابل اجتناب هم بوده.

بله بیژن جزنی رهبر چریک‌های فدایی خلق که جریان سیاهکل را نیز به وجود آورد با جریان احمدزاده و پویان که مبارزه مسلحانه علیه رژیم را اعلام کرده بودند، متحد شدند که در واقع سازمان چریک‌های فدایی خلق‌ زاییده همین اتحاد بود. همزمان مجاهدین خلق هم مبارزه مسلحانه را شروع کرده بودند و اغلب بچه مسلمان‌هایی که وارد زندان می‌شدند در محور آنان بودند. قرار شد به دعوت بیژن جزنی که متفکر چریک‌های فدایی بود، جلسه‌ای برای تقسیم مسئولیت در زندان سیاسی برگزار شود. از جانب مذهبی‌ها رجوی برای شرکت انتخاب شد. وقتی به او گفتم که من هم شرکت کنم، گفت نه دیگر ما خودمان هستیم و اجازه نداد. آدم انحصارطلبی بود. بیژن جزنی در آن جلسه پیشنهاد کرد رجوی و مجاهدین خلق(منافقین) نماینده مذهبی‌ها باشد و او هم نماینده مارکسیست‌ها. رجوی پس از جلسه برای من تعریف کرد که به بیژن جزنی اعتراض کرده و گفته ما هم مارکسیست هستیم! من حیرت کردم و به او گفتم یعنی تو به عنوان نماینده بچه مذهبی‌ها گفتی ما هم مارکسیست هستیم؟! گفت: بله! من گفتم: هیچ می‌دانی با اضافه کردن یک مفهوم در یک مذهب، فرقه جدیدی ایجاد می‌شود؟! گفت: به هر حال ما این شعار را قبلاً دادیم و جوان‌های مذهبی هم از ما استقبال می‌کنند.

 

 چه سالی بود؟ قبل از تغییر ایدئولوژی سازمانی بود؟

بله، فکر می‌کنم سال 50 یا 51 بود. تازه کادرهای مجاهدین خلق (منافقین) دستگیر شده بودند و تعدادی مانند حنیف‌نژاد و سعید محسن اعدام شده بودند و...

 

 آن زمان ذوالانوار هم زندان بود. درست است؟

بله.

 

 در بحث‌ها ذوالانوار حریف رجوی می‌شد یا اصلاً وارد بحث نمی‌شد؟ و آیا تا آخر مذهبی ماند؟

من ندیدم وارد بحث با رجوی بشود و تا روزی که به شهادت رسید، مسلمان بود و مسلمان خوبی هم بود. منتهی این‌ها در تشکیلات فرو رفته بودند یا به عبارتی مسخ تشکیلاتی شده بودند.

 

 می‌خواهم بگویم این‌که رجوی می‌گفت ما مارکسیست هستیم، تعارف نبود؟

نه، به هیچ وجه. همه آن‌ها مارکسیست بودند. به تحلیل تاریخی مبنی بر این‌که تضاد اصلی میان مناسبات تولید و نیروهای تولید است باور داشتند و مارکسیسم را منهای ماتریالیسم قبول داشتند با همان منطقی که مارکس تعلیم داده بود. یعنی به جامعه بی‌طبقه سوسیالیستی اعتقاد داشتند. البته با این تفاوت که فقط معتقد بودند وجود محدود به ماده نیست و ماورایی هم وجود دارد.

 

 یک جور التقاط دیگر؟

بله، انحراف آن‌ها از آنجا شروع شد که مرحوم حنیف‌نژاد و سعید محسن که ظاهراً سابقه نهضت آزادی داشتند و یکی دو نفر هم که مانند ناصر صادق از بچه‌های ما بودند در مطالعات ایدئولوژیکی خود برای یافتن تئوری مبارزه، مارکسیسم را به عنوان علم مبارزه تلقی کردند و حتی به غلط این‌طور به نظرشان رسیده بود که مارکسیسم یک نوع علم مبارزه است و حتی برخی از آن‌ها می‌گفتند علم الاجتماع اسلامی و غیر‌اسلامی نداریم مگر ما فیزیک اسلامی و غیر‌اسلامی داریم؟! انحرافشان از همین جا شکل

گرفته بود.

 

 یعنی نوعی نگاه پوزیتیویستی یا تجربه‌گرا به مقوله علوم انسانی. پس تغییر ایدئولوژیک در دهه 50 معنایی پیدا نمی‌کند؟

بله. این نگاه در واقع تا آن زمان مخفی بود و خیلی از بچه مذهبی‌هایی که به اینها ملحق می‌شدند، از ماهیت التقاطی‌شان اصلاً مطلع نبودند. من چون خودم تا حدودی مطالعات مارکسیستی داشتم، خیلی سریع متوجه شدم.

 

 احتمالاً از جزوه «شناخت» که همان اوایل منتشر کرده بودند؟

بله. رجوی وقتی فهمید که من از مارکسیسم آگاهی دارم، به من گفت: آقای بجنوردی، این جزوه‌ای که ما به شما دادیم، همان دیالکتیک است. من لبخند زدم و گفتم بله، ولی فقط مثال‌های آن عوض شد! مثال‌های اسلامی برای آن آورده بودند. ما 6 سال بود زندان بودیم که تازه مجاهدین وارد زندان ‌شدند. ظاهراً آن‌ها سال 50 آمدند. من بعداً به دوستانم گفتم از مجاهدین خلق آنهایی که مسلمان باقی می‌مانند تشکیل یک مذهب جدید خواهند داد و بقیه کمونیست می‌شوند. همین اتفاق هم افتاد. در میان به اصطلاح مذهبی‌های اینها افراد باسوادی وجود نداشت تا به اصطلاح متکلمین صاحب‌المقالات بشوند، یعنی تئوریسین نداشتند که از بحث‌های آن‌ها  نظریه جدیدی ارائه نماید.

 

 شما از وحید افراخته هم چیزی به خاطر دارید؟

زندان بودم که او دستگیر و اعدام شد. اصلاً در بند ما نیامد. در مراحل بازجویی بود. وحید افراخته یک لمپن به تمام معنا بود. یک آدمکش حرفه‌ای و نترس. او یک ژنرال امریکایی را کشته بود و بعد از آن رژیم خیلی هار شد و 9 نفر از زندانیان سیاسی را اعدام کرد که بیژن جزنی، مصطفی خوشدل و کاظم ذوالانوار هم جزو آنان بودند. اینان محکومیت اعدام نداشتند.

 

 اخیراً پرویز ثابتی در کتابش گفته بود که اینها را حین فرار کشته‌اند...

نه، این حرف‌ها دروغ است. آن‌ها را از پیش ما بردند. یکی از آن‌ها آقای چوپان‌زاده بود که 8 سال محکومیت داشت و در یکی از شهرستان‌ها تبعید بود. برای اعدام او را به تهران آورده بودند و خودش خبر نداشت. توی حیاط با او صحبت کردم. می‌گفت من زندانی‌ام تمام شده و آورده‌اند تهران تا آزادم کنند که البته اعدام شد. مدتی بعد هم گروهی دستگیر شدند که همه دانشجو بودند و همه را محکوم به اعدام کردند که خوشبختانه وقتی وحید افراخته دستگیر شد و عامل قتل ژنرال امریکایی معلوم شد آن‌ها از اعدام نجات پیدا کردند

 وگرنه اعدام آن‌ها قطعی بود. وحید افراخته وقتی دستگیر شد شروع به همکاری با ساواک کرد و همه را لو داد. حتی بچه‌ها را با شلاق می‌زد. یعنی برای اعتراف گرفتن مأمور شده بود. وقتی می‌خواستند اعدامش کنند ناسزا می‌گفت که من را با این همه همکاری چرا اعدام می‌کنید. ما با رفقا جریان را که شنیدیم با لبخند ‌گفتیم احمق نمی‌دانسته که ارباب را کشته و باید اعدام بشود.

 

 شما از تقی شهرام هم  چیزی به خاطر دارید؟

تقی شهرام با ما در زندان بود و به نظر من از روز اول چپی بود. مجاهدین خلق(منافقین) که آمدند سفره ما را با چپی‌ها مشترک کردند. از میان گروه‌های مذهبی غیر از گروه آیت‌الله انواری و مؤتلفه همه پذیرفتند که با چپی‌ها سفره مشترک داشته باشند. یک بار من نشسته بودم سر سفره و غذا می‌خوردم. تقی شهرام متوجه من نشد. چون سر سفره خیلی شلوغ می‌شد. داشت با کمونیست‌ها صحبت می‌کرد گفت این قدر (اشاره به ته استکان) خوردن مشروب اشکالی ندارد. اعتقادات شل و ولی داشت.

 

 برخی معتقدند تقی شهرام به نوعی با هماهنگی رژیم از زندان فرار کرد و بعد هم آن تسویه‌ها در سازمان انجام شد.

نه ماهیت سازمان مجاهدین چپی بود. اینها حتی به یکدیگر رفیق می‌گفتند. غیر از برخی ظواهر مانند نماز و اعتقاد به خدا و پیامبر(ص) تمام اندیشه‌هایشان چپی بود.

 

  نقل شده شبی احمدزاده به ابریشمچی می‌گوید شما یک هسته مارکسیستی دارید که یک روز پوسته مذهبی شما را می‌شکافد و بیرون می‌آید...

بله این حرف دقیقی است و همان چیزی است که آن زمان من به دوستان خودم آقایان سرحدی‌زاده و مرحوم سیدمحمودی گفتم.

 

 برخی معتقدند جریان مجاهدین خلق(منافقین) از دل نهضت آزادی و جبهه ملی بیرون آمده. نسبت بچه‌های حزب ملل اسلامی با نهضت آزادی چگونه بود؟ گویا نهضت آزادی هم در سال 40 تأسیس می‌شود و تقریباً همزمان با تشکیلات شما پا می‌گیرد.

ما که آمدیم زندان برخی از اعضای نهضت آزادی زندان بودند. با ما هم بحث می‌کردند ولی ما باهم همفکر نبودیم.

 

 با خود مرحوم بازرگان هم بحث می‌کردید؟

من با مرحوم بازرگان هم‌بند نبودم. البته از بچه‌های ما آقای حجتی کرمانی با ایشان هم‌بند بود و بحث ما با آن‌ها به این صورت بود که آن‌ها مذهبی بودند ولی نمی‌خواستند حکومت اسلامی ایجاد کنند ولی ما می‌خواستیم حکومت اسلامی ایجاد کنیم.

 

 هدف آن‌ها گویا نوعی مشروطه سلطنتی بوده است.

بله، آن‌ها بیشتر مشروطه‌خواه بودند و می‌گفتند شاه باید به جای حکومت سلطنت کند یعنی همان شعار جبهه ملی را می‌دادند ولی خودشان آدم‌های مذهبی و بسیار وارسته‌ای بودند و حتی شعائر مذهبی را با وسواس انجام می‌دادند. سینه‌زنی و عزاداری عاشورای آن‌ها را خوب به یاد دارم ولی آن‌ها به دنبال اسلام سیاسی نبودند. ما در این میان یک معجون خاصی بودیم. در واقع هم جنبه روشنفکری داشتیم و هم به دنبال حکومت دینی بودیم. منتهی حکومت دینی ما به‌طور طبیعی رنگ و بوی دیگری داشت. برای مثال ما به جای شورای نگهبان به مجلس بزرگان معتقد بودیم. از شرایط آن اجتهاد و عدالت بود ولی به هر حال مجلس بود و به جای مجلس سنا فرض کرده بودیم. لوایح و طرح‌ها نخست به تصویب مجلس مردم می‌رسید و بعد به تصویب مجلس بزرگان آن‌ها باید تأیید می‌کردند تا جنبه قانونی پیدا کند. نیمی از مجلس بزرگان انتخاب مردم و نیمی دیگر انتخاب حزب بود. در رژیم شاه این گونه بود که نیمی از مجلس سنا را شاه انتخاب می‌کرد و نیمی دیگر به انتخاب مردم بود فرمول اسلامیت نظام را ما این‌گونه دیده بودیم. به عقیده من فرمولی که ما ارائه داده بودیم از لحاظ قوه مقننه پیشرفته‌تر بود منتهی ما آن زمان با مسأله ولایت فقیه آشنا نبودیم.

 

 مسأله سپاسی آشتیانی هم برای من سؤال شد.

سپاسی آشتیانی از دانشجویان عضو حزب ملل اسلامی بود و 2 یا 3 سال هم محکوم شد. خیلی جوان خوبی هم بود. پس از این که سازمان متلاشی شد بچه‌هایی که بیرون رفتند مثل ابوشریف (عباس آقازمانی) علیرضا سپاسی و جواد منصوری و احمد احمد گروه حزب‌الله را تشکیل دادند که از همان اول مبارزه مسلحانه را در پیش گرفت.

 و در واقع ادامه حزب ملل بودند.

بله جناح نظامی این حزب که در رأس آن علیرضا سپاسی و احمد احمد بود زمانی که سازمان مجاهدین خلق (منافقین) لو می‌رود با مجاهدین خلق متحد می‌شوند. ابوشریف قبول نمی‌کند. احمد احمد می‌رود ولی با آن‌ها درگیر می‌شود و به او تیراندازی می‌شود ولی ابوشریف با دوستانش به لبنان می‌روند و با چریک‌های فلسطینی علیه فالانژها می‌جنگند و در واقع ابوشریف یک هویت نظامی پیدا می‌کند. آن زمان حدود 90 درصد کادر مجاهدین دستگیر شده بودند و گویا علیرضا سپاسی و دوستانش جان تازه‌ای به سازمان مجاهدین می‌دمند. پس از فرار تقی شهرام از زندان و تغییر ایدئولوژی سازمان، سپاسی هم با آن‌ها کمونیست می‌شود و من شنیدم پس از اعدام تقی شهرام سپاسی در رأس پیکار قرار می‌گیرد و مدتی بعد هم خودش دستگیر و اعدام می‌شود. ما همیشه باید در نماز بگوییم «اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا» علیرضا سپاسی بچه خوب و مذهبی و مبارزی بود و خیلی هم دوست‌داشتنی بود و روحیه خوبی هم در زندان داشت ولی متأسفانه به انحراف کشیده شد.

 

منبع: روزنامه ایران

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: